معاني لغات غزل (416)
خُنَك: خوشا.
نسيم: باد ملايم سحري، بوي خوش.
مَعَنبَر: عنبرآگين، عبيرآگين، عنبرين بوي.
شمامه: شمّامه، دستنبو، عطردان، ظروف كروي كه در آن انواع مواد معطره ريخته و در دست گرفته بو ميكنند، و در اينجا يعني به معناي عطر آمده.
مَعَنْبَرْ شمامه: با بوي عنبر.
در هواي تو: در اشتياق تو، در آرزوي تو.
بامداد پگاه: صبح زود، آغاز صبح.
دليل: راهنما.
طاير خجسته لقا: پرنده مبارك ديدار، مرغ خوش يمن، كنايه از هدهد.
شخص نزار: پيكر نزار، پيكر ضعيف.
غرقِ خونِ دلست: در خون دل غرق است.
هلال: ماه شب اول، ماه نو.
شفق: كرانه افق، جايي كه خورشيد غروب ميكند، سرخي افق پس از غروب آفتاب.
زهي خجلت!: چه شرمساري!، كمال شرمندگي.
طريقت مهر: راه و روش مهرورزي، طرز دوستي.
شعار سياه: پرده تاريك، لباس سياه.
چاك: پاره.
چاك زد: پاره كرد.
خاطر نازك: دل نازك، دل لطيف و ظريف، دل زودرنج.
ملالت: افسردگي، ملال.
گفت بسم الله: بسم الله گفت، شروع كرد، كنايه از آغاز كار.
معاني ابيات غزل (416)
(1) اي خوشا نسيم عنبرين بوي دلپذيري كه صبح زود به هواداري و دوستداري تو وزيدن گرفت.
(2) اي پرنده فرخنده ديدار راهنماي من شو كه چشم من از اشتياق خاك آن آستانه در اشك غرق شد.
(3) به ياد پيكر لاغر و رنجورم كه در خون دل غرق است هلال را (كه نمودار آن است) در كنار سرخي شفق نگاه كنيد.
(4) چه شرمساري از اين بالاتر كه من بي تو زنده ام. مگر اينكه تو مرا ببخشايي وگرنه پوزشي در برابر گناه (زنده بودنِ) خود ندارم.
(5) به هنگام صبح كه نسيم سحري پرده سياه شب را دريد (و جامه سياه خود را چاك زد) اين كار را از روش مهرورزي دوستان تو ياد گرفت.
(6) روزي كه با عشق روي تو از اين دنيا بروم از خاكم به جاي گياه، گل سرخ سر بر ميزند.
(7) به سبب حضور من، اين چنين زود دلتنگي و كم حوصلگي به دل نازك خود راه مده، چرا كه حافظ هواخواه تو تازه ديدار تو را آغاز كرده است.
شرح ابيات غزل (416)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن
بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون اصلم مُسبغ
٭
مولانا جلال الدين: چو آفتاب برآمد ز قعر آب سياه ز ذره ذره شنو لا اله الا الله
٭
عبيد زاكاني: مباركست نظر بر تو بامداد پگاه چه نيك بخت كسي كِش به روي تست نگاه
٭
سلمان ساوجي: به گرد چشمه مهرت دميد مهر گياه تو عين آب حياتي عليكَ عَينُ الله
٭
كمال خجند: به رهگذار، قد يار ديدم از ناگاه كدام قد؟ اَلِفي بود در ميانه راه
٭
حافظ در ايام جواني غزل عبيد زاكاني را مورد استقبال قرار داده و به خوبي از عهده آن برآمده و در محسّنات كلام، با غزل عبيد كه در دوره كمال خود سروده است برابري ميكند.
عبيد در بيت دوم غزل خود جمله لا اله الا الله را كه به كارگيري آن در مقام حيرت امري رايج است ميآورد و حافظ به منظور دوري جستن از مضمونِ مشابهي كه با همين جمله ختم ميشود، مضمون تازهيي كه به بسم الله ختم ميشود و نشانه شروع و ابتدا و ورود در هر امري است ساخته و در بيت مقطع غزل خود گنجانيده و از استعمال ساير قوافي غزل عبيد خودداري و با قوافي جديد و مضامين ناگفته غزل خود را منسجم ميسازد. مضموني را كه حافظ در بيت پنجم غزل خود آورده انسان را به وجد ميآورد و اين نشانه حسن سليقه و تسلط شاعر بر نكات دقيق تشابيه و مضامين بكر است.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی