0

هر چه عشق نام تورا می توان نوشت(کلام مولا علی (ع)

 
nima1337
nima1337
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 355
محل سکونت : یزد

هر چه عشق نام تورا می توان نوشت(کلام مولا علی (ع)

 

هر چه عشق نام تورا می توان نوشت(کلام مولا علی (ع)  

 

 درباره‌ی چیستی زیبایی، سخن‌ها بسیار رانده شده‌ است. برخی زیبایی را تناسب و هم‌آهنگی اجزا با كل و هم‌آهنگی اجزا با یك‌دیگر و عدّه‌ای آن را به سودمندی یا توانایی یا لذّت و یا عشق تعریف كرده‌اند. افلاطون در مجموعه‌ی آثار خود، گفت‌وگوی سقراط با هیپیاس را بیان می‌كند و در این رساله به بررسی تعاریف گوناگون زیبایی می‌پردازد. آن‌گاه سقراط از هیپیاس، سوفیست و حقوق‌دان معروف آن روزگار، درباره‌ی چیستی زیبایی پرسش می‌كند و او تعاریف گوناگون مذكور در سطور بالا را بیان نموده و سقراط تك‌تك آن‌ها را نقد می‌كند. به هر حال، تعریف این حقیقت بسیار دشوار است؛ امّا بی‌شك، زیبایی یك كیفیت نگارین نمادی است كه از سه ویژگی برخوردار است و موجب انبساط روح و روان آدمی می‌گردد. اولاً ملازم با لذّت است و اصولاً انبساط روانی، همان لذّت است؛ ثانیاً ملازم با مطلوبیت است، یعنی چیز زیبا برای شخص مُدرِك، مطلوبیت و ارزش می‌نماید؛ ثالثاً شگفت‌انگیزی و تعجب‌آور بودن را به ارمغان می‌آورد.

امیر كلام و هنر درباره‌ی زیبایی نیز سخن فرموده است و در مقایسه‌ی انواع زیبایی‌ها، زینت باطن را بر زینت ظاهر ترجیح می‌دهند. «زینت باطن‌ها، زیباتر از زینت ظاهر است».[1] «زینت به زیبایی و نیكویی صواب و حقیقت است، نه به نیكویی لباس.»[2]

امام علی(ع) بر این مبنا، زیبایی مرد را حلم، وقار، حُسن درونی، زینت اخلاق و رفتار، عبادت و خشوع، صدق و راستی معرفی كرده است. زینت عبادت، خشوع؛ زینت ریاست، بخشش و بزرگواری؛ زینتِ علم، حلم و بردباری و زینت حكومت، عدالت است.[3] پس زیبایی در مكتب علوی به زینت‌های صوری و حسی محدود نمی‌گردد و زیبایی‌های معقول و فرا حسی را نیز در بر می‌گیرد.

گفتار و نوشتار و ادبیات زیبا، جذاب و همراه با ضوابط فصاحت و بلاغت، یكی دیگر از مصادیق زیبایی است كه امیر بیان و پیشوای بلاغت، سرچشمه‌ی آن است. سرآمد فصاحت در این باره می‌فرماید: «زیباترین و بهترین سخن آن است كه نظام نیكو آن را آراسته باشد و خواص و عوام مردم آن را بفهمند.»[4]

گزیده‌گویی، بهره‌مندی و عبرت‌آموزی از گذشتگان، یادآوری مرگ و قیامت، توجّه به كاركردهای مثبت و منفی و جاذبه‌های لفظی و تعبیری، از هنرهای كلامی است كه مخاطبان را شیفته‌ی خود می‌سازد. امیرمؤمنان در نهج‌البلاغه، این تابلوی هنر و زیبایی، از هنرهای كلامی فوق بهره جسته است. بخش پایانی نهج‌البلاغه به كلمات قصار اختصاص دارد كه در بردارنده‌ی سخنان كوتاه، جذاب، پرمعنا و قابل فهم است.

ابن ابی‌الحدید، شارح نهج‌البلاغه در وصف یكی از خطبه‌های نهج‌البلاغه[5] می‌نویسد: «سوگند به كسی كه همه‌ی امت‌ها به او سوگند می‌خورند، من این خطبه را در مدت پنجاه سال تاكنون بیش از هزاربار خوانده‌ام. هیچ بار در آن تأمل نكردم، مگر آن كه در من خشیت و خوف و پندی ایجاد كرد و در دلم تأثیر نهاد و مرا به لرزه آورد. هیچ بار در آن تأمل نكردم، مگر آن كه به یاد مردگان از خویشاوندان و نزدیكان و دوستانم افتادم و چنین تصور كردم كه آن را كه حضرت به توصیف حالش پرداخته، خود من هستم. در این زمینه بسیاری از خطبا و فصحا داد سخن داده‌اند و من آن‌ها را مكرر خوانده‌ام، ولی هیچ كدام تأثیر كلام امیرالمؤمنین را بر من نداشته است.»[6]

همّام صحابی عابد امیرالمؤمنین، آن‌گاه كه از امام خواست كه پارسایان را برای او توصیف كند كه گویی آنان را با چشم می‌بیند، امام(ع) فرمود: «ای همّام، پروای از خدا داشته باش و نیكوكاری كن كه همانا خداوند با كسانی است كه تقوا بورزند و اهل نیكوكاری باشند. همّام به این مقدار از سخن قانع نشد و امام را سوگند داد كه توصیف بیش‌تری بنماید. و امام اوصاف پارسایان را شرح داد تا وقتی كه سخن امام(ع) بدین‌جا رسید كه دوری اهل تقوا از سر كِبر و خودبزرگ‌بینی و نزدیكی‌اش از روی مكر و خدیعت نیست، در آن هنگام، همّام فریادی كشید كه جانش در آن بود. امام فرمود: «به خدا سوگند كه بر او از همین می‌ترسیدم. موعظه‌های بلیغ با اهلش چنین می‌كند.»[7]

ابن ابی‌الحدید در مقایسه‌ خطبه‌ی ابن نباته ـ كه از ادبای قرن چهارم بود و مردم را به جهاد برانگیخت ـ با خطبه‌ی 27 نهج‌البلاغه، كه متضمن دعوت مردم به جهاد است، می‌گوید: «اگر بخواهیم از دایره‌ی انصاف دور نشویم، باید نسبت آن دو را، نسبت شمشیر چوبین با تیغ فولادین بدانیم؛ گرچه خطبه‌ی ابن نباته از صناعات بدیعی بهره‌مند است، ولی كلام امیر مؤمنان‌(ع) در اوج آسمان است.»[8]

كلام علی(ع) علاوه بر بهره‌مندی از واژگان متناسب و بلیغ از آهنگ و موسیقی خاصی برخوردار است كه در روح مخاطبان نفوذ می‌كند.

جرج جرداق در این زمینه می‌نگارد: «علی بن ابی‌طالب، از ذوق سرشار هنر و بیان زیبای سخن، آن‌چنان بهره‌ای دارد كه او را در روزگاران از دیگران ممتاز ساخته است. شكل سخن با مفهوم آن به هم آمیخته است؛ بمانند گرمی با آتش و نور با خورشید و هوا با جوّ؛ و تو در برابر این سخن، چنانی كه گویی در برابر سیل خروشانی كه می‌جوشد و دریایی كه می‌توفد و تندبادی كه می‌وزد و چون از روشنی هستی و زیبایی آفرینش سخن می‌گوید، چنان است كه گویی بر صفحه‌ی جانت با قلم‌هایی از اختران آسمان می‌نگارد. گفتارش چون شراره‌ی برق و خنده‌ی آسمان در شب‌های تاریك زمستان است.»[9]

امام علی(ع) در كلام خود از صناعات ادبی، زیبایی‌ها و شگفتی‌های طبیعت بهره می‌گرفت.[10] با استفاده از تمثیل، موضوعات و مباحث عقلی را تفهیم می‌كرد و با تشبیه معقول به محسوس، مردم عوام را نیز به حقیقت نزدیك می‌ساخت.[11] شعر، ابزار دیگری است كه امام(ع) در توصیف حقایق از آن استفاده می‌كرد. امام در پاسخ به این پرسش كه سرآمد همه‌ی شاعران كیست، فرمود: «هر چند شاعران، همه در یك وادی راه نپیموده‌اند كه بتوان پیش‌تاز راه را شناخت، لیكن اگر از تعیین شاعرترین شاعران چاره‌ای نباشد، سرآمد آنان آن پادشاه گم‌راه (یعنی امرالقیس) است.»[12]

شعر مطلوب علی(ع)، سروده‌ای است كه از نظر محتوا و نظر و فكر ارزش‌مند و صحیح و حق باشد و عقیده‌ی مردم را به انحراف نكشاند.

زیبایی عبارات نهج البلاغه از جهت تركیب لفظی و سبك ادبی برجستگیهائی دارد:

1. در انواع كلمات مفرد، جمع، مذكّر، مؤنّث، حقیقت ومجاز، سرمایهای غنی برای فرهنگ الفاظ عربی است.

2. مجازها و كنایهها در قالب جالب و نوی آمده است.

3. ایجاز و اطناب (كوتاهگویی و به درازا سخن گفتن) در جای مناسب خود به كار رفته و ما این مطلب را در خطبهها و نامههای طولانی و گاه متوسط و یا كوتاه آن حضرت به روشنی مشاهده میكنیم.

4. محسنات و نوآوریهای لفظی از «جناس» تا «ترصیع» و «قلب» و «عكس»[13] در موارد مناسب به كارگرفته شده است.

5. آهنگ طبیعی و عبارات جذّاب كه اهل فن به خوبی آن را درك میكنند و مردم از شنیدن آن به هیجان میآیند... .

9. امام یحیی یمنی نویسنده كتاب «الطراز» مینویسد:

از معانی گوارا و شیوای سخن او (علی ـ‌ علیه السلام ـ) هر خطیبی سیراب شده و هر گویندهای لباس سخنوری پوشیده است؛ زیرا علی ـ علیه السّلام ـ جایگاه و زادگاه بلاغت و ابر پربار فصاحت است چنانكه خود فرمود: «ما فرمانروایان كشور سخنیم سخنوری در وجود ما ریشه كرده و شاخههای آن بر ما سایه گسترده است.»[14]

10. استاد دكتر سید جعفر شهیدی، استاد دانشگاه و مترجم موفق نهج البلاغه در مقدمه ترجمه خویش مینویسند:

از سالها پیش چون فرصتی دست میداد برخی از ترجمههای فارسی نهج البلاغه را با متن مقابله میكردم. ضمن این بررسی دیدم مترجمان ـ كه خدمتشان در پیشگاه مولای متقیان ـ علیه السّلام ـ پذیرفته باد ـ هر چند در كار خود موفق بودهاند، كم و بیش در این ترجمهها یك نكته را چنانكه باید رعایت نكردند و آن این است كه سخنان مولا چنانكه میبینیم در عین علوّ معنی به زیورهای لفظی نیز آراسته است: استعاره، تشبیه، جناس، موازنه سجع و مراعات النظیر. مخصوصاً صنعت سجع كه در سرتاسر كتاب دیده میشود و امیر مؤمنان ـ علیه السّلام ـ به سجعگویی شناخته بوده است.

هنگامی كه زینب كبری در پاسخ پسر زیاد گفت: مهتر ما را كشتی، از خویشانم كسی را نهشتی، نهال ما را شكستی، ریشه ما را از هم گسستی، اگر درمان تو این است آری چنین است.[15]

پسر زیاد گفت: سخن به سجع میگوید: پدرش نیز سخنان مسجّع میگفت.

بدین رو كوشیدم تا در حد توانایی خویش ضمن برگردان عبارت عربی به فارسی ـ چندان كه ممكن است ـ صنعتهای لفظی را نیز رعایت كنم.[16]

دهها نمونه از سخنان صاحبنظران دیگر هست كه در مورد ابعاد فصاحت و بلاغت و محسنات لفظی و معنوی نهج البلاغه ابراز داشتهاند كه از یادآوری آن صرف نظر میكنیم.

 

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . غررالحكم و نیز نهج‌البلاغه، حكمت 65.

[2] . همان.

[3] . همان.

[4] . غررالحكم.

[5] . نهج‌البلاغه، تحقیق صبحی صالح، خطبه‌ی 221 و شرح ابن ابی‌الحدید، خطبه‌ی 216.

[6] . شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج 11، ص 153.

[7] . نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 193.

[8] . شرح ابن ابی‌الحدید، ص 84 ـ 82.

[9] . جرج جرداق، روائع نهج‌البلاغه، (شگفتی‌های نهج‌البلاغه)، ترجمه‌ی فخرالدین حجازی، صص 170 به بعد.

[10] . نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 90، 234، 164، 165، 155.

[11] . همان، خطبه‌ی 119، 100، 187.

[12] . نهج‌البلاغه، تحقیق صبحی صالح، حكمت 455.

[13] . جناس در اصطلاح فن بدیع: آوردن دو كلمه است كه از نظر لفظی شبیه هم هستند ولی در معنا متفاوتند: دو جمله یا دو مصراع است كه با اینكه در برابر هم هستند وزن و سجع كلماتش مطابق هم باشد. مانند:

هوا شد تیره و گریان بسان دیده وامق زمین شد تازه و خندان بسان چهره‌ عذرا

قلب و عكس: مقدم و مؤخر نمودن لفظ است. خداوند زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون میآورد.

[14] . محمد امین النواوی، پیشین، ص 99 ـ 104 و انّا لأمراء الكلام، و فینا تنشبت عُرُوقُه و علینا تهدّلت غصونه. نهج البلاغه، خ 233.

[15] . لقد قتلت كهلی، و أبرت اهلی، و اجتثثت أصلی، فان یشفك هذا فقد اشفیت.

[16] . نهج البلاغه، ترجمه دكتر سید جعفر شهیدی، «مقدمه». به نظر نگارنده آنچه جناب دكتر شهیدی در ترجمه نهج البلاغه خویش به آن عنایت فرمودهاند و ترجمه خود را با زیبایی سجع و محسّنات لفظی آراستهاند، تلاشی بسیار ارزشمند و در خور توجه است؛ كه بدون رعایت آن نمیتوان ترجمه را بازگردان نهج البلاغه نامید، و این كاری است كه هم در ترجمه روایات و هم در ترجمه زیارات و ادعیه و هم در ترجمه قرآن كریم كه از وزن و سجع ویژهای برخوردار است، لازم است مورد توجه قرار گیرد.

نگارنده نیز در ترجمه برخی از ادعیه ـ كه تحت عنوان «در معبد عشق» به چاپ رسیده ـ و نیز در ترجمه دو جزء آخر قرآن كریم ـ كه با عنوان «آوای قرآن» منتشر شده ـ رعایت وزن و سجع و محسنات لفظی و معنوی را ـ در حد امكان ـ مورد توجه قرار داده است. 

 

 

v
چهارشنبه 18 شهریور 1388  10:11 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها