معانی لغات (288)
طبع شعر : قریحه و ذوق شعر و شاعری .
معاشر : همدم، مصاحب، شریک و طرف عشرت .
یاری خوش : یاری خوشرفتار
معاشر دلبری : دلبری معاشر، دلبر همدمی، دلبر مصاحبی .
گلعذاری خوش : گلچهره یی خوشخو .
دولتی طالع : کسی که بخت مساعد دارد، کسی که طالعی برخوردار از خوشبختی دارد .
عشرت : عیش و شادی، خوشگذارنی .
روزگاری خوش : روزگاری سازگار و دلپسند .
برخاطر : بر دل، بر ضمیر .
سپندی بر آتش نِه : اسپندی به منظور رفع چشم زخم در آتش بریز تا همانطور که دانه های اسپند در آتش می ترکد چشم حسود تو هم از آتش حسرت بترکد و به تو چشم زخمی نرسد .
عروس طبع را : عروس طبع خود را، زیباترین اندیشه ذهن خود را .
بِکر : بدیع، نو، دوشیزه .
نقش ایام : بازی روزگار .
شب صحبت : شب مصاحبت، کنایه از شبی که کنار لاله زار و مهتاب با دوستان می گذرانی .
دادِ خوشدلی : حقّ شادی .
طَرف : چشم و در اینجا مخفّف طَرَف به معنای کنار است .
بنام ایزد : به نام ایزد متعال، ماشاءالله، چشم بد دور .
مستی می کند با عقل : با عقل از در مستی و ستیزه جویی در می آید .
خماری خوش : حالت خوش خمار، حالت بی خبری و سرمستی .
شنگول : زیبای شاد و شوخ و خوش مشرب .
خوش باش : خوش معاشرت، همیشه خوشحال، خوش سر و زبان .
معانی ابیات غزل (288)
1) کنار جوی آب روان و زیر سایه درخت بید با قریحه شعر و شاعری و دوستی خوشرفتار (و) دلبر همنشینی شیرین حرکات و ساقی گلچهره یی خوش خوی …
2) هان، ای کسی که بخت با تو مساعد و ارزش وقت را به خوبی می شناسی، این عیش و عشرت و شادی برتو گوارا باد که ایام به کام توست .
3) به آن کسی که بار عشق و محبت دلبری را بر دل دارد بگو که تا چشم نخورد، اسپند دود کند که کار و باری خوب دارد .
4) اندام عروس طبع و قریحه خود را از اندیشه بدیع و نو آرایش می دهم شاید بر اثر بازی ایام، معشوق زیبارویی به چنگ من افتد .
5) در شب مهتابی که روشنی بخش دل و جان است و در کنار چمن و لاله زاری با صفا، همنشینی با دوستان را قدر بدان و بهره خود را از عیش و نوش بگیر.
6) چشم بد دور! در جام چشم های ساقی، شرابی موج می زند که با عقل از در مستی و ستیز در می آید و حالت بی خبری و سرخوشی بدست می دهد .
7) حافظ! عمرت به بی خبری سپری شد، با ما به میخانه بیا تا ساقیان زیباروی خوش مشرب به تو راه بهزیستی را بیاموزند .
شرح ابیات غزل (288)
وزن غزل : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
بحر غزل : هزج مثمّن سالم
*
سنائی : الا ای دلـــربای خوش بیا، کامـــد بهاری خوش
شراب تلــخ ما را ده که هست ایـن روزگاری خوش
*
در شرح غزل 275 که با ردیف خوش سروده شده، گفته شد که احتمال داده می شود شاعر در استقبال غزلی که به اقتراح گذاشته شده، سروده باشد . شاعر جمعاً دو غزل با ردیفِ «خوش» سروده که این غزل مورد بحث دومین و آن هم به استقبال از غزل سنایی است که مطلع آن در بالا ذکر شد .
غزلی است عاشقانه و بازگو کننده عقاید باطنی شاعر و ارائه کننده بهترین شیوه زندگی، و شاعر در خلا لِ اشعار خویش به کرّات ماحصل گفتار این غزل را در بیتی بازگو کرده و به عنوان مثال در غزلی دیگر مفاد بیت مقطع این غزل را چنین بازگو می کند :
تا در ره پیــری به چـــه آییـن روی ای دل باری به غلـــط صرف شد ایام شبابت
و یا :
گل در بر و مـی در کف و معشوق به کام است سلطان جهانم به چنین روز غلامست
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی