0

مجموعه اشعار مدّاح و شاعر حاج علي انساني

 
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

مجموعه اشعار مدّاح و شاعر حاج علي انساني

مجموعه اشعار مدّاح و شاعر حاج علي انساني

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 8 خرداد 1393  11:55 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار مدّاح و شاعر حاج علي انساني

اظهار درد دل به زبان آشنا نشد


دل شد زخون لبالب و اين غنچه وا نشد


آن جا از زمان كه جدا از تنم شده است
 


يكدم سر من از سر زانو جدا نشد



با آنكه دست دشمن دو بازويم شكست



ديدي كه دامن تو زدستم رها نشد


شرمنداه ام , حمايت من بي نتيجه ماند



دستم شكست و بند زدست تو وا نشد



بسيار ديده اند كه پيران خميده اند

امّا يكي چو من به جواني دو تا نشد



از ما كسي سراغ ندارد غريب تر



در اين ميانه درد ز پلو جدا نشد

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 8 خرداد 1393  11:56 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار مدّاح و شاعر حاج علي انساني

نه تنها , روز كس بر ديدن زهرا نمي آيد





كه بر ديدار چشمم خواب هم شب ها نمي آيد



به موج اشك من الفت گرفته مردم چشمم



چنان ماهي كه بيرون از دل دريا نمي آيد



مريز اينقدر پيش چشم زهرا اشك مظلومي



ببين اي دست حق , دستم دگر بالا نمي آيد



نگويد كس چرا بانو گرفته دست بر زانو



به روي پا ستادن ديگر از زهرا نمي آيد


چه مي بينند حال مادر خود كودكان گويند


كه مي سوزيم و غير از سوختن از ما نمي آيد



شما اي اهل يثرب مي شويد آسوده از دستم



صداي نالۀ زهرا دگر فردا نمي آيد

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 8 خرداد 1393  11:56 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار مدّاح و شاعر حاج علي انساني

چي مي شد ؟ گر مرا با غربت خود آشنا مي كرد




چه مي شد سفره اش گر , گل باغچه وا مي كرد




چرا دور مي كرد دور از چار طفلش بستر خود را




گل از چه خويش را از غنچه هاي خود جدا مي كرد




اگر از گريه اش همسايگان را شكوه بر لب بود




دل شبها نمي زد پلك و آنان را دعا مي كرد




به چشم خويشتن ديدم كه بشكستند بازويش




ولي مادر مگر دامان حيدر را رها مي كرد




هم از سينه هم از بازوش خون مي رفت در آن روز




وليكن مي دويد و با بابم را صدا مي كرد




نماز عشق نيّت كرد ما بين در و ديوار




ولي زان پس ركوع خود ميان كوچه ها مي كرد




مرا مي بُرد و دست او به روي روي شانۀ من بود




قد دختر , كنار مادرش كار عصا مي كرد

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 8 خرداد 1393  11:57 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار مدّاح و شاعر حاج علي انساني


چه غم گر هر كسي از من به جزء غم رو بگرداند



مبادا از سرم رو كاسهء زانو بگرداند







رهين منّت دردم كه بنشسته به پهلويم



به بستر , او مرا زين سو , بر آن سو بگرداند







نگاه شوهر تنهاي من اين راز مي گويد



كه ديده ؛ همسري از همسر خود رو بگرداند







زبس بيزارم از دشمن عيادت چون كند از من



كمك از فضه گيرم تا رُخم از او بگرداند







دلم را مژده دادم تا اجل آيد به امدادم



كجا بيمار رو , از كاسهء دارو بگرداند







پرستاري ندارم بر سر بالين بيماري



مگر آهم از اين پهلو به آن پهلو بگرداند







فدايي علي هستم پي حفظش دلم خواهد



اجل دست مرا گيرد به دور او بگرداند

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 8 خرداد 1393  11:57 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار مدّاح و شاعر حاج علي انساني

دبدید که عشق هنوز لشکر دارد

دبدبد که این قافله رهبر دارد
ای مانده رهروانی عهد شکن
این ملک علی مالک اشتر دارد

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 8 خرداد 1393  11:58 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار مدّاح و شاعر حاج علي انساني

محرم 1433

با صد حضور باز طلبگارت آمدم
دست چمن گرفته به گلزارت آمدم

احسان به هرچه می‌خردم سود با من است
از قیمتم مپرس به بازارت آمدم

وصل محیط می‌برد از قطره ننگ عجز
كم نیستم، به عالم بسیارت آمدم

بیع و شرای چارسوی عشق، دیگر است
خود را فروختم كه خریدارت آمدم

بر آب چشم و جاروی مژگان من ببین
من خاكروب مقدم زوارت آمدم
شعر از بیدل دهلوی

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 8 خرداد 1393  11:58 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار مدّاح و شاعر حاج علي انساني

زبان‌حال حضرت زینب(س) به حضرت ام‌البنین(س)

گمان مكن پسرت ناتنی‌برادر بود
قسم به عشق، كنارم حسین دیگر بود

منال ام بنین و ببال از عباس
تو شیرمادر و شیر تو شیرپرور بود

سقوط قلعه‌ی خیبر اگر به نام علی‌ست
فرات: خیبر دیگر؛ یل تو حیدر بود

ز شام تا به سحر دور خیمه‌ها می‌گشت
كه ماه هاشمیان بود و مهرپرور بود

به لرزه بود از او پشت هفت‌پشت ستم
یل تو یك‌تنه یك تن نبود، لشگر بود

به جای دست روی چشم خویش تیر گذاشت
ببین كه تا به چه حدی مطیع رهبر بود

اگر فتاد روی خاك می‌شود پرپر
ولی گل تو روی شاخه بود و پرپر بود

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 8 خرداد 1393  11:58 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار مدّاح و شاعر حاج علي انساني

چه کنم! آتشی افتاده به جانم چه کنم؟
آتش از آب دو دیده ننشانم چه کنم؟

تو در این شهر فقط چشم به راهم بودی
ای همیشه نگرانم، نگرانم چه کنم؟

گوشه ی خانه من و چار جگر گوشه ی تو
غم ز شش سمت گرفته به میانم چه کنم؟

در ره مسجد و خانه به زمین می خوردم
از همان موقع شده ورد زبانم چه کنم؟

من که هر کس گرهی داشت کمک از من خواست
گرهی خورده به کارم که ندانم چه کنم؟
*** استاد حاج علی انسانی***

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 8 خرداد 1393  11:59 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار مدّاح و شاعر حاج علي انساني

بیمار غیر شربت اشک روان نداشت
بودش هزار درد و توان بیان نداشت
دانی چرا ز آل پیمبر کشید دست
نقشی دگر به کار ستم آسمان نداشت
تنها زمین نداشت به سر دست از فلک
پایی به عزم پیش‌نهادن، زمان نداشت
یکسر به خاک ریخت گل و غنچه، شاخ و برگ
آمد ولی زباغ نصیبی خزان نداشت
دانی به کربلا ز چه او را عدو نکشت
تا کوفه زنده ماندن او را گمان نداشت
از تب زبس که ضعف بر او چیره گشته بود
می‌خواست بگذرد ز سر جان، توان نداشت
یک آسمان ستاره به ماه رخش ز اشک
می‌رفت، یک ستاره به هفت آسمان نداشت
در ترکش دلش که دو صد تیر آه بود
می‌برد و غیر قامت زینب کمان نداشت

***حاج علی انسانی***

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 8 خرداد 1393  11:59 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار مدّاح و شاعر حاج علي انساني

یک گل نصیبم از دو لب غنچه‌فام کن
یا پاسخ سلام بگو یا سلام کن

 
ای حسن مطلع غزل زندگانی‌ام
شعر مرا «تمام» به حسن ختام کن

 
ای آفتاب خانه‌ی حیدر! مکن غروب
این سایه را تو بر سر من مستدام کن

 
پیوسته نبض من به دو پلک تو بسته است
بر من، تمام من! نگهی را تمام کن

 
تا آیدم صدای خدای علی به گوش،
یک بار با صدای گرفته صدام کن

 
از سرو قدشکسته نخواهد کسی قیام
ای قامتت قیامت من! کم قیام کن

 
درهای خلد بر رخ من باز می‌کنی
از مهر همره دو لبت یک کلام کن

 
با یک نگاه عاطفه عمر دوباره باش
ای مهر پرفروغ! طلوعی به شام کن

 
این کعبه بازویش حجرالأسود علی‌ست
زینب! بیا و با حجرم استلام کن
***استاد حاج علی انسانی***

 

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 8 خرداد 1393  12:00 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار مدّاح و شاعر حاج علي انساني

آزار داده‌اند ز بس در جوانی‌ام
بیزار از جوانی و از زندگانی‌ام

جانانه‌ام که رفت، چرا جان نمی‌رود؟
ای مرگ! همتی که به جانان رسانی‌ام

هر شب به یاد ماه رخت تا سحرگهان
هر اختری‌ست شاهد اخترفشانی‌ام

بر تیرهای کینه، سپر گشت سینه‌ام
آرَم گواه پیش تو پشت کمانی‌ام

یاری ز مرگ می‌طلبم، غربتم ببین
امت پس از تو کرد عجب قدردانی‌ام!

موی سپید و فصل جوانی خبر دهد
کز هجر خود به روز سیه می‌نشانی‌ام

دیوار می‌کند کمکم راه می‌روم
دیگر مپرس از من و از ناتوانی‌ام

سوزنده‌تر ز آتش غم غربت علی‌است
ای‌مرگ! مانده‌ام که ز غم‌ها رهانی‌ام
***استاد حاج علی انسانی***
از وبلاگ حسینیه

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 8 خرداد 1393  12:00 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار مدّاح و شاعر حاج علي انساني

تـا عـلــی ماهَـش بـه ســوی قبـــر بُرد
مـاه، رخ از شــرم، پـشـت ابـــــر بُرد

آرزوهــا را عـلــی در خــــاک کـــرد
خـاک هــم گـویی گــریبـان چاک کرد

زد صــدا: ای خــاک، جـانـانــم بگیــر
تــن نـمـانــده هیـچ از او، جـانـــم بگیر

نــاگــهـان بـر یــاری دســــت خــــــدا
دسـتــی آمـد، همچو دست مصـطـفــی

گـوهــرش را از صــدف، دریا گرفت
احـمــــد از دامـاد خـود، زهــرا گرفت

گـفـتـش ای تـاج ســر خیــل رُسُــــــــل
وی بَــر تـــو خُــرد، یکسر جزء و کل

از مــن ایــن آزرده جـانـــت را بـگـیـر
بـازگــردانــدم، امـانــت را بـگیــــــــــر

بــار دیــگر، هـدیـه ی داور بـگـیــــــــر
کــوثـــرت از سـاقــــی کـوثــــــــر بگیر

مــی کِـشــد خجلــت عـلــی از محضـرت
یــاس دادی، می دهد نیلوفــرت

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 8 خرداد 1393  12:01 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار مدّاح و شاعر حاج علي انساني

گل، بر من و جوانی من گریه می‌کند
بلبل به خسته جانی من گریه می‌کند


از بس که هست غم به دلم، جای آه نیست
مهمان به میزبانی من گریه می‌کند


از پا فتاده پا و ز کار اوفتاده دست
بازو به ناتوانی من گریه می‌کند


گل‌های من هنوز شکوفا نگشته‌اند
شبنم به باغبانی من گریه می‌کند


در هر قدم نشینم و خیزم میان راه
پیری، بر این جوانی من گریه می‌کند


گردون، که خود کمان شده، با چشم ابرها
بر قامت کمانی من گریه می‌کند


این آبشار نیست که ریزد، که چشم کوه
بر چهره‌ی خزانی من گریه می‌کند


فردا مدینه نشنود آوای گریه‌ام
بر مرگ ناگهانی من گریه می‌کند

علی انسانی

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 8 خرداد 1393  12:01 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار مدّاح و شاعر حاج علي انساني

یک گل نصیبم از دو لب غنچه فام کن

یا پاسخ سلام بگو یا سلام کن


ای آفتاب خانه حیدر مکن غروب

این سایه را تو بر سرمن مستدام کن


پیوسته نبض من به دو پلک توبسته است

بر من تمام من نگهی را تمام کن


تا آیدم صدای خدای علی به گوش

یک بار با صدای گرفته صدام کن


از سرو قدشکسته نخواهدکسی خرام

ای قامتت قیامت من کم قیام کن


در های خلد بر رخ من باز می کنی

از مهر همره دو لبت یک کلام کن


این کعبه بازویش حجرالاسودعلیست

زینب بیا و با حجرم استلام کن

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 8 خرداد 1393  12:01 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها