0

مبحث هشتاد و چهارم طرح صالحین: «طلاق؛ علل و راهکارها»

 
09303495228
09303495228
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 8721
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:مبحث هشتاد و چهارم طرح صالحین: «طلاق؛ علل و راهکارها»
دوشنبه 6 بهمن 1393  5:58 AM

طلاق در كودكان خانواده شديدا اثر مي‌گذارد تا جايي كه راه گريزي را براي زندگي نمي‌شناسند. مهم‌ترين آثار شوم طلاق در كودكان از اين قرار است:


قرباني روحي و عاطفي: كودكان اولين قرباني طلاقند، قرباني روحي، عاطفي و حتي گاهي جسمي. كودك پس از طلاق در خانواده گيج و حسرت‌زده است و كمتر مي‌تواند تعادل خود را حفظ كند، بويژه كودكي كه با پدر و مادر بسيار مانوس است و دائما در دامان آنان و نازپرورده‌شان بوده است.

وحشت از زندگي: كودكي كه والدينش از هم جدا شده‌اند، خانه را محل وحشت مي‌داند و بيشتر در جستجوي پناهگاهي ديگر است؛ پناهگاهي كه براي او تسلي‌بخش و محل امن و راحتي باشد.

بسياري از بي‌اعتنايي‌هاي كودك به دنيا و ديگران هنگام جدايي والدين پيش مي‌آيد و اين از آن جهت است كه روح محدود و كوچك طفل، نمي‌تواند آن را تحمل كند.

يتيمي كودكان: كودكان پس از طلاق و جدايي والدين، حقيقتا يتيم مي‌شوند. مخصوصا اگر خردسال باشند دردشان عظيم‌تر است؛ چون طفل در هر سطحي از آسايش و امكانات باشد، باز نياز به مادر دارد. اين درد براي كودكان سنگين است كه نمي‌توانند خود را به مادر يا پدر برساند و براي ديدار آنان بايد منتظر اوقات رسمي باشند.

گاهي طفل نيمه‌شب برمي‌خيزد و مادر را طلب مي‌كند. پيداست در آن صورت چه حالي به او دست خواهد داد. اين كه در اثر اختلاف پدر و مادر، مادرش در خانه نيست و مثلا فردا بايد او را ببيند دردي عميق است.

دربه‌دري و نابساماني: حاصل طلاق، دربه‌در كردن و نابساماني فرزندان و به خود واگذاشتن آنان يا سپردن فرزندان به دست نامادري يا ناپدري است كه ممكن است آنها را زجر بدهند. پس از طلاق، كودك مجسمه‌اي متحرك و عروسكي است كه گاهي نزد مادر، زماني پيش پدر، هنگامي نزد عمه، خاله، دايي و گاهي هم در پرورشگاه است و پيداست اين دست به دست شدن‌ها، عادت يافتن لحظه‌اي به خوي‌ها و تربيت‌ها و فرهنگ‌هاي متفاوت چه تاثيري نامطلوب در روان كودك و در فرم تربيتي او مي‌گذارد.

احساس گناه: گاهي كودك در جدايي والدين احساس گناه مي‌كند. گمان دارد چون شيطان بوده و پدر و مادر را اذيت كرده، والدين آنان جدا شده‌اند. اين مساله بيشتر از زبان معصومانه آنان شنيده مي‌شود كه: «مامان! بيا ديگه تو را اذيت نمي‌كنم». يا مي‌گويند: «بابا! بيا قول مي‌دهم ديگر شيطنت نكنم» اينان خود را مسوول احساس مي‌كنند و گمان دارند اشتباهي را مرتكب شده‌اند.

گيجي و بهت‌زدگي: پس از طلاق، كودك مات و مبهوت مي‌شود و حتي انگيزه تحصيل را از دست مي‌دهد و با افت تحصيلي مواجه مي‌شود. گاهي بيمار مي‌شوند و در جستجوي پناهي براي مهرورزي، دلجويي و نوازش هستند، اينان به حقيقت بيمار نيستند، بلكه نقطه اتكاي خود را از دست داده‌اند، بدينسان با دارو نمي‌توان درمانشان كرد، بلكه با نوازش مي‌توان درد آنان را علاج كرد.

تاثير منفي در رشد: بررسي‌ها نشان داده‌اند كودكاني كه از مادر جدا شده‌اند، رشدشان كمتر از آناني است كه از مادر خود جدا نيستند؛ اگرچه مادر يك مربي پرورش يافته نباشد و در شرايط بهداشتي  رواني مناسب تربيت نيافته باشند، فقدان مادر جلوي شكوفا شدن كودك را در تمام زمينه‌ها مي‌گيرد و در شخصيت عاطفي او اثر منفي مي‌گذارد.

بدبيني به پدر و مادر: كودكان پس از جدايي والدين، معمولا به يكي از والدين، پدر يا مادر بدبين مي‌شوند و به او با نظر كراهت مي‌نگرند. معمولا يا طرفدار پدر مي‌شوند يا طرفدار مادر كه در هر دو صورت براي فرزند و حتي والدين نامطلوب است. ضروري است والدين لااقل در برابر كودك، عكس‌العمل مناسب داشته باشند و در حضور آنان از هم بدگويي يا شكوه نكنند.

كمبودهاي عاطفي: كودكي كه از پدر يا مادر جدا شده، از مهر و نوازش دو طرف سيراب نيست و اغلب با تشنگي عاطفي مواجه است و بعيد نيست در جستجوي محبت، به دام افراد شيادي بيفتد و عفت و پاكدامني خود را از دست بدهد، امري كه در جوامع مختلف به نمونه‌هاي بسياري از آن برخورد مي‌كنيم.

نابهنجاري كودكان: بالاخره كودكاني كه والدين آنان از هم جدا شده‌اند، كودكاني عادي و بهنجار نيستند. بررسي‌هاي روان‌شناسان آلمان نشان داده است اينان اغلب محروم از عاطفه و در بزرگسالي افرادي  براي شرارت و جنايت خواهند بود.

آثار عاطفي طلاق بر كودك: آثار مستقيم طلاق بر كودك كدامند و محققان در اين مورد چه يافته‌اند؟ پولاك‌ (pollak) در اين باره مي‌نويسد كه يكي از آثار عاطفي طلاق بر كودكان اين است كه انسجام و هماهنگي خانوادگي را از آنان مي‌گيرد. آنان درخصوص والدين و خواهران و برادران خود، احساس بي‌منزلتي و بي‌مقداري مي‌كنند، همچنين نسبت به دوستاني كه با پدر و مادر خود زندگي مي‌كنند، احساس حسادت دارند و اينها همه بارهايي است كه بر شانه‌هاي ناتوان چنين كودكاني افكنده مي‌شود. انزواطلبي و شركت نكردن در امور اجتماعي مدرسه و فعاليت‌هاي فوق برنامه نيز از جمله آثار بر كودك در مدرسه است.

زمينه بزهكاري و عصيان: تحقيقات جامعه‌شناسان و بررسي‌كنندگان مسائل خانواده نشان داده است كه وقوع طلاق ميان زوجين مي‌تواند از علل ارتكاب جرم از ناحيه اطفال باشد، سبب گمراهي كودك شود و او را به ورطه فنا سوق دهد. به هر حال، نبود پدر و مادري بالاي سركودكان سبب متلاشي شدن فكر و انديشه سرگرداني آنهاست.
اين امر ممكن است آنها را به پرتگاه دزدي، بي‌عفتي و بدبختي‌هاي ديگر سوق دهد و شايد يكي از علل سختگيري اسلام در جلوگيري از طلاق و از هم پاشيدگي كانون خانواده، توجه به همين امر و براي جلوگيري از وقوع جرم و جنايت باشد. تحقيقات نشان مي‌دهد سطح جنايت در چنين افرادي بالا و ظرفيت جنايي‌شان زياد است. كودكاني اين چنين لااقل قابليت ارتكاب جرم بيشتري را دارند.

بي‌بند و باري‌ها: خانه براي كودك آرامش است، محيط امن است، پدر و مادر عامل كنترل‌كننده و سازنده كودكند. وجود پدر و مادر زير يك سقف و در كنار كودك حتي اگر كنترل مستقيمي هم صورت بگيرد، براي او يك نعمت است. زيرا باعث مي‌شود طفل خود را از خيلي چيز‌ها بر حذر دارد و كنترل كند.

اما هنگامي كه كودك دست پدر و مادر را از دامن خود كوتاه مي‌بيند، مي‌كوشد خود را آزاد و بي‌بند و قيد بداند و اين امر خود منشا بسياري از آلودگي‌ها و نابساماني‌هاست. شيوه زندگي‌اي كه چنين كودكاني در مواردي در پيش مي‌گيرند، به‌گونه‌اي  است كه حتي پاره‌اي از صفات مربوط به جنس خود را از دست مي‌دهند، مثلا پسراني اين چنين كمتر موفق مي‌شوند صفت مردانگي را در خود بپرورانند.

 

تشکرات از این پست
omiddeymi1368 mohsen_alavi shirdel2
دسترسی سریع به انجمن ها