آنچه بيش از هر چيز در نظام هستى جلوه مىكند، وجود تغيير، تحول و نو شدن است. گذر ايام و هفتهها، شكلگيرى ماهها و فصلها، سپرى شدن زمستان و از راه رسيدن بهار، بازتابى از وجود حركت فراگير و تحولات سريع در عالم طبيعت است.
انسان هم كه يكى از پديدههاى جهان است، از اين قاعده مستثنا نيست. او از بسيارى چيزها خسته مىشود و به چيزهاى تازه و نو رو مىآورد.
جوانى، سرآغاز ورود انسان به جهان پرشور و رنگارنگ است. جوان با پشت سر گذاشتن دوران كودكى و نوجوانى، اين تصور در او به وجود مىآيد كه هر چه در گذشته اتفاق افتاده، متعلق به دوران ناتوانى و نادانى بوده و بايد از آن فاصله گرفت يا آن را فراموش كرد؛ بنابر اين به دنبال هويتى متمايز از پيشينيان، نقد گذشته و در جست و جوى طرحهاى نو و بى سابقه است.
اصولاً نوخواهى، از گرايشهاى اصيل و فطرى انسان است كه در جوانى، ظهور و بروز بيشترى دارد.
حال اين پرسشها مطرح مىشوند كه تا چه ميزان بايد تحولات زندگى جديد را با نام امروزى شدن يا نوخواهى پذيرا باشيم و به چه ميزان بايد دست از گذشته بشوييم؟ آيا هر چيزى كه تازه شد مطلوب است و هر چيز كهنه و قديمى، نامطلوب؟ براى پاسخ گويى به پرسشهاى فوق، دراين نوشتار، به بررسى اين موضوع مهم كه دغدغه بسيارى از جوانان است، مىپردازيم.
مفهوم نوگرايى و مدرنيته
واژه مدرن، به معناى اكنونى، امروزى و جديد است. اصل و ريشه واژه مدرن به لفظ لاتينى «modernus» بر مىگردد.(1) تجدّد گرايى و نوگرايى، معادل مدرنيسم است.
در باره تعريف «مدرنيته» آراى متعددى وجود دارد. به طور خلاصه، مىتوان مدرنيته را شيوه زندگى جديد و امروزى دانست.
ويژگى اصلى مدرنيته، تحول دائمى و پويايى است. پيتر آزبورن، جامعهشناس معروف آمريكايى، مدرنيته را بيانگر تازگى و نو بودن زمان حال به عنوان گسست و انقطاع از گذشته مىداند.(2)
رابطه بين سنت و مدرنيته، همواره در محافل علمى مطرح بوده كه پرداختن به از حوصله اين بحث خارج است. ما در اين نوشتار، تنها به بعد اخلاقى و روانشناسى مدرنيته مىپردازيم.
اقسام نوگرايى
از نظر عقلى و منطقى، نوگرايى يا امروزى شدن، همانند سكه دو رويى است كه يك روى آن، مفيد و مثبت و روى ديگر آن، منفى و مضر مىباشد. بر اين اساس، نوگرايى به دو نوع تقسيم مىشود:
الف ) نوگرايى مثبت
جهان طبيعت با تغيير و نو شدن، عجين است، پس انكار و يا جبههگيرى در برابر آن، كارى عبث مىباشد؛ اما بديهى است كه هر نوع تغيير و تحولى، مطلوب و پسنديده نيست. به همان اندازه كه آمدن بهار، طراوت و شادابى ايجاد مىكند پاييز و زمستان، رخوت و سستى به دنبال دارد. همان طورى كه انسان از تبديل شكوفه به ميوه خوشحال مىشود، از فاسد شدن ميوه ناخرسند مىگردد؛ بنابر اين نمىتوان بر هر تغيير و تازه شدنى مُهر تأييد زد.
استاد مطهرى (ره) مىگويد: «زمان همان طورى كه پيشروى و تكامل دارد، فساد و انحراف هم دارد، [پس] بايد با پيشرفت زمان، پيشروى كرد و با فساد و انحراف زمان هم بايد مبارزه كرد. مصلح و مرتجع هر دو عليه زمان قيام مىكنند، با اين تفاوت كه مصلح، عليه انحراف زمان و مرتجع، عليه پيشرفت زمان قيام مىكند.»(3)
با اين بيان، معلوم مىشود كه «نوگرايى مثبت» ويژگى هايى دارد كه بايد به آنها توجه كرد:
1 . حقيقت خواهى: نو و امروزى شدن در صورتى بار مثبت دارد كه با حقيقت خواهى همراه باشد. استاد مطهرى (ره) معتقد است: قرآن نمىگويد هر چه كه سنت است بايد از بين برود و هر چه كه نو است بايد پذيرفت؛ قرآن مىگويد حقيت گرايى با عقل گرايى و منطق گرايى؛ يعنى بايد سنت را با مقياس عمل و حقيقت سنجيد، اگر درست بود، آن را پذيرفت و اگر نادرست بود - چنانچه پيشينيان نيز انجام مىدادهاند - به آن پشت پا بزن.
در مقابل، عدهاى هم به نوگرايى اعتقاد دارند؛ اين درست نيست، زيرا هر نويى، رشد و پيشرفت به دنبال ندارد. هر كهنهاى در ابتدا نو بوده است، هر سنت احمقانهاى يك روزى نو بوده است؛ بايد ديد روز اولى كه نو بود آيا درست بود يا خير، كه كهنه آن بد شده است؟ شايد همان روز اولى هم كه نو بود، چرند بود.(4)
2 . ميانه روى: از نشانههاى نوگرايى مطلوب آن است كه از جاده اعتدال خارج نشود. استاد مطهرى (ره) مىگويد: «دو بيمارى خطرناك همواره آدمى را در اين زمينه تهديد مىكند: بيمارى جمود و جهالت. نتيجه بيمارى اول، توقف و سكون و باز ماندن از پيش روى و توسعه است و نتيجه بيمارى دوم، سقوط و انحراف است. جامد، از هر نو است متنفر است و جز با كهنه خو نمىگيرد و جاهل، هر پديده نو ظهورى را به نام مقتضيات زمان، به نام تجدّد و ترقى، موجّه مىشمارد.»(5)
3 . هدف مندى: نوخواهى مثبت، از هدف و غايت مشخصى برخوردار است. در اين صورت، شخص نوگرا مىداند كه كيست، چه هدفى دارد و چه بايد بكند و كوركورانه از روش زندگى ديگران الگوبردارى نمىكند.
4 . ثبات شخصيت: امروزى شدن و نوگرايى مثبت، در عين ارضاى نياز تنوعطلبى، ثبات شخصيت و رفتار ثابت انسان را از بين نمىبرد. در اين صورت، نوخواهى، تهديدى براى حفظ هويت جوان محسوب نمىشود و احساس تنهايى، پوچى و بحران هويت، فرصت عرض اندام پيدا نمىكند.
5 . قابل دفاع بودن: اين نوع نوگرايى (مثبت) به دادههاى تجربىِ غير مطمئن متكى نيست، بلكه از پشتوانه عقلانى و وحيانىِ قابل دفاع برخوردار است؛ به بيان ديگر، سبك جديد زندگى، از نظر عقل و شرع قابل توجيه است و براى فرد و اجتماع، منفعت دارد.
6 . ضامن سعادت دنيوى و اخروى: در نوگرايى مثبت، تغييرات، ناظر بر نيازهاى دنيوى و ضامن سعادت اخروى است و يكى فداى ديگرى نمىشود. از نظر اسلام، همه چيز در نظام خلقت، هدف مشخصى را دنبال مىكند و تلقى هدفمند نبودن جهان، حاكى از عدم شناخت صحيح از فلسفه خلقت است؛ بنابر اين همه وسايل مدرن و پيشرفته براى رسيدن انسان به سراى جاويدان است. قرآن مىفرمايد: «آيا چنين مىپنداريد كه شما را بدون هدف و بيهوده خلق كرديم و شما به سوى ما باز نمىگرديد!؟»(6)
ب ) نوگرايى منفى
در نقطه مقابل نوگرايى مثبت، نوگرايى منفى قرار دارد كه هم اكنون در غرب به عنوان امروزى شدن مطرح است و از اصول و ويژگىهاى ذيل تبعيت مىكند:
1 . لذت گرايى: هدف اساسى زندگى، به دست آوردن لذت و خوشى است.
2 . فردگرايى: توجه به خود، برترىطلبى و سودگرايى، حتى به بهاى از دست دادن شرف انسانى، از شاخصههاى مهم تجدّد خواهى مورد نظر غرب است.
3 . ناديده گرفتن اهداف عالى انسانى: در طرح نوگرايى مدرن، اهداف عالى انسانى كه در بر گيرنده سعادت ابدى انسان است، ناديده گرفته مىشود.
4 . دنيا گرايى: غرق شدن در زرق و برق وسايل لوكس، ترويج فرهنگ مصرف گرايى و تغيير مُد و شكل ظاهرى، يكى ديگر از ويژگىهاى امروزى شدن از نوع منفى است.
5 . سنت ستيزى: عطش تجدّد خواهى باعث شده كه با هر سنت قديمى و يا پايدار مخالفت شود، در حالى كه بسيارى از سنتها و آداب اجتماعى با هويت انسانى آميختهاند.