پاسخ به:زندگینامه
شنبه 13 دی 1393 12:37 PM
ا غم عشق تو تا يار، دل زار من است
بهتر از خلدبرين، گوشه بيت الحزن است
نه غم حور و نه انديشه جنت دارم
از زماني که مرا بر سر کويت وطن است
قصهي عشق من و حسن تو اي مايهي ناز
نقل هر مجلس و زينت ده هر انجمن است
بعد از اين ياد، کس از ليلي و مجنون نکند
حسن اگر حسن تو و عشق اگر عشق من است
تويي آن يوسف ثاني، که ز يک جلوهي حسن
محو ديدار تو، صد يوسف گل پيرهن است
از پي ديدن رخسار تو موساي کليم
سالها بر سر کويت به عصا تکيهزن است
آدم و نوح و سليمان و مسيحا و خليل
همه را مهر ولاي تو، به گردن رسن است
خلق گويند: بگو دلبر و معشوق تو کيست
که تو را در غم او، اين همه رنج و محن است
چه بگويم که نم از يم نتوان وصف کند
دره را ذره نداند، چه بها و ثمن است
به مديحش نتوان گفت، که آن ماه جبين
سرو سيمين بدن و خسرو شيرين سخن است
ثمر باغ رسالت، گهر بحر وجود
والي ملک ولايت، ولي مؤتمن است
اولين سبط و دوم حجت و سيم سالار
چارمين عصمت حق و يکي از پنج تن است
نام ناميش حسن، خلق گراميش حسن
پاي تا فرق حسن بلکه حسن در حسن است
رو حسن، موي حسن، بوي حسن، خوي حسن
يک جهان جوهر حسن است که در يک بدن است
«ذاکر» از مدح همه خلق، فروبسته زبان
ليک در مدح حسن طوطي شکر شکن است
بس که دلتنگم اگر گریه کنم، میگویند:
قطرهای قصدِ نشاندادنِ دریا دارد
السلام علیک یا سلطان عشقــــ♥ علی بن موسی الرضا (ع)