معانی لغات غزل (304)
دارا : دارنده .داریوش
دارای جهان : دارنده جهان، صاحب جهان، پادشاه جهان .
نصرت دین : نصرة الدّین، لقب شاه یحیی، یاری دهنده.
خسرو کامل : پادشاه کامل.
یحیی بن مظفر : شاه یحیی فرزند مظفّربن امیر مبارزالدین محمد پسر برادر شاه شجاع و داماد او که توسط امیر تیمور در سال 789 هجری قمری به حکومت شیراز منصوب شد.
ملک عالم عادل : پادشاه دانا و دادگر.
درگه : درگاه.
درگه اسلام پناه : درگاهی که در پناه اسلام محفوظ است، درگاهی که اسلام در پناه آن بوده و حامی دین خداست.
روزنه جان : دریچه حیات، چشمه حیات و جان .
دَرِ دل : صفای دل (در دل را بر روی شادی گشاده) .
تعظیم : بزرگداشت.
انعام : نعمت بخشی، احسان .
کون و مکان : جهانیان و جهان .
فایض : فیض رساننده، روان و جاری.
شامل : فراگیرنده .
کِلک : قلم .
هندو : سیاه، غلام .
هندوی مَقبل : سیاه خوشبخت.
فَلَک : سپهر گردون.
بزم : مجلس عیش و نوش.
رقص و سماع : پایکوبی و سرود خوانی.
طرب : شادی.
زمزمه : آواز و نغمه نرم و ملایم.
مگسل : رها مکن .
جهان بخش : به بخشش های بزرگ دست بزن، یک جهان بذل و بخشش کن .
سلاسل : جمع سلسله، زنجیرها، نام قلعه یی که در سر کوهی در شمال شهر شوشتر واقع و شاه منصور، شاه زین العابدین را مدتی در آنجا به بند کشیده بود.
دور فلکی : گردش فلک، گردش چرخ گردون.
مَنهَج : راه روشن و گشاده .
منهج عدل : راه روشن و صاف داد، راه راست عدالت .
مَقسِم : تقسیم کننده .
معانی ابیات غزل (304)
1) یحیی پسر مظفر، پادشاه دانا و دادگستر، صاحب جهان، یاور دین، پاشداه کامل …
2) ای آنکه درگاه تو پشت و پناه اسلام و به مانند پنجره یی، بر روی دل و جان آدمی گشوده است!
3) بر جان و خرد واجب و لازم است که در بزرگداشت تو بکوشند (زیرا) احسان فراگیرنده تو همه جهان و جهانیان را در بر می گیرد.
4) در روز ازل از نوک خامه تو یک قطره مرکب سیاه بر چهره چون ماه تو تراوش کرد که علامت راهگشای دشواری های شناسایی عشق تو شد …
5) (و) چون خورشید آن خال سیاه را دید به خود گفت ای کاش من به جای آن سیاه خوشبخت بودم.
6) پادشاها! سپهر گردنده، از شادی مجلس عیش و نوش تو به پایکوبی و سرودخوانی افتاده است. به این زمزمه شادی ادامه بده و رشته شادی آسمان را از هم مگسل.
7) به شادی آن اینکه به برکت زلف چون کمند تو گردن بدخواه دچار زنجیر و در بند (سلاسل) شده است، شراب بنوش و به بخشندگی های بزرگ دست بزن .
8) خوشحال باش که گردش این سپهر، برگردِ محور راست و روشن عدالت برقرار شده و ظالم راه به جایی نمی بَرَد.
9) حافظ، قلم شاه جهان تقسیم کننده سهم رزق و روزی است برای مخارج زندگی خود بیهوده در تشویش مباش .
شرح ابیات غزل (304)
وزن غزل : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
بحر غزل : رمل مثمّن اخرب مکفوف محذوف
*
مردان خانواده آل مظفر همگی داعیه سلطنت و رقابت با یکدیگر داشته پیوسته در فکر توطئه بر علیه هم بودند. شاه یحیی از همه آن ها محیل تر بود. او بارها برای شاه شجاع پسر عموی و پدرزن خود مشکلات آفرید و در برخوردها چون به شکست نزدیک می شد از در حیله و صلح درآمده و خود را از مهلکه می رهانید. اجمالاً پس از مرگ شاه شجاع و در زمان جانشینی فرزندش شاه زین العابدین، چون شاه یحیی مشاهده کرد که شاه زین العابدین مفاد وصیّت نامه پدر خود را که به تیمور نوشته بود زیر پا نهاده و پاسخ نامه امیر تیمور را نداده است. از دَرِ دوستی و تسلیم با تیمور درآمده در نتیجه مورد حمایت او قرار گرفت و به حکومت شیراز منصوب شد. در این زمان شاه زین العابدین از شیراز فرار و به شاه منصور پناه برده بود که گرفتار بند و زندان گردید و در قلعه سلاسل شوشتر در بازداشت به سر می بُرد شرح این اتفاق را تواریخ چنین ضبط کرده اند که در ذی حجّه 789 تیمور شیراز را فتح کرد و شاه زین العابدین به شوشتر گریخت و در اوایل سال 790 به تیمور خبر رسید که شورشی در سمرقند به وسیله لشکرکشی توقتمِش ایجاد شده است به ناچار تیمور به جانب سمرقند شتافت و شاه یحیی را جانشین خود کرد. شاه یحیی به مدّت شش ماه بر شیراز حکومت کرد که شیراز به وسیله شاه منصور فتح شد و او به سوی یزد گریخت و این غزل در این فاصله شش ماهه حکومت شاه یحیی بر شیراز سروده شده است.
حافظ این غزلواره یا قصیده کوتاه را در مدح شاه یحیی و به حکم مصلحت سروده است و به آنچه گفته مطلقاً معتقد نبوده زیرا به خسّت و بی اعتنایی شاه یحیی در یزد پی برده و به نیرنگ های او در طول سلطنت شاه شجاع آگاهی کامل داشته است.
آنچه در این غزل قابل بحث است یکی شرح بیت چهارم این غزل و دیگری اشاره یی است که شاعر در بیت هفتم به واقعه تاریخی آن زمان دارد.
میدانیم که یکی از ویژگی های سرشتی خانواده آل مظفر درشت استخوانی و دیگری خالی در گونه اکثر افراد این خانواده بوده است. به طوری که این خال هم در چهره شاه شجاع و هم در چهره عموزاده اش شاه یحیی وجود داشته و حافظ به کرّات ازآن ها نام می برد. وجود این خال در چهره شاه یحیی را مردم شیراز در بدو حکومت شاه یحیی پس از تیمور به فال نیک گرفته بودند و شاعر با به کارگیری صنعت اغراق در بیت چهارم می گوید: این خالی که در چهره تو است و سبب قبول و پذیرش تو توسط مردم شده از اثر تراوش یک قطره مرکب از نوک قلم سرنوشت ساز تو بر روی ماهت در روز اول می باشد .
شاعر در بیت هفتم به زندان افتادن شاه زین العابدین را در قلعه سلاسل یادآور شده و به شاه یحیی اطمینان می دهد که خطر از جانب او مرتفع شده است.
سخن آخر همان است که حافظ در بیت مقطع این غزل بر زبان رانده و به علت سختی معیشت در حالی که کمتر از دو سال به پایان عمر شاعر نمانده بود تلویحاً از شاه یحیی تقاضای مساعدت و برقراری وظیفه را دارد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی