0

غزل شماره ۴۴۱: چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل شماره ۴۴۱: چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی

چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی

که حال ما نه چنین بودی ار چنان بودی

بگفتمی که چه ارزد نسیم طره دوست

گرم به هر سر مویی هزار جان بودی

برات خوشدلی ما چه کم شدی یا رب

گرش نشان امان از بد زمان بودی

گرم زمانه سرافراز داشتی و عزیز

سریر عزتم آن خاک آستان بودی

ز پرده کاش برون آمدی چو قطره اشک

که بر دو دیده ما حکم او روان بودی

اگر نه دایره عشق راه بربستی

چو نقطه حافظ سرگشته در میان بودی

 

 

یک شنبه 9 شهریور 1393  10:16 AM
تشکرات از این پست
hadis162
hadis162
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 658

پاسخ به:غزل شماره ۴۴۱: چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی

۴۴۱. چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی 
• زمان : 00:54 
با صدای استاد موسوی گرمارودی

 

 

 

دریافت فایل 
http://rasekhoon.net/media/download/329713/۴۴۱-چه-بودی-ار-دل-آن-ماه-مهربان-بودی/

پنج شنبه 28 اسفند 1393  7:57 AM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۴۴۱: چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی

معاني لغات غزل (441)

 

چه بودي: چه مي شد، چطور مي شد.

ماه: (استعاره) يار.

بودي: مي بودي.

نه چنين بودي: چنين نبود، اينگونه نبود.

سرافراز: سربلند.

سرير: تخت، مسند، جايگاه نشيمن بزرگان.

سرير عزّت: (اضافه تشبيهي) عزت به سرير و تخت تشبيه شده.

اين نبود: (اشاره به نزديك) وصال نبود.

آن بودي: (اشاره به دور) خواب ديدن او ميسر مي بود.

بگفتمي: مي گفتم، شرح مي دادم، ثابت مي كردم.

نسيم طره: بوي خوش زلف.

گَرَم به هر سرِ مويي … : اگر مرا به هر شماره مويي …، اگر به شماره هر سر مويي مرا… .

برات: حواله.

نشان امان: نشان ايمني و مصونيت.

بدِ زمان: آسيب روزگار، بدِ حادثه.

پرده: حجاب، پرده خفا.

حكم: فرمان، اوامر و دستور.

روان بودي: جاري مي بود، اجرا مي شد.

اگر نه دايره عشق راه بربستي: اگر دايره عشق راه را نمي بست، اگر دايره عشق راه خروج از دايره را نمي بست.

در ميان بودي: در مركز دايره بودي.

معاني ابيات غزل (441)

(1) اگر دل آن يار با ما مهربان بود چه مي شد؟ كه اگر با ما مهربان مي بود ما به اين حال نبوديم.

(2) اگر روزگار مرا سربلند و عزيز مي داشت، مسند و تخت سرفرازي من، خاك آن درگاه مي بود.

(3) در خواب هم او را نمي بينم چه رسد به بيداري. چون وصال او ميسر نبوده و نديديم اي كاش ديدار او در خواب ميسر مي بود.

(4) اگر به شماره هر سر مويي هزار جان داشتم، مي گفتم (ثابت مي كردم) كه ارزش بوي خوش زلف محبوب تا چه اندازه است.

(5) خداوندا، اگر برات شادي و حواله آسوده دلي ما در برابر حوادث بد روزگار تضمين شده بود چه چيز از اين دستگاه كم مي شد؟

(6) كاشكي آن محبوب، مانند دانه هاي اشك از پرده خفا بيرون مي‌آمد زيرا فرمان دستور او بر دو چشم ما فرض و جاري بود.

(7) اگر دايره عشق راه را (بر روي ما) نبسته بود، حافظ بي دل و سرگشته به مانند نقطه مركزي دايره، در ميان آن گرفتار نبود.

شرح ابيات غزل (441)

وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون اصلم

٭

در ميان غزلهاي هم وزن و هم رديف و قافيه حافظ، در يكي دو مورد به دو غزل كاملاً مشابه بر مي‌خوريم كه گذشته از آنكه مضامين ابيات آن دو غزل هم در نسخ مختلف در هم تداخل پيدا كرده اند . اما در اينجا، آنچه بيشتر، عقل سليم به آن حكم مي‌كند اين است كه حافظ پس از آن و با ساختن ابيات و مضامين ديگري آن را تغيير داده باشد، ليكن بعدها هر دو نسخه در دسترس دوستداران شعر او و در نتيجه گردآورندگان اشعارش قرار گرفته و به دو صورت مختلف ثبت شده است.

اين غزل در زمان شاه شجاع و با همه گله گذاريها سروده شده و مضمون بيت ششم دلالت بر اين دارد كه غزل به هنگام حكومت شاه محمود يعني در آن هنگام كه شاه شجاع براي گردآوري سپاه متواري بود سروده شده باشد. مصراع دوم بيت مقطع اين غزل به صورت: (چو نقطه حافظ سرگشته در ميان بودي) نيز آمده كه در اين صورت معناي آن چنين مي شود:

اگر دايره عشق راه ما را نبسته بود حافظ سرگردان مانند نقطه ثابت مركز دايره، در ميان دايره، ثابت قرار مي‌گرفت و به صورت نقطه مركزي و مؤثر در مي‌آمد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

چهارشنبه 31 تیر 1394  8:41 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل شماره ۴۴۱: چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی

تعبیر :

ناشکری نکنید. با شکوه و شکایت ا عزت نفس تان کاسته می شود. سر خویش را جهت نیاز جز به آستان خداوند جلوی هیچ بنده ای خم نکنید. با سرنوشت خودتان نجنگید آنچه سرنوشت برایتان رقم زده همان اتفاق می افتد. مرحبا بر شما که جز حلقه ی عشق به خداوند دیگری به گوش نیانداخته اید.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

چهارشنبه 31 تیر 1394  8:42 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها