0

متن نوحه و روضه شب چهارم محرم، طفلان زینب

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

متن نوحه و روضه شب چهارم محرم، طفلان زینب

سلام و عرض ادب

در این تاپیک متن روضه ها و نوحه ها مربوط به طفلان حضرت زینب قرار می گیرد.

متونی که من قرار میدم و منبعی برای آنها ذکر نمیشود. برگرفته از سای باب الحرم می باشد.

التماس دعا

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

دوشنبه 5 آبان 1393  7:10 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon nezarat_ravabet
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

متن روضه شب چهارم محرم، طفلان زینب-علی اصغر آرزومند + دانلود

سحر خیز مدینه کی میایی

امیر بی قرینه کی میایی

عزیزم فاطمه چشم انتظاره

شفای زخم سینه کی میایی

امیدم اینکه آقا با ظهورت

دگر حل معمایی نمایی

معمای فشار درب و دیوار

معمای مزار مخفی یار

یا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

در عرش وفرش صحبت صحن و سرای توست

حسین

پیداست که لوای دوعالم لوای توست

در مجلست کلیم شدن پخش میکنند

این جلوه های موسوی در عزای توست

درما تو جلوه میکنی وگریه میکنیم

این یا حسین گفتن ما هم صدای توست

در این دو ماه دین خدا رشد میکند

اینها تمام از برکات عزای توست

خونت که ریخت مالک هستی شدی حسین    

پس مکه وزمین نجف هم برای توست

جوینده کمال به شهر تو میرسد

بالاتر از بهشت خداکربلای توست

كیا كربلا نرفتن؟از زینب امشب بگیرند

وقتی نگاه کرد دید امام چهارم دستاش بسته است،پاهاش بسته است، اومده  دم گودال داره با یه حالتی نگاه میكنه، دید جان امامش در خطره ،زینب دوید گفت تو را چه میشود عزیز برادر، فرمود: عمه جان اینا بدنهای خودشان را دفن کردند، بدن بابای غریبم رو ی خاک افتاده است، فرمود: جان برادر یه روز میاد اینقدر عاشقای ما کربلا میان ، آی بی بی زینب تو این جمع خیلی ها كربلا نرفتن...

جوینده کمال به شهر تو میرسد

بالاتر از بهشت خداکربلای توست

با گریه میشود به فیوضات تو رسید

پس روضه تو واسطه فیضهای توست

صوت الحزین زینب تو شیعه پرور است

سوز صداش باطن کرببلای توست

شب زینب و بچه های زینب است ،بچهای زینب، قدوبالایی نداشتند، زره برتن نداشتند ،وقتی میخواست شمشیر و بر كمر ببندند دید شمشیر به زمین كشیده میشود،لذا دیدی این بسیجیها میخواستند تو جبهه بدوند اسلحه رو گردنشون میبستند یعنی حمایل میكردند، بند شمشیر را حمایل بستن، اومدن در خیمه دایی جان اجازه بده بریم میدان، فرمود: با مادرتان بیایید. صدای زینب بلند شد داداش من اینجام ، ابی عبدالله فرمود:زینب جان اینی كه به اینها گفتم با تو بیاییند،میخواستم یه بار دیگه ببینمت،عجب خواهر و برادری، وقتی اومدن خواستگاریش، اومد عبدالله بن جعفر ابن ابی طالب،  بی بی زینب عرض كرد، بابا عبدالله باباش كه جعفر عموی من است مرد خوبی است، اما شرط دارم هرجا حسینم رفت منم برم ، من باید هرروز حسینم رو ببینم ، من بی حسین میمیرم،هر شب شیر به بچه هاش داد به عشق حسین،هر كی به عشق یه كسی شیر به بچه هاش بده بچه هاش شكل همون میشن،این بچه ها فقط بلدند بگن حسین،  وقتی از مدینه اومد به عبدالله نگفت بچه ها رو بفرست ،وسط راه دیدند دو سوار میاد، عباس علیه السلام دید بچه های زینب هستند، دست و پای مادر را بوسیدند نامه عبدالله را تقدیم کردند ،عبدالله گفته: زینب جان بچه ها را ببر من که مریضم، اینا فدای حسین باشند،زینب خوشحال شد،نامه رو آورد، ام لیلا اکبررو فرستاده، ام البنین عباس رو،فقط زینب قربانی نداشت كه اومدند، تا وارد میدان شدن، گفتند:  امیری حسین و نعم الامیر ما بچه های زینبیم، عمر سعد صداش دراومد عجب خواهری است زینب،بعضی ها گفتند این دو تا بچه رو مثل قاسم كشتند یعنی له شدند،ابی عبدالله اومد بالای سر این بچه ها،سپاه دشمن گرگند،اگر حسین یكی رو ببره سر اون یكی رو میبریدند ،ابی عبدالله هردو را بغل گرفت،خون از سر و روشون میریزه،بدنشون جای جای نیزه است، زینب نیومد بیرون از خیمه،فرمود:من ترسیدم حسینم خجالت بكشه، ام سلمه میگه بعد ازدواج زینب، رفتم در خانه زینب دیدم گریه میکنه،گفتم زینب چی شده؟ فرمود: سه روزه حسینم رو ندیدم، رفتم در خونه حسین دیدم حسینم دارد گریه میکنه ،گفتم بیایید پیش زینب،زینب داره گریه میكنه، اومد آقا دیدند زینب خواب است آفتاب روی صورت خواهر، ایستادند مقابل آفتاب بیدار شد،زبان حال اینه عرض کرد داداش یه روز تلافی میکنم، اومد تو گودال، طوری نشست سایه روی  بدن داداش افتاد، حسین.... 

                             دانلود روضه                                              

                                       

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

دوشنبه 5 آبان 1393  7:11 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon nezarat_ravabet
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

متن روضه شب چهارم محرم_طفلان حضرت زینب سلام الله علیها -حسن خلج + دانلود

حسین برات یه دنیا غم آوردم

گلام رو با خودم آوردم

ببخش كه هدیه كم آوردم

حسین

بخدا،امشب نیازبه روضه خون نداری،من فقط بهانه میخوام دستت بدم.

حسین ستاره ی عرش برینم

بشنو صدای آتشینم

تو دست رد نزن به سینه ام

حسین

بارون رحمت من

به خواهرت نزول كن

داداش به جون مادر

بچه هامو قبول كن

بنا به بعضی از اقوال،دوتا عون و دوتا محمد كربلا بوده،یه عون و محمد برادرهای عبدالله جعفر بودند،سنین اونها بالای بیست سال بوده،بنا بر بعضی از اقوال عون و محمد آقازاده های بی بی زینب سلام الله علیها،سنشون كم بوده،زیر پانزده سال،بعضی روایات داره خانوم،اینها رو تو خیمه لباس نو به تنشون كرد،چشماشون رو سرمه كشید،به موهاشون شانه زد،به بدن هاشون عطر كشید،فرمود:حالا برید پهلو دایی تون،به دست و پاش بیوفتید،اجازه ی میدون بگیرید، مادر یادتون باشه،اگه دایی قبول نكرد،یادتون نره،دایی رو به چادر مادرم قسم بدید،

حسین برات یه دنیا غم آوردم

گلام رو با خودم آوردم

ببخش كه هدیه كم آوردم

حسین ستاره ی عرش برینم

بشنو صدای آتشینم

تو دست رد نزن به سینه ام

نقل اینه :خانوم زینب دستاشون رو گرفت: آوردشون جلوی خیمه آقا سید الشهداء فرمود: من تو نمیآم،شما برید از دایی تون اجازه بگیرید من اینجا وایستادم،خود زینب بیرون ایستاده،هی میگه خدایا،نكنه من سهمی نداشته باشم،بچه ها رفتند تو و برگشتند،بی بی زینب دید خرابند،چی شد مادر،سرشون رو انداختند پایین،گفتند:مادر دایی راضی نمیشه.راضی نمیشه!چطور؟دست بچه ها رو گرفت اومد تو خیمه ی ابی عبدالله،صدا زد،من و تو یه قرارایی با هم داشتیم،چه طور وقتی نوبت اكبر میشه،فوری میگی برو،وقتی نوبت قاسم میشه،ولو سخت راضی میشی،حالا كه نوبت من شده،نه تو كار میاری،باشه حسین،نمی دونید چقدر حسین گریه كرد.

نگاه به قدشون كن

ببین مرد نبردند

می خوان مثل خود من

دور سرت بگردند

اونیكه تو باید امشب با زینب بگی اینه،نشست كف خیمه:

حسین غریب مادر،حسین غریب مادر.....

حسین

بذار فدای اكبرت شن

غرق به خون برابرت شن

تا افتخار خواهرت شن

حسین

بذار نمك بریزم رو زخم دلاتون

حسین

قول میدم این گل های زیبام

اگه برن از جلو چشمام

از خیمه ام بیرون نمیآم

حسین

همه ذكر و فكر زینب حسینه

غصه نخور غریبی

فدای نیم نگاهت

من و دوتا جوونم

اینجا میشیم سپاهت

می خوام دو یاس پرپر

میون گلزارت شن

 بذار بلاگردون

چشم علمدارت شن

یه زینبی میگیم،یه زینبی میشنویم،مشهوره،محال ممكن بود،زینب بخواد نمازی بخونه،نمازهای واجب و غیر واجب،حتماً قبل نماز باید میومد،یه چند دقیقه ای حسین رو تماشا میكرد،خوب كه سیر نگاه میكرد،حسین رو،بعد میرفت نماز میخوند،خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها،تازه خدا بهشون زینب رو داده،متوجه شدن ابی عبدالله از گهواره تا فاصله میگیره،زینب شروع میكنه گریه كردن،تا حسین بر میگرده،میخنده،تا حسین میره ضجه میزنه،ابی عبدالله كه كنار گهواره زینب راه میره،اگه میره چپ چشم زینب،دنبالش میره،حسین میاد به راست چشم زینب دنبالش میگرده،بی بی زهرا آمد،خدمت پیغمبر اكرم،عرضه داشت بابا یا رسول الله عشق این دختر به داداشش حیرت انگیزه،عشق این خواهر به برادرش،شگفت آوره،پیغمبر شروع كرد گریه كردن،فرمود:فاطمه جان این دخترت شریك حسینه،این دخترت كربلا میره،اون روزی كه حسین كربلا میره با این خواهر،نه من هستم،نه تو هستی،نه باباش علی هست،نه برادش حسن،همه رو میكشن،این دختر و دستاشو به ریسمان ،روی شترهای برهنه سوار،پیغمبر و فاطمه نشستند برا حسین گریه كردند،ای حسین.........صل الله علیك یا مولای یا مظلوم یا اباعبدالله


                         دانلود روضه1 روضه2

 

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

دوشنبه 5 آبان 1393  7:12 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:متن روضه شب چهارم محرم، طفلان زینب«غزالان حرم »

دید زینب چون به  دشت کربلا

گشته بی یاور حسینش از جفا

کرد بهر یاری آن ممتحن

هر دو طفل خویش را در بر کفن

بوسه زد از مهربانی رویشان

زد گلاب و شانه بر گیسویشان

آمد و آورد با افغان و آه

آن غزالان حرم را نزد شاه

گفت روزی کز مدینه با نوا

من شدم عازم به دشت کربلا

گفت عبدالله که چون دیدی ز کین

شد حسینت بی کس و یار و معین

اذن بنما حاصل آن شهریار

تا دو فرزندم کنندش جان نثار

یاری  او از دل و از جان کنند

در ره او جان خود قربان کنند

کرد اجاب این تمنا بی درنگ

دادشان رخصت پی میدان جنگ

آن غزالان از حرم بیرون شدند

سوی جلادان در آن هامون شدند

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

دوشنبه 5 آبان 1393  7:13 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon nezarat_ravabet
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:متن روضه شب چهارم محرم، طفلان زینب

«فرزندان حضرت زینب علیها السلام»

 

بود زینب را دو مه سیما پسر

کز فروزان چهره هر یک چون قمر

هر دو از رخشندگی بدر تمام

وز دو گیسو لیله قدری تمام

شد به سوی خیمه زینب با شتاب

با دلی پر آتش و جسمی پر آب

با سرشک افشاند گرد از مویشان

شانه زد بر عنبرین گیسویشان

هر دو بر دست و تیغی در میان

و آن گه ایشان را  به رسم ارمغان

نزد شاه آورد و بوسیدش قدم

گفت کای شاهنشه گردون قدم

مور را از درگه خود رد مکن

بر رخش راه رجا را سد مکن

تحفه ناقابلش را کن قبول

تا نگردد مور هم از غم ملول

چشم  رحمت باز و بر خواهر نما

این دو را قربانی اکبر نما

 

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

دوشنبه 5 آبان 1393  7:14 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon nezarat_ravabet
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:متن روضه شب چهارم محرم، طفلان زینب

«زبانحال حضرت زینب علیها السلام با امام حسین علیه السلام »

 

ای برادر جان شوم ، من بلا گردان تو

دسته گلهایم شوند جملگی قربان تو

جان زهرا ردّ احسانم مکن

ای برادر دل پریشانم مکن

یا اخا یا حسین یا حسین 2

در میان دشمنان بسکه دیدم غربتت

جای دستم دسته گل ، آورده ام بر بیعتت

روز عاشورا کنم یاد غدیر

بهر یاری دسته گلهایم بگیر

یا اخا یا حسین یا حسین 2

دسته گلهای مرا ، آور خودت از قتلگاه

می کشد روی زمین ، پاهایشان تا خیمه گاه

من نمی آیم برون از خیمه ها

تا نگردی شرمسارم یا اخا

یا اخا یا حسین یا حسین 2

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

دوشنبه 5 آبان 1393  7:14 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon nezarat_ravabet
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

متن روضه طفلان حضرت زینب سلام الله علیها- حاج محمودكریمی

 

                                            

عمریست پای داغ شما گریه می کنیم

 با داغ های کرببلا گریه می کنیم

هر شب میان محفل تان حلقه می زنیم

یا سینه می زنیم و یا گریه می كنیم

یك شب نمی شود كه در این بزم بنگری

ما هم كنار صاحب عزا گریه می كنیم

هرجا كه ذكر نام شما هست،كربلاست

فرقی نمی كند كه كجا گریه می كنیم

با عِطر یاس روضه ی تان گرم می شود

با زخم های علقمه تا گریه می كنیم

با گریه های مادرمان شیر خورده ایم

 تا گریه كرد دید كه ما گریه می كنیم

آمد محرم و دل ما زار زینب است

آمد محرم و همه جا گریه می كنیم

دو خط از حضرت زینب سلام الله علیها برات بخونم

ملجاء اهل حرم تا ظهر اگر عباس بود

 شب نگهبان در کنار نهر علقم زینب است

مدعی دیگر مزن بیهوده لاف عاشقی

این حسین تنها یك عاشق دارد آن هم زینب است

عاشق بچه شو می فرسته،عاشق به بچه ها می گه اصرار كنید،دوتا بچه ها رو حاضر كرد،با یه بیچاره گی،با یه مكافاتی اجازه گرفتند،خون به دلشون شد،دایی راضی نیست،اینها برن،اومدن گفتند دایی،تو رو خدا،همه رفتند،ما دیگه زنده بمونیم فرقی برامون نمی كنه،اصلاً بگو ببینیم چرا بچه های دایی حسن رفتند؟چرا ما نرفتیم؟تو كه بری ما به چه امیدی زنده بمونیم،معرفت رو ببین،جفتشون قهر كردن،راهشون رو گرفتند طرف خیمه،خانم زینب تو خیمه است،نیومده مبادا داداش خجالت بكشه اگه اجازه داد،نرسیده به خیمه،زینب دید صدا گریه داره میاد،مادر بین صد تا صدا ،صدا گریه ی بچه شو می شناسه،صدا شیپور و طبل میآد،حبل المبارز می كنن،سر و صدای دشمن ناله ی اهلبیت،یه وقت دید صدا آشنا داره می آد،هی داره نزدیكتر می شه صدا،همچین پر خیمه رو كنار زدند محكم،بچه است،قهر كرده،اومدن یه گوشه خیمه،نشستند شروع كردن خودشون رو زدن،مادر دو تا دست بیشتر نداره،این رو می گرفت اون خودش رو می زد،حالا به من بگید چی شده من مشكلتون رو حل كنم،با هق هق گفتند،اجازه نداد،گفت:بلند شدید،این دفعه خودم هم باشما میام،حسین تا حالا تو عمرم رو من رو زمین نگذاشته،اما چون جون شما در میونه امكان داره بگه نه،اگر گفت نه یه رمزی یادتون میدم،یه جمله ای گفت،راه انداخت بچه هارو،كفن پوش كرد،عمامه بست براشون ،جلو داره میاره قربونی هاشو،تا حسین دید زینب داره با این هیبت میاد،تو دل خودش گفت:دیگه نمی شه به زینب گفت نه،تصمیم خودش رو گرفته،دیگه بچه ها نگذاشتند مادر حرف بزنه،همون رمز و به كار بردند،خودشون رو انداختند رو پای دایی،گفتند دایی جان مادرت،حسین نشست بغلشون كرد،فقط می گفتند:جان مادرت،جان مادرت،برا ما بده برگردیم، جان مادرت بخدا بابامون راضیه،جان مادرت،آخر دیگه حسین طاقتش طاق شد،گفت:به جان مادرم می ذارم برید،فقط گریه نكنید،گریه شما جگرم رو آتیش زد،شمشیر حمایل كردن بچه های دختر شیر خدا،سر غلاف به زمین كشیده می شد،اومدن وسط میدان،اصل و نسب بكار نبردند،صدا زدند،امیری حسین و نعم الامیر

دوباره در دل من خیمه عزا نزنید
نمک به زخم من و زخم خیمه ها نزنید
شکسته  تر زمن پیر دیگر اینجا نیست
مرا زمین زده است اکبرم شما نزنید
برای آنکه نمیرد كنارتان زینب
برای بردنتان جز مرا صدا نزنید

میان این همه لشكر كنار این همه تیغ

چگونه باز بگویم كه دست و پا نزنید
خدا کند که بگوید کسی به قاتلتان
فقط نه اینکه دو بی کس دو تشنه را نزنید

اگر كه در برابر چشمان مادری دل خون
 سر دو تازه جوان را به نیزه ها نزنید

هرچی سر می دید گریه می كرد،اما سر دوتا بچه هاشو كه دید،گفت:مادر فداتون بشه،روسفیدم كردید،یه بار عبدالله بن جعفر سئوال كرد،خانم جان من می دونم كارهای تو حكمتی داره،تو عالمه غیر معلمه ای،بگو ببینم می گن هر كسی رو زمین افتاد،تو رفتی كمكش،اما چرا بچه هام افتادن نرفتی،گفت:ترسیدم داداشم خجالت بكشه،آی اباالفضلی ها،من سراغ دارم یه جای دیگه هم زینب نرفت،هم دور بود،اگه از خیمه می آمد همه خیمه رو غارت می كردند،دید حسین داره می آد،یه دست به كمر،یه دست عنان ذوالجناح،همچین كه فهمید عباس رو كشتند،گفت:داداش برگرد هر جور شده بیارش،گفت:آخه وصیت كرده منو خیمه نبر،گفت:اگه نری الان تكه پاره اش می كنن،اومد دید هركی داره با نیزه و شمشیر می زنه،بدن و پاره پاره كردن،ای حسین..

منبع: كتاب گودال سرخ

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

دوشنبه 5 آبان 1393  7:15 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon nezarat_ravabet
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

متن روضه طفلان حضرت زینب سلام الله علیها-طاهری

تا هست خدا در دل من کرب و بلا هست

از درد غمت گریه ی بی چون و چرا هست

حسین جان

 این دشت زیارتکده ی منظر توست

بی روی تو عالم همه در آتشِ آه ست

 این قدر نگو یار نمانده ست و غریبم

حسین جان خواهرت بمیره،هل من ناصرت رو نشنوه

 این قدر نگو یار نمانده ست و غریبم

تا دختر زهرا و اَبر مرد خدا هست

هنوز عباس رو داری داداش،هنوز بچه های من غلام های تو هستند،حسین جان

تو تیغ بده تا که به طوفان غیورم

معلوم شود زینب تو مرده و یا هست

از هل مِن پر سوز تو فهمیده دل من

در قافله ی نیزه سواران توجا هست

 هنوز جا برا بچه های من هست،حسین،امشب شب روضه ای است كه مادرهای شهدا هركجانشتند،پای این روضه،ناله می زنند،بخدا مادر مگه می تونه داغی رو فراموش كنه،مادره با خون دل این بچه ها رو بزرگ كرده،دیدند زینب اومده تو خیمه،موهای بچه هاشو داره شونه می كنه،كفن تن بچه هاش كرد،عزیزای دلم،وقتشه آبروی مادرتون رو بخرید،دست پرورده های زینبند،گفتند:مادر نكنه دلت غصه دار باشه،ما برای همچین روزی تربیت شدیم،اما اگه ما خودمون بریم به دایی بگیم،قطعاً ردمون می كنه،تو بیا،دست مارو بگیر،مادر تو خیلی پهلو برادرت آبرو داری،بگو حسین،دو تا غلام حلقه به گوش برات آوردم،رفت پیش برادر

هر هاجر خونین جگری هدیه ای آورد

ای کعبه من حال بگو نوبت ما هست؟

 تو ناز نفرما که بمیرند به پایت

یک گوشه ی چشمی که کفن پوش دوتا هست

 من کار به برگشت پسرهام ندارم

خوش هستم از این که دو نفس با تو مرا هست

یه بزرگواری می گه هر كاری می كرد زینب تا شهادت برادر رو به تأخیر بیندازه،لذا حتی ظهر عاشورا كه اومد،برادر زینب رو راضی كرد اومد سمت میدان،یه وقت دید داره صداش می آد،مهلاً مهلا،یابن الزهرا،داداش صبر كن،به این بهانه زینب می خواست شهادت ولی خدا،امام زمانشو به تأخیر بیندازه،رفتند بچه ها اجازه گرفتند برا میدان،ابی عبدالله داره نگاه می كنه،همه شاگردای دست عباسند،پروانه هاشون هم كار عباس رو می كنه تو میدون،عباس ایستاده،داره جنگشون رو می بینه،ماشاءالله می گه،لاحول ولا قوةالا بالله می گه،حسین داره دعاشون می كنه،دل تو دل ابی عبدالله نیست،آخه این خواهر كسی كه میرفت میدون می اومد بدرقه،می ایستاد كنار دست حسین،یاریش می كرد،تو دل دشمن می زد،كنار بدن علی اكبر بعضی ها نوشتند،زینب پیاده از حسین زودتر رسید،اما اینجا هرچی حسین نگاه می كنه،خواهر تو خیمه مونده،یه وقت دیدند رنگ صورت ابی عبدالله تغییر كرد بچه ها رو زمین افتادند،هر دو دست گردن هم انداختند،برای بار آخر دایی مهربونشون رو صدا زدند،حسین اومد كنار بدنشون نشست،هرچی نگاه به خیمه می كنه،شاید زینب بیاد،ای وای،شایداین سئوال رو نكرد از بی بی،بعد از شهادت بچه ها،اما یه نفر بود وقتی خبر دار شد،انگار عقده ای تو سینه اش بود،گفت:باید از بی بی سئوال كنم،دیدند اومده تو مدینه،یك به یك میون محمل هارو می گرده،سئوال كرد آیا بی بی من رو ندیدید،عبدالله بن جعفره،همسر فداكار زینبه،خودش سفارش كرده،چشماش كم سو بود،ابی عبدالله نگذاشت باهاشون رهسپار كربلا بشه،مدینه به امر حسین مونده،اما شنیده زینب برا هركدوم از شهدای بنی هاشم،اومده بالا سرشون،این عقده تو سینه اونه،آیا بچه های من لیاقت نداشتند این مادر از خیمه بیرون بیاد،اومد كنار محمل زینب ایستاد،گفت خانم زینب رو ندیدی؟یه وقت دیدند عمه ی سادات داره اشك می ریزه،فرمود عبدالله حق داری زینب رو نشناسی،زینب تو به این حال نبود،زینب تو اینقدر شكسته نبود،وقتی بی بی رو شناخت گفت بی بی جان،یه سئوالی اگر ازت نپرسم آروم نمی گیرم،چرا بالا سر بچه هامون نرفتی؟چرا گذاشتی بچه هام غریب جون بدن؟یه نگاه كرد به عبدالله فرمود: چه توقعی از من داشتی عبدالله، والله ترسیدم حسین نگاهش به من بیاُفته،از من خجالت بكشه،اما دادشم از برا من تلافی كرد عبدالله،وقتی رفتیم كربلا،اربعین رسیدیم كنار قبر حسین، گفتم:حسین ،حالا روز تلافی كردن توست،اگه می خوای زینب خجالت نكشه،سراغ رقیه رو از من نگیر حسین...........

منبع: كتاب گودال سرخ

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

دوشنبه 5 آبان 1393  7:16 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon nezarat_ravabet
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

عبدالله بن جعفر و خبر شهادت دو فرزندش

وقتی خبر شهادت محمد و عون به مدینه رسید، ابوالسلاسل غلام آزاده شده ی عبدالله از شدت ناراحتی گریبانش را پاره کرد و با آه و ناله و گریه نزد عبدالله آمد و ناله کنان گفت: ای محمد جان، ای عون، ای عزیزانم، کیست زیباتر از شما که همچون دو گوهر درخشان بودید؟! … ولی در آخر بی ادبی کرد و گفت: این مصیبت به خاطر حسین (علیه السّلام) بر ما وارد شد. اگر آنها با حسین (علیه السّلام) نمی رفتند شهید نمی شدند. عبدالله پس از اطلاع از خبر شهادت آنها گفت: إنّا لله وِ إنّا علیه راجعون، سپس با عصبانیت بر سر آن غلام فریاد کشید.

مقتل ابی مخنف (ترجمه) ص 129، موسوعه آل النبی، ص 704

منبع:كتاب گلواژه های روضه

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

دوشنبه 5 آبان 1393  7:17 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon nezarat_ravabet
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:متن روضه شب چهارم محرم، طفلان زینب

گل های زینب (سلام الله علیها)

عبدالله ثروتمند بوده، وقتی می آید شام (بعد از عاشورا) برای زینب خونه می خره، باغ بزرگ خریده، یه وقت خواهش کرد از زینب (سلام الله علیها) او را به باغ ببرد، شاید حالش بهتر بشود، وقتی وارد باغ شد، چشم زینب (سلام الله علیها) به این همه گل افتاد، شروع کرد به گریه کردن، فرمود: عبدالله این گلهای شاداب را می بینی ولی گلهای من کربلا همه از تشنگی پژمردند، گلهای مرا کربلا سر بریدند … .

 

کالای زینب (سلام الله علیها)

این تازه اولین کالای بازار زینب است، چشم اوست، موی اوست، قد اوست که باید خمیده شود … .

تو جنگ های قدیم، وقتی می خواستند قربونی کنند، زیر چشم بچه هاشون سرمه می کشیدند، که معلوم بشه برای فدا شدن برای خدا آماده است، مثل بعضی شهدا که شب عملیات حنا می بستند.

زینب (سلام الله علیها) هم همین کار کرد، خودش سرمه کشید، خودش کفن به تنشون کرد … .

 

 

منتظر مادر

خوبه هر جوونی از دنیا می خواد بره، آخرین لحظه مادر بالا سرش بیاد، چشماشو ببنده، خیلی مهمه جوون، مادر بالا سرش باشه، بابا خوبه، اما مادر چیز دیگه ای است، مادر که بیاد، اون آخر لحظه یه نازی می کنه، اما بچه های زینب (سلام الله علیها) هر چی منتظر موندند مادر نیومد … .

اینقدر این دو تا آقا غریب بودند، وقتی ابی عبدالله خواست بره میدان، بدن این دو را بیاورد، فرمود: عباس جان ! یا تو برو، یا من می رم، یکی باید بغل خیمه ها بمونه، لذا دیدند حسین (علیه السّلام) تنهایی، یکی رو بر این دست، یکی بر دست دیگر گذاشته از میدان می آید، ای غریب آقا … .

هر دل که شنید صدای زینب      دیوانه شده برای زینب

خاکستریم به جا نمانده           از آن که شنید نوای زینب

 

 

تحمل زینب (سلام الله علیها)

آری از خیمه بیرون نیامد، شاید زینب گفته باشد، کی می تونم عصر یازدهم را تحمل کنم، اون موقعی که غروب عاشورا بیام ببینم بدنت زیر آفتاب است، وقتی می تونم تحمل کنم که بچه هامم رو زمین، کنار تو افتاده باشند ... . آری عصر یازدهم شد، دید جان از امام سجاد (علیه السّلام) مفارقت می کنه، فرمود: عزیز برادرم چه شده؟ صدا زد عمه جان، نگاه کن اینها دارند کشته های خودشون را خاک می کنند ولی ببین بدن بابام رو زمینه ...

 

یک عاشق

این دو تا بچه واسه ی این که بزرگتر به نظر بیایند، شال به کمر بستند، زیر کلاه خودشان عمامه گذاشتند که خوود بازی نکند، غلاف شمشیر این دو به زمین کشیده می شد، غلاف را به کنار انداختند، ولی هیبت، حیدری است، جلوه  جلوه ی علوی است، آمدند جلوی دایی، (زبان ساده) دائی جان ! نوبت ما نشده؟ حسین (علیه السّلام) بغلشون کرد، فرمود: این لشگر می کشندتون، برید منو شرمنده ی مادرتون نکنید، ولی حرف دل زینب اینه ...

مدعی دیگر مزن بیهود لاف عاشقی

                                  گر حسین تنها یک عاشق دارد، آن هم زینب است

اجازه نداد، رفتند به خیمه ی مادر، ناراحت، کلاه خوود را برداشتند، شمشیر کنار گذاشتند، یک گوشه نشستند، مادر گفت: چی شده؟ مادر جان، دایی اجازه نمی دهد، خودت یه کاری بکن، آری، راهشو زینب (سلام الله علیها) بلده، اومد گفت: حسین ! جانِ مادر ... .

 

 



 
عاشق و معشوق

به قول حاج اکبر ناظم: عاشق و معشوق شدند روبرو (خواهر و برادر) دوتایی رسیدند به هم، گریه می کردند، مثل اینکه یه عمر همدیگه رو ندیدند ... .

لذا وقتی خدا این دو فرزند را به زینب (سلام الله علیها) عطا کرد، وقتی اینها را بزرگ می کرد، می گفت: زیر لب حسین، شما فدایی حسینید ... .

منبع:كتاب گلواژه های روضه

 

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

دوشنبه 5 آبان 1393  7:19 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon nezarat_ravabet
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:متن روضه شب چهارم محرم، طفلان زینب

هاجر و زینب (سلام الله علیها)
 

وقتی ابراهیم می خواست اسماعیل را بِبَرد سر بِبُرد، لباس نو تنش بچه اش کرد،

بی بی زینب (سلام الله علیها) هم بچه هاش رو بغل کرد، اما زینب کجا، هاجر کجا، هزار هاجر هم به گرد پای زینب نمی رسند، هاجر وقتی اسماعیل را زنده دید جای چاقوی ابراهیم را بر گلوی اسماعیل دید، اینقدر گریه کرد، بعضی ها گفتند تا سه روز بیشتر زنده نموند، بمیرم برای زینب (سلام الله علیها) ... .

 

****************************
هزار اگر

اگر چه خواهر تو بی بضاعت است اما

                        ببین میان بساطش دو تا پسر دارد

برای نجمه و لیلا اگر نیاوردی

                     همین که نوبت من شد، هزار اگر دارد

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

دوشنبه 5 آبان 1393  7:20 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

كسی ندیده، آه و زاری تو-حاج محمود كریمی

كسی ندیده، آه و زاری تو

جوونم فدای، استواری تو

نمون تو خیمه ،خواهر صبورم

ببین چه كردی، با دل و غرورم

زینبم مگه قلب من از سنگه

از غم گلای تو سینم تنگه

حاصل تو تنهایی از این جنگه

راهیشون نكن ،سوی قتلگاه

خیمه گاه تو، مونده بی پناه

یا حسین،یا حسین،یا حسین

آبرو بخر، پیش خواهرت

یا علی بگو، جان مادرت

جان مادرت،جان مادرت،جان مادرت

میون خیمه،مادری نشسته

به روی عالم،چشم خود رو بسته

میون میدون،میكنن قیامت

كبوترایی ،تشنه ی شهادت

بوسه میزنه خورشید،بر زخمهاشون

چشمه ها شده جاری، از رگ هاشون

میكشه روی خاكا، دست و پاشون

جسمشون میره،سوی خیمه ها

رأسشون میره روی نیزه ها

وآآآآی، وآآآآی، وآآآآی

آبرو بخر پیش خواهرت

یا علی بگو جان مادرت

جان مادرت،جان مادرت،جان مادرت

یا حسین،یا حسین،یا حسین

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

دوشنبه 5 آبان 1393  7:23 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon nezarat_ravabet
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

متن نوحه : دست حق بر سرمن بی تو سایه ندارد

دست حق بر سرمن  بی تو سایه ندارد

مصحف عشق خواهر جز دو آیه ندارد

این دو خواهرزاده ات

شده اند آماده ات

عاشق و دلداده ات

گل باغ رسول

نور چشم بتول

هدیه ام کن قبول

یا اخا یا حسین ای برادر

ای برادر مگر که خواهرت دل ندارد

هر چه دارد به پای عشق تو می گذارد

از تبار جعفرن

هدیه های خواهرن

به فدای اکبرن

دل مردد نکن

راهشان سد نکن

هدیه رارد نکن

یا اخا یا حسین ای برادر

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 6 آبان 1393  1:24 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

متن نوحه: ما دو مرد رهیم

ما دو مرد رهیم        یار ثار اللهیم     در رهت جان دهیم    یا بن الزهرا

 

 

اذن میدان بده      شهد جانان بده          زاده زینبیم             یا ابن  الزهرا

 

 

محرم عشق تو در منا ییم              حا جیان ره کربلاییم   یا حسین یا حسین

 

 

ما اسیر توییم       تو اسیر خدا       ای شه کربلا یا ابن الزهرا

 

 

جان زهرا قسم    تحفه خواهرت       رد مکن از وفا یا  ابن  الزهرا

 

 

تاب تنهاییت را نداریم           کربلایی شویم جان سپا ریم

 

                                 یا حسین یا حسین

 

گر چه دیر آمدیم          سر به زیر آمدیم       نزد وجه خدا یا ابن الزهرا

 

 

ما فدا یی تو عاشق اکبریم         کشته هل اتی          یا ابن الزهرا

 

 

ما غلام ابو فاضل تو             زاده زینب و حا صل تو

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 6 آبان 1393  1:25 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:متن روضه شب چهارم محرم، طفلان زینب (یاران عاطفه)

یاران عاطفه ز حماسه وسیع تر                   دست حماسه از همه دستان رفیع تر

چون عشق و اقتدار به هم می دهند دست       اقدامشان ز خیل دلیران سریع تر

میدان کارزار همه مستطیع عشق               وز حاجیان تو تازه جوان مستطیع تر

هر چند اهل خیمه شفیعان محشرند             اما به روز حشر گروهی شفیع تر   

آل عقیل و آل ابی طا لبند لیک                  ابنا زینبند مقامی رفیع تر

استاد رزم هر دو علی اکبر حسین              هر یک به رزم خویش از آن یک بدیع تر

و تا اذن حرب از سوی رهبر نیا مده             در امر سلم هر دو برادر مطیع تر

وقتی که قرار شد که به میدان روند باز         اول غلام رفت و پس از آن رضیع تر

هر دو به دست بوسی مادر سبب شدند           این خانواده الگوی عشق و ادب شدند

مادر میان خیمه بر این عاشقان مطاف          بودند گرد مادر آزاده در طواف

دستان مادرانه زینب چو شا نه ای               بر گیسوان نرم غزالان به انعطاف

آنچه برای بانوی خیمه امید بود                   یوسف کند قبول از او رشته کلاف

شرح وداع این دو برادر شنیدنی                  آیینه در برابر آیینه بود صاف

مادر به گوش تازه جوانان خویش گفت           گرد امام خود بشتابید تا مصاف   

او را به جان مادر خود میدهم قسم                 تا یک کلام لب بگشاید ز انصراف

رزمی نشان دهید که رندانه جان دهید            عاشق کی از جهاد و شهادت شود معاف

این تیر و این کمان و زره جیره شماست        شمشیر تان حمایلتان لیک بی غلاف

عازم شوید و رزم و رجز را بنا کنید             خوب از عزیز فاطمه مدح و ثنا کنید

نو با وگان زینب کبرا علم به دست                هر یک جدا به کوفه نشان داد ناز شست

یک لشگر از یسار و یمین می گریختند           وقتی که نور دیده زینب نقاب بست

از تیغ عون لشگر کوفی امان نداشت              وز رزم بی امان محمد ستم شکست

دهها دلیر جنگی دشمن ز پا فتاد                    اما هنوز جبهه زینب سپر به دست

قلب سپاه کوفه شکا فی عمیق دید                   یعنی سپاه زینب عدو را ز هم گسست

اطفال را محا صره کردند نا گهان                  وقتی تها جم علویون فرو نشست

چون شد صدای هلهله دشمنان بلند                    عون از نفس نشست و محمد زپا نشست

گرد و غبار بود و تکا پوی نیز ه ها                  حالا رسید نوبت این قوم شب پرست

وقتی زبا ن روضه دل باز می شود                   اسرار زینب است که آغاز می شود

می خواست روضه را همه جا آبرو شود            تا از مسیر روضه خدا جستجو شود

می خواست بندگی خدا را نشان دهد                   تا دیده اش به خون جگر شستشو شود

می خواست با غم تن بی سر شود شریک           تا قسمتش به مقتل خون گفتگو شود

وقتی حسین در یم خون غسل می کند                 باید نصیب زینبش از خون وضو شود

می خواست با سر پسرانش سفر کند                   تا با حسین دل دهد و مثل او شود

می خواست روبرو نشود با نگاه شب                 با آتش خیام حرم روبرو شود

با داغ و درد همسفر تازیانه شود                        تا با حسین در به در کو به کو شود

می رفت با خطا به سنگین حیدری                   تا بانی شکست سپاه عدو شود

خون گلوی خشک حسین آبروی عشق             اشک زلال دیده زینب سبوی عشق

 

آمدند از دایی اجازه بگیرند  اجازه نداد تا  نگا هش به زینب افتاد ارام شد اجازه میدان رفتن داد بعد از نبردی که کردند و به شهادت رسیدند حضرت بغلشان کرد برد خیمه اما زینب دختر علی از خیمه بیرون نیا مد

 

شنیدستم سلیمانی زیک مور                قبول تحفه ای کرد ای مر تضا پور

 

                                      من ان مور ضعیف و نا توانم

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 6 آبان 1393  1:25 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
دسترسی سریع به انجمن ها