0

غزل شماره ۴۱۲: مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل شماره ۴۱۲: مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو

مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو

جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو

غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی

نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو

هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش

که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو

رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم

هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو

روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست

که بر طرف سمن زارش همی‌گردد چمان ابرو

دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی

که این را این چنین چشم است و آن را آن چنان ابرو

تو کافردل نمی‌بندی نقاب زلف و می‌ترسم

که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو

اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری

به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو

 

 

جمعه 7 شهریور 1393  12:58 PM
تشکرات از این پست
hadis162
hadis162
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 658

پاسخ به:غزل شماره ۴۱۲: مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو

۴۱۲. مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو 
• زمان : 01:19 
با صدای استاد موسوی گرمارودی

 

 

 

 

دریافت فایل 
http://rasekhoon.net/media/download/330059/۴۱۲-مرا-چشمیست-خون-افشان-ز-دست-آن-کمان-ابرو/

 

چهارشنبه 27 اسفند 1393  5:53 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:غزل شماره ۴۱۲: مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو

۱ من از دست آن کمان ابرو، چشم خونباری دارم – اشک خونین می ریزم – دنیا از چشم من و از ابروی او فتنه های بسیار خواهد دید.

مقصود اینکه چشم خون افشان راز عشق مرا فاش خواهد کرد وابروی زیبای معشوق جمال پرستان را به عشق بازی خواهد کشاند،پس این هر دو سبب فتنه وفساد خواهند شد.

۲ غلام چشم آن محبوب زیبا هستم که وقتی بر اثر مستی به خواب رفته ؛ چهره اش چون باغی پر نقش و نگار است، و ابرویش مثل سایبانی سیاه.

نگارین گلشن : باغ پر نقش و نگار، پر گل و ریحان.

در تصویر شاعر چشم معشوق بر اثر مستی حالت خواب آلوده گرفته، واین مست در باغ پر نقش و نگار صورت به خواب رفته وسایه سیاه ابرو مثل سایبان برای حفاظت روی آن افتاده است.شاعر مجذوب وغلام این حال دل انگیز می شود.

۳ از این غم که چرا در برابر ابروی مثل خط طغرای او، ماه جرٲت کرده ابروی خود را از طاق آسمان نشان دهد،تنم مثل هلال باریک و خمیده شد.

طغرا: خطی با منحنی های زیبا که ابرو به آن تشبیه شده است.

مقایسه است میان هلال ماه و ابروی معشوق، می گوید از این غصه تنم مثل هلال ضعیف و باریک و پشتم خمیده شد، که چگونه ماه جرٲت کرده با وجود ابروی معشوق، که مثل خط طغرا زیباست ، ابروی خود را از طاق آسمان نشان دهد.

۴ نگهبانان معشوق غافلند و برای ما از آن چشم و پیشانی هر لحظه هزاران پیغام می رسد و ابروی او در این میانه پرده دار است.

معشوق در حریمی بود به نام حِمٰی (= قرق) چنانکه جای دیگر گوید: « یا بریدالحمی حماک الله» ؛ و رقیب وحاجب هر دو نگهبان او بودند با این تفاوت که حاجب یا پرده دار نگهبان اندرون بود ورقیب نگهبان بیرون وبا همه این عاشق گاهی توسط رقیب یا حاجب با معشوق رابطه برقرار می کرد و پیغام رد وبدل می نمود ( که این همه متخذ از ادبیات عرب است) . در بیت می گوید رقیب را غافل کرده ام و توسط حاجب با معشوق رابطه بر قرار کرده ام.

وبا توجه به اینکه حاجب خود به معنی ابروست معنی این می شود که یک نگهبان را که رقیب است غافل کرده ام و با نگهبان دیگر – ابرو یا حاجب – سازش کرده ام وپیام رد و بدل می کنم.

۵ پیشانی او برای جان گوشه گیران چون گلزاری زیبا ست؛ که ابروی او بر کنار باغچه پر از گل سمن آن با ناز حرکت می کند.

سمن : یاسمن ، درختچه ای با گل های درشت معطر به رنگ های سفید ،زرد، قرمز .

می گوید پیشانی او برای گوشه گیران مثل گلزاری فرح بخش است، که ابروی او بر اطراف سمن زار این باغ پر گل گردش می کند – ابروی او در باغ پیشانی با حرکات خود عشوه و اشاره می کند.

۶ با این زیبایی دیگر کسی نمی گوید که حور دارای چنین چشم و پری دارای چنان ابرویی است – دیگر کسی از زیبایی حور وپری سخن نمی گوید.

۷ تو بی رحم روی خود را با نقاب زلف نمی پوشانی و من می ترسم؛ که خم ابروی دلربای تو محراب مرا عوض کند.

یعنی تو با ریختن مو ها بر چهره ، روی خود را نمی پوشانی؛ چنین است که ابرویت دیده می شود و می ترسم که منحنی محرابی شکل ابروی تو مرا به سوی خود بکشد و محراب مرا عوض کند – به جای محراب نماز و عبادت به ابروان تو مایل شوم.

۸ اگرچه حافظ در عالم محبت مثل مرغ هشیاری بود ؛ چشم آن کمان ابرو با تیر مژه شکارش کرد.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 26 تیر 1394  4:07 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۴۱۲: مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو

معاني لغات غزل (396)

خون افشان: خونبار، خون چكان.

تُرك: كنايه از محبوب زيباروي.

در خواب خوش مستي: به هنگام خواب خوشي كه در اثر مستي دست داده.

نگارين گلشنش: گلشن نگارينش، باغ پر نقش و نگارش.

هلالي: مانند هلال، خميده، منحني.

طغرا: خط طغرا، خطي كه به كمك نقاشي توأماً با خطوط منحني نام و مشخصات شاهان را بر بالاي فرامين به صورت زيبايي ترسيم مي كرده اند.

طغراي ابرو: (اضافه تشبيهي) ابرو به خط طغرا كه از منحني و نيمدايره ها و مانند خط شكسته صورت مي بندد تشبيه شده.

كه باشد مه: ماه چه كسي باشد؟

بنمايد: نشان دهد.

طاق آسمان:‌ (اضافه تشبيهي) آسمان به طاق تشبيه شده است.

رقيبان:‌ نگهبانان، مراقبان.

جبين: پيشاني.

طُرفه: تازه و شاداب، نيكو، فرح بخش.

سمن زار: ياسمن زار، باغچه يي پر از نهال گل ياسمن كه به رنگ هاي مختلف و معطر است.

چمان: خرامان، رونده به ناز.

حور و پري: زنان سياه چشم بهشتي.

كافر دل: سنگدل، بي رحم، صاحب دلي مانند دل كافرانْ بي رحم.

نقاب: روبند.

نقاب زلف: (اضافه تشبيهي) زلف به نقاب تشبيه شده.

نمي بندي: نمي پوشاني.

هواداري: جانبداري، طرفداري.

تير غمزه: (اضافه تشبيهي) غمزه به تير تشبيه شده، كنايه از تير ناز و عشوه مژگان چشم يار.

 

معاني ابيات غزل (396)

  1.    از دست آن يار كمان ابرو اشك خونين از چشمهايم روان است. (عاقبت) دنيا از چشم من و ابروي او پر از فتنه خواهد شد.
  2.    من چاكر چشم آن يار زيبايي هستم كه چون از مستي به خواب ناز فرو مي رود، چهره اش چون باغ گل و سايه سياه ابروانش چون سايباني بر آن چهره است.
  3.    پيكرم مانند ماه نو از اين غصه باريك و خميده شد كه با وجود انحناي ابروي او، ماه آسمان با چه جرأتي از بلنداي آسمان خود را مي نماياند؟
  4.    دور از چشم و توجه نگهبانان، از چشم و پيشاني آن معشوق هر لحظه هزاران اشاره به ما مي رسد و در اين ميان ابروي يار پرده دار و پيام رسان است.
  5.    پيشاني او براي جان گوشه نشينان،‌باغ دلگشايي است كه ابروانش گرد آن گلزار با ناز مي خرامند.
  6.     با اين زيباييِ محبوب، ديگر كسي از زيبايي چشم حور و حالت ابروي پري سخن نمي گويد.
  7.    تو بي رحم سنگيندل چهره و زلف خود را نمي پوشاني و از آن مي ترسم كه انحناي آن ابروان دلربا،‌ قبله و محراب مرا (به سوي خود)‌ بگرداند.
  8.    با آنكه حافظ در طرفداري از محبوب خود چون مرغ زيركي زرنگ بود (عاقبت) آن كمان ابرو با تير عشوه مژگان چشم خود، او را شكار كرد.

 

 

شرح ابيات غزل (396)

وزن غزل: مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن

بحر غزل: هزج مثمّن سالم

٭

اين غزل محصول طبع آزمايي حافظ در اواسط دوره اول حكومت شاه شجاع است كه با رديف ابرو سروده و روي دلش در پرورش مضامين آن به جانب شاه شجاع است.

حافظ در بيت مقطع غزل به واقعيتي اشاره مي كند و آن اينكه او كه نخست از طرفداران شيخ ابواسحاق اينجو بوده و در كمال زيركي پيوسته به هواداري او بر‌مي‌خاست، در اثر رويداد‌ هاي حاصله عاقبت به سلك طرفداران شاه شجاع پيوسته است. در عين حال حافظ در مطلع غزل تلويحاً چنين پيش بيني مي‌كند كه كار من و اين محبوب عاقبت به جاهاي باريك خواهد كشيد و از اين پيش بيني،‌ اين نكته مستفاد مي‌شود كه حافظ كما هوَ حقّه شاه شجاع را مي شناخته و به مشخصات اخلاقي او وارد بوده ليكن راه ديگري جز كنار آمدن با او برايش ميسر نبوده است.

شرح جلالی بر حافظ - دکتر عبدالحسین جلالی

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 26 تیر 1394  4:08 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل شماره ۴۱۲: مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو

تعبیر :

به خاطر مسائل مادی از خداوند دور شده اید. هر چند که تلاش کرده اید اما به جای اینکه به هدف نزدیکتر شوید از آن دور شده اید و این نشانه ی سستشدن ایمانتان است. باز هم به خدا توکل کنید. راه راست برایتان روشن می شود و حسودان و رقیبان شکست می خورند.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 26 تیر 1394  4:09 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها