معانی لغات غزل (۲۴)
مَطَلَب: طلب مکن، نخواه، درخواست مکن.
طاعت: مطیع بودن، عبادت، فرمانبرداری، عبودیّت، بندگی.
پیمان: عهد، میثاق.
صلاح: نیکوکاری.
اَلَست: روزی که آفریننده جهان انسان را بیافرید و از او پرسید که آیا من آفریننده و رِبِّ شما نیستم و آنها بلی گفتند. اشاره به آیه ۱۷۲ سورۀ اعراف: اَلَستُ بِرَبّکُم قالوُا بَلی.
وضو: به فتح واو به معنای آبی که با آن دست نماز می گیرند و به ضمّ واو به معنای نظافت و طهارت خاصّی که برابر دستورات شرع دستها و پاها و صورت را می شویند و از مقدّمات واجب نماز است.
چار تکبیر: چهار تکبیر– اشاره به چهار مرتبه تکبیر گفتن در نماز میّت است که با آن میّت را ترک می کنند و نیز کسی که بر او چهار تکبیر زده شد دنیا و مافیها را ترک گفته است.
سِرِّ قضا: راز سرنوشت.
چشمش مرساد: چشم بد به او مرساد، چشم زخم نبیند.
طارم: بام خانه، خرگاه، طاق، گنبد، اطاق فوقانی عمارت که با سقف چوبین می زده اند ( به فتح و ضمّ راء هر دو صحیح است).
طارم فیروزه: سقف فیروزه یی، گنبد فیروزه یی، کنایه از آسمان است.
خوش نشستن: به خوشی و خوبی در جای خود قرار گرفتن.
باغ نظر: (اضافه تشبیهی) فرجه دیدارِ باغ مانند، دیدگاه.
غنچه نبست: غنچه نیافرید، کنایه از دهان غنچه مانند است.
چمن آرا: آرایشگر چمن و مقصود از چمن آرای جهان ذات پروردگار است.
سلیمانی: با یاء نکره به معنای سلیمان گونه یی، مانند سلیمان.
باد به دست: باد در دست داشتن، با د ست خالی، محروم بودن.
معانی ابیات غزل (۲۴)
(۱)از منِ همیشه مست، مراسم بندگی و وفاداری به عهد و پیمان الهی و پرهیزکاری توقع مدار، چرا که از روز الست به باده نوشی مشهور و شناخته شدم.
(۲)من از همان لحظاتِ اولیۀ روز الست که با آبِ سرچشمهِ عشق وضو گرفتم، بر هر چه که در جهان هستی است پشتِ پا زدم.
(۳)پیاله یی از می به من بیاشامان تا مست شده تو را از راز بزرگ سرنوشتِ خود آگاه کنم که به حکم ازلی و سرنوشت، عاشقِ رو و مستِ بویِ چه کسی شده ام.
(۴)بار عشق سنگین و در زیر آن، کمرِ کوه از میانِ مور ضعیف تر است و به ناچار رشته عبودیّت و عهد و پیمان الهی از هم می گسلد و تو ای باده پرست، همچون من از رحمت پروردگار ناامید مباش.
(۵)به غیر از چشمِ مستِ آن فتّانه که خدا از چشم بدش به دور دارد، در زیر این گنبدِ کبود، کسی دیگر به مانند او در زیر طاق ابروان، دلبرانه بر جای خود خوش ننشسته است.
(۶)ای جان من به قربان دهانِ او باد که در باغ آفرینش هر چه نگاه کردم، خدا زیباتر از آن، غنچه یی نیافریده است.
(۷)حافظ از نیرو و امکانات عشق تو به قدرت سلیمانی رسید با این تفاوت که به جُز بادی که در اختیار سلیمان بود، در دست من چیزی از نعمتِ وصالِ تو باقی نماند.
شرح ابیات غزل (۲۴)
وزن غزل: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات
بحر غزل: رمل مثمّن مخبون مقصور
*
بدون شکّ این غزل و کلام فاخر و منسجم و عارفانه را حافظ در دهه آخر عمر پر برکت خویش که به سرحدّ کمال معرفت رسیده بوده، سروده است. حافظ غزل عاشقانه ساده و یکدست که در آن هیچ گونه اشاره و تلمیحی به نکات عرفانی نباشد ندارد و می توان چند غزل را از این قاعده مستثنی کرد. در این غزل هدف اصلی شاعر تشریح همان عقیده زیربنایی فکری خود او یعنی تسلیم به جبر محض به حکم تعیین سرنوشتِ ازلی و ایمان صادقانه و خالصانه خود بدان است که این مسئله در تمام عمر افکار او را به خود مشغول و تحت تأثیر قرار داده است.
شاعر در دو بیت آخر غزل پس از آنکه از تشریح و دفاع از حکم سرنوشت و مقدّرات مقسوم فراغت می یابد به تعریف معشوق ظاهری خود می پردازد. مهارت و چیرگی این شاعر بزرگ و بی همتا از اینجا روشن می شود که تعریف چشم و ابرو و دهان معشوق یعنی سه نقطه از چهره که سریعتر و در اوّلین نگاه انسان را تحت تأثیر خود قرار می دهد و هم چنین بهره یی که از این دیدار نصیبش شده، در کلمات و تشبیهاتی گنجانیده که گذشته از حالت ایجاز کلام کسی دیگر چنین تعریفی از چشم مست دلدار و دهان یار و حاصل عشقِ زیان بار نکرده و تقلید مضامین این دو بیت هم در دو بیت از محالات است.
*
به عنوان شاهد یادآور می شود که سعدی علیه الرّحمه می فرماید:
به یادگار کسی دامن نسیم صبا
گرفته ایم، چه حاصل که باد در چنگ است
و حافظ همین مضمون را جامع تر و زیباتر و موجّه تر در بیت مقطع غزل خویش آورده و موضوع سلیمان و باد را نیز در آن می گنجاند.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان