سیری در کتاب مقدس شیطانپرستان
کتاب انجیل شیطانی ( satanic bible ) متن مقدس آیین شیطانی است که آنتوان لاوی آن را در سال ۱۹۶۹ نوشته است. این کتاب که شامل مجموعهای از مقالات، مشاهدات، آیینهای شیطانی و ایدههای منحصر به فرد در باب مسلک شیطانپرستی است، فلسفه شیطانگرایی را در چهار بخش تبیین کرده است.
آنتوان لاوی سیر مطالب را به گونهای پیش میبرد که خواننده نتیجه میگیرد شیطانپرستی تنها گزینه منطقی برای آدمی است. وی چنان این عقیده را با قوت مطرح میکند که مدعی میشود اگر کسی شیطانپرستی را در پیش نگیرد، یقینا مشکل روانی یا فکری دارد.
مهمترین ایده و فرضیهای که لاوی در کتابش مطرح میکند « تقابل دیانت و لذت » است. لاوی با اصرار مدعی میشود که هر کس مذهب و دینداری را انتخاب کند، باید لذت، خوشی و پویایی را کنار بگذارد. وی میگوید: انسان مسیحی که از زندگی خود لذت ببرد، در عالم خارج سراغ نداریم. انسانها باید بین لذت و دیانت یکی را انتخاب کنند. [۱]
دومین فرضیهای که لاوی مطرح میکند « شرارتآمیز بودن وجود انسان » است. وی میگوید: شرارت، بدی، کینه و نفرت، نه فقط لازمه ذات انسان و اقتضای وجود اویند، بلکه بر سایر ساحتهای وجودی انسان حکومت دارد. حاکمیت شر بر قوای وجودی انسان، نه یک غلبه عادی که اصولا « شرارت، تمام حقیقت انسان » است؛ بنابراین فرار از شرارت و بدی، رویگردانی از حقیقت وجودی انسان است؛ گویا کسی بخواهد شوری را از نمک بگیرد! خشونت نهتنها ارثی، که ذاتی آدمی است و به همین دلیل استفاده از خشونت طبیعی است؛ چرا که خشم پدیدهای غریزی و کاملا طبیعی است.
لاوی خشم را علامت سلامت روانی میشمارد و با تمسخر مسیحیت، به مریدان خود سفارش میکند، اگر کسی به شما سیلی بزند، نه تنها سکوت نکنید، بلکه خشم خود را کاملا ابراز کنید و به اقتضای حکم طبیعت خود، با سیلی محکمتری پاسخ او را بدهید.
تأکید لاوی بر جنبه تاریک وجود انسان با این قصد است که اسوه و مرجع بودن شیطان را برای انسانها تثبیت کند تا انسانها بپذیرند که تکامل آنها در شیطنت طبیعی و شیطانی زیستن است؛ زیرا شیطان، بخشی از وجود انسانهاست که تغییرپذیر نیست. [۲]
نگرش لاوی در مورد « حقیقت انسان » هم غیر دینی است و هم غیر واقعی؛ چرا که انسان هر چند بنا به « اقتضای انسانبودن » در درون خود، متضاد خلق شده و برخوردار از گرایش مادی و الهی است، حقیقت وی، همان بعد ملکوتی که جنبه نورانی وجود اوست، می باشد. در انسان قوای شهوت و غضب هر دو فعالند؛ اما در ادیان الهی این دو قوه باید تحت اشراف قوه عاقله انسان اداره شوند و به نورانیت بعد الهی وجود انسان کمک کنند.
برخلاف لاوی که جنبه تاریک وجود انسان را تمام حقیقت او میداند، متون دینی حقیقت آدمی را روح ملکوتی معرفی میکند که پرتوی از روح الهی است و خداوند گرایشهایی مادی را در درون آدمی تعبیه کرده است تا با پرداختن به حقیقت خود، یعنی همان نفخه الهی (دقت شود!) راه سعادت ابدی خود را بپیماید. آن چه لاوی نام « شرارت » بر آن میگذارد، فقط میل و گرایش است که همان « امکان انتخاب بدی » است نه « غلبه شرارت ». [۳]
برآیند همه گفتهها و نوشتهها در آیین شیطانی، القای همین تفکر است که انسان، خدای عصر حاضر است؛ ازنظر رهبران آیین شیطانی، هر انسان بالقوه خدا است و اگر به آیین شیطانی بگرود، با آزادی عمل و انجامدادن امور شیطانی و دلدادن به آیینهای خاص، تبدیل به خدا میشود. چنان که آنتوان لاوی تصریح کرده است:
هیچبهشتی در آسمان نیست و هیچجهنمی وجود ندارد که آدمیان را بسوزاند. همینجا و هماینک روز لذت توست! همینجا و هماینک فرصت توست. [۴]
لاوی در کتابش با تمام توان به تبلیغ اباحیگری و ارتباط نامحدود زن و مرد و به اصطلاح او « سکس آزاد » میپردازد و هیچعذر، حریم و هنجاری را در این مسیر به عنوان مانع برنمیتابد:
شیطانپرستی از سکس آزاد به معنای واقعی آن، به شدت دفاع میکند؛ بدین معنا که شخص اجازه دارد انتخاب کند آیا فقط با یک نفر رابطه داشته باشد یا با هر تعداد که نیازهای جنسی او را برآورده کند. [۵]
هرچند در جای دیگر ناخواسته به ناکارآمدی این مرام اعتراف میکند:
این حقیقت اثبات شده که شخص بیش فعال جنسی، نهتنها ازنظر جنسی آزاد نیست، بلکه بسیار سرد ضمیر است و همیشه از آغوش یک شخص به آغوش دیگری میپرد، به امید اینکه بتواند خود را ارضا کند ولی هیچوقت به احساس غنای جنسی نمیرسد. [۶]
وی در بخشی از کتابش با عنوان « ندای لوسیفر » (نامی دیگر برای شیطان) لوسیفر را به مقام ربوبیت و الوهیت ارتقا میدهد و او را خدای رومی میداند که حامل نور، روح هوا و تجسم روشنفکری است. وی خدای یکتا را ساخته دست مردم میخواند و با یک جمله، خدا را از صفحه اعتقادات خود پاک میسازد و با یک انکار ساده، همه چیز را تمام میکند:
اختلافات و نزاع بین ادیان که از طرف یک خدا یا خدایان متعدد آمدهاند، نشان از این دارد که خدایی نیست و این ادعا بیشاز یک ادعای واهی در طول تاریخ نبوده است. [۷]
بهراستی آیا با چنین دلیل سست میتوان به انکار خدا پرداخت؟ البته چنین دلیلی وقتی از زبان شیطان اقامه شود، برای پیروانش قانع کننده خواهد بود؛ چرا که بندگی شیطان دلیل نمیخواهد؛ با تصویری که لاوی از خدا دارد خدا را ساخته ذهن بشر میداند طبیعی است که ادیان را هم پرداخته کشیشها معرفی کند [۸] و وعدههای خدا و ادیان در مورد بهشت و جهنم را یک جا به فراموشی و انکار سپارد.
آنتوان لاوی در کتاب انجیل شیطانی، به ادیان الهی حملهور شده، آن ها را به دلیل تهاجم به شیطان سرزنش میکند. وی که ادیان الهی را « نیروهای دست راستی » مینامد، از این روی که شیطان را موجودی بدنام و نماد شرارت معرفی کردهاند، به شدت رنجیده خاطر است.
وی میگوید: پس باید هرکس به خود و انتخاب خود احترام گذارد و افقهای جدیدی پیرامون زندگی کوتاه خود بگشاید تا بیشترین لذت را ببرد. [۹]
این گفته لاوی یادآور همان توهمی است که شیطان در سر پروراند و خواست در برابر خالقش برای خود شأنی قرار دهد و در محضر خدا، لاف « خودخدایی » زند. البته اکنون این ندا از زبان شیطان بیان نمیشود؛ بلکه شیطان تلاش میکند این پرچم را به دست کسی دهد که همو باعث اخراج ابلیس از حریم ملائکه شد؛ بلکه بتواند کینه تاریخیاش را از آدم و فرزندانش، در مسیر سقوط انسان بهکار گیرد.
از مجموع مطالب بالا روشن شد که تصور لاوی در باب خدا و پرستش، در سه محور خلاصه میشود:
الف) تصور باطلی از خداوند یکتا دارد و آن ذات مقدس را در فضای چند خدایی تصویر میکند؛ وی با تصویر این خدای خیالی و ناقص در ذهن خود میخواهد ثابت کند که تصور ادیان الهی از خدا، همان تصویر لاوی است.
ب) خدای حقیقی یک شیطانپرست است که آن را نماد آزادی معرفی میکند. لاوی از آن جا که به وجود خارجی این خدا چندان اعتقادی ندارد، ادعای پرستش او را هم ندارد.
ج) خدایی که وی به انسان معرفی میکند و آنهم چیزی نیست جز خود انسان؛ البته انسان نه با محوریت گرایشهای الهی و انسانی، بلکه با تمرکز بر امیال و هواها که لذت و سرخوشی را برایش به ارمغان میآورد. [۱۰]
پینوشت:
[۱]. ر.ک. انجیل شیطانی، آنتوان لاوی، بخش دوم
[۲]. ر.ک. کتاب شناخت اخلاق اسلامی، نویسندگان،ص ۳۴
[۳]. ر.ک.توحید در نظام عقیدتی و ارزشی اسلام، مصباح یزدی، ص ۲۵
[۴]. انجیل شیطان، ص ۱۲
[۵]. همان، ص ۲۷
[۶]. همان، ص ۲۷
[۷]. ر.ک. انجیل شیطانی، بخش لوسیفر
[۸]. انجیل شیطانی، ص ۱۶
[۹]. همان، ص ۲۸
[۱۰]. کاوشی در معنویتهای نوظهور، ص ۲۶۰ - ۲۶۸