0

غزل ۰۰۱- الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل ۰۰۱- الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها

 

 

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید

ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم

جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها

همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر

نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها

حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ

متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

 

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

شنبه 21 تیر 1393  1:57 PM
تشکرات از این پست
borkhar nazaninfatemeh fatemexry sayyed13737373 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل

۱. الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها 
• زمان : 01:45 
با صدای استاد موسوی گرمارودی 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

شنبه 21 تیر 1393  1:58 PM
تشکرات از این پست
borkhar nazaninfatemeh fatemexry ravabet_rasekhoon
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

پاسخ به:غزل ۰۰۱- الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها

تفسیر و معنای برخی لغات

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها    که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها : ساقیا پیمانه ای به گردش در آور و بر ما بپیمای


به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید    ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها

به بوی : به امید . به انتظار

نافه : کیسه کوچک مشک است با گلوی گره خورده

طره : موی پیشانی

جعد : موی مجعد


مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم    جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها

منزل : جایگاهی است در ضمن سفر که قافله بار خود را بر زمین می گذارد و باز از آنجا حرکت می کند .محل فرود آمدن.

جرس : در آی و زنگ . مراد زنگی است که به گردن شتر کاروانیان را از حرکت کاروان آگاه کند و آهنگ حرکت را اعلام دارد.

محمل : کجاوه . کاروان



به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید    که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

پیر مغان : پیر آتش پرستان و به کنایه پیر دلیل و خضر طریق و رهبر روحانی است.

سالک : رونده راه حق


شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل    کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها

همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر    نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها

حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ    متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها :هر وقت به کسی که دوستش داری برخوردی دنیا را واگذار و آنرا نادیده بگیر

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

یک شنبه 22 تیر 1393  2:28 PM
تشکرات از این پست
salma57 fatemexry ravabet_rasekhoon
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

پاسخ به:غزل ۰۰۱- الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها

۱ هان ای ساقی جامی به گردش در آور و آن را]به من[ ده ؛زیرا عشق در آغاز آسان به نظر آمد اما بعد مشکلها روی نمود.[۱]

اَدِر: فعل امر از مصدر ادارۀ به معنی چرخاندن و به گردش در آوردن.

کَٲس به معنی جام.

ناوِل: فعل امر از مناوله به معنی چیزی را به کسی دادن با دراز کردن دست.

مقصود اینکه عشق در آغاز آسان به نظر می آید،اما رفته رفته مشکلات ظاهرمی شود؛پس ساقی شراب بده ومرا در این راه یاری دهد.

سودی مصرع اول این بیت را به یزید نسبت می دهد؛ولی علامه قزوینی[۲] ودکتر غنی[۳] هر دو این نظر را مردود می دانند. آنچه مسلم است این مصرع عربی از حافظ نیست .استاد مینوی در حاشیه حافظ خود یادآوری می کند، که امیر خسرو دهلوی متوفی در ٧٢۵(مقارن سال تولد حافظ)، در بیت زیر آن را آورده است:[۴]

شراب لعل باشد قوت جانها،قوت دلها الا یا ایها الساقی ادر کٲساً و ناولها

و برای پایان دادن به این بحث کهنه بی حاصل که آیا مصراع الا یا ایها الساقی….. از یزید هست یا نه در اینجا می افزایم که دیوان یزیدبن معاویه به چاپ رسیده است و نسخه ای از آن اکنون در اختیار من است و با اطمینان می گویمکه چنین شعری به هیچ صورت در آن نیست؛ نه در قسم الاول که حاوی اشعاریست که قطعا از یزید دانسته شده و نه در قسم الثانی که اشعار منتسب به یزید در آن آمده است. مشخصات این دیوان چنین است : شعر یزید بن معاویۀ بن ابی سفیان جَمَعَه و حَقَّقَه صلاح الدین منجّد، دار الکتاب الجدید، بیروت لبنان،۱۹۸۲٫کتاب مجموعاً دارای ۶۴ صفحه است.

۲ به امید انکه باد صبا آخر گره ای از سر زلف بگشاید؛از پیچ و تاب زلف مجعد مشکبویش چه خونی در دلها افتاد.

به بوی: به امید،به انتظار.

جعد: موی مجعد، مصدر به معنای اسم مفعول،چنانکه در این معنی مکرر در حافظ آمده :

با چنین زلف و رخش بادا نظر بازی حرام هر که روی یاسمین و سنبل بایدش

صنایع بدیعی در این بیت بسیار است و در هم بافته.تشبیهات و صور خیال بر اساس اسن زمینه فکری است که مشک خون دل آهوست،و نافه کیسه کوچک گره بسته ای که این مشک در آن جا دارد،ووقتی سر این کیسه را بگشایند عطر آن منتشر می شود؛ پس زلف معشوق را که هم گره دار است وهم مثل مشک سیاه ومعطر به نافه تشبیه کرده،می گوید به امید آنکه باد صبا گرهی از آن زلف بگشاید،تا عطری از آن برای ما بیاورد،چقدر دلها از انتظار خون شد. واین معنی مستتر است که باد صبا به این علت نمی تواند بویی بیاورد که زلف محبوب در هم پیچیده وزیر حجاب پوشیده است.

با توجه به اینکه زلف و گیسو در اصطلاح عرفا نماد ابهام اسرار خلقت است، اشاره عرفانی بیت اینکه : به امید آنکه رازی از اسرار خلقت بگشاییم باید چه رنجها و ریاضتها بکشیم.

۳ من در منزل معشوق امنیتی برای عیش وشادی ندارم زیرا پیوسته؛صدای جرس بلند است که بارها را ببندید.

منزل: جایگاهی است در ضمن سفر، که قافله بار خود را بر زمین می گذارد و باز از آنجا حرکت می کند؛محل فرود آمدن.

جَرَس: درآی و زنگ،مراد زنگی است که به گردن شتر کاروان بسته شده باشد تا کاروانیان را از حرکت کاروان آگاه کند و آهنگ حرکت را اعلام دارد.

مقصود اینکه در این دنیا که خطر مرگ ، مثل بانگ جرس که به کاوانیان اعلام حرکت می کند، هر دم ما را تهدید می نماید، چگونه با خیال آسوده عیش و شادی کنیم.

۴ اگر پیر مغان بگوید سجاده ات را با شراب رنگین کن بپذیر؛زیرا رونده راه طریقت از رسوم منازل بین راه بی اطلاع نیست.

پیر مغان: به گفته دکتر غنی:«مسلمین قدیم شراب را از دو جا به دست می آورده اند یکی از مسیحیان و دیرها و دیگری از مجوسان،یعنی مغان که جاحظ در کتاب الحیوان می گوید شراب خوب نیست مگر آنکه از خم مجوسی باشد که روی آن تار عنکبوت گرفته باشد و اسم آن مجوس یزدان فلان باشد.در ابتدا پیر مغان همان شراب فروش بوده و بعد در اصطلاح مسیحیان نسطوری است».[۵]

سالک: رونده راه حق.«سالک ابتدا طالب است وطلب نتیجه احساس نقض و تنبه و میل به کمال است که پس از یافتن پیری و مرید شدن در پرتو راهنمایی او سیر کمالی مسیرمی شود. و طالب مرید، سالک جازم و مجذوب می گردد».[۶]

راجع به مصرع دوم بعضی گفته اند صورت صحیح مصراع «که سالک با خبر نبود ز راه ورسم منزلها » است؛ به اعتبار اینکه سالک رونده مبتدی و بی خبر است وپیر مجرب. این گونه تلقی از پیر و سالک یعنی قرار گرفتن سالک به عنوان مرید تازه کار در برابر پیر، در حافظ بی نمونه و شاهد نیست ،چنانکه در این بیت آمده:

تشویش وقت پیر مغان می دهند باز این سالکان نگر که چه با پیر می کنند

اما معمولا میان سالک و پیر چندان امتیازی نمی گذارد،و هر دو را رونده در درجات مختلف می داند. بدین جهت صورت رایج و معمول در بیت حفظ شد.صرف نظر ازآنکه هنوز سندی برای وجه دوم به دست نیامده است.[۷]

۵ شب تاریک و ترس از امواج و گردابی اینگونه هولناک؛آنها که بر ساحل دریا آسوده می گذرند کی حال ما را می دانند.

برای نشان دادن حال وحشت و سرگردانی خود در جست و جوی راز خلقت ، نمایی از وحشت شب دریا وطوفان ساخته،و آن را در برابر آرامش سواحل آرام قرار داده است. خود را به عنوان سالک راه طریقت به کسی تشبیه کرده که شبی تاریک بر کشتی نشسته وبیم موج وگرداب مرگ او را تهدید می کند؛و سبکباران ساحلها آن ها هستند که فارغ ازتٲمل و تفکر در اینگونه مسائل،آسوده زندگی می کنند.تاریکی مسائل ماوراﺀ الطبیعه به مثابه شب تاریک ، بیم فرو افتادن در گرداب شک و گمراهی ، و سر انجام گرداب هائل مرگ هر کدام به نوعی در این نما جلوه گرند.

۶ هر چه کردم بر اثر خودسری به بد نامی منتهی شد؛بی شک رازی که از آن گروه گروه سخن گویند،پوشیده نخواهد ماند.

یعنی به جای اینکه رسوم متعارف جامعه را رعایت کنم خودسرانه به دنبال تمنیات دل رفتم و این سبب بدنامی من گردید؛ و اکنون مردم گروه گروه از این بد نامی سخن می گویند، چنین است که این راز پنهان نخواهد ماند.

۷ اگر حضور قلبی می خواهی پیوسته او را در نظر داشته باش؛هر وقت به کسی که دوستش داری بر خوردی،دنیا را واگذار و آن را نادیده بگیر.*

تَلقَ: از فعل لَقِیَ یَلقَی و مصدر لِقاﺀ به معنی کسی را دیدن یا با کسی برخورد کردن.

تَهوَی: از فعل هَوِیَ یَهوَی و مصدر هَوَی به معنی دوست داشتن.

دَع : فعل امر از فعل وَدَعَ یَدَعُ و مصدر وَدع به معنی ترک کردن و واگذاشتن.

اَهمِل: امر از فعل اَهمَلَ و مصدر اِهمال به معنی بی مصرف گذاشتن چیزی یا فراموش کردن آن.

حاصل معنی اینکه اگر می خواهی حضور قلبی با معشوق داشته باشی از یاد او غافل مباش،و وقتی به معشوق رسیدی هرچه را که جز اوست نادیده بگیر.

**********

گرچه از نظر ترتیب الفبایی در قافیه، این غزل نباید در اغاز قرار گیرد؛اما چون تا آنجا که دیده شده همه نسخه های حافظ با این غزل آغاز می شود و از این جهت سنتی ایجاد شده است،ما نیز از این سنت پیروی کردیم.

——————————————————————————–

[۱] معنی دو مصراع عربی و توضیحات از استاد دکتر محمدی است.

[۲] قزوینی،…«بعضی تضمینهای حافظ،» یادگار،س ۱۰،ش۹،ص۷۰٫

[۳] غنی،…حافظ، با یادداشتها و حواشی قاسم غنی… ص ۴۳٫

[۴] حافظ قزوینی، کتابخانه استاد مینوی، شماره ۳۱۸۲٫

[۵] غنی،…همان اثر، ص۴۳؛ نیز نگاه کنید به توضیحات ذیل بیت ۱۱۰/۱٫

[۶] رجایی،…فرهنگ اشعار حافظ… ص ۱۶۷٫

[۷] نیز نگاه کنید به مرتضوی،… مکتب حافظ… ص ۲۶۰٫

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

یک شنبه 22 تیر 1393  3:27 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon salma57
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:غزل ۰۰۱- الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها

معانی لغات غزل (1)


اَلا: حرف استفتاح که افادهِ تأکید و تنبیه به مخاطب (ساقی) را دارد.
یا: اِی، حرف ندا.
اَیُّ: منادای مفرد.
ها: هاء، حرف تنبیه، مضافٌ الیهِ اَیُّ.
السّاقی: سقّا، کسی که آب می آشاماند و در مجلس شراب: کسی که شراب می دهد و در اشعار حافظ بار کلمات یار، معشوق، جانان، همدم، حریف، محبوب را به عهده می گیرد و در اصطلاح عرفا به معنای معشوق ازلی است.
اَدِر: بگردان، به گردش درآور.
کأس: کاسه، قدح، پیاله یی که از شراب پُر باشد.
ناوِلها: ناولیها، بیاشامان (کاسه و قدح را به ما بیاشامان)
که: حرف ربط تعلیل که برای صیغه امر در مصراع اول علّت را بیان می کند.
عشق: محبّت مفرط، بسیار دوست داشتن و در اصطلاح عرفان جمیع کمالات را گویند که در یک ذات باشد.
نمود: نمایش داد، به نظر آمد.
نافه: کیسه و غلاف غدّه ای که در زیر شکم نوعی از آهوان نَرِ ختن از ولایت خَتا موجود است و مادّه مترشّحه آن که نتیجه پاره یی تغییرات در ماهیت خون است معطّر بوده و به نام مشک موسوم است.
کاخِر: که آخِر: قید زمان، عاقبت و سرانجام.
صبا: نسیم ملایمی که در اوایل بهار و پاییز از جانب شمال شرقی می وزد.
طُرّه: نَرده چوبی که برای محافظت در جلو ایوان نصب می کنند و به صورت استوانه های باریک چوبی عمودی با فواصل مساوی است و کِنایتاً به موهایی که از ناحیه بالای پیشانی تا بالای ابرو در پیشانی شانه زده و در زیر ابرو به خط افقی به چینند، (پیش زلفی) گفته می شود.
تاب: چین و شکن، پیچش.
جَعد: به هم پیچیده، موی تاب دار.
تابِ جَعدِ مشکین: در اصطلاح عرفا به راه پرپیچ و خمی که سالک در پیش رو دارد گفته می شود.
مرا: برای من.
منزل: جایگاه نزول مسافر در راه برای استراحت.
جانان:1- به معناي يار-معشوق-همدم-محبوب
2- استثنائا دراين بيت به معناي جمع جان و کنایتاً محبوبان، معشوقان، جانهایی دوست داشتنی است.
اَمنِ عیش: آسایش زندگانی، آسوده زیستن، در امن و امان زیستن.
جَرَس: زنگِ صداداری که به گردن حیوان پیش آهنگ قافله بسته می شد و زنگ صدادار بزرگی که مکاریها و قافله سالاران برای بیدار و سوار شدن مسافرین به صدا در می آوردند.
فریاد: صدای رسا و بلند برای کمک طلبیدن و یا آگاهی دادن.
بربندید: به بالا به بندید و کنایه از بستن محمل بر پشت چارپایان است.
مَحمِل ها: بارها، و در اینجا اشاره به کجاوه و پالکی و صندوقچه چوبی مکعبی سر بازی است که به دو طرف چارپایان بسته و مسافر در آن می نشسته است.
سجّاده: جای سجده نماز، پارچه طاهری که بر روی آن نماز یا بر آن سجده کنند.
پیر: مرد سپیدمو و مُسِن.
پیر مغان: پیر متصدّی آتش در آتشکده، پیر مِی فروش مُغ ها و مجوسی ها.
سالک: پوینده راه و رفتار و در اصطلاح عارفان به رونده راهی گفته می شود که به حق و حقیقت منتهی می شود.
هایل: هولناک، ترسناک.
خودکامی: خودکامگی، به کسی که در همه امور به میل و دلخواه خود عمل کرده و بی اعتنا به دستورات عقلی و تجربی باشد، گفته می شود.
حضور: مقابل غیبت، بودن در زمان معینی و در مکان معین و در اصطلاح عرفا بودن در پیشگاه مراد و آماده بودن ذهن در هر لحظه برای درک اسرار مطروحه و غیبت معنای نفی آن را افاده می کند و در اینجا کنایتاً به معنای آسایش و راحتی است.
مَتی: هرگاه، چون.
ما: حرف زاید.
تَلق: ملاقات کنی.
مَن: کسی که.
تَهوی: آرزویش داری، دوست می داری.
دَع: وداع کن، ترک کن.
دنیا: جهان.
اَهمِل: واگذار کن، رها کن.

 

معانی ابیات غزل (1)
(1)آهای! ای ساقی! جام شراب را بِگردان و به من بیاشامان چرا که عشق، در ابتدا آسان جلوه کرد اما برای من مشکل هايی در پی داشت.
(2)در آرزوی بوییدن بوی خوشی که نسیم صبا در اثر گشودن زلف مشکین او پراکنده می سازد، چه خون دل خوردن هایی نصیب من شد!
(3)در این منزل و در کنار یاران جانی و دوست داشتنی برای من چه جای خوش گذرانی است؟ حال آنکه زنگِ هُشدارِ قافله هر دم، ما را به بارگیری و حرکت فرا می خواند.
(4)هرگاه پیر و سالک راه حقّ به تو امر کند که سجّاده نمازت را به شراب بیالای، امر او را اطاعت کن زیرا او به پیچ و خمهای راه وصول به حقّ آگاهی دارد.
(5)در این شب تاریک و در میان گردابی هولناک و ترس از امواج، آنها که این راه را سپری کرده و در کنار ساحل در حال آسایشند از حال ما بی خبرند.
(6)عاقبت در اثر عدم پیروی از پیران طریقت و در اثر خودسری به ورطه بدنامی افتادم و این رازی را که در هر محفلی بازگو می شود چگونه می توان پنهان نگه داشت؟
(7)ای حافظ! اگر مایلی در حضور پیر طریقت از اسرار حقیقت آگاه شوی منکر دستورات او مشو و چون به ملاقات و دیدار محبوب خود رسیدی دنیا و مافیها را به حال خود رها کن.

 

شرح غزل (1)

وزن غزل: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
بحر غزل: هَزَج مثمّن سالم
*
1-گردآورنده اشعار حافظ (محمد گلندام) که برای اولین بار غزلهای شاعر را از روی حروف الفبا مرتب کرده است شاید به سبب شهرت همه گیر این غزل و اشارات عرفانی که از ابیات آن مستفاد می شده و در نتیجه طرفدارانی داشته و اینکه حافظ از دست دشمنان و حاسدان و متولیان دروغین شریعت عمری را در معرض تهمت و کارشکنی و بالنتیجه در رنج و عذاب به سر می برده و ابیات این غزل تلویحاً تعبیراتی از کارنامه زندگانی پر دردسر خود او بوده است آن را در سر فصل غزلهای با حرف (الف) قرار داده وگرنه به علت حرف (ه) ماقبل (الف) موجود در کلمه قافیه می بایستی در پایان غزلهای حرف (الف) جای گیرد.


2-دشمنی معاندین پس از ارتحال شاعر نیز ادامه داشت چنانکه بر سر دفن او و خواندن نماز بر پیکر مطهرش منازعه شد، گویی دست سرنوشت می خواست پایان کار او را همانند دفن فردوسی علیه الرّحمه درآورده تا برای آیندگان دلیلی باشد که بدانند چگونه قشریون پیش پابین در پی بریدن دستهایی که آخرالامر مجبور به بوسیدن آن شدند چه تلاشهای رذیلانه یی به خرج داده اند! اما امروزه کسی نام آنها و کسانی را که کتاب مثنوی شریف را با انبر (نه با دست) گرفته و در مزبله می انداختند نمی داند حال آنکه نام فردوسی و مولوی و حافظ گوش همه خاکیان و هوش تمام افلاکیان را پر و تسخیر کرده است. اجمالاً کار دشمنی پس از مرگ حافظ به جایی رسید که برای جلوگیری از اشاعه روزافزون اشعار او که به منزله خاری در چشم معاندین بود متوسّل به حیله تهمت و افترا شده چنین شایع کردند که این کتاب به جای آنکه در مقدّمه با نام خدا و نَعت حضرت ختمی مرتبت زینت یابد با تضمین بیتی از یزید بن معاویه شروع شده است.
مرحوم علامه قزوینی در این باره در شماره 5 و 6 مجله یادگار پس از درج نوشته (سودی) که برای اولین مرتبه در کتاب شرح حافظ خود به بیان این مطلب پرداخته، همچنین با ذکر شعر منسوب به اهلی شیرازی و کاتبی نیشابوری در تعریض بر حافظ در این باره، می نویسد: «این حکایت فوق العاده واهی و سخیف و عامیانه است و تقریباً به نحو قطع و یقین می توان گفت که به کلی مجعول و ساختگی است.» آنگاه نام بیش از سی جلد کتاب متون عربی و اسناد و مآخذ تاریخی عرب و دوازده کتاب تذکرده و سند اصیل را برشمرده و می نویسد که: «تمام این کتابها را زیر و رو کردم و مطلقاً و اصلاً به هیچ وجه مِنَ الوجوه از این دو بیت عربی منسوب به یزید در هیچ جا نشانه و اثری و خبری نیافتم.» و با دلیل متقن جَعلی بودن اشعار اهلی و کاتبی را نیز مدلّل می دارند و در خاتمه می نویسند: «من احتمال بسیار قوی می دهم که دو بیت مصنوعی منسوب به یزید:
انا المسموم ما عندی 
به تریاق و لاراقی
ادرکأساً و ناولها
الا یا ایّها السّاقی


هم از حیث وزن و هم از حیث قافیه و هم از حیث مضامین و طرز ادا و هم بالاخره از حیث استعمال بعضی از عین همان تعبیرات و کلمات از روی غزل ملمّع سعدی در بدایع ساخته شده ...».
بعضی از ابیات غزل سعدی از قرار ذیل است:
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
به صد دفتر نشاید کرد حسب الحال مشتاقی
قُم املأ و اَسقِنی کأساً و دَع مافیه مسموماً
اَما انتَ الّذی تسقی فعین السمّ تریاقی


که کلمات به کار گرفته شده در ابیات سعدی و بعضاً عین همان الفاظ و تعبیرات در بیت منسوب به یزید است. و ماحصل کلام آنکه حافظ از مضامین و تعبیرات غزل ملمّع سعدی متأثّر و بیت مشهور: الا یا ایّها السّاقی ... را سروده و به یزید نسبتی ندارد.


3-این غزل احتمالاً در اواخر سال 767 هجری یعنی موقعی که شاه محمود برادر شاه شجاع شیراز را در تصرّف خود داشت و شاه شجاع پس از دو سال دوری از شیراز عزم حمله و تسخیر آن را داشته و در بیرون دروازه شهر مقدّمات حمله به شیراز را تهیّه می دید سروده شده است و در این فرجه زمانی چندین غزل دیگر نیز توسط حافظ سروده شده که به موقع خود در شرح آن غزلها خواهد آمد. در این غزل ابهاماتی وجود دارد که این احتمال را تقویت می کند:


الف) در بیت دوم اخبار متواتر و شایعه های امیدوار کننده مبنی بر حمله قریب الوقوع شاه شجاع به شیراز و حالت انتظار شاعر را بازگو می کند.
ب) در بیت سوم شاعر از عدم امنیت خود در شهری که فعلاً شاه محمود بر آن مسلّط است و قبلاً (منزل جانان) یعنی در تصرّف شاه شجاع بوده سخن می راند.
ج) در بیت چهارم تشجیع شاه شجاع از طرف حافظ و اینکه من که قریب به پانزده سال از تو بزرگتر هستم و با تجربه تر و از احوال و اوضاع داخل شهر مطّلعم پیشنهاد حمله سریع به شهر را می کنم.
د) در بیت پنجم حالت بیم و هراس خود را بیان داشته و می گوید آنها که در حال حاضر دور از شیراز و تسلّط شاه محمود هستند نمی توانند به میزان گرفتاری ما پی ببرند.
ه) در بیت ششم با یادآوری این نکته که حافظ از طرفداران شناخته شده شاه شجاع بوده و در زمان حکومت موقّت شاه محمود متّهم و تحقیر می شود شمّه یی بیان می دارد و می گوید البته این امر چیزی نبود که بشود پنهان کرد و همه می دانستند که من طرفدار شاه شجاع هستم.
و) در بیت هفتم یعنی در مقطع غزل شاعر خود را امیدوار به پیروزی و ملاقات شاه شجاع می کند.


4-در پایان شرح این غزل باید به این نکته اشاره کرد که شاعر مضمون بیت پنجم غزل را که شاه بیت آن هم به حساب می آید، از همام تبریزی گرفته که می گوید:
گر ملامتگر نداند حال ما عیبش مکن 
ما میان موج دریائیم و او بر ساحل است
و همام تبریزی نیز از سعدی استقبال کرده است. سعدی می فرماید:
ای برادر ما به گرداب اندریم 
وآنکه شنعت می کند بر ساحل است 
و با مطالعه این سه بیت می توان به خوبی دریافت که حافظ در عالی ترین سطح بلاغت مضمون را پرورش داده است.
***

شرح استاد جلالیان
http://jalalian.ir/

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 3 اردیبهشت 1394  7:42 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل ۰۰۱- الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها

تعبیر :

مشکلاتتان بزودی حل خواهد شد و شما به نیت خودتان خواهید رسید. بعد از تاریکی و غم، روشنایی در انتظار شماست. خودتان را برای کاری که می خواهید انجام دهید آماده سازید. با توکل به حق و راه و رسم دینداری به کام دلتان می رسید. راز خودتان را به کسی نگوئید.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 4 اردیبهشت 1394  1:33 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها