0

غزل شماره ۲۸۱: یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل شماره ۲۸۱: یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش

یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش

می‌سپارم به تو از چشم حسود چمنش

گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور

دور باد آفت دور فلک از جان و تنش

گر به سرمنزل سلمی رسی ای باد صبا

چشم دارم که سلامی برسانی ز منش

به ادب نافه گشایی کن از آن زلف سیاه

جای دل‌های عزیز است به هم برمزنش

گو دلم حق وفا با خط و خالت دارد

محترم دار در آن طره عنبرشکنش

در مقامی که به یاد لب او می نوشند

سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش

عرض و مال از در میخانه نشاید اندوخت

هر که این آب خورد رخت به دریا فکنش

هر که ترسد ز ملال انده عشقش نه حلال

سر ما و قدمش یا لب ما و دهنش

شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است

آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش

 

 

سه شنبه 28 مرداد 1393  11:19 AM
تشکرات از این پست
hadis162
hadis162
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 658

پاسخ به:غزل شماره ۲۸۱: یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش

۲۸۱. یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش 
• زمان : 01:47 
با صدای استاد موسوی گرمارودی

 

 

 

 

دریافت فایل 
http://rasekhoon.net/media/download/330818/۲۸۱-یا-رب-این-نوگل-خندان-که-سپردی-به-منش/

 

پنج شنبه 21 اسفند 1393  11:28 AM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۲۸۱: یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش

معانی لغات غزل(281)

نوگل : گل تازه، کنایه از محبوب .

چشم حسود : چشم زخم حسود .

کوی وفا : (اضافه تشبیهی) وفا به کوی تشبیه شده .

دورِ فلک : دور قمری فلک، کنایه از دوره هفت هزار ساله یی که بنا به عقیدۀ قدما قمر به نوبت خود دور زمین می چرخیده و زمان حاضر را دوره قمری می دانند و پس از آن نوبت به سایر هفت سیاره به ترتیب میرسد و منظور از دور فلک حرکتِ فلک به گِرِد مرگز عالم که بنا به عقیدۀ قدما زمین بوده است می باشد .

سلمی : نام یک زن معشوقه عربی مانند لیلی و مجازاً به معنای معشوق .

نافه گشایی : باز کردن نافۀ مُشک، کنایه از باز کردن زُلف های مشکین و معطّر ساختن هوا .

حقّ وفا : حقّ محبت و وفاداری .

طُرّه : موهایی که از ناحیه بالای پیشانی تا بالای ابرو در پیشانی شانه زده و در بالای ابرو با خط افقی بچینند، پیش زلفی .

عنبر شکن : بازار عنبر شکن، از عنبر خوشبوتر ، عنبر افشان .

مَقام : جا، بزم، محفل .

سِفلَه : پست، فرومایه .

باشد خبر از خویشتنش : از خویشتن خبرش باشد، از خود بیخود نشده باشد و هنوز هشیار باشد .

عِرض : آبرو .

نشاید : شایسته نیست، نتوان .

هر که این آب خورد : هرکس که از این آب میخانه یعنی باده خورد .

رخت به دریا فکنش : رخت به دریا فکنده اش تصوّر کن یعنی دست از جان شسته و ترک علائق زندگی کرده اش به حساب بیاور .

ملال: ملالت، دلتنگی، ملول شدن، به ستوه آمدن .

اَندُهِ عشق : غم عشق، اندوه عشق .

نه حلال : حرام ، حرام باد .

سَرِ ما و قدمش … : یا، سر ما و قدمش …

بیت الغزل : شاه بیت غزل، بهترین بیت یک غزل .

بیت الغزل معرفت : سخن برگزیده و شاخص حکمت و عرفان .

نفسِ دلکش : دم گرم و دل انگیز، دَمِ گیرا .

لطف سخن : جذّابیت کلام، سخن دلنشین، گفتار نرم و لطیف .

معانی ابیات غزل (281)

1) خدایا آن گل تازه شکفته شاداب را که به من سپردی، از چشم زخم حسود چمن به تو (باز) میسپارم.

2) هرچند که از کوی وفاداری، مسافت زیادی دور شده است، از خدا می خواهم که بلای حاصل از گردش روزگار از جان و تن او دور باشد .

3) ای باد صبا، انتظار دارم هرگاه به منزل محبوب من برسی، از سوی من به او سلامی برسانی …

4) (آنگاه) از روی ادب و همانطور که سَرِ نافه مُشک را باز می کنند گره از آن زلف مشکین بگشا ولی آن ها را پریشان مکن که جایگاه دلهای عزیز زیادی است …

5) (و) به او بگو که دل من با خطِّ عذار و خالِ چهره ات از راه دوستی و وفا حقّی دارد، در آن چین و شکن عنبرنشانِ عبیر افشان، در حرمت و عزت آن بکوش .

6) در بزمی که به یاد لب های شیرین او ساغر کشیده و باده می نوشند چه فرومایه پستی است آن مستی که هنوز از پای درنیامده و بر حواس خود مسلط است .

7) میخانه جایی نیست که بتوان از دَرِ آن آبرو اندوخت و یا به ثروت و مال رسید . هرکس آب میخانه را نوشید، دست از جان شسته و ترک علاقه دنیا کرده اش به حساب بیاور .

8) آن کس که از ملامت و دلتنگی ، واهمه و اکراه دارد، باده غم عشق بر او حلال و گوارا نباشد. یا ما سر در قدمش می بازیم یا لب ما برای بوسه به دهانش نزدیک می شود .

9) همه اشعار حافظ به منزله شاه بیت چکامه عشق و عرفان الهی است . آفرین بر دَمِ گرم و گیرا و دل انگیز سخنانِ دل نشین او باد .

شرح ابیات غزل (281)

وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

بحر غزل : رمل مثمّن مخبون محذوف

*

کمال خجندی : دالِ زلف و الف ِ قامت و میم دهنش هر سه دامند و بدان صید، جهانی چو منش

*

خواجو کرمانی : حسد از هیچ ندارم مگر از پیرهنش که جز او کیست که برخـورد ز سیمین بدنش

*

خواجو کرمانی : آن که جز نام نیابند نشان از دهنش بر زبــان کی گــذرد نام یکی همـچو منش

*

در شرح غزل 255 گفته شد که حافظ در سال 777 هجری آن غزل را برای شاه شجاع سروده و ارسال داشته است . این غزل مورد بحث نیز در همان ایّام که شاه شجاع در تبریز اقامت داشته سروده شده و شاعر، پادشاه مورد علاقه خود را همانطور که از مفاد ایهامی و ظاهری بیت دوم مستفاد می شود بدست خدا می سپارد. ظاهراً همه این غزل در تعریف و تمجید شاه شجاع است و به غیر از کنایه یی که شاعر در مصراع اول بیت دوم این غزل دارد سخنی شکایت آمیز بر زبان نرانده و غزل به صورت یکپارچه عاشقانه جلوه ظاهری دارد . شاعر در بیت هشتم مطلبی را به صورت واقع بینانه باز گو کرده و می گوید کسی که میخواهد به شاه نزدیک شود اگر ملاحظه پاره یی مشکلات و سختی ها بکند پیروزی و موفقیت حلالش نبادا و من در این راه یا سرم را فدا می کنم یا به آرزوی دل خود می رسم و این پشت کار و اراده یی که در این بیت از زبان حافظ به صورت اقرار ضمنی جاری شده دلیل بر سختی مبارزه یی است که بین او و مخالفینش در جریان بوده و شاعر به هیچ وجه مایل به شکست در این مبارزه نبوده است .

حافظ پس از سرودن این غزل از این که چنین غزلِ به ظاهر ذو وجهین روان و سلیسی را سروده، در مقطع غزل با آوردن عبارت (بیت الغزل معرفت) به نکته دیگری اشاره دارد یعنی این غزل باز هم دارای ایهامی است به این معنا که شاعر می خواهد بگوید که مفاد ابیات این غزل نه تنها دارای صورتی عاشقانه و ایهامی برای شاه شجاع است که وجه دیگر آن بیان نکات عارفانه یی است که در آن گنجانیده شده و چنانچه در مفاد اصطلاحات عرفانی کلماتی که در این ابیات به کار رفته دقیق شویم خواهیم دید که شاعر در9 بیت و در کمال سلاست و بلاغت به خوبی از عهده این کار هم برآمده است .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 18 تیر 1394  2:20 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل شماره ۲۸۱: یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش

تعبیر :

فکر می کنید رسیدن به حاجت محال است ولی به زودی خبری بسیار خوش به شما می دهند. بی قرار و بی تاب شده اید. به هر کس که می رسید می خواهید خبری از او بگیرید اما بدانید انتظار امروز تلخ و وصال فردا بسیار شیرین است. خودتان را به دست سرنوشت سپرده اید و مطمئن هستید هر چه پیش آید رضای حق در اوست.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 18 تیر 1394  2:20 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها