0

غزل شماره ۴۴۷: بیا با ما مورز این کینه داری

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل شماره ۴۴۷: بیا با ما مورز این کینه داری

بیا با ما مورز این کینه داری

که حق صحبت دیرینه داری

نصیحت گوش کن کاین در بسی به

از آن گوهر که در گنجینه داری

ولیکن کی نمایی رخ به رندان

تو کز خورشید و مه آیینه داری

بد رندان مگو ای شیخ و هش دار

که با حکم خدایی کینه داری

نمی‌ترسی ز آه آتشینم

تو دانی خرقه پشمینه داری

به فریاد خمار مفلسان رس

خدا را گر می‌دوشینه داری

ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ

به قرآنی که اندر سینه داری

 

 

یک شنبه 9 شهریور 1393  1:00 PM
تشکرات از این پست
hadis162
hadis162
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 658

پاسخ به:غزل شماره ۴۴۷: بیا با ما مورز این کینه داری

۴۴۷. بیا با ما مورز این کینه داری 
• زمان : 00:49 
با صدای استاد موسوی گرمارودی

 

 

 

دریافت فایل 
http://rasekhoon.net/media/download/329679/۴۴۷-بیا-با-ما-مورز-این-کینه-داری/

پنج شنبه 28 اسفند 1393  8:03 AM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۴۴۷: بیا با ما مورز این کینه داری

معاني لغات غزل (447)

ورزيدن: كاري را پياپي انجام دادن.

مورز: ادامه مده، تكرار مكن.

كينه داري: كينه توزي، كينه ورزي، دشمني كردن.

ديرينه: قديم.

گنجينه: خزينه.

خمار: ملالت و دردسر پس از باده نوشي، رنجي كه پس از رفتن كيف شراب حادث شود، سنگيني و كاهلي و سردرد پيش از هضم شراب.

مفلس: تهيدست، بي چيز.

مي دوشينه: مي باقي مانده از شب پيش.

نمائي: نشان دهي.

شيخ: زاهد.

حكم خدايي: قضاي الهي، حكم سرنوشت ازلي.

به قرآني كه: قسم به قرآني كه.

اندر سينه داري: در درون سينه داري، حفظ داري، از بر داري.

معاني ابيات غزل (447)

(1) بيا و با ما اين طور كينه توز مباش. چرا كه بر ما حق صحبت دوستي ديرينه داري.

(2) به اندرز (من) گوش فرا‌دار كه اين پند مرواريد مانند، از جواهري كه در خزينه خودداري با ارزشتر است:

(3) براي خاطر خدا اگر از شراب شب پيش چيزي برايت باقي مانده با آن تهيدستان بي نوا را كه از خماري استمداد مي طلبند درياب.

(4) اما (هيهات) تو كه ماه و خورشيد آئينه گردان و نشان دهنده جمال تو اند، كي به مردم رند آزاده رو نشان خواهي داد؟

(5) اي زاهد از رندان بدگويي مكن و بدان كه با اين عمل خود با قضاي الهي كينه ورزي مي كني.

(6) آيا از آه آتشين من نمي ترسي؟ تو خوب مي داني كه خرقه يي كه دربر داري از پشم و آتشگير است.

(7) حافظ! سوگند به قرآني كه در سينه و از بر داري، از شعر تو دلپذيرتر چيزي نديدم.

شرح ابيات غزل (447)

وزن غزل: مفاعيلن مفاعيلن فعولن

بحر غزل: هزج مسدّس محذوف

٭

نظامي گنجوي: (در خسرو و شيرين)

نه بوي شفقتي در سينه داري نه حق صحبت ديرينه داري

٭

اين غزل به ظنّ قوي حاصل كار ايام جواني حافظ و مربوط به سال هايي است كه اين شاعر خوش سليقه، آثار جاويدان نظامي را تحت مطالعه و نظر داشته و مضامين بكر و تشبهات ناب آن را گلچين و در قالب غزل منعكس مي كرده است.

اگر براي مفاد مطلع غزل اصالتي قائل شويم مي توان گفت كه طرف خطاب شاعر زاهد يا شيخي از اهل شيراز است كه قبلاً با او سابقه الفت و دوستي داشته و در حال حاضر به رندي و آزادگي او معترض است.

دقت بيشتر در مضامين و مفاهيم بيت سوم و چهارم غزل به ما مي فهماند كه يك شيخ زاهد چگونه مي‌تواند صاحب گنجينه هنر باشد يا ماه و خورشيد مُبلّغ محاسن او مي توانند بوده باشند؟ سخناني كه بيشتر در حق پادشاهان و فرمانروايان شايسته است تا يك شيخ.

همين نكته ظريف، راهگشاي ما در تشخيص زمان سرودن و طرف خطاب شاعر مي شود. به اين معنا كه شاعر در ايام جواني تحت تأثير مضمون زيبايي، غزلي را شروع و به حكم عقيده باطني خود كه با شيخ و زاهد ريايي سرِ عناد دارد روي سخن را به شيخي معطوف مي دارد و به حكم قافيه و رديف مضاميني مي سازد و به تحقير شيخ نصيحت گر پرداخته او را به شرب خمر متهم مي سازد و اين شيرينكاري شاعر و تهديد شيخ پشمينه پوش به آتش درانداختن در خرقه پشمينه او، سبب مي شود كه حافظ در مقطع غزل خود خوشتر از شعر خود شعر ديگري را سراغ نداشته باشد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 1 مرداد 1394  5:10 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل شماره ۴۴۷: بیا با ما مورز این کینه داری

تعبیر :

کمی نصیحت پذیر باش و فقط حرف خودت را نزن. تو که دلت مثل آفتاب روشن است و مثل ایینه صاف، پس چرا با بدان نشست و برخاست داری. چرا می خواهی با سرنوشت خود بجنگی. آه و ناراحتی اطرافیانت را ببین و به آنها هم توجه کن و توکل به خدا و قرآن نما.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 1 مرداد 1394  5:10 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها