معاني لغات غزل (404)
مي فِكَنْ: بيفكن، بينداز.
صف: رديف، قطار، گروه.
رندان: آزادگان، آنها كه مقيّد به قيود و مريد مراد نبوده و وارسته از تعلّقات اند.
لطف: مهرباني.
سخت: (قيد براي خوب) بسيار.
قَدَرْ: قَدْرْ، مقدار (به حكم ضرورتِ وزن شعر با فتح اول و دوم).
ناصح: نصيحت كننده، اندرزگو.
هنر: امتياز، فضيلت، لطف و مزيّت.
خواجه: سَرْوَر، بزرگوار.
رود: فرزند، پسر.
گرامي: عزيز.
كِلْك: ني، قَلْمْ.
شكرين: شيرين.
ميوهْ نبات: (اضافه مقلوب) نباتِ ميوه، درختِ ميوه.
شكرينْ ميوهْ نباتْ: درختي با ميوه شيرين.
در اين باغ: در اين دنيا، در اين گلزار ادب جهان.
معاني ابيات غزل (404)
(1) به دار و دسته رندان و آزادگان بيشتر از اين عنايت داشته باش و از برابر ميخانه بهتر و خوشبينانه تر از اين عبور كن.
(2) اين لطف و مهرباني كه لب تو در حقّ من مي كند بسيار خوب است اما انتظاز بيشتر از اين را دارم.
(3) به آن كسي كه انديشه اش گره گشاي كار جهانيان است بگو كه در كار ما بيش از اين توجه و عنايت داشته باشد.
(4) اندرزگو از من پرسيد كه عشق جز غم چه هنر و مزيّتي دارد؟ (به او گفتم) اي سَرْوَر دست بردار! چه هنر و مزيّتي از اين بهتر.
(5) اگر دل به آن فرزند دلبند و عزيز نسپارم چه كار كنم؟ چرا كه مادرِ دهر فرزندي از اين بهتر نياورده است.
(6) وقتي كه من سفارش مي كنم كه جام باده را سركش و لب ساقي را ببوس از جان و دل بشنو كه كسي ديگر بهتر از اين حرفي به تو نمي زند.
(7) قلم حافظ درختي با ميوه شيرين است. ميوه آن را بچين زيرا در اين باغ دهر و گلزار ادب جهان ميوهيي بهتر از اين نخواهي يافت.
شرح ابيات غزل (404)
وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فعلات
بحر غزل: رمل مثمّن مخبون مقصور
٭
روابط شاه شجاع و حافظ در اوايل سلطنت شاه شجاع بسيار حسنه بود و حافظ در غالب مجالس خصوصي و ادبي سلطان شركت مي جست. و قرايني در دست است كه شاه شجاع در تمجيد اشعار حافظ و حمايت از او اظهارنظرهايي داشته و اين امر سبب افتخار حافظ و برانگيختن حسّ حسادت رقيبان مي شده است.
حافظ همانطور كه خود بالصّراحه و بكرّات اقرار مي كند عاشقي رند است كه چندان به دستورات عقلي پايبند نيست چنين شخصيتي با همه هوشياري و زيركي و تخصص در امر كارگزاريِ امورِ دولتي و فداكاري و يكرنگي، در پيشبردِ مقاصد شاه شجاع، از آنجايي كه به امر احتياط و سياست مردم داري چندان اعتنايي نمي كند به تدريج محيط حسن نيّت و صميميت را به ضرر خود تغيير مي دهد و شاه شجاع نيز از اواسط حكومت خود از او فاصله مي گيرد.
اين غزل مربوط به اوايل حكومت شاه شجاع و زماني است كه هنوز كدورت فيمابين شدت نيافته بوده است. حافظ در اين غزل اشاره به اولين رگه و عامل اختلاف سليقه فيمابين كرده و از شاه مي خواهد كه نسبت به كارهاي رندانه و تظاهرات مستانه و باده نوشي هاي او با نظر مساعد بنگرد.
آنانكه معتقد به ملامي بودن حافظند عقيده دارند كه عارف پاك نهاد مايل است ذهن شاه شجاع را به اصل اعتقادي ملامتيان متوجه ساخته و نظر او را بر مصالح عاليه عقيدتي اين قوم برگرداند.
احتمال بيشتر اين است كه اين شاعر عارف مسلكِ پاك نهاد به سبب مخالفت با متشرّعين و صوفيان رياكار، خواهي نخواهي به ماجراي مبارزه و رودررويي با آنها كشيده شده و راه برگشت را بر خود مي بندد و به حكم عقيدت و پافشاري بر آن حمايتهاي شاه را از دست مي دهد.
اجمالاً در اين غزل حافظ در مطلع غزل تقاضاي بذل توجه بيشتري به شيوه و رفتار اجتماعي خود داشته و در بيت دوم از اينكه شاه شجاع گاهگاه به حمايت از شعر او لب بر سخن گشوده تشكر مي كند و توقع و انتظار بيشتر از اين را هم دارد.
اما منظور حافظ در بيت سوم به آن كسي كه فكرش گره از كار جهان مي گشايد به ظنّ قوي خواجه تورانشاه وزير است كه حافظ از شاه شجاع مي خواهد كه سفارش او را به وزير با تدبير خود بكند.
منظور شاعر در بيت پنجم از آوردن عبارت (رودِ گرامي) بدون شك شخص شاه شجاع است كه 15 سال از حافظ جوانتر بود و در زمان ولايت عهدي و به هنگام مبارزه براي رسيدن به سلطنت و خلع امير مبارزالدين تابع دستورات حافظ و محتاج به همكاري هاي فكري او بوده است.
شاعز در بيت ششم اين غزل شاه را به شادخواري و عيش و نوش تشويق مي كند و اين شيوه كلام را بعدها به كرّات در غزلهاي متعددي بازگو و مي نماياند و بالاخره در مقطع كلام توجه شاه شجاع را به غزلها و اشعار خود جلب مي سازد.
پس به طور خلاصه همانطور كه از مفاد بيت بيت اين غزل بر ميآيد طرف سخن حافظ شخصيتي با مقام و مرتبه عالي است كه جز شاه شجاع نمي تواند كسي ديگر باشد و همانطور كه اشاره شد شاعر در بيت سوم بدون آنكه نام ببرد از وزير شاه سخن مي گويد و ناصحي را كه حافظ در بيت چهارم به آن اشاره مي كند همان تورانشاه وزير است كه مردي عاقل و دورانديش بود و حافظ را به احتياط و پرهيز از درگيري ها اندرز مي داد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی