0

خاردارهای شگفت انگیز

 
sadra_sn
sadra_sn
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 302
محل سکونت : زنجان

آقا شیطونه
شنبه 27 آذر 1389  7:16 PM

آقا شیطونه

مامان گفت: «رضا! دم در خانه را جارو کردی؟»

رضا تلویزیون را روشن کرد. بعد روی راحتی نشست. چشم دوخت به تلویزیون و گفت: «بله، جارو کردم.»

مامان گفت: «زباله هایش را  کجا ریختی؟»

رضا گفت: «جمع کردم یک گوشه تا شب آقای رفتگر بیاید و آن را بردارد.»

مامان گفت: «وای وای وای، خیلی کار زشتی کردی!»

بعد یک پاکت زباله آورد، به طرف رضا گرفت و گفت: «زود برو زباله ها را از کوچه جمع کن.»

رضا گفت: «وای ... نه مامان! الان برنامه کودک دارد.

خب آقای رفتگر جمع می کند دیگر.»

مامان گفت: «عیبی ندارد، جمع نکن. بگذار آقا شیطونه بیاید و پشت در خانه ی ما لانه کند.»

رضا یک دفعه با تعجب گفت:

آقا شیطونه

«یعنی چی؟ برای چی آقا شیطونه بیاید آن جا؟»

مامان گفت: «پیامبر فرموده خاکروبه را پشت در جمع نکنید؛ چون لانه ی شیطان می شود.»

رضا زود از جا بلند شد. کیسه ی زباله را از مامان گرفت و دوید به طرف در. همان طور که می دوید گفت: «مامان، هر وقت برنامه ی کودک شروع شد، خبرم کن.»

 

سنجاقک

تنظیم:نعیمه درویشی_تصویر:مهدیه زمردکار

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها