سعد بن عبداللّه قمى حكایت نماید:
روزى متجاوز از چهل مسئله از مسائل مشكل را طرح و تنظیم نمودم تا از سرور و مولایم حضرت ابومحمّد امام حسن عسكرى صلوات اللّه علیه پاسخ آن ها را دریافت نمایم .
از شهر قم به همراه بعضى دوستان حركت كردیم ، هنگامى كه وارد شهر سامراء شدیم به سوى منزل آن حضرت روانه گشته ؛ و پس از آن به منزل رسیدیم و اجازه ورود گرفتیم ، داخل منزل رفتیم .
همین كه وارد شدیم ، دیدم مولایم همچون ماه شب چهارده در گوشه اتاق نشسته است و كودكى خردسال را - كه چون ستاره مشترى مى درخشید - روى زانوى خود نشانیده بود.
امام عسكرى علیه السلام به ما اشاره نمود كه جلو بیائید و در نزدیكى ما بنشینید.
پس طبق فرمان حضرت ، جلو رفتیم و نشستیم و سپس مسائل خود را به طور كلّى مطرح كردیم .
امام حسن عسكرى صلوات اللّه علیه پس از شنیدن سخنان و مسائل ما، اشاره به كودك نمود و اظهار داشت : اى فرزندم ! جواب شیعیان خود را بیان كن .
پس ناگهان ، آن كودك لب به سخن گشود و تمامى سؤ ال هاى ما را یكى پس از دیگرى جواب كافى داد.
و بعضى سؤال ها را پیش از آن كه مطرح كنیم ، خود كودك مطرح مى نمود و جواب آن را مى داد، به طورى كه همه ما مبهوت و متحیّر گشتیم كه این كودك خردسال چگونه در همه علوم و فنون شناخت كافى دارد و با بیان شیوا تمامى سؤ ال هاى ما را پاسخ داده و همه افراد را قانع مى نماید؟!
پس از آن ، امام حسن عسگرى صلوات اللّه علیه متوجّه من شد و فرمود: اى سعد بن عبداللّه ! براى چه از قم به این جا آمده اى ؟
عرضه داشتم : یاابن رسول اللّه ! چون عشق زیارت و دیدار شما را داشتم ، بدین جا آمده ام .
حضرت فرمود: پس بقیّه سؤال هائى را كه تهیّه و تنظیم نموده بودى ، چه شد؟
پاسخ دادم : آماده و موجود مى باشد.
فرمود: از فرزندم و نور چشمم مهدى موعود علیه السلام آنچه مى خواهى سؤ ال كن .
و من بعضى از سؤال هاى باقى مانده را مطرح كردم ، از آن جمله عرضه داشتم :
یاابن رسول اللّه ! تاءویل و تفسیر كهیعص چیست ؟
كودك در حالى كه روى زانوى پدر نشسته بود، فرمود: این حروف ، رموز و اخبار غیبى الهى است كه خداوند متعال در رابطه با حضرت زكریّا پیغمبر علیه السلام بیان نموده است ؛ چون زكریّا از خداوند متعال درخواست نمود تا اسامى خمسه طیّبه - پنج تن آل عبا علیهم السلام - را تعلیم او نماید.
لذا جبرئیل علیه السلام نازل شد و آن اسامى مقدّس را به او تعلیم داد؛ و هر زمان حضرت زكریّا علیه السلام یادى از آن اسامى : ((محمّد، علىّ، فاطمه ، حسن ، حسین علیهم السلام )) مى كرد، هر نوع مشكل و ناراحتى كه داشت ، حلّ و بر طرف مى گردید.
امّا هرگاه نام حسین علیه السلام بر زبان جارى مى نمود و به یاد آن حضرت مى افتاد، غم و اندوه فراوانى بر او عارض مى شد؛ و افسرده خاطر مى گردید.
پس روزى اظهار داشت : خداوندا! علّت چیست كه هر موقع چهار نفر اوّل را یادآور مى شوم ، دلم آرام مى گیرد؛ و چون پنجمین نفر را یاد مى كنم محزون گردیده و در چشمانم اشك حلقه مى زند؟!
خداوند متعال كهیعص را در جواب حضرت زكریّا علیه السلام برایش فرستاد؛ و تمامى اخبار و جریاناتى را كه بر امام حسین علیه السلام مقدّر شده بود، به وسیله آن رموز كلّى برایش بیان نمود:
((كاف )) یعنى ؛ كربلاء و حوادث آن ، ((هاء)) اشاره به هلاكت و شهادت اهل بیت سلام اللّه علیهم ، ((یاء)) یزید - بن معاویه است - كه بر امام حسین علیه السلام ظلم نمود، ((عین )) اشاره به عطش و تشنگى آن حضرت و اصحاب مى باشد؛ و ((صاد)) صبر و استقامت آن حضرت خواهد بود.
سپس آن كودك در ادامه فرمایشات گهربارش فرمود: چون حضرت زكریّا علیه السلام این خبر را - از فرشته الهى یعنى ؛ جبرئیل امین علیه السلام - دریافت نمود، وارد مسجد شد و به مدّت چند روز در مسجد ماند و مرتّب گریه و زارى مى كرد.
و در پایان افزود: حضرت یحیى پیغمبر و امام حسین علیهماالسلام هر دو به مدّت شش ماه در رحم مادر بودند؛ و در شش ماهگى به دنیا آمدند.
___________
إكمال الدّین : ص 452، ح 21، إرشادالقلوب دیلمى : ص 422، احتجاج طبرسى : ج 2، ص 523، ح 341، بحارالا نوار: ج 52، ص 78 - 88، داستان بسیار طولانى است ، به قطعاتى از آن بسنده گردید.