0

غزل شماره ۴۴۶: صبا تو نکهت آن زلف مشک بو داری

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل شماره ۴۴۶: صبا تو نکهت آن زلف مشک بو داری

صبا تو نکهت آن زلف مشک بو داری

به یادگار بمانی که بوی او داری

دلم که گوهر اسرار حسن و عشق در اوست

توان به دست تو دادن گرش نکو داری

در آن شمایل مطبوع هیچ نتوان گفت

جز این قدر که رقیبان تندخو داری

نوای بلبلت ای گل کجا پسند افتد

که گوش و هوش به مرغان هرزه گو داری

به جرعه تو سرم مست گشت نوشت باد

خود از کدام خم است این که در سبو داری

به سرکشی خود ای سرو جویبار مناز

که گر بدو رسی از شرم سر فروداری

دم از ممالک خوبی چو آفتاب زدن

تو را رسد که غلامان ماه رو داری

قبای حسن فروشی تو را برازد و بس

که همچو گل همه آیین رنگ و بو داری

ز کنج صومعه حافظ مجوی گوهر عشق

قدم برون نه اگر میل جست و جو داری

 

 

یک شنبه 9 شهریور 1393  12:51 PM
تشکرات از این پست
hadis162
hadis162
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 658

پاسخ به:غزل شماره ۴۴۶: صبا تو نکهت آن زلف مشک بو داری

۴۴۶. صبا تو نکهت آن زلف مشک بو داری 
• زمان : 1:40 
با صدای استاد موسوی گرمارودی

 

 

 

دریافت فایل 
http://rasekhoon.net/media/download/329681/۴۴۶-صبا-تو-نکهت-آن-زلف-مشک-بو-داری/

پنج شنبه 28 اسفند 1393  8:02 AM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۴۴۶: صبا تو نکهت آن زلف مشک بو داری

معاني لغات غزل (446)
صبا: باد خنكي كه صبح و عصر از جانب شمال شرقي مي وزد.
نكهت: بوي خوش.
زلف مشكبو: زلفي كه بوي مشك مي دهد.
به يادگار: به عنوان يادبود، به عنوان ارمغان.
به يادگار بماني: به عنوان يادبود پيوسته و پا برجا بماني.
گوهر اسرارِ… : (اضافه تشبيهي) اسرار حسن و عشق به گوهر تشبيه شده.
اسرار: رازها.
شمايل: جمع شميله = خلق و خوي و در زبان فارسي به معناي قد و بالاي موزون.
مطبوع: مورد قبول طبع، دلپسند.
رقيبان: مراقبان و محافظان.
گوش و هوش: گوش شنوا و نيروي درك و فهم.
هرزه گو: هرزه دراي، ياوه سرا.
جرعه: يك دهان آشاميدني، اندكي از شراب.
نوشت باد: بر تو گوارا باد.
سركشي: سرافرازي، سربلندي، گردن كشي و نافرماني و در اينجا به معناي قدّ رسا توأم با تفاخر.
مناز: ناز مكن، فخر مكن.
ممالك: (جمع مملكت) كشورها.
ممالك خوبي: (اضافه تشبيهي) خوبي به كشورها تشبيه شده.
دم از ممالك خوبي زدن: داعيه مالكيت بر كشورهاي حسن و خوبي داشتن.
قباي حسن: (اضافه تشبيهي) حسن به قبا تشبيه شده.
قباي حسن فروشي: تفاخر و خودنمايي در قباي حسن.
برازيدن: برازنده بودن، سزاوار بودن، زيبنده بودن.
آئين: راه و رسم و روش.
صومعه: خانقاه.
گوهر عشق: (اضافه تشبيهي) عشق به گوهر تشبيه شده است.

معاني ابيات غزل (446)
(1) اي نسيم صبا، تو بوي خوش آن گيسوي سياه خوشبو را به همراه داري، اميدوارم وزش تو پيوسته برقرار بماند چرا كه نشانه و اثر او را به خود آورده يي.
(2) مي توانم دلم را كه جواهر اسرار جمال و عشق الهي در آن نگهداري مي شود، به دست تو بسپارم بشرط آنكه از آن به خوبي نگهداري كني.
(3) سواي اين نكته كه نگهبانان بدرفتار و تندخو تو را در ميان گرفته اند، بر اندام موزون و چهره دلپسند تو جاي هيچ سخن و ايرادي نيست.
(4) اي گل، تو كه گوش شنوا و نيروي درك خود را به آواز مرغان ياوه سرا مي دهي، ديگر چگونه آواز بلبل داستانسرا مي تواند پسند خاطرت باشد.
(5) اين شرابي كه در سبوي توست از كدامين خم است كه با نوشيدن اندكي از آن چنين سرمست شدم. بر تو گوارا باد.
(6) اي سرو كنار جوي، به سربلندي خود ناز مكن و فخر مفروش كه اگر او را ببيني از شرم سرافكنده خواهي شد.
(7) به مانند آفتاب جهانتاب كه بر همه زيبارويان جهان و كشورهاي حسن سروري دارد، ادعاي سروري به تو مي برازد، چرا كه چاكران ماهرو و زيباي فراوان داري.
(8) تنها قباي حسن فروشي و عرضه جامعه زيبايي بر بالاي تو زيبنده است زيرا به مانند گل به رنگ و بو و جمال آراسته يي.
(9) حافظ، در گوشه و كنار خانقاه به دنبال گوهر عشق مگرد. اگر خواهان آن هستي از آنجا قدم بيرون گذار.

شرح ابيات غزل (446)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن
بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون اصلم
روي سخن حافظ در اين غزل هم با شاه شجاع و به هنگامي است كه شاه از شيراز دور و شاه محمود زمام حكومت را به طور موقت در دست دارد. شاعر كه از كارگزاران و دوستداران و طرفداران شاه شجاع است در غيبت او بوي او را از باد صبا استشمام و روي دل خود را كه به قول خودش خزينه اسرار عشق و فداكاري و همكاري با شاه است به جانب آن شاه معطوف مي دارد و به او تذكر مي دهد كه قدر آن را بداند. منظور كلام شاعر اين است كه من در حال حاضر براي بازگشت تو به قدرت فداكاري مي كنم و اميدوارم كه قدر اين فداكاري ها را بداني.
شاعر در بيت سوم اشاره به بعضي اطرافيان ناباب پادشاه كرده و در بيت چهارم به اين نكته اشاره دارد كه وقتي مدام گوش تو به توصيه هاي اين افراد ناباب است ديگر جايي براي راهنماييهاي صادقانه من باقي نمي ماند. در بيت پنجم، اشاره تشكرآميزي به مبلغ حقوق وظيفه يي كه به دستش رسيده دارد و در بيت ششم احتمالاً روي سخنش با شاه محمود است و به او مي گويد در غياب شاه شجاع اين قدر كبر و ناز مفروش و بدانكه موقعي كه او باز مي‌گردد تو سرافكنده و شرمسار خواهي شد.
شاعر پس از دو بيت ديگركه در تعريف شاه سخن گفته در بيت مقطع بدبيني هميشگي خود را نسبت به صوفيان متظاهر و رياكار بازگو مي كند و در آن ايهامي نيز نهفته است كه حافظ از بودن در كنج صومعه يعني شهر شيراز دلگير است و مايل است كه از آن قدم بيرون نهد و اين در يك وجه بدان معناست كه براي رسيدن گوهر عشق يعني حكومت شاه شجاع از شيراز بيرون رفته و به سوي محبوب برود. اين تعبير از آن سبب مي تواند واقعيت داشته باشد كه قبلاً شاه شجاع در نامه يي حافظ رابه مسافرت در نزد خود فراخوانده و حافظ محترمانه جواب منفي داده بود. و ما در شرح غزل مربوطه به آن اشاره كرده ايم.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 1 مرداد 1394  5:08 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل شماره ۴۴۶: صبا تو نکهت آن زلف مشک بو داری

تعبیر :

با خاطرات خودتان زندگی می کنید. دلتان گوهر اسرار زیبا و خوش است. رقیبان شما پیش رویتان قد علم کرده اند کاری نکنید که بعد های باعث پشیمانی شود. کسانی را دارید که حاضرند برای رسیدن به مقصود به شما کمک کنند. راه و روش تان آیین خوبان است اگر می واهید گمشده ی خودتان را پیدا کنید بیشتر جستجو کنید.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 1 مرداد 1394  5:09 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها