0

حضرت محمد (ص)

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

پاسخ به:حضرت محمد (ص)
چهارشنبه 6 اسفند 1393  10:40 AM

مردم مدينه ورسول اکرم(ص)

 

مردم مدينه دو قبيله بودند به نام اوس و خزرج که هميشه با هم جنگ داشتند. يک نفر از آنها به نام اسعد بن زراره می آید به مکه براى اينکه از قريش استمداد کند. وارد مى شود بر يکى از مردم قريش.

کعبه از قديم معبد بود گو اينکه در آن زمان بتخانه بود و رسم طواف که از زمان حضرت ابراهيم معمول بود هنوز ادامه داشت. هرکس که می آمد، يک طوافى هم دور کعبه مى کرد. اين شخص وقتى خواست برود به زيارت کعبه و طواف بکند، ميزبانش به او گفت: ( مواظب باش ! مردى در ميان ما پيدا شده، ساحر و جادوگرى که گاهى در مسجد الحرام پيدا مى شود و سخنان دلرباى عجيبى دارد. يک وقت سخنان او به گوش تو نرسد که تو را بى اختيار مى کند. سحرى در سخنان او هست). اتفاقا او موقعى مى رود براى طواف که رسول اکرم در کنار کعبه در حجر اسماعيل نشسته بودند و با خودشان قرآن مى خواندند. در گوش اين شخص پنبه کرده بودند که يکوقت چيزى نشنود. مشغول طواف کردن بود که قيافه شخصى خيلى او را جذب کرد. ( رسول اکرم سيماى عجيبى داشتند ). گفت نکند اين همان آدمى باشد که اينها مى گويند ؟ يک وقت با خودش فکر کرد که عجب ديوانگى است که من گوشهايم را پنبه کرده ام. من آدمم، حرفهاى او را مى شنوم، پنبه را از گوشش انداخت بيرون. آيات قرآن را شنيد. تمايل پيدا کرد. اين امر منشأ آشنايى مردم مدينه با رسول اکرم ( ص ) شد. بعد آمد صحبتهايى کرد و بعدها ملاقاتهاى محرمانه اى با حضرت رسول کردند تا اينکه عده اى از اينها[ به مکه] آمدند و قرار شد در موسم حج در يکى از شبهاى تشريق يعنى شب دوازدهم وقتى که همه خواب هستند بيايند در منا، در عقبه وسطى، در يکى از گردنه هاى آنجا، رسول اکرم ( ص ) هم بيايند آنجا و حرفهايشان را بزنند. در آنجا رسول اکرم فرمود من شما را دعوت مى کنم به خداى يگانه و... و شما اگر حاضريد ايمان بياوريد، من به شهر شما خواهم آمد. آنها هم قبول کردند و مسلمان شدند، که جريانش مفصل است. زمينه اينکه رسول اکرم ( ص ) از مکه به مدينه منتقل بشوند فراهم شد. اين اولين[ حادثه]بود. بعد حضرت رسول ( ص ) مصعب بن عمير را فرستادند به مدينه و او در آنجا به مردم قرآن تعليم داد. اينهايى که ابتدا آمده بودند، عده اندکى بودند، به وسيله اين مبلغ بزرگوار عده زياد ديگرى مسلمان شدند و تقريبا جو مدينه مساعد شد. قريش هم روز بروز بر سختگيرى خود مى افزودند، و در نهايت امر تصميم گرفتند که ديگر کار رسول اکرم را يکسره کنند که داستانش را قبلا گفتيم.

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها