سالیست که من دوختهام چشم به راهی **** آن ماه که هر سال کند جلوه چو ماهی
خورشید ولایت به رحب چهره عیان کرد **** خورشید نتابیده چنین خوب به ماهی
ای قبله دلها افق کعبه بیارای **** بهتر ز تو بر قدرت حق نیست گواهی
هم عشق خبر داد ازین مسئله **** هم عقل جز حب تو دیگر نتوان یافت پناهی
هر جا که روم نام تو بی خویشتن آنجا **** چون سائل آشفته نشینم سر راهی
جان آوردم مژده که در جمع احباست **** از عین عنایت به منت نیز نگاهی
آنگاه کنم فخر به عالم که نباشد **** چون بنده گدایی و به کردار تو شاهی
نامت به زبان جاری و از شوق نماندهست **** در دیده و در سینه دگر اشكی و آهی
روشن به امید است دل امروز که فردا **** شاید تو شفاعت کنی از نامه سیاهی
در راه ولایت شدهام رهرو و دانم **** زین ره نتوان یافت به حق بهتر راهی
اصل شجر خلقت دینست هراسش **** در سایهات ار هست پناهنده گیاهی
با لطف تو چون کویم هر چند که باشم **** سرگشته به طوفان بلا چون پر کاهی
در آن گه گنهکارم و اندیشه ندارم **** آخر بشرم چون نکنم هیچ گناهی؟
یأس از کرم دوست گناهست و مرا نیست **** آری همه هست گنهبخش الهی
اسلام به شمشیر و به تدبیر تو را راست **** در جنگ چو آیی تو چه حاجت به سپاهی
ما را به ولای تو ز ما هست اگر خود **** هرگز نپسندیدی از دهر ز ماهی
دلداده شوم من، از آن روی که طبعم **** خوش مدح علی ساز کند گاه به گاهی
"دکتر ناظرزاده کرمانی"