0

آرامش در طوفان

 
mamiran
mamiran
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 466
محل سکونت : زنجان

آرامش در طوفان

 

یا ایتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضیة مرضیة (1)

 

آرامش اكسیر نجات و هماى سعادت حیات انسان است كه درخواسته‏هاى اولیاء الهى جلوه خاص یافته است.

در زیارت «امین الله‏» كه در شمار زیارتهاى معتبره است، چنین مى‏خوانیم: اللهم فاجعل نفسى مطمئنة بقدرك راضیة بقضائك (2) : بارالها جانم را به تقدیرت آرامش بخش و به حكم و قضایت مرا خشنود گردان.

حضرت ابراهیم(ع) كه خود در اوج بندگى و آرامش قرار دارد، در خصوص چگونگى احیاء مردگان، اطمینان و دل آرامى جان را خواستار است و در پاسخ خداوند كه مى‏فرماید: «اولم تؤمن‏». آیا ایمان نیاورده‏اى؟ اظهار مى‏دارد: «بلى ولكن لیطمئن قلبى‏» (3) «ایمان دارم و لكن دوستدار آن هستم كه قلب من به آن آرامش یابد.»

حادثه كربلا پایگاه نفوس مطمئنه‏اى است كه آرامش و اطمینان را تجلى داده و جلوه‏هاى زیباى آن مشعلى از معرفت فراراه برافروخته است. چنانكه در روایات تفسیرى سوره فجر «نفس مطمئنه‏» را بر امام حسین(ع) تطبیق كرده و یادآور شده است: اقراوا سورة الفجر فى فرائضكم و نوافلكم فانها سورة الحسین ابن على علیهما السلام: سوره والفجر را در نمازهاى واجب و مستحب خود بخوانید كه سوره فجر، سوره حسین ابن على علیهما السلام است. (4)

عاشقان و دوستداران نهضت‏حسینى با شناخت موجبات این اطمینان مى‏توانند انگیزه‏ها را در خویش تقویت نموده و خود را هر چه بیشتر به ساحل این «اقیانوس آرام‏» نزدیك‏تر سازند بویژه آنكه پوینده این راه خود را با الگوهاى عملى و اسوه‏هاى قرآنى مواجه مى‏بیند كه مى‏تواند عزم او را دو چندان كند براى شناخت این انگیزه‏ها و عوامل مناسب است كه علل اضطراب آفرین را دریافت و سپس تجسم عینى و عملى آرامش را در نهضت كربلا مورد مطالعه قرار داد كه در این زمینه مى‏توان به چند عامل اشاره نمود.

در یكى از روایات از امام صادق(ع) سؤال مى‏شود كه چگونه اصحاب امام حسین به سوى مرگ مى‏شتافتند؟ فقال: انهم لهم الغطاء حتى راوا منازلهم من الجنة فكان الرجل منهم یقدم على القتل لیبادر الى حوراء یعانقها و الى مكانه من الجنة. فرمود: براى آنان پرده‏ها كنار رفت تا این كه مقامات خویش را در بهشت مشاهده كردند این چنین بود كه مردى از آنان به كشته شدن روى مى‏آورد تا این كه به حورالعین و جایگاه خویش در بهشت‏برسد

عوامل اضطراب

هراس از مرگ; یكى از عوامل نگرانى انسان و دغدغه خاطر او مساله مرگ است و گاه در برخورد با عوامل مرگ آفرین آن چنان تعادل خویش را از دست مى‏دهد كه قدرت تفكر و اندیشه صحیح از او سلب مى‏شود اما شهیدان كربلا بر این نگرانى پیروز شدند و خود با آرامش خاطر به استقبال مرگ شتافتند. كه موارد ذیل نمونه‏هایى از آن مى‏باشد:

 

نشان مرد مؤمن با تو گویم                 كه چون مرگش رسد خندان بمیرد

امام جواد(ع) حالات سیدالشهداء را از امام زین‏العابدین(ع) این چنین بیان مى‏دارد كه: چون كارزار به سختى انجامید به امام حسین نگاه كردند دیدند كه برخلاف آنان مشاهده مى‏شود «لانهم كلما اشتد الامر تغیرت الوانهم، وارتعدت فرائضهم و وجلت قلوبهم وكان الحسین(ع) و بعض من معه من خصائصه تشرق الوانهم وتهدئ جوارحهم وتسكن نفوسهم‏»: زیرا به هر مقدار كه كار جنگ سخت‏تر مى‏شد، رنگهاى آنان تغییر مى‏یافت و اعضاى بدنشان مضطرب و دلهاشان ترسان مى‏شد اما بر عكس آنها امام حسین(ع) و بعضى از اصحاب آن حضرت رنگ صورتشان درخشان و اعضایشان آرام و دلهاشان اطمینان مى‏یافت. در این زمان بود كه به یكدیگر مى‏گفتند: «انظروا لایبالى بالموت‏» (5) نگاه كنید; از مرگ باك و هراسى به دل ندارید. در یكى از اشعار منسوب به سیدالشهداء آمده است كه فرمود:

و ان یكن الابدان للموت انشئت فقتل امرئ بالسیف فى الله افضل (6)

یعنى: اگر بدنها براى مردن آفریده شده‏اند پس چه بهتر كه مرد در راه خدا كشته شود و فرمود: «الموت خیر من ركوب العار» (7) : مرگ بهتر است از اینكه فرد به ذلت گرفتار شود و كمال شوق خویش را به مرگ بسان اشتیاق یعقوب به گمشده خویش حضرت یوسف قلمداد مى‏كند و مى‏فرماید: «و ما اولهنى الى اسلافى اشتیاق یعقوب بیوسف‏» (8) و مردن را براى خویش مایه سعادت و نیكبختى مى‏بیند و اعلام مى‏دارد كه «لا ارى الموت الا سعادة‏» (9) و این شوق را حضرت در موقع خداحافظى با هر یك از یارانش اظهار مى‏كرد به هنگامى كه آنان بر حضرتش سلام مى‏دادند حضرت مى‏فرمود: و علیك السلام ونحن خلفك‏بر تو سلام باد و ما پس از تو خواهیم آمد. (10) سپس حضرت این آیه شریفه را قرائت مى‏نمودند كه «... فمنهم من قضى نحبه ومنهم من ینتظر ...» كسانى جام مرگ را نوشیدند و كسانى دیگر به انتظار رسیدن آن مى‏باشند. (11) چنانكه در آغاز رویارویى با حر نیز فرمود: «افبالموت تخوفنى‏» آیا مرا از مرگ مى‏ترسانى؟

سامضی و ما بالموت عار على الفتى اذا ما نوى حقا وجاهد مسلما (12)

راه خویش را ادامه مى‏دهم و مرگ بر جوانمرد ننگ نیست در صورتى كه نیت او حق باشد و در حالى كه مسلمان است، جهاد كند.

در حالات آن بزرگوار پس از شهادت عزیزانش مى‏خوانیم: «ما رایت مكثورا قط قد قتل ولده واهل بیته وصحبه اربط جاشا ولاامضى جنانا منه‏» (13) : فردى را ندیدم كه فرزند و اهل‏بیت و یارانش كشته شده باشند اما همانند حسین(ع) از قوت قلب و آرامش روح برخوردار باشد.

آرامش یاران امام

اهل بیت آن بزرگوار نیز برخوردار از روحیه اطمینان و نهراسیدن از مرگ بودند. مرحوم سید ابن طاووس مى‏نویسد: امام حسین(ع) در مسیر خویش به كربلا به منزل «ثعلبیه‏» رسید مقدارى خوابیدند به هنگام بیدارى خوابى را نقل كردند كه: خبر از مردن خود و یارانش مى‏داد. حضرت على اكبر عرض كرد: «افلسنا على الحق؟» آیا ما بر حق نیستیم؟

حضرت فرمود: بلى بر حق هستیم; سوگند به خدایى كه بازگشت‏بندگان بسوى اوست، على اكبر گفت: «اذن لانبالى بالموت‏» (14) در این هنگام باك و هراسى از مرگ نداریم. در شب عاشورا تكرار این حماسه را درباره حضرت قاسم مشاهده مى‏كنیم; اصحاب در خیمه نشسته‏اند. تصمیم نهایى باید اعلام شود، سیدالشهداء خبر از شهادت همه یارانش مى‏دهد اما قاسم نگران است كه نكند توفیق شهادت را نیابد از حضرت درباره خویش سؤال مى‏كند امام حسین مى‏فرماید: «كیف الموت عندك‏»: مرگ در نزد تو چگونه است؟ قاسم مى‏گوید: «احلى من العسل‏» (15) از عسل شیرین‏تر است و به همین جهت‏بود كه روز عاشورا با اصرار از عموى بزرگوارش اجازه گرفت و راهى میدان مبارزه شد و برگ زرین دیگرى را بر كتاب شهادت افزون ساخت.

بر فرس تندرو هر كه تو را دید گفت                   برگ گل سرخ را باد كجا مى‏برد

و همین شكوه و عظمت را در سخنان اباالفضل(ع) مى‏بینیم زمانى كه ابى عبد الله علیه السلام در جمع اصحاب خویش سخنرانى نمود و آنان را دستور به ترك دیار كربلا داد، اولین فردى كه سخن آغاز كرد و آمادگى خویش را جهت مردن اعلام داشت آن بزرگوار بود كه فرمود: آیا براى این برویم كه بعد از تو زندگى كنیم خدا آن روز را نیاورد. (16) و در همین جمع الهى بود كه دیگر اصحاب امام حسین(ع) لب به سخن گشودند و حماسه دل‏انگیز و شنیدنى را در تاریخ جاودانه كردند.

«مسلم بن‏عوسجه‏» اظهار داشت: به خدا سوگند كه من در مقام یارى تو به مرتبه‏اى مى‏باشم كه اگر بدانم كشته مى‏شوم و آنگاه مرا زنده كنند و بكشند و بسوزانند و خاكستر مرا بر باد دهند و این مرگ و حیات تا هفتاد مرتبه تكرار شود، هرگز از تو جدا نخواهم شد تا آنگاه كه در حضورت مرگ را ملاقات كنم و به دنبال او زهیر ابن قین برخاست و فت‏بخدا سوگند كه من دوست دارم هزار مرتبه كشته شوم آنگاه زنده گردم و سپس كشته شوم اما در عوض جان تو و جوانان از خاندانت محفوظ بماند. (17)

حال باید دید علت و فلسفه این آرامش و نهراسیدن از مرگ چیست و چه عاملى این اطمینان خاطر را فراهم ساخته است كه با توجه به كلمات سیدالشهداء و یارانش مى‏توان به سه عامل اشاره كرد:

1 - اعتماد به جهان دیگر

سید الشهداء علیه السلام در سخنانى كه براى یاران در لحظات حساس مبارزه ایراد كرد فرمود پایدارى كنید بدانید كه مرگ براى شما جز پلى براى رهایى از سختى‏ها نیست. پس از آن راهى بهشت‏هاى وسیع الهى و نعمتهاى جاودانه او خواهید شد. كدامیك از شما خوش ندارد كه از زندان به سوى قصر منتقل شود و این در حالى است كه مرگ براى دشمنان شما انتقال از قصر است‏به زندان و عذاب الهى. (18)

2 - دیدن جایگاه خویش در بهشت

در یكى از روایات از امام صادق(ع) سؤال مى‏شود كه چگونه اصحاب امام حسین به سوى مرگ مى‏شتافتند؟ فقال: انهم لهم الغطاء حتى راوا منازلهم من الجنة فكان الرجل منهم یقدم على القتل لیبادر الى حوراء یعانقها و الى مكانه من الجنة. فرمود: براى آنان پرده‏ها كنار رفت تا این كه مقامات خویش را در بهشت مشاهده كردند این چنین بود كه مردى از آنان به كشته شدن روى مى‏آورد تا این كه به حورالعین و جایگاه خویش در بهشت‏برسد. (19) البته این یقین مرتبه والایى است كه براى هر فرد رسیدن به آن میسر نیست اما آنچه از قرآن كریم و آثار اهل‏بیت علیهم السلام مى‏توان استفاده كرد اینكه دو عامل زیر نقش عمده در رسیدن به آن دارد:

الف - دعا در جهت‏به دست آوردن یقین: چنانكه دردعاى ابى حمزه ثمالى از امام زین‏العابدین(ع) مى‏خوانیم: اللهم انى اسئلك ایمانا تباشر به قلبى ویقینا حتى اعلم انه لن یصیبنى الا ما كتبت لى: پروردگارا از تو درخواست مى‏كنم ایمانى كه همیشه در قلبم برقرار باشد و یقینى تا بدانم كه به من جز آنچه قلم تقدیر تو نگاشته، نخواهد رسید و در فقره دیگر اظهار مى‏دارد: «اللهم صل على محمد و آل وارزقنى الیقین وحسن الظن بك‏» (20) خدایا; بر محمد و آل محمد درود فرست و به من یقین و گمان نیك به خودت را عطا كن.

ب - عبادت و عمل شایسته: چنانكه قرآن كریم مى‏فرماید: واعبد ربك حتى یاتیك الیقین (21) بندگى پروردگارت كن تا آن هنگام كه به تو یقین برسد.

3 - اعتماد به حقانیت راه

در كلام فرزند بزرگوار امام حسین(ع) گذشت كه فرمود: چون بر حق هستیم ترسى از مرگ نداریم.

دومین عامل اضطراب خود باختگى در مقابل حوادث است. روحهاى ضعیف خیلى زود در مقابل مشكلات شكسته مى‏شوند و گاه عقده‏هاى فرو خورده و فشارهاى روحى موجب سكته‏هاى مرگ‏آور مى‏شود و در بعضى از موارد راه خارج شدن از بن‏بست مشكلات را در انتحار و خودكشى مى‏بیند برعكس، انسان كامل و برخوردار از تربیت صحیح موجهاى سنگین حوادث در صلابت روح موج شكن او آرام مى‏گیرد و طوفان رنجها در آغوش استواریش به تسلیم مى‏نشیند و مصداق این حدیث‏شریف است كه مى‏فرماید: الحر حر على جیمع احواله ان نابته نائبة صبر لها و ان تداكت علیه المصائب لم تكسره، (22) آزاد در همه حال آزاده است اگر مصیبتى به او برسد صبر مى‏كند و اگر سختیها به او هجوم آورد از پاى در نمى‏آید. متانت و آرامش در مقابل بلكه از نشانه‏هاى مؤمن به شمار آماده است كه با تعبیر «وقورا عند الهزاهز» (23) از آن یاد شده است.

در بلا هم مى‏چشم لذات او                مات اویم مات اویم مات او

كربلا نمایش قدرت روح در كوران حوادث و نشانه آرامش در طوفان است آنها بدون اینكه مصائب آنان را در هم شكند همواره رضایت و تسلیم خود را در مقابل فرمان الهى اظهار مى‏داشتند كه نمونه كامل آن را - در فرمایش امام حسین(ع) - مى‏بینیم كه فرموده است: «رضى الله رضانا اهل البیت نصبر على بلائه ویوفینا اجور الصابرین‏» (24) : آنچه مایه خشنودى خداوند باشد ما از آن خشنود هستیم بر بلاى او صبر مى‏كنیم و خداوند ما را اجر صابران خواهد داد. و به پیروى از همین مكتب و مرام بود كه زینب كبرى (سلام الله علیها) در جواب عبیدالله زیاد كه به طعنه گفت: نظرت درباره آنچه خدا با برادر و خاندانت انجام داد چیست؟ فرمود: «ما رایت الا جمیلا»: جز زیبایى و جمال چیزى مشاهده ننمودم (25) و در مجلس یزید با آن همه شقاوت و سنگدلى كه از یزید نسبت‏به ابى‏عبدالله مشاهده نمود، صبر و پایدارى خویش را با سپاس الهى اعلام كرد و فرمود: «الحمدلله الذى ختم لاولنا بالسعادة ولآخرنا بالشهادة والرحمة‏» سپاس خداى را كه آغاز كارمان را سعادتمند ساخت و عاقبت زندگیمان را با شهادت و رحمتش پایان داد. (26)

و این همان درسى است كه خانواده‏هاى معظم شهداء در مقاطع مختلف انقلاب بویژه جنگ تحمیلى به خوبى آموختند و قلب و دل خود را با یادآورى صبر و پایدارى سیدالشهداء و خاندان او تسلى بخشیدند.

سید الشهداء علیه السلام در سخنانى كه براى یاران در لحظات حساس مبارزه ایراد كرد فرمود پایدارى كنید بدانید كه مرگ براى شما جز پلى براى رهایى از سختى‏ها نیست. پس از آن راهى بهشت‏هاى وسیع الهى و نعمتهاى جاودانه او خواهید شد. كدامیك از شما خوش ندارد كه از زندان به سوى قصر منتقل شود و این در حالى است كه مرگ براى دشمنان شما انتقال از قصر است‏به زندان و عذاب الهى.

عامل سوم اضطراب غفلت از یاد خداست. فردى كه همواره قدرت ربانى و الهى را یار و مددكار خویش مى‏بیند، هیچگاه خود را تنها نمى‏بیند. همواره روزنه‏هاى امید قلب و دلش را روشن نموده است‏به او پناه مى‏برد و او را پناهگاه درماندگى‏هاى خویش مى‏بیند. قرآن كریم حالت مشركین و حیرت آنان را به صورت زیبایى ترسیم مى‏كند و مى‏فرماید: خداوند مثلى زده آیا شخصى كه اربابان متعدد و مخالف یكدیگر دارد، همانند آن شخصى است كه تسلیم یك نفر است و آیا این دو مساوى هستند. سپاس براى خداست; لیكن بیشتر مردم آن را نمى‏دانند. (27) و بدین جهت آرامش را در سایه یاد خدا یادآور مى‏شود تا انسانها با تكیه بر او كمال خویش را باز یابند و مى‏فرماید «الا بذكر الله تطمئن القلوب‏» (28) دل آرام گیرد به یاد خدا. امام حسین همواره محو جمال دوست‏بوده است هنوز سرزمین عرفات زمزمه‏هاى روح نوازش را از یاد نبرده است. بشر و بشیر پسران غالب اسدى مى‏گویند: عصر روز عرفه در عرفات در خدمت آن حضرت بودیم. پس از خیمه خود بیرون آمد با نهایت‏خضوع و وقار و طمانینه در حالى كه گروهى از اهل بیت و فرزندان و شیعیان آن بزرگوار به همراهش بودند; پس در جانب چپ كوه ایستاد و روى مبارك را به سوى كعبه گردانید و دستها را برابر صورت داشت; مانند فقیرى كه طعام را خواستار باشد و دعاى عرفه را خواند در اثناء دعا دیدگان و سر خویش را متوجه آسمان ساخت و از دیده‏هاى مباركش اشك مى‏ریخت و این چنین حضرت دعا را به پایان برد تا آنگاه كه آفتاب غروب كرد و روانه مشعرالحرام شد. (29)

نهضت كربلا یاد خدا را در متعالى‏ترین مراتب خود متجلى ساخته است. شبانگاه عاشورا پس از اینكه دشمن تصمیم به جنگ گرفت، به برادرش عباس مى‏فرماید اگر مى‏توانى جنگ را تا فردا تاخیر انداز «لعلنا نصلى لربنا اللیلة وندعوه ونستغفره فهو یعلم انى كنت قد احب الصلاة له و تلاوة كتابه و كثرة الدعاء والاستغفار»: (30) تا براى پروردگارمان نماز بگزاریم و دعا و استغفار نماییم و خدا مى‏داند كه من نماز و تلاوت قرآن و زیادى دعا و استغفار را دوست مى‏دارم و در صبح عاشورا و آغاز جنگ با دعا بسوى خدا نهایت توكل و اعتماد خویش را به خداى متعال یادآور مى‏شود و مى‏فرماید: «اللهم انت ثقتى فى كل امر ورجائى فى كل شدة‏» (31) : بارخدایا تو در همه كارها تكیه‏گاه من هستى و امیدم در همه سختیها به توست. و در ظهر عاشورا با انجام آخرین نماز قیامتى از عظمت و جلال و شكوه را فراراه همه حماسه‏سازان تاریخ قرار مى‏دهد كه بدانید; مى‏توان در كوران حوادث و ناملایمات نیز به آرامش رسید و با یاد خدا به ساحل جاودانگى رهنمون گشت و از آنجا به سوى بى‏نهایت‏ها پرواز كرد.

والسلام

پى‏نوشت ها:

1- والفجر/27 - 30.

2- بحارالانوار، ج‏97، ص‏264.

3- بقره/260.

4- تفسیر صافى، ج‏2، ص‏818 ذیل سوره «فجر».

5- بحارالانوار، ج‏44، ص‏297.

6- همان، ج‏45، ص‏49.

7- همان.

8- لهوف، ص‏52 و53.

9- همان، ص‏69.

10- بحارالانوار، ج‏45، ص‏31.

11- احزاب/23.

12- ارشاد، ص‏207 نقل از بحارالانوار، ج‏44، ص‏378.

13- تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏245، «مؤسسة الاعلمى بیروت‏».

14- لهوف، ص‏60، نقل از بحار، ج‏44، ص‏367.

15- اثبات الهداة، ج‏5، ص‏204، ح‏61.

16- بحارالانوار، ج‏44، ص‏393.

17- تاریخ الطبرى، ج‏4، ص‏318.

18- بحارالانوار، ج‏44، ص‏297.

19- همان.

20- همان، ج‏95، ص‏93، مفاتیح الجنان دعاى ابى‏حمزه ثمالى.

21- حجر/99.

22- اصول كافى، عربى، ج‏2، ص‏89، باب الصبر، حدیث‏6.

23- همان، ص‏47، خصال المؤمن.

24- بحارالانوار، ج‏44، ص‏367.

25- همان، ج‏45، ص‏116.

26- همان، ص‏367.

27- زمر/29.

28- رعد/28.

29- بحارالانوار، ج‏95، ص‏213، دعاى عرفه و مفاتیح الجنان.

30- تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏316.

31- همان، ص‏321.

 


 

عباس كوثرى

 

 

پنج شنبه 25 آذر 1389  12:54 PM
تشکرات از این پست
mamiran
mamiran
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 466
محل سکونت : زنجان

پیامبری که در کربلا دیده شد

پس از آنكه همه اصحاب و یاران با وفاى ابى عبدالله (علیه السلام) شربت شهادت نوشیدند و دیگر كسى از آنان باقى نماند نوبت افراد خاندان خود آن حضرت رسید. آنان تصمیم گرفتند در راه حفظ اسلام با افتخار و سربلندى تمام نیزه‏ها و شمشیرها را به جان خود. پس از وداع و خداحافظى نخستین كسى كه قدم به میدان كارزار گذاشت ابوالحسن‏1 على اكبر2 فرزند رشید خود امام (علیه السلام) بود.

عمر شریف حضرت على اكبر (علیه السلام) در كربلا بیست و هفت سال بوده است، زیرا آن حضرت در یازدهم ماه شعبان سال سى و سوم هجرى متولد شده است. چون با قلم توانائى نمیتوان شخصیت او را ترسیم كرد و با هیچ زبان گویائى نمى‏توان اوصاف عالیه‏اش را بیان نمود لذا بهتر آن است كه گفته شود: او آینه جمال پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) و نشانگر خلق و خوى والاى رسول اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم) و نمونه منطق رسا و شیواى نبى اعظم اسلام است. به همین جهت، شاعر رسول خدا، حسان بن ثابت درباره‏اش فرموده است:

 

و أحسن منك لم ترقط عینى

 

و أجمل منك لم تلد النساء

 

 

خلــقت مبـــرءاً من كل عیب

 

كانك قد خلقت، كما تشاء 3

 

 

در مدح و ثناى على اكبر (علیه السلام) هر كس به اندازه درك و اندیشه خودش شعرى سروده است.

على اكبر (علیه السلام) شاخه‏اى از شجره نبوت و شاخسار ولایت، و وارث همه مآثر طیبه و اوصاف شریفه است، اگر مسئله خلافت و ولایت از طرف خداى سبحان مشخص نشده بود و اگر نام ائمه اطهار را جبرئیل در صحیفه مخصوص خود براى پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) نیاورده بود راستى كه على اكبر (علیه السلام) براى احراز مقام ولایت و خلافت از هر كس دیگرى لایقتر و شایسته‏تر بود.

چون على اكبر (علیه السلام) خواست روانه میدان كارزار بشود، جدائى و فراقش بر زنان و بانوان حرم، بسیار دشوار و ناگوار بود، زیرا او تكیه گاه حرم و پشت و پناه زنان و دختران و خواهران، محسوب مى‏گشت، و پس از امام (علیه السلام) همه چشم امید به او بسته بودند، با این وصف مى‏دیدند كه: فریادگر رسالت عن قریب خاموش مى‏شود و دیگر ندایش را نخواهند شنید، مى‏دیدند كه خورشید نبوت در حال انكساف و خاموشى است و نوازشش را دیگر نخواهند دید، مى‏دیدند آینه تمام نماى محمدى (صلى الله علیه و آله و سلم) عزم سفر كرده است لذا تمام زنان و بانوان دور او جمع شده و دامنش را گرفته و گفتند:

بر غربت و بیچارگى ما رحم كن، ما طاقت فراق تو را نداریم ارحم غربتنا لا طاقه لنا على فراقك على اكبر (علیه السلام) نتوانست به درخواست بانوان حرم پاسخ مثبت بدهد، زیرا مى‏دید حجت وقت فرزند پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) در میان دریائى از دشمن تنها قرار گرفته، همه دست به هم داده‏اند تا خون پاكش را بریزند از این رو نزد پدر آمد و پس از كسب اجازه بر اسب پدر كه نامش لاحق بود سوار و به سوى میدان حركت كرد.

چون مادر حضرت على اكبر (علیه السلام)، لیلى دختر زاده ابوسفیان‏4 بود همین كه وارد میدان شد یك نفر از لشكریان ابن سعد با صداى بلند به او گفت: یا على! چون تو با امیرالمؤمنین یزید قرابت و خویشاوندى دارى و ما دوست داریم حق رحم را مراعات كنیم حاضریم به تو امان بدهیم و از جنگ با تو، صرف نظر نمائیم.

حضرت على اكبر (علیه السلام) در پاسخ وى فرمود: قرابت و خویشاوندى من با رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) مقدم بر آن شایسته‏تر بر رعایت است. پس از آن حمله شدیدى كرد و در ضمن حمله با این شعر، خود و هدفش را معرفش مى‏فرمود:

 

انا علــى الحسین بــن علـى

 

  نحـن و رب البیـت! آولى بالنبى

 

تا لله لا یحكم فینا ابن الدعى

 

أضرب بالسیف احامى عن ابى

 

 

  اضربكم بالسف حتى یلتوى

 

ضــرب غـلام هاشمى قرشى

 

 

چون مادر حضرت على اكبر (علیه السلام)، لیلى دختر زاده ابوسفیان‏ بود همین كه وارد میدان شد یك نفر از لشكریان ابن سعد با صداى بلند به او گفت: یا على! چون تو با امیرالمؤمنین یزید قرابت و خویشاوندى دارى و ما دوست داریم حق رحم را مراعات كنیم حاضریم به تو امان بدهیم و از جنگ با تو، صرف نظر نمائیم.

حضرت على اكبر (علیه السلام) در پاسخ وى فرمود: قرابت و خویشاوندى من با رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) مقدم بر آن شایسته‏تر بر رعایت است. پس از آن حمله شدیدى كرد

منم على پسر حسین بن على، سوگند به خداى كعبه كه ما اولى به پیغمبریم، به خدا قسم نباید این فرزند فرومایه بر ما حكومت كند، با این شمشیر بر شما مى‏تازم و از پدرم، حمایت مى‏كنم، و این شمشیر را آنچنان بر شما فرود بیاورم كه درهم بپیچید، مانند شمشیر زدن جوان هاشمى قریشى.

زیارت حضرت علی اكبر علیه السلام

ابو عبدالله (علیه السلام) با رفتن على اكبر (علیه السلام) چشمانش پر از اشك شد و نتوانست خوددارى كند، چشمانش را بهم فشرد و خطاب به عمرو بن سعد كرد و چنین فرمود: ما لك؟ قطع الله رحمك كما قطعت رحمى و لم تحفظ قرابتى من رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) و سلط علیك من یدبحك على فراشك تو را چه شده است؟ خدا نسل تو را قطع كند، همانگونه كه نسل مرا قطع كردى و حرمت خویشاوندى و قرابت مرا با پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) نادیده گرفتى، و خداوند كسى را بر تو مسلط گرداند كه در میان رختخواب، ذبحت كند. پس از آن محاسن شریفش را به طرف آسمان بلند كرد و (باحالت استغاثه) عرض كرد: خداوندا! تو خود بر این مردم شاهد باشد جوانى به سوى آنان مى‏رود كه از نظر خلقت، خلق و خوى، و از نظر منطق و سخن، شبیه‏ترین مردم به پیامبر تو است، و ما هر وقت مشتاق دیدار سیماى پیامبر تو مى‏شدیم به چهره او نگاه مى‏كردیم. خداوندا! این مردم را از بركات و نعمتهاى زمین، محروم بفرما، و به تفرقه و اختلاف مبتلایشان بگردان! صلح و سازش را میانشان بردار! آنان را بر یك طریقه و روش قرار مده! حكام و فرمانروایانشان را هرگز از آنان راضى و خشنود مفرما! زیرا آنان به وعده نصرت و یارى، ما را دعوت كردند، و سپس به جنگ ما برخاستند.

اللهم فامنعهم بركات الارض، و فرقهم تفریقاً و مزقهم و اجعلهم طرایق قدداً و لا ترض الولاه عنهم أبداً، فانهم دعونا لینصرونا ثم عدوا علینا یقاتلونا.

پس از آنكه بر آنان نفرین كرد آنگاه این آیه قرآن را تلاوت فرمود: خداوند آدم و نوح و فرزندان ابراهیم و فرزندان عمران را بر جهانیان برگزید در حالى كه نسلهایى از یكدیگرند و خداوند شنوا و داناست ان الله اصطفى آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل عمران على العالمین... در واقع منظور از تلاوت این آیه آن بود كه على اكبر (علیه السلام) مانند همه انبیاء و ائمه جزء معصومین و بى گناهان است كه قاتلین او مانند قاتلین پیامبران، خواهند بود.5

حضرت على اكبر (علیه السلام) در میدان رزم همچون شیر خشمكین گاهى به جناح راست دشمن، و گاهى به جناح چپ، حمله مى‏كرد و گاهى تا قلب لشكر پیش میرفت و هر قهرمانى را كه با او روبرو مى‏شد همین كه قدرت او را مى‏دید پا به فرار مى‏گذاشت و هیچ دلاورى با او مبارزه نمى‏ایستاد جز اینكه كشته مى‏شد.

 

یرمى الكتائب والفلا عصت بها

 

فى مشلها من بأسه المتوقد

 

 

فیــردهــا قسراً على اعقابها

 

  فـى بأس عریس العرینه ملبد

 

 

 

یكصد وبیست نفر از سواره‏هاى دشمن را به خاك هلاكت افكند و در اثر شدت تشنگى به سوى پدر بازگشت تا اندكى استراحت نماید، و چون تشنگى بیش از حد ناتوانش كرده بود عطش خود را براى پدر یادآور شد اشك از چشمان (علیه السلام) سرازیر گردید و با اندوه و دریغ بسیار فرمود:

عن قریب با جدت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) ملاقات خواهى كرد و تو را با دست خود شربتى خواهد داد كه پس از آن هرگز تشنه نخواهى شد، پس از آن زبان على را در دهان گرفت و آنرا مكید، و در پایان انگشترى خود را به على (علیه السلام) داد تا در دهان بگذارد.6

على (علیه السلام) انگشترى را در دهان خشكیده خود گذاشت و به مژده ملاقات با جدش رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) كه امام (علیه السلام) باو داده بود شادان و خوشحال به سوى میدان برگشت و مانند حیدر كرار بر دشمن حمله كرد. گرد و غبار فضاى میدان رزم را فراگرفت، همه جا را تیره و تار كرد و تنها برقابرق شمشیر او بود كه مى‏درخشید. امر به آنها مشتبه شده بود كه آیا على اكبر (علیه السلام) است این چنین طوفنده و كوبنده مى‏جنگد و دشمن راپراكنده مى‏سازد و یا على مرتضى حیدر كرار وصى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) است كه به میدان آمده و با خشم و قهر بر آنها مى‏تازد؟ و یا صاعقه آسمانى كه به كمك شمشیر او آمده است كه این چنین از دشمن كشته و از آن كشته‏ها پشته‏ها مى‏سازد؟ على اكبر (علیه السلام) همچنان مى‏خروشید و مى‏جنگید تا اینكه دویست نفر از آنان را كشت‏7 و كسى جرأت مقابله با او را نداشت تا اینكه: مره بن منقذ عبدى‏8 گفت: گناه تمام عرب بر من باد اگر داغ او را بر دل پدرش نگذارم‏9 و او را به عزایش ننشانم، این بگفت و نیزه خود را به پشت على اكبر (علیه السلام) فرو برد10 و شمشیر را بر فوق سرش فرود آورد تا به ابرو فرقش را شكافت، على اكبر (علیه السلام) دیگر نتوانست بر پشت اسب بماند، همان دم بر گردن اسب قرار گرفت و اسب مى‏رفت كه بدن نیمه جان و خونین او را به خیمه‏ها برساند كه سپاه كوفه، اطرافش را محاصره كردند و بدنش را با شمشیرها قطعه قطعه نمودند و قطعوه بسیوفهم ارباً ارباً.

یكصد وبیست نفر از سواره‏هاى دشمن را به خاك هلاكت افكند و در اثر شدت تشنگى به سوى پدر بازگشت تا اندكى استراحت نماید، و چون تشنگى بیش از حد ناتوانش كرده بود عطش خود را براى پدر یادآور شد اشك از چشمان (علیه السلام) سرازیر گردید و با اندوه و دریغ بسیار فرمود: عن قریب با جدت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) ملاقات خواهى كرد و تو را با دست خود شربتى خواهد داد كه پس از آن هرگز تشنه نخواهى شد، پس از آن زبان على را در دهان گرفت و آنرا مكید، و در پایان انگشترى خود را به على (علیه السلام) داد تا در دهان بگذارد

وقتى كه روى زمین افتاد و در میان خاك و خون خود دست و پا مى‏زد آنگاه صدایش را بلند كرد و با این عبارت با پدر خداحافظى نمود: علیك منى السلام یا ابا عبدالله هذا جدى قد سقانى بكاسه شربه لا اظما بعدها، و هو یقول ان لك كاساً مذخوره سلام بر تو اى ابا عبدالله! اینك جدم رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) از جامى كه در دست داشت آنچنان مرا سیراب كرد و دیگر پس از آن هرگز تشنه نخواهم شد، و هم او مى‏فرمود: جام دیگرى براى تو آماده كرده است،11 امام (علیه السلام) كه سلام خداحافظى خود را شنید بى درنگ به بالین فرزندش آمد و خود را بر بدن بى جان على (علیه السلام) انداخت، و صورت بر صورت او گذاشت‏ 12 و فرمود: على جان! پس از تو نابود باد این دنیا، اینان چقدر بر خدا و هتك حرمت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) جرأت پیدا كرده‏اند.

مداحی کربلا عاشورا نی نوا نینوا محرم حسین یاحسین شهادت

على الدنیا بعدك العفا ما اجر اهم على الرحمن و على انتهاك حرمه الرسول . 13

آنگاه فرمود: چقدر بر جدت پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) بر پدرت حسین (علیه السلام) سخت است كه تو آنها را بطلبى ولى آنها نتوانند تو را پاسخ مثبت بدهند، و چقدر گران است بر آنها كه تو استغاثه كنى باز آنها نتوانند تو را یارى دهند. یعز على جدك و ابیك ان تدعوهم فلا یجیبونك، و تستغیث بهم فلا یغیثونك 14

پس از آنكه امام (علیه السلام) صورت از صورت على اكبر (علیه السلام) برداشت مشت خود را از خون پاكش پر كرد و به سوى آسمان ریخت و حتى یك قطره از آن خون، به زمین برنگشت. در زیارت آن حضرت به این مطلب چنین اشاره شده است: بابى انت من مذبوح و مقتول من غیر جرم، بابى انت و امى دمك المرتقى به الى حبیب الله بانى انت و امى من مقدم بین یدى ابیك تحتسب و یبكى علیك محترقاً علیك قلبه، یرفع دمك الى عنان السماء لا یرجع منه قطره و لا تسكن علیك من ابیك زفره.15

زنان و دختران پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) چشمانشان به جنازه حضرت على اكبر (علیه السلام) افتاد كه با بدن پاره پاره و غرق در خون روى دست جوانان بنى هاشم او را به طرف خیمه شهداء مى‏آوردند، با موى پریشان و سینه‏اى سوزان، و قلبى خونین و با گریه و فریادى فراوان كه به گوش ملأ اعلى میرسید از خیمه بیرون آمدند و به استقبال جنازه على اكبر (علیه السلام) سرازیر شدند كه در جلو همه آنها عقیله بنى هاشم زینب كبرى (علیه السلام) بود كه با ضجه و ناله آمد 16 و خود را روى جنازه حضرت على اكبر (علیه السلام) انداخت آنچنانكه گوئى زینب بر بالین برادرزاده خود از دنیا رفته و جان بجان آفرین تسلیم نموده است:

 

لهفــى على عقائل الرساله

 

   لمـــارأیــنـــه بـتلك الحاله

 

علا نــحیبـــهـــن و الــصیـاح

 

فاندهش العقول و الأرواح

 

 

لهــفـى لا اذتـنـدب الرسولا

 

فــكــاذت الـــجـبــال تزولا

 

 

لهفى لها مذفقدت عمیدها

 

و هـل یـوازى احد فقیدها

 

 

         

منبع: مقتل مقرم، با اندکی تلخیص

شکوری - گروه دین و اندیشه تبیان

 

 


 

 

 

1.على اكبر (علیه السلام) برادر بزرگتر امام سجاد (علیه السلام) بوده است و به همین جهت به امام سجاد على اصغر و یا على اوسط گفته‏اند و آن حضرت را كه بزرگتر بوده است على اكبر، دلیل اینكه ایشان برزگتر بوده‏اند غیر از نقل اقوال تاریخى، دلیل دیگرى نمى‏تواند وجود داشته باشد.

2- نیكوتر از تو چشم من در روزگار ندیده است و زیباتر از تو مادر روزگار نزائیده خداوند وجود تو را بدون كوچكترین عیبى و نقصى آفریده است، آنچنانكه گوئى خواسته خودت بوده است.

3- مادر حضرت على اكبر (علیه السلام) لیلى دختر ابومره عروه بن مسعود ثقفى و مادرش میمونه دختر ابوسفیان است. 4- از عبارات اخیر حضرت سید الشهداء (علیه السلام) (غیر از صدر كلمات كه حضرت على اكبر را به رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) تشبیه كرده است كه بحثى جداگانه دارد) مطلب زیر استفاده مى‏شود: با اینكه حضرت سید الشهداء (علیه السلام) مظهر رحمت الهى بود و در مقام صبر، ملائكه آسمانها را به شگفتى درآورد، زبان نفرین آنان گشود كه خود دلیل بر عظمت و جلالت قدر حضرت على اكبر (علیه السلام) است. نفرینهاى حضرت عبارتند از: 1 - از خداوند در خواست كرد ایشان را از بركات زمین محروم گرداند 2 - از خداوند درخواست كرد آنان را متفرق و پراكنده نماید 3 - جمعشان را پاره پاره كند 4 - وحدتشان را به اختلاف و چند دستگى مبدل سازد 5 - والیان و حكومتداران را از آنان ناراضى فرماید 6 - به عمر بن سعد نفرین كرد كه خداوند نسلش را قطع نماید و پس از داستان كربلا كسى را بر او مسلط كند تا میان رختخواب او را بكشد، و تمام این نفرینها در مورد قاتلان آن حضرت، مستجاب شد. آرى ظلم بر على اكبر (علیه السلام) نمونه كامل و جامع همه ظلمها و ستمائى بود كه بر اهل بیت روا داشتند، لذا حضرت امام حسین (علیه السلام) او را عنوان جمیع مظالم وارده بر اهل بیت خود قرار داد و با صیغه فرمود: انهم دعونا لینصرونا، ثم عدوا علینا لیقاتلونا.

5- مرحوم كلینى (ره) در كتاب كافى از حضرت صادق (علیه السلام) روایت كرده است كه: مانعى ندارد شخص صائم در حال روزه، انگشترى در دهان بگذارد و آن را بمكد و تمام علماء نیز برابر همین مفاد فتوا داده‏اند. شاید رمز مسئله این باشد كه بعضى از اشیاء عمل غدد بزاق را تحریك مى‏كنند و تراوتشان زیاد مى‏شود اگر در حال روزه چنین عملى انجام شود فرو بردن آن آب دهان مبطل روزه نخواهد بود مثلاً كسى اسم سركه ببرد و دهانش به آب بگردد. و گذاشتن انگشتر در دهان نیز احتمالاً داراى یك چنین حالتى باشد كه البته اختصاصى به انگشتر نخواهد داشت. ولى چون انگشترى در دست تمیزترین و حاضرترین چیز بوده است از آن استفاده كرده است.

6- مقتل خوارزمى ج 2 ص 31 و مقتل العلوم ص 95.

7- در كامل ابن اثیر ج 4 ص 74 و دینورى در اخبار الطوال ص 254 در ارشاد مرحوم شیخ مفید ص 239 و در مثیر الاحزان ابن نما و لهوف سید مره بن منقذ عبدى نوشته است ولى در تاریخ طبرى ج 7 ص 357 مره بن منقذین نعمان عبدى لیثى نوشته است. و در مقتل العوالم ص 75 منقذ بن مره نوشته شده است.

8- تاریخ طبرى ج 7 ص 357 و ارشاد ص 239.

9- مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 222.

10- در كتاب بحار ج 45 ص 44 نقل فرموده است: وقتى كه على اكبر (علیه السلام) جان به لبش رسید آنگاه صدایش را بلند كرد و گفت: یا ابناه هذا جدى رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) قد سقانى بكأسه الأوفى شربه اظمل بعده ابدا، و هو یقول: الجعل الجعل! فان لك كأساً مذخوره حتى تشربها الساعه. خوارزمى در مقتل ج 2 ص 31 نوشته است: فلما بلغت روحه التراقى نادى بآعلى صوته: یا ابناه هذا جدى رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم)....

11- لهوف ص 64.

12- تاریخ طبرى ج 7 ص 357 و مقتل خوارزمى ج 2 ص 31.

13- گر چه در مقتل العلوم ص 95 مطابق با آنچه در متن آمد نوشته است ولى در بحار ج 45 ص 44 نوشته است: حضرت بر بالین جنازه‏ى حضرت على اكبر علیه السلام فرمود: قتل الله قوم قتولك یا بنى ما اجرثهم .... یعنى امام علیه السلام نخست بر كشندگان حضرت على اكبر علیه السلام نفرین كرد و آنگاه فرمود: چقدر بر خدا و هتك حرمت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) جرأت جسارت پیدا كرده‏اند.

14- كامل الزیارات ابن قولویه ص 239 مقتول از ابى حمزه ثمالى از امام صادق (علیه السلام).

15- در تاریخ طبرى ج 7 ص 357 و مقتل خوارزمى ج 2 ص 31 دارد: زینب سلام الله علیها در حالیكه صدایش به: وا حبیباه، وا ثمره فؤاداه، وا نور عیناه یا اخیاه، و یا ابن اخاه بلند بود، آمد و بى اختیار روى نعش على اكبر علیه السلام افتاد.

پنج شنبه 25 آذر 1389  12:59 PM
تشکرات از این پست
mamiran
mamiran
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 466
محل سکونت : زنجان

نام واقعی رقیه دختر امام حسین علیه السلام

اصل وجود دختری چهار ساله برای امام حسین علیه السلام در منابع شیعی آمده است در کتاب کامل بهائی نوشته علاء الدین طبری (قرن ششم هجری) قصه دختری چهار ساله که در ماجرای اسارت در خرابه شام در کنار سر بریده پدر به شهادت رسیده، آمده است.1

اما در مورد نام او، آیا رقیه بوده یا فاطمه صغری و... اختلاف است.

دو خطاب از امام حسین علیه السلام در کربلا در مصادر شیعی آمده است که یکی از دختران حرم خود را با نام رقیه صدا زده است.

1)- “یا اختاه یا ام کلثوم، و انت یا زینب و انت یا رقیه و انت یا فاطمه و انت یا رباب، ...”.2

2)- “ثم نادی: یا ام کلثوم و یا سکینه و یا رقیه و یا عاتکه و یا زینب یا اهل بیتی علیکن منی السلام”.3

اکثر محدثان دو دختر به نامهای سکینه و فاطمه برای امام حسین (ع) ذکر کرده‌اند اما علامه ابن شهر آشوب و محمد بن جریر طبری، سه دختر به نامهای سکینه فاطمه و زینب (ع) را برای آن حضرت برشمرده‌اند.

در میان محدثان قدیم تنها علی بن عیسی اربلی ـ صاحب کتاب کشف الغمه (که این کتاب را در سال687 ه ق تألیف کرده است) به نقل از کمال الدین گفته است که امام حسین (ع) شش پسر و چهار دختر داشت ولی او نیز هنگام شمارش دخترها، سه نفر به نامهای زینب سکینه و فاطمه را نام می‌برد و از چهارمی ذکری به میان نمی‌آورد.

احتمال دارد که چهارمین دختر همین رقیه (ع) بوده است.

علامه حائری در کتاب معالی السبطین می‌نویسد: بعضی مانند محمد بن طلحه شافعی و دیگران از علمای اهل تسنن و شیعه می‌نویسند “امام حسین (ع) دارای ده فرزند، شش پسر، و چهار دختر بوده است.

سپس می‌نویسد: دختران او عبارتند از: سکینه، فاطمه صغری، فاطمه کبری و رقیه علیهن السلام.

آنگاه در ادامه می‌افزاید: رقیه پنج سال یا هفت سال داشت و در شام وفات کرد. مادرش “شاه زنان“ دختر یزجرد بود.4

باید دانست که گاهی بعضی از دختران دو نام داشتند مثلاً طبق قرائتی به احتمال قوی همین حضرت رقیه (س) را فاطمه صغری می‌خواندند و شاید همین موضوع باعث غفلت از نام اصلی او شده است.

بهرحال از لحاظ تحقیقی هیچ استبعادی وجود ندارد که نام این دختر امام حسین (ع) رقیه باشد. 5

 

گروه دین و اندیشه تبیان

 


 

 

پی نوشت :

[1] کامل بهائی، ج 2، ص 179

[2] اللهوف، سید بن طاووس ص 140 و 141

[3] مقتل ابن مخنف، ص 131

[4] سرگذشت جانسوز حضرت رقیه (س) ص 9 به نقل از معالی السبطین، ج 2، ص 214

[5]پایگاه حوزه

پنج شنبه 25 آذر 1389  1:02 PM
تشکرات از این پست
mamiran
mamiran
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 466
محل سکونت : زنجان

چند اشتباه درباره شهدای کربلا

اشاره:

تاریخ، آینه ای روشن برای دریافت برخی حقایق است و در علم رجال و تراجم نیز بسیار کاربرد دارد. بدون تکیه و استناد به تاریخ نمی توان ترجمه افراد را آن گونه که هست به دست آورد. در این مقاله به بررسی برخی از افرادی- به اشتباه- که ادعا شده است در شمار شهیدان کربلا می باشند پرداخته و در پایان به این نتیجه می رسیم که برخی از کتب رجالی، دشمن امام حسین(ع) یا اهل بیت(ع) را در شمار شهدای کربلا آورده اند از این رو، باید یک بازنگری جامع و دقیق درباره تاریخ معصومان علیهم السلام و به طور ویژه درباره داستان کربلا انجام پذیرد.

1- عقبه بن سمعان 1

از جمله کسانی که برخی از رجالیان به شهادت وی تصریح کرده اند، عقبه بن سمعان است. با توجه به متون کهن، عقبه بن سمعان، غلام رباب بود و از مدینه تا عراق و حتی روز عاشورا همراه امام حسین(ع) بود؛ اما به شهادت نرسید، بلکه اسیر شد و به دست عمربن سعد آزاد گردید.

آیت الله خویی درباره ایشان می نویسند:

عقبه سمعان در رجال شیخ طوسی بدون تصریح بر شهادت وی، ایشان را از اصحاب امام حسین(ع) شمرده 2 که به همراه آن حضرت به شهادت رسید، و در زیارت رجیبه بر ایشان سلام فرستاده شده است؛ اما از برخی مورخان عامه نقل شده که او از معرکه فرار کرد و نجات یافت. 3

آیت الله نمازی نیز می نویسند:

عقبه بن سمعان مولی رباب امروالقیس، از اصحاب امام حسین(ع) بود و همان گونه که سید نامش را در زیارت رجبیه و نیمه شعبان ذکر کرده است، به همراه امام حسین(ع) به شهادت رسید. 4

علامه مامقانی ضمن تصریح بر اسارت وی و عدم به شهادت رسیدن ایشان دچار شک و ابهام شده و می نویسند:

شیخ طوسی در رجال خود وی را از جمله انصار امام حسین(ع) ذکر کرده است؛ طبری و دیگر مورخانی که واقعه کربلا را بیان کرده اند نیز این مطلب را ذکر و از آنچه بیان کرده اند به دست می آید، وی عبد رباب زوجه امام حسین بود و از اسب ها نگه داری می کرد؛ پس هنگامی که امام حسین(ع) به شهادت رسید، عقبه سوار بر اسب شده و فرار کرد؛ اهل کوفه او را اسیر کردند، و گمان کردند که عقبه بن سمعان غلام رباب، دختر امرو القیس کلبیه، زوجه امام حسین(ع) می باشد. از این روی، وی را رها کردند و ایشان از جمله راویان حوادث کربلا شد و برخی از اخبار آن حادثه را نقل می کند. با وجود این، حال وی مجهول می باشد، بلکه وی از نصرت امام(ع) تخلف کرد و همین باعث می شود که راجع به وی دچار شک و تردید شویم.5

 

2- بکیربن حی التیمی 6

از دیگر اسامی که به اشتباه در شمار شهیدان کربلا ذکر شده، نام بکیر است. در میان کتب رجالی، می توان به دیدگاه علامه مامقانی و آیت الله نمازی اشاره کرد. آن بزرگواران در این باره می نویسند: «اهل سیره گویند: بکربن حی بن تیم الله بن ثعلبه التیمی، از قبیله بنی تیم الله، همراه عمر سعد برای جنگ با حسین(ع) خارج شد، تا هنگامی که جنگ به پا خاست، وی به امام(ع) مایل شد و در دفاع از ایشان به شرف شهادت نائل شد».7 علامه تستری بعد از ذکر این مطلب می گوید: «مستند این مطلب معین نشده، تا در آن نگاه شود».8

به نظر می رسد اولین فردی که بکربن حی را در شمار شهیدان کربلا ذکر کرده، فضیل بن زبیر است با شرح مختصر تسمیه من قتل مع الامام الحسین.

وی در این باره نوشته است: «وبکربن حی تیملی از بنی تیم الله بن ثعلبه به شهادت رسید».9 صاحب حدائق الوردیه نیز همین مطلب را ذکر کرده است10 بعد از ایشان، باب اضافات و نسبت ها نه تنها در کتب رجالی، بلکه در دیگر کتب نیز به راه افتاد.

از دیگر اسامی که به اشتباه در شمار شهیدان کربلا ذکر شده، نام بکیر است. در میان کتب رجالی، می توان به دیدگاه علامه مامقانی و آیت الله نمازی اشاره کرد. آن بزرگواران در این باره می نویسند: «اهل سیره گویند: بکربن حی بن تیم الله بن ثعلبه التیمی، از قبیله بنی تیم الله، همراه عمر سعد برای جنگ با حسین(ع) خارج شد، تا هنگامی که جنگ به پا خاست، وی به امام(ع) مایل شد و در دفاع از ایشان به شرف شهادت نائل شد» علامه تستری بعد از ذکر این مطلب می گوید: «مستند این مطلب معین نشده، تا در آن نگاه شود»

گفتنی است بر اساس منابع اولیه و معتبر، نام فرد مذکور بکیر است نه بکر. در کتب سیره و مقاتل کهن، نام بکیر جزو لشکر عمر سعد ذکر شده است. اهل سیره و مورخانی چون ابی مخنف تصریح کرده اند:

شمربن ذی الجوشن که فرمانده جناح چپ لشکر عمر سعد بود، بر جناح چپ لشکر امام حسین (ع) حمله کرد. در این میان هانی بن ثبیت حضرمی و بکیربن حی التیمی و که از تیم الله بن ثعلبه بود، حمله می کردند و کلبی (عبدالله بن عمیر کلبی) را که یکی از یاران سیدالشهدا(ع) بود، به شهادت رساندند».11

براساس نقل مورخان اولیه بکیربن حی از دشمنان امام حسین(ع) بوده و برای جنگ با آن حضرت راهی کربلا شد و چنانکه گفته شد در قتل یکی از یاران باوفای سیدالشهدا شرکت داشت. بنابراین، وجهی ندارد نام وی در شمار شهیدان کربلا بیاید.

 

3-ابوالجنوب

عاشورا

از جمله افرادی که در نگاه برخی از رجال شناسان به عنوان یکی از یاران سیدالشهدا(ع) معرفی شده است، فردی با نام مذکور می باشد، [ البته در کتب به اشتباه ابوالحتوف ثبت شده است]. در واقع این فرد از جمله دشمنان سیدالشهدا(ع) در کربلا بوده و در لشکر عمر سعد خدمت می کرد، هر چند نامش در شمار شهدا ذکر شده است، اما با تکیه بر متون تاریخی و مقاتل کهن، وی دشمن امام حسین(ع) بوده است که به بررسی و اثبات این دیدگاه می پردازیم.

علامه مامقانی راجع به این فرد در تنقیح المقال می نویسد: ابوالحتوف در ترجمه برادرش سعدبن حرث بن سلمه انصاری عجلانی گذشت، هر دو از شهدای طف می باشند «رضوان الله علیهما» و این برای وثاقت آنها کفایت می کند. 12

ایشان در ترجمه سعدبن حرث بن سلمه نیز بر این مطلب تاکید کرده است.13

آیت الله نمازی در این باره می نویسد: سعدبن حرث برادر ابوالحتوف جعفی می باشد که از کوفه با عمر سعد همراه شدند و بعد از مشاهده نصرت طلبی امام حسین(ع) و گریه اهل بیت ایشان، به امام ملحق شده و به شهادت رسیدند. «یالیتنی کنت معهم فافوز فوزا عظیما»14

محقق تستری می نویسد:

ابوالحتوف در [ترجمه] برادرش سعدبن حارث انصاری گذشت، که هر دو از شهدای کربلا می باشند؛ اما در آنجا متذکر شدم که این کلام مستند ندارد و قابل اعتماد نمی باشد.15

 

4- سعیدبن حارث انصاری

مامقانی در ترجمه سعدبن حرث بن سلمه می نویسد:

این دو برادر [سعد و ابوالجنوب] در کوفه و از خوارج بودند؛ با عمربن سعد برای جنگ با امام حسین(ع) خارج شدند، اما وقتی صدای یاری طلبیدن امام و ناله و ضجه زنان و کودکان را شنیدند، به هدایت رسیدند و توفیق سعادت را بدست آوردند و گفتند: ما می گوییم، حکم فقط مال خداوند است نباید از عصیانگر اطاعت کرد و این حسین فرزند دختر پیامبر ما محمد، می باشد، و ما امید شفاعت جد او را در روز قیامت داریم؛ پس چگونه به جنگ با او بپردازیم و او در این حال است، که هیچ یار و یاوری ندارد؛ پس این دو برادر با شمشیرشان بر دشمنان امام حمله کردند و نزدیک آن حضرت شروع به جنگیدن کردند، و عده ای را به قتل رساندند و گروه دیگری را مجروح ساختند و هر دو در یک مکان به شهادت رسیدند و رضوان الله علیهما.16

آیت آلله نمازی نیز در این باره می نویسند:

سعدبن حرث برادر ابولحتوف جعفی می باشد که از کوفه با عمر سعد همراه شدند و بعد از مشاهده نصرت طلبی امام حسین(ع) و گریه اهل بیت(ع) ایشان، به امام ملحق شده و به شهادت رسیدند «یالیتنی کنت معهم فافوز فوزا عظیما».17

باید متذکر شد طبق گزارش تسمیه من قتل مع الحسین، که اولین منبع در این زمینه است، نام این فرد سعدبن حارث می باشد، نه سعدبن حرث که برخی از بزرگان بر آن تصریح کرده اند.18 از این گذشته، همان گونه که گذشت ابوالجنوب در کربلا حاضر بود و بر علیه امام حسین(ع) می جنگید؛19 اما اینکه آیا سعد نیز در کربلا حاضر بوده یا نه؟ و اینکه آیا با سیدالشهدا(ع) بود یا جزء دشمنان آن حضرت، در تاریخ کهن و معتبر مطلبی یافت نشد. تنها در تسمیه من قتل ذکر شده است که متفرد است و از این رو نمی توان به آن اعتماد کرد مولف الحدائق الوردیه نیز از او اخذ کرده است. علاوه بر اینها، گفتیم که این دو با هم برادر نبودند.

به گواهی تاریخ، تنها یک فرد- در این مقطع از زمان به نام سعدبن حارث انصاری وجود داشت که در جنگ صفین به همراه حضرت علی(ع) بود و به شهادت رسید. ابن سعد (م 230 ق) ضمن بیان نسب سعدبن حارث در این باره تصریح می کند: «وسعد بن حارث با علی بن ابی طالب در جنگ صفین کشته شد».20

بزرگان دیگری نیز تصریح کرده اند: سعدبن حارث پیامبر را درک کرد و در جنگ صفین کشته شد.21 بنابراین دیگر معنی ندارد بگوییم: سعدبن حارث انصاری برادر عبدالرحمن بن زیاد (ابوالجنوب) می باشد؛ چرا که سعد در جنگ صفین به شهادت رسید.

شمربن ذی الجوشن که فرمانده جناح چپ لشکر عمر سعد بود، بر جناح چپ لشکر امام حسین (ع) حمله کرد. در این میان هانی بن ثبیت حضرمی و بکیربن حی التیمی و که از تیم الله بن ثعلبه بود، حمله می کردند و کلبی (عبدالله بن عمیر کلبی) را که یکی از یاران سیدالشهدا(ع) بود، به شهادت رساندند»

5-یحیی بن هانی

عاشورا جهاني ني است و نوا

برخی از رجال شناسان متاخر بدون استناد به منبع مشخص یحیی را از جمله شهیدان کربلا شمرده اند. اما این مطلب بر خلاف متون کهن تاریخ می باشد. علامه مامقامی در این باره می نویسند:

یحیی بن هانی بن عروه مرادی عطیفی منسوب به بنی عطیف از قبیله مراد می باشد، اهل سیره بیان کرده اند: وقتی که هانی همراه مسلم بن عقیل به شهادت رسید، فرزندش یحیی از معرکه فرار کرد و از ترس ابن زیاد نزد قومش مخفی شد. هنگامی که شنید [امام] حسین(ع) در کربلا رحل انداختند، به ایشان ملحق گشته و همواره همراه آن حضرت بود تا آنکه شعله جنگ برافروخت. وی وارد معرکه شد و افراد زیادی از قوم عمر سعد را به هلاکت رساند و سپس به شرف شهادت نائل شد. «رضوان الله علیه».22

آیت الله نمازی با استناد به قول علامه مامقامی می نویسد: «یحیی بن هانی بن عروه مرادی از شهیدان طف می باشد؛ همان گونه که علامه مامقانی بیان کرده اند».23

اما وقتی به کتب کهن مراجعه می شود، درمی یابیم که یحیی نه تنها به شهادت نرسیده، بلکه یکی از راویان حوادث کربلا می باشد؛ افزون بر این، در کربلا علیه امام حسین(ع) و در لشکر مقابل بود. در کتب فریقین، ایشان از جمله راویان احادیث نبوی می باشد24 و برخی از وقایع کربلا همانند کارزار نافع بن هلال را بیان (56) و یا برخی حوادث قیام مختار ثقفی را نقل کرده است.25 بنابراین نمی توان یحیی بن هانی را در شمار شهیدان کربلا آورد. افزون بر اینکه اثبات این امر که وی فرزند همان هانی بن عروه معروف باشد، نیاز به دقت و تامل بیشتری دارد.

 

6-هلال بن نافع

آیت الله نمازی می نویسند:

رجالیان نام وی را ذکر نکرده اند، اما او از شهدای کربلا می باشد. آن گونه که سید نقل کرده است، در روز دوم از محرم هلال این کلمات را به امام حسین(ع) گفت: «والله ما کرهنا لقاء ربنا انا علی نیاتنا و بصائرنا». بنا بر نقل مناقب، این کلمات دلالت بر کمال و بزرگی گوینده آن می باشد. وی همان کسی است که در دل شب به همراه حضرت عباس برای طلب آب به شریعه رفتند و با عمروبن حجاج گفت و گویی کرد. او جزو کسانی است که امام حسین(ع) در هنگام انتصار نام وی را برده است؛ همان گونه که ابومنخنف در مقتلش این مطلب را گوشزد کرده است. البته این فرد غیر از هلال بن نافع می باشد که در لشکر عمر سعد بود و از عمر درخواست کرد که برای امام آب ببرد و این فرد کیفیت جان دادن امام را ذکر کرده است.26

ابن نما حلی درباره حرکت امام می نویسند:

امام حسین(ع) در راه کربلا به چند سوار که از کوفه می آمدند برخورد کردند؛ از جمله آنها هلال بن نافع و عمروبن خالد بود که خبر شهادت مسلم بن عقیل را به سیدالشهدا(ع) دادند و همان جمله معروف شمشیرها بر علیه شما و دل ها با شما می باشد را گفتند، اما به امام ملحق نشدند.27

در داستان کربلا نیز هلال بن نافع در لشکر عمربن سعد شرکت داشته و همان کسی است که داستان شهادت امام حسین(ع) در قتگاه را نقل می کند و می گوید: «من در لشکر عمربن سعد ایستاده بودم که فردی فریاد برآورد که بشارت تو را ای امیر، حسین به قتل رسید... وقتی آن حضرت را در قتلگاه دیدم، به خدا هیچ چهره ای نورانی تر از او ندیدم و نور صورت و جمال هیبتش مرا از فکر قتل او بازداشت؛ آن حضرت در این هنگام طلب آب کرد! مردی گفت: به خدا آب نمی نوشی تا وارد حامیه و آتش جنهم گردی!!...»28

این مطلب را در کتب تاریخی چون طبری نیافتیم، اما این مطلبی است که ابن نما حلی و سیدبن طاووس ذکر کرده اند و اگر بنا بر قبول یکی از این دو قول باشد از نظر ما قول این بزرگان نسبت به قول دیگر نویسندگان از اعتبار بیشتری برخوردار است.

امام حسین(ع) در راه کربلا به چند سوار که از کوفه می آمدند برخورد کردند؛ از جمله آنها هلال بن نافع و عمروبن خالد بود که خبر شهادت مسلم بن عقیل را به سیدالشهدا(ع) دادند و همان جمله معروف شمشیرها بر علیه شما و دل ها با شما می باشد را گفتند، اما به امام ملحق نشدند

7-جبله بن عبدالله

عاشورا

برخی از رجال شناسان متاخر، با استناد به زیارت رجبیه نام جبله بن عبدالله را در شمار شهیدان کربلا ذکر کرده اند.29 در برخی از کتب رجالی بیان شده است. جبله بن عبدالله «جان خود را فدای امام زمانش، ریحانه رسول الله(ص) کرده و سزاوار است که وی را در اعلی مراتب وثاقت و جلالت شمرد».30 منبع اصلی و اولیه این مطلب، سلامی است که در زیارت رجبیه این گونه به او داده شده است: «السلام علی جبله بن عبدالله».31

در نگاه این نویسندگان رجالی، جبله بن عبدالله در شمار دوستداران اهل بیت(ع) و شهیدان کربلا قلمداد شده است. اما این مطلب نادرست و برخلاف متون معتبر تاریخی می باشد.

 

نتیجه

بر اساس آنچه بیان شد می توان گفت علم رجال علمی تخصصی است و هر که قصد گام نهادن در این وادی را دارد، باید افزون بر کسب مقدمات لازم برای این علم، به منابع کهن و متعدد اولیه و نیز منابع معتبر و قوی، رجوع کند و با تتبع دقیق ترجمه افراد را بیان دارد. به نظر می رسد در ترجمه افراد، تکیه بر منابع متاخر نه تنها کافی نیست، بلکه در برخی موارد مشکل ساز هم می شود. آنچه تا کنون بیان شده درباره شهیدان کربلا می باشد، اما علم رجال به بررسی افراد از صحابه گرفته تا قرن ها بعد از هجرت می پردازد. این اشکالات و خطاها در مورد صحابه نبی اکرم نیز می باشد؛ همان گونه که علامه عسکری، کتابی به نام یکصد و پنجاه صحابه ساختگی نوشته اند. دست کم راجع به اصحاب چهارده معصوم امر بر همین منوال می باشد و این تتبعی وسیع و دقیق را می طلبد. به هر حال، تاریخ در بیشتر مواقع آینه تمام نمای افراد می باشد و در ترجمه افراد و علم رجال بسیار موثر و گره گشا است. بنابراین، رجالیان قبل از شروع به کتاب تراجم، باید به تاریخ نیز توجهی گسترده و عمیق داشته باشند تا دشمن و ملعون، به منزله شهید کربلا ضبط نگردد و نامش در برخی از زیارات منقوله نیاید و نیز در روضه حسینی نصب نگردد، سخن پایان آنکه واقعیت امر بسیار مشکل و فراتر از آن است که ما فکر کرده و در طلب آنیم؛ با اندکی تامل در آنچه بیان شد به دست می آید این دسته از رجالیان محترم، به خاطر تکیه بر منابع ضعیف همچون زیارت رجبیه، و صرف استناد به برخی کتب رجالی متاخر و عدم رجوع به کتب تاریخ این مطالب را بیان داشته اند.

 

فرآوری و تلخیص فراوان: گروه دین و اندیشه تبیان

نویسنده: ابراهیم صالحی نجف آبادی، کارشناسی ارشد معارف قرآن دانشگاه مفید قم

 

 

 


 

 

 

1- علی بن ابی الکرم ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 54.

2- محمدبن حسن طوسی، رجال الطوسی، ص 78.

3- سیدابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 166/ر.ک: محمد جواهری، المفید من معجم رجال الحدیث، ص 375.

4- علی نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج5، ص 248.

5- عبدالله مامقامی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج2، ص 254، ذیل عقبه بن سمعان.

6- ر.ک: محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 332.

7- عبدالله مامقامی، تنقیح المقال، ج 1، ص 177/ علی نمازی شاهرودی، مستدرک علم رجال الحدیث، ج 2، ص 51.

8- محمد تقی تستری، قاموس الرجال، ج 2، ص 367.

9- ر.ک: فضل بن زبیری اسدی، تراثنا، ص 154.

10- ر.ک:حمیدبن احمد، الحدائق الوردیه فی مناقب ائمه الزیدیه، ص 122.

11- ر.ک: لوط بن یحیی ابی مخنف، وقعه الطف، ص 226/ محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص 332/ علی بن ابی الکرم ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ، ج4، ص 68، البته در این کتاب بجای التیمی، التمیمی ضبط شده که به نظر اشتباه کتابت می باشد. /لوط بن یحیی ابی مخنف، مقتل الحسین(ع)، ص 138.

12- عبدالله مامقامی، تنقیح المقال، ج3، ص 10، قسمت «من فصل الکنی».

13- ر.ک همان،ج2،ص12.

14- علی نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 4، ص 27؛ ذکر این نکته لازم است که آیت الله نمازی در جای دیگر از کتاب خود می نویسند: «ابوالحتوف ملعون خبیث» و بلافاصله در ترجمه نام بعدی، بیان می دارد : «ابوالحتوف العجلانی از شهدا طف می باشد.» همان، ج 8، ص 357، حال آنکه اینها یک نفرند.

15- محمد تقی تستری، قاموس الرجال، ج 11، ص 271.

30- 16- عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج2،ص12.

17- علی نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج4، ص 27.

18- حمیدبن احمد، الحدائق الوردیه، ص 122/تنقیح المقال، ج2، ص12/ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج4، ص 27.

19- ابومخنف، وقعه الطف، ص 253/ محمدبن جریرطبری، تاریخ طبری، ج4، ص 344/ احمدبن یحیی بلاذری، جمل من انساب الاشراف، ج3، ص 407/ ابن اثیر، الکامل، ج4، ص 77/ابن اکثیر، البدایه و النهایه، تحقیق: علی شیری، بیروت، در احیاء التراث العربی، 1408، ج8، ص203.

20- محمدبن سعد، الطبقات الکبری، ج5، ص 82.

21- محمدبن جریر طبری، ذیل المزیل، ص 146/ بن عبدالبر، الاستیعاب، ج2، ص 583/ ابن اثیر، اسد الغابه، ج2، ص341/ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج3، ص 42/ و نیز عبدالحسین امینی، الغدیر، ج9، ص 365/محسن امین، اعیان الشیعه، ج7، ص 221.

22- عبدالله مامقامی، تنقیح المقال، ج3، ص 322.

23- علی نمازی شاهرودی، مستدرکات، علم رجال الحدیث، ج8، ص 219.

24- ر.ک: محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج34، ص 334 و ج 41، ص 132/مسند احمد، ج3، ص 131/ احمدبن علی نسائی، سنن النسائی، ج2، ص94/اسد الغابه، ج2، ص 136، و ج3، ص 332/ محمدبن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلا، ج4، ص 76، الاصابه ، ج 2، ص 335.

25- لوط بن یحیی ابی مخنف، مقتل الحسین(ع)، ص 133/ محمدبن جریری طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص 331.

26- همان، ص 338/محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص 505.

27- علی نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث ، ج8، ص 166.

28- ابن نما حلی، مثیر الاحزان، ص 31.

29- سید ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج4، ص 34/ علی نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج2، ص 116.

30- عبدالله مامقامی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج 4، ص 233.

31- علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج3، ص 345/ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار،ج 98، ص 340

پنج شنبه 25 آذر 1389  1:05 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها