خطبه 101
قسمی از این خطبه مربوط است به روز جزا و سختیهای آن روز برای کسانی که در دوره زندگی درصدد بر نیامدهاند که توشهای برای دنیای دیگر فراهم نمایند و قسمتی دیگر از خطبه مربوط است به اهل بصره و متنبه کردن آنها از بلایی که بر آنان وارد میآید که از جمله خشکسالی است.
خطبه 102
این خطبه مربوط است به اندرز دادن به اهل دنیا تا این که در فکر عقبی باشند و مثل تمام خطبههای امیرالمومنین(ع) که دارای اندرزهای دینی و اخلاقی میباشد بایستی به دقت خوانده شود. در این خطبه جملهای است به این مضمون(و کفی بالمرء جهلا الا یعرف قدره) یعنی(برای نادانی شخص همان بس که قدر خود نداند) و در این جمله کلمه(المرء) به معنای شخص است نه به معنای مرد، و در زبان عربی کلمه(مرء) به معنای شخص هم میباشد و لذا مفهوم این جمله شامل مرد و زن (هر دو) میشود و این جمله در زبان عربی ضربالمثل شده و عدهای از دانشمندان و نویسندگان این جمله را به همین شکل یا با قدری تغییر در کلام خود بکار بردهاند و میبرند و در تمام موارد در آغاز جمله آنها این سه کمله(و کفی بالمرء) دیده میشود.
خطبه 103
این خطبه در زمانی ایراد شده که طلحه و زبیر با استفاده از پشتیبانی اهل بصره آماده برای جنگی شدند که بعد موسوم به جنگ جمل شد. و مرحوم سیدرضی میگوید که قسمتی از این خطبه در یکی از خطبههای پیش ذکر شده ولی چون من آن را خطبهای جداگانه یافتم لازم دانستم که ذکر کنم.
خطبه 104
این خطبه ، امیرالمومنین(ع) پیشبینی میکند که حکومت بنیامیه از بین خواهد رفت و در انتهای خطبه مردم را ترغیب به فراگرفتن علم مینماید و امیرالمومنین(ع) که خود دانشمند میباشد قدر علم را میداند و در این خطبه ارتکاب گناه از طرف کسانی که به حرام دین توجه ندارند تشبیه به استفاده از بوته سدر شده که در قسمتی از مناطق ایران و بخصوص در فارس به اسم کنار خوانده میشود. از این جهت که بوته سد خار ندارد و در مقدمه خطبه، پیغمبر با عظمت اسلام، تجلیل شده است.
خطبه 105
این خطبه دارای سه قسمت است و در قسمت اول امیرالمومنین(ع) دین مقدس اسلام را وصف مینماید و در قسمت دوم خطبه، رسولالله(ص) تجلیل میکند و در قسمت سوم قسمتی از پیروان خود را مورد نکوهش قرار میدهد که چرا پیمانشکنی میکنند و سستی به خرج میدهند.
خطبه 106
بعضی از شارحان نهجالبلاغه برآنند که شاید این خطبه، در اصل دو خطبه، یا دو قسمت از دو خطبه جداگانه بوده چون در قسمت اول خطبه، امیرالمومنین(ع) سلحشوران را مورد نکوهش قرار میدهد و در قسمت دیگر خطبه، از آنها قدردانی مینماید ولی مرحوم سیدرضی این دو قسمت را در یک خطبه دیده و با پیروی از امانت خود، آنها را(هر دو قسمت را) نقل کرده است.
خطبه 107
بعضی از جملات این خطبه در برخی از خطبههای گذشته شده و سیدرضی طبق معمول خود هر اثری که از امیرالمومنین(ع) در هر مرجع یافته به عین نقل کرده است و در این خطبه امیرالمومنین(ع) تشبیهات جدید هم در کلام به کار برده که تا اینجا در خطبهها دیده نشده است.
خطبه 108
تمام خطبههای امیرالمومنین، عبرتانگیز و آموزنده است و این هم خطبهای است راجع به چند موضوع از جمله بیوفایی روزگار نسبت به کسانی که سخت به آن چسبیدهاند و با این که به چشم خود میبینند که دیگران میمیرند به خود تلقین میکنند که مرگ فقط برای بردن دیگران میآید و آنها عمر جاوید خواهند داشت و هرگز نخواهند مرد و امیرالمومنین(ع) در این خطبه وضع آنها را بعد از این که دوره سالخوردگیشان فرا رسید وصف میکند که چگونه از پا در میآیند و در آن موقع حتی نزدیکترین خویشاوندانشان از آنها متنفر میشوند و تا آنجا که بتوانند از آنان دوری میگزینند تا روزی یا شبی مرگ به سراغ آنها میآید و آنگاه کالبد فرو ریخته آنان به قبرستان فرستاده میشود.
خطبه 109
در این خطبه امیرالمومنین(ع) از قرآن صحبت میکند و خواندن آن را توصیه مینماید و حاجت به توضیح نیست که مقصود امیرالمومنین(ع) از خواندن قرآن این است که آن را با دقت و به طور عمقی بخوانند تا به فواید و عظمت آن پی ببرند.
خطبه 110
آنچه در این خطبه(و در خطبههای دیگر) از طرف امیرالمومنین(ع) راجع به مذمت دنیا گفته میشود در واقع مذمت آن دسته از اهل دنیا میباشد که از کار آخرت غافل هستند زیرا دنیا که از جامد و مایع و بخار به وجود آمده و طبق قوانینی که خدای متعال وضع نموده اداره میشود در خور مذمت نیست و نه با کسی دوستی دارد نه دشمنی و دوستی یا دشمنی دنیا با افراد عکسالعمل روش زندگی و بندگی خود افراد است و به قول مولوی،(این جهان کوه است و فعل ماندا) و همانگونه که صدا از کوه بر میگردد واکنش اعمال ما از طرف دنیا به سوی خود ما بازگشت مینماید. این نکته را هم باید در نظر گرفت که ما افراد بشر چون دورههای کودکی و جوانی و پیری داریم و دارای اعصاب هستیم و از ناگواری رنج میبریم نمیتوانیم در این دنیا امیدوار به سعادت بی غل و غش باشیم و لذا به طور حتم در زندگی افراد بشر دیگرگونیهایی به وجود میآید و هیچ کس از دیگرگونیها مصون نیست چون هر کس دورههای کودکی و جوانی و سالخوردگی و دورههای سلامتی و ناخوشی و غیره را طی میکند.
خطبه 111
این خطبه مربوط است به فرشتهای که جان آدمی را میگیرد و میدانیم که نامش عزرائیل میباشد ولی در این خطبه اسم او نیامده و امیرالمومنین(ع)نخواسته که اسمش را در خطبه ذکر نماید و نتیجهای که از این خطبه گرفته این است که ما قادر به وصف خداوند نیستیم.
خطبه 112
این خطبه مربوط است به عدم ثبات و بیوفایی دنیا و امیرالمومنین(ع) که خود دنیا را طلاق داده، میداند که دنیای دون به هیچ کس وفا نمیکند و به بندگان خدا توصیه میکند که فریب دنیا را نخورند و بدانند که محال است دنیا به کسی وفا نماید.
خطبه 113
امیرالمومنین(ع) در خطبههای قابل تعظیم خود مردم را از دنیا پرستی نهی مینماید و این معنی در خطبههای متعدد تکرار میشود اما نبوغ علمی و ادبی آن حضرت آنقدر زیاد است که در هر خطبه با مضامینی غیر از مضامین خطبههای دیگر، مردم دنیا را از دنیاپرستی نهی مینماید به طوری که مضامین هر خطبه برای خواننده تازه میباشد.
خطبه 114
این خطبه، از طرف امیرالمومنین(ع) برای طلب باران ایراد گردیده و به همین جهت مرحوم سیدرضی اسم خطبه را استسقاء گذاشته که در زبان عربی به معنای طلب آب است و سیدرضی میگوید که در مقدمه خطبه(انصاحت جبال) از اصطلاحات مخصوص امیرالمومنین(ع) است به معنای این که کوههای ما شکافت(از خشکی) و در زبان عربی وقتی جامهای شکافته شود میگویند انصاح الثوب و(انصاح النبت)هم در زبان عربی گفته شده یعنی وقتی گیاه خشک گردد لیکن انصاحت جبالنا به معنای شکافتن کوههای ما از اصطلاحات مخصوص امیرالمومنین(ع) میباشد.
خطبه 115
در این خطبه کلمهای است به شکل وذحه که مرحوم شریف رضی آنرا(خنسفا) ترجمه کرده و این ترجمه قسمت آخر خطبه را که کلمه وذحه در آن است یک پیشگویی صحیح نموده چون بعد از این که یک خنفسا حجاج بن ابو یوسف ثقفی را گزید او بیمار شد و بعد مرد و خنفسا که بایستی با ضم حرف اول تلفظ شود، حشرهای است که نیش آن زهرآلود میباشد و گویا از نوع عنکبوتهای زهردار است که در ایران انواع بومی آنرا به اسم رطیل(یا رتیل) میخوانند و ما در مورد نوع خنفسا از لحاظ جانورشناسی یقین نداریم و مرجعهای لغوی که در دسترس ما است خنفسا را حشرهای کوچکتر از جعل و سیاه رنگ و بد بو وصف کردهاند بدون این که از لحاظ طبقهبندی حیوانی نوع آن را تعیین نمایند و میدانیم که در کتب لغوی گذشتگان نوع جانوران از لحاظ طبقهبندی علمی تعیین نمیشد و در این خطبه از گفته امیرالمومنین(ع) مبنی بر این که به زودی غلامی(پسری) از بنیثقیف بر شما چیره خواهد شد منظور حجاج است که در دوره امویان، مدتی حاکم عراق بود و در تواریخ میخوانیم 50000 تن را به دستور او به قتل رسانیدند، غیر از کسانی که از شکنجه مردند.
خطبه 116
آیا این خطبه، قسمتی از خطبه دیگر امیرالمومنین(ع) بوده است یا این که یک خطبه مستقل به شمار میآید و مرحوم سیدرضی در این خصوص توضیحی نمیدهد و این خطبه را به همین شکل در مرجعهای قبل از خود دیده و نقل کرده است.
خطبه 117
شارحان نهجالبلاغه میگویند که این خطبه بعد از این که جنگ جمل به پایان رسید ایراد شده است و لحن بیان امیرالمومنین (ع) در این خطبه با یک قسمت از خطبهها که دارای جنبه انتقاد از مردم میباشد تفاوت دارد و در این خطبه امیرالمومنین (ع) همراهان خود را مورد قدردانی قرار میدهد و از آنها میخواهد که با اندرز، او را یاری بدهند.
خطبه 118
مردم کماطلاع که از مقتضیات زمامداری و اقتضای جنگ بدون اطلاع بودند به امیرالمومنین(ع) گفتند اگر میخواهی که ما به جنگ برویم تو جلو حرکت کن تا ما تو را تعقیب نماییم در صورتی که به خوبی میدانستند که او مردی نیست که از جنگ بترسد و این خطبه را امیرالمومنین(ع) خطاب به مردم ایراد کرد.
خطبه 119
در این خطبه امیرالمومنین (ع) به مردم میگوید که بهترین میراث که یک تن میتواند باقی بگذارد عمل نیک است که نام نیک را تضمین مینماید نه اموال فراوان، و اموال فراوان که از آدمی بماند نصیب میراث خوارانی میشود که حتی از مرده تشکر نمیکنند که آن اموال را برای آنها گذاشته است.
خطبه 120
یک قسمت از این خطبه در یکی از خطبههای گذشته مذکور افتاده و در این خطبه، سئوالی که از امیرالمومنین(ع) کردند و در یکی از خطبههای گذشته بود، تکرار شده و امیرالمومنین(ع) بیش از خطبه گذشته در جواب پرسش کننده توضیح داده است.