معاني لغات غزل (415)
پيك راستان: قاصد درست كردار، دوستان صديق و راستين، كنايه از باد صبا كه از جانب دوستان صديق ميآيد.
دستان سرا: داستان سرا، قصه گو.
بلبل دستانسرا: (استعاره) حافظ غزلسرا.
محتشم: بزرگوار، با حشمت و عظمت.
مَحْرم: آشنا، هم نشين.
خلوت: جاي خالي از اغيار و جايگاه هم نشينان يكرنگ و يكدل.
محرمان خلوت انس: آشنايان بزم و هم نشينان جلسات آشنايي.
توتيا: دوديا، سرمه، ماده مركب آلي كه در اثر حرارت به گرد سياه سبك وزن بسيار نرم تبديل شده و قدما معتقد بودند كه براي تقويت ديد چشم مفيد است ليكن بعداً كاربرد آن براي مشكي شدن و سياه شدن اطراف پلك منحصر شد.
معاينه: رو در رو، حضوري، آشكارا.
مويه: گريه و زاري.
واقف: آگاه.
ارباب معرفت: صاحبان معرفت، عارفان.
رمز: سِرّ، نكته.
حديث: سخن تازه، حكايت.
گر ديگرت: اگر بار ديگر تو را… .
اداي خدمت: به جا آوردن رسم خدمتگزاري و ادب و احترام.
دل به عشوه برد: با جذبه خود دل بُرد.
زرق: ريا، دورنگي.
معاني ابيات غزل (415)
(1) اي پيام آور درست كرداران و دوستان راستين، خبري از يار ما بياور و از حال گل به بلبل نغمه سرا سخني بگو.
(2) سرگذشت آن بزرگوار را براي اين مستمند باز خوان و شرح حال آن پادشاه را براي اين گدا بازگوي.
(3) نترس! ما اهل راز و از هم نشينان جلسات آشنايي هستيم حرف آن آشنا را با يار آشنا در ميان گذار.
(4) به هركس كه گفت خاك آستانه دوست به مانند توتياي چشم ميماند بگو كه چشم در چشم ما دوخته، اين سخن را بازگويد.
(5) اي باد صبا آخر تو آگاهي كه ديشب چه روي داد كه بلبل در اثر گريه من شيون و زاري ميكرد، آن را بازگو.
(6) (اي باد صبا) حكايت عارفان، روح پرور و مايه پرورش جان است برو و نكتهيي بياموز و در برگشتن براي ما بازگوي.
(7) اگر بار ديگر تو را بر در آن دولتسرا گذري افتاد، پس از اداي رسم ادب و خدمتگزاري بگو: …
(8) در بين رهروان عشق، بين بينياز و مستمند فرقي نيست اي پادشاه خوبيها با گدايان نيز سخني بگو.
(9) اي ساقي بازگو كه آن شرابي كه از درون كوزه با جذبه خود از صوفيان دل ربوده است چه موقع در پياله جلوه گري ميكند؟
(10) (و) به آنكس كه ما را از رفتن به خرابات باز ميدارد بگو (اگر مردي) اين ماجرا را در حضور مراد من، پير خرابات بر زبان بياور.
(11) حافظ، هرگاه تو را به مجلس او اجازه ورود ميدهند آنجا باده بنوش و براي خاطر خدا از تظاهر و رياكاري دست بردار.
شرح ابيات غزل(415)
وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعيل فاعلن
بحر غزل: مضارع مثمّن اخرب مكفوف مقصور
٭
چنانچه از مطالعه و مطابقت نسخ قديمي كه اساتيد فن انجام داده اند برميآيد، در اين غزل دخل و تصرفات زيادي روي داده و در تعداد ابيات و رديف و مفاد پارهيي از آنها اختلافاتي مشهود است، ليكن هيچ كدام از اينها، به صورت اصولي و نقش فكري شاعر لطمه وارد نميآورد.
امروزه براي ما اين كنايات و اشارات مستتر در ابيات غزلهاي حافظ راهنماي خوبي است كه با انطباق به رويدادهاي تاريخي دوره شاعر پي به زمان سرودن آنها ببريم، چه حافظ در اكثر اين غزلها كه به منزله يادداشت روزانه اوست از مشكلات و سوءتفاهمات و مسائل روز به اشاره و كنايه سخن ميگويد.
اين غزل در زمان شاه شجاع و زماني كه هنوز روابط فيمابين او و شاه و رفت و آمدها و دعوتهاي شاهانه به كلّي قطع نشده اما اثراتي از دلسردي به منصّه ظهور رسيده بود سروده شده است.
شاعر در اين غزل باد صبا را طرف خطاب خود قرار داده و از او ميخواهد كه از احوال پادشاه براي او نكاتي بازگو كند. اين مطلب ميرساند كه شاعر حس كرده است كه در دعوت او به مجالس انس به عللي تأخير روي داده و به همين دليل خطاب به باد صبا ميفرمايد:
ما محرمان خلوت انسيم غم مخور با يار آشنا سخن آشنا بگو
آنگاه در بيت پنجم تلويحاً ناراحتي خيال خود را از اين تأخير ملاقاتها بيان داشته و در بيت ششم خود را به دانستن جريانات و اخبار پشت پرده، دلواپس نشان ميدهد و خطاب به باد صبا ميگويد اگر بار ديگر از آنجا گذشتي به شاه بگو كه:
در راه عشق فرق غني و فقير نيست اي پادشاه حسن سخن با گدا بگو
و در بيت نهم ميگويد از او بپرس كه آن اميدهايي را كه من از اين شاه در زمان ولايتعهدي او داشتم كي برآورده خواهد شد؟
نكته مهم اين غزل در ابيات دهم و يازدهم مطرح شده كه يادآور ضمني بهانه ظاهري شاه و درباريان از حافظ است و آن، تظاهر بيش از حدّ شاعر به شرابخواري و طرفداري از خراباتيان يك رنگ و عناد با متظاهران، در گفتار و رفتار شاعر است. اين صراحت لهجه حافظ هنوز هم بعد از 7 قرن براي ما شگفت آور است. بنابراين جاي تعجب نيست كه در آن زمان سبب اصلي اختلافات بين شاه و حافظ شده باشد. حافظ باز در پايان اين غزل با يكدندگي و علم به موضوع، خطاب به خود ميگويد: اگر يك بار ديگر هم تو را به مجلس خود راه دادند مبادا تظاهر به تقوا كني! باز هم شراب بنوش و پرده ريا و دورنگي را از هم بدران.
اين است اصل عقيده و ايمان اين عارف پاك ضمير و ديندار واقعي كه عمري را بر سر مبارزه با آن در رنج و مشقّت به سر برد و براي خود نامي نيك جاويدان خريد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی