0

"هر روز یک خاطره و وصیتنامه از شهدا"

 
ria1365
ria1365
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 7868

پاسخ به:"هر روز یک خاطره و وصیتنامه از شهدا"
یک شنبه 19 بهمن 1393  1:03 AM

یک روز گرم تابستان ، با مهدی و چندتا از بچه های محل ، سه تا تیم شده بودیم و فوتابال بازی میکردیم . تیم مهدی یک گل عقب بود. عرق از سر و روی بچه ها می ریخت . بچه ها به مهدی پاس دادند ، او هم فرصت خوبی برای خودش فراهم کرد؛ تو همین لحطه حساس ، به یکباره مادر مهدی آمد روی تراس خانه شان که داخل کوچه بود و گفت : مهدی ، آقا مهدی ، برای ناهار نون نداریم؛ برو از سرکوچه بگیر مادر. مهدی که توپ رو نگه داشته بود ، دیگه ادامه نداد . توپ را به هم تیمی اش پاس داد و دوید به سمت نانوایی !

شهید مهدی زین الدین

تشکرات از این پست
mehdi0014
دسترسی سریع به انجمن ها