0

زنده کردن غلامان کشته شده

 
haj114
haj114
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3991

زنده کردن غلامان کشته شده

زنده کردن غلامان کشته شده
ابراهیم بن بلطون می‏گوید: مدتی بود، من پرده‏دار متوکل بودم. روزی عده‏ای غلام برای او فرستاده بودند. متوکل به من دستور داده بود که از آنها محافظت کنم و امور ضروری آنها را به عهده بگیرم. روزی من پیش متوکل ایستاده بودم که امام هادی علیه‏السلام به نزد وی آمد. وقتی آن حضرت نشست، متوکل گفت: «غلامان را بیرون بیاور.» 
وقتی نگاه غلامان به امام هادی علیه‏السلام افتاد، به سجده افتاده و دست و پای آن حضرت را بوسیدند. متوکل بعد از مشاهده‏ی این حال، قدرت ایستادن نداشت. آن حضرت مدتی نشست و بعد از آن بیرون رفت. متوکل پرسید: «این چکاری بود که شما انجام دادید؟» آنها گفتند: «این شخصی است که هر سال به دیار ما می‏آید و به ما علم دین می‏آموزد و او وصی پیغمبر آخرالزمان است و ما از وی معجزه‏های زیادی دیده‏ایم و او از بزرگان دین می‏باشد.» 
وقتی سخنان غلامان به آخر رسید، متوکل به من امر کرد که آنها را بکشم و من نیز ایشان را کشتم و دفن نمودم. چون شب شد خواستم به خدمت امام هادی علیه‏السلام بروم و جریان را برای ایشان بیان نمایم. وقتی به درب خانه‏ی آن حضرت رسیدم، مشاهده کردم خادمی بر درب خانه ایستاده است. او گفت: «امام هادی علیه‏السلام تو را می‏طلبد.» 
پس با آن خادم، داخل خانه شدم. دیدم امام هادی علیه‏السلام نشسته است، حضرت به من فرمود: «ای فرزند بلطون! حال غلامان چگونه است؟» گفتم: «همه را کشتم.» حضرت فرمود: «همه را کشتی؟» گفتم: «به خدا قسم آری.» حضرت فرمود: «می‏خواهی آنها را ببینی؟» 
گفتم: «بلی و لیکن من آنها را کشته و دفن نموده‏ام.» سپس آن حضرت به من اشاره فرمود که: «به درون خانه برو تا حال ایشان را ببینی.» پس من داخل رفتم و دیدم که همه آنها صحیح و سالم نشسته‏اند و در حال خوردن میوه می‏باشند. [1] . 


پی نوشت ها: 
[1] خلاصة الأخبار. 

 

دوشنبه 19 آبان 1393  4:12 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها