پاسخ به:مبحث هشتاد و چهارم طرح صالحین: «طلاق؛ علل و راهکارها»
دوشنبه 6 بهمن 1393 6:17 PM
1- طلاق منفورترين حلالها
بدون شک، قرارداد زوجيت از جمله قراردادهائي است که بايد قابل جدائي باشد، چرا که گاه عللي پيش مي آيد که زندگي مشترک زن و مرد رابا هم غير ممکن، يا طاقتفرسا و مملو از مفاسد ميکند، و اگر اصرار داشته باشيم که اين قرارداد تا ابد بماند، سرچشمهي مشکلات زيادي ميگردد، لذا اسلام با اصل طلاق موافقت کرده است، و هماکنون نتيجه ممنوع بودن کامل طلاق را در جوامع مسيحي، ملاحظه ميکنيم که چگونه زنان و مردان زيادي هستند که به حکم قانون تحريف يافته مذهب مسيح عليهالسلام طلاق را ممنوع ميشمرند و قانوناً همسر يکديگرند، ولي در عمل جدا از يکديگر زندگي کرده، و حتي هر کدام براي خود همسري غير رسمي انتخاب کرده اند!
بنابراين اصل مسأله ي طلاق يک ضرورت است، اما ضرورتي که بايد به حداقل ممکن تقليل يابد، و تا آنجا که راهي براي ادامهي زوجيت است کسي سراغ آن نرود. به همين دليل در روايات اسلامي، شديداً از طلاق مذمت گرديده، و به عنوان مبغوضترين حلالها، از آن ياد شده است، چنان که در روايتي از پيامبر صلي اللَّه عليه و آله ميخوانيم: ما من شيء ابغض الي اللَّه عز و جل من بيت يخرب في الاسلام بالفرقة يعني الطلاق: «هيچ عمل منفورتر، نزد خداوند متعال از اين نيست که اساس خانهاي در اسلام با جدائي (يعني طلاق) ويران گردد».
و در حديث ديگري از امام صادق عليهالسلام ميخوانيم: ما من شيء مما احله اللَّه ابغض اليه من الطلاق: «چيزي از امور حلال، در پيشگاه خدا مبغوض تر از طلاق نيست».
باز در حديث ديگري از رسول اکرم صلي اللَّه عليه و آله آمده است که فرمود:
تزوجوا و لا تطلقوا، فان الطلاق يهتز منه العرش!: «ازدواج کنيد و طلاق ندهيد که طلاق عرش خدا را به لرزه درميآورد»!
چرا چنين نباشد، در حالي که طلاق مشکلات زيادي براي خانواده ها، زنان و مردان و مخصوصاً فرزندان به وجود ميآورد، که آن را عمدتاً در سه قسمت ميتوان خلاصه کرد:
1- مشکلات عاطفي- بدون شک مرد و زني که سالها يا ماه ها با يکديگر زندگي کردهاند، سپس از هم جدا ميشوند، و از نظر عاطفي جريحهدار خواهند شد، و در ازدواج آينده خاطرهي ازدواج گذشته، دائماً آنها را نگران ميدارد، و حتي به همسر آينده با يک نوع بدبيني و سوءظن مينگرند، آثار زيانبار اين امر بر کسي مخفي نيست، و لذا بسيار ديده شده که اينگونه زنان و مردان براي هميشه از ازدواج چشم ميپوشند.
2- مشکلات اجتماعي- بسياري از زنان بعد از طلاق شانس زيادي براي ازدواج مجدد، آن هم به طور شايسته و دلخواه، ندارند، و از اين نظر گرفتار خسران شديد ميشوند، و حتي مردان نيز بعد از طلاق دادن همسر خود، شانس ازدواج مطلوبشان به مراتب کمتر خواهد بود، مخصوصاً اگر پاي فرزنداني در ميان باشد، لذا غالباً ناچار ميشوند، تن به ازدواجي دردهند که نظر واقع آنها را تأمين نميکند، و از اين نظر تا پايان عمر رنج ميبرند.
3- مشکلات فرزندان که از همهي اين ها مهمتر است، کمتر ديده شده است که نامادري ها هم چون مادر، دلسوز و مهربان باشند، و بتوانند خلأ عاطفي فرزنداني را که از آغوش پرمهر مادر بريده شدهاند پر کنند، همان گونه که اگر زن سابق فرزند را با خود ببرد، در مورد ناپدري نيز اين صادق است، البته هستند زنان و مرداني که نسبت به غير فرزندان خود، پرمحبت و وفادارند، ولي مسلماً تعداد آنها کم است، و به همين دليل، فرزندان بعد از طلاق، گرفتار بزرگترين زيان و خسران ميشوند، و شايد غالب آنها، سلامت رواني خود را تا آخر عمر از دست ميدهند.
او اين ضايعهاي است نه تنها براي هر خانواده بلکه براي کل جامعه، چرا که چنين کودکاني که از مهر مادر يا پدر، محروم ميشوند گاه به صورت افرادي خطرناک درميآيند، که بدون توجه تحت تأثير روح انتقام جوئي قرار گرفته و انتقام خود را از کل جامعه ميگيرند.
اگر اسلام اين همه درباره ي طلاق سختگيري کرده، دليلش همين آثار زيانبار آن در ابعاد مختلف است.
و نيز به همين دليل قرآن مجيد صريحاً دستور ميدهد که هرگاه اختلافي ميان زن و مرد پيدا شود بستگان دو طرف در اصلاح آن دو بکوشند، و از طريق تشکيل «محکمه صلح خانوادگي» از کشيده شدن دو همسر به دادگاه شرع، يا به مسأله طلاق و جدائي، مانع شوند.
و باز به همين دليل آنچه به خوشبيني زن و مرد، و تحکيم پايههاي علائق خانوادگي، کمک کند، از نظر اسلام مطلوب، و آنچه آنرا متزلزل سازد مبغوض و منفور است.
2- انگيزهي طلاق
طلاق مانند هر پديدهي ديگري اجتماعي داراي ريشههاي مختلفي است که بدون بررسي دقيق و مقابله با آن جلوگيري از بروز چنين حادثهاي مشکل است، و لذا قبل از هر چيز بايد به سراغ عوامل طلاق برويم و ريشههاي آنرا در جامعه بخشکانيم، اين عوامل بسيار زياد است که امور زير از مهمترين آنها است:
الف- توقعات نامحدود زن يا مرد يکي از مهمترين عوامل جدائي است، و اگر هر کدام دامنهي توقع خويش را محدود سازند، و از عالم رؤياها و پندارها بيرون آيند، و طرف مقابل خود را به خوبي درک کنند، و در حدودي که ممکن است توقع داشته باشند، جلوي بسياري از طلاقها گرفته خواهد شد.
ب- حاکم شدن روح تجملپرستي و اسراف و تبذير بر خانوادهها عامل مهم ديگري است که مخصوصاً زنان را در يک حالت نارضائي دائم نگه ميدارد، و با انواع بهانهگيريها راه طلاق و جدائي را صاف ميکند.
ج- دخالتهاي بيجاي اقوام و بستگان و آشنايان در زندگي خصوصي دو همسر، و مخصوصاً در اختلافات آنها، عامل مهم ديگري محسوب ميشود. تجربه نشان داده است که اگر هنگام بروز اختلافات در ميان دو همسر آنها را به حال خود رها کنند و با جانبداري از اين يا از آن دامن به آتش اين اختلاف نزنند چيزي نميگذرد که خاموش ميشود، ولي دخالت کسان دو طرف که غالباً با تعصب و محبت هاي ناروا همراه است کار را روز به روز مشکل تر و پيچيدهتر ميسازد.
البته اين به آن معنا نيست که نزديکان هميشه خود را از اين اختلافات دور دارند، بلکه منظور اين است که آنها را در اختلافات جزئي به حال خود رها کنند، ولي هرگاه اختلاف به صورت کلي و ريشهدار درآمد با توجه به مصلحت طرفين، و اجتناب و پرهيز از هرگونه موضعگيري يکجانبه و تعصبآميز دخالت کنند، و مقدمات صلحشان را فراهم سازند.
د- بياعتنائي زن و مرد به خواست يکديگر، مخصوصاً آنچه به مسائل عاطفي و جنسي برميگردد، مثلاً هر مردي انتظار دارد که همسرش پاکيزه و جذاب باشد، همچنين هر زن نيز چنين انتظاري از شوهرش دارد، ولي اين از اموري است که غالباً حاضر به اظهار آن نيستند، اين جا است که بياعتنائي طرف مقابل و نرسيدن به وضع ظاهر خويش و ترک تزيين لازم، و ژوليده و کثيف بودن، همسر او را از ادامه چنين ازدواجي سير ميکند، مخصوصاً اگر در محيط زندگاني آنها افرادي باشند که اين امور را رعايت کنند و آنها بياعتنا از کنار اين مسأله بگذرند.
لذا در روايات اسلامي اهميت زيادي به اين معني داده شده، چنانکه در حديثي از امام صادق عليهالسلام ميخوانيم: لا ينبغي للمرئة ان تعطل نفسها: «سزاوار نيست که زن خود را بدون زينت و آرايش براي شوهرش بماند و در حديث ديگري از امام صادق عليهالسلام آمده است که فرمود: و لقد خرجن نساء من العفاف الي الفجور ما اخرجهن الاقلة تهيئة ازواجهن! زناني از جاده عفت خارج شدند و علتي جز اين نداشت که مردان آنها به خودشان نمي رسيدند»!
ه- عدم تناسب فرهنگ خانوادگي و روحيات زن و مرد با يکديگر نيز يکي از عوامل مهم طلاق است، و اين مسألهاي است که بايد قبل از اختيار همسر دقيقاً مورد توجه قرار گيرد که آن دو علاوه بر اينکه «کفو شرعي» يعني مسلمان باشند، «کفو فرعي» نيز باشند، يعني تنها تناسبهاي لازم از جهات مختلف در ميان آن دو رعايت شود، در غير اين صورت بايد از بهم خوردن چنين ازدواجهائي تعجب نکرد.
3- فلسفهي نگهداشتن عده
بدون شک «عده» دو فلسفه ي اساسي دارد که در قرآن مجيد و اخبار اسلامي به آن اشاره شده است: نخست مسأله حفظ نسل و مشخص شدن وضع زن از نظر بارداري و عدم بارداري، و ديگر وجود وسيلهاي براي بازگشت به
زندگي اول، و از بين بردن عوامل جدائي است که در آيهي فوق اشاره لطيفي به آن شده بود، بخصوص اين که اسلام روي اين مسأله تأکيد ميکند که زنان در دوران عده بايد در خانه مرد بمانند، و طبعاً يک معاشرت دائمي چندماهه خواهند داشت که به آنها مجال ميدهد مسأله جدائي را دور از هيجانات زودگذر مجدداً مورد بررسي قرار دهند.
مخصوصاً در مورد طلاق رجعي که بازگشت به زوجيت نيازي به هيچ گونه تشريفات ندارد، و هر کار و يا سخني که دليل بر تمايل مرد به بازگشت باشد رجوع محسوب ميشود، حتي اگر دست بر بدن زن يا شهوت و يا بدون شهوت بگذارد هر چند قصد رجوع هم نداشته باشد رجوع محسوب مي شود.
به هر حال اگر چشم وهم چشمی ها از بین بروند وصداقت وراستی ودرستی وهم چنین تفاهم در زندگی برقرار باشد هیچ گاه طلاق اتفاق نمی افتد .
یا امام رضا