راوندی گفته است:
داود بن محمد نهدی از عمران بن محمد اشعری نقل کرده است که گفت: خدمت امام جواد علیه السلام رسیدم و خواسته های خود را گفتم و عرض کردم: ام حسن، خدمت شما سلام می رساند و پیراهنی از شما می خواهد که کفن خویش سازد. حضرت فرمود: البته او، از این بی نیاز شده است، من بیرون آمدم و مفهوم سخن حضرت را نفهمیدم، پس خبر رسید، سیزده روزا چهارده روز جلوتر، از دنیا رفته است. [1] .
همچنین گفته است:
از عمران بن محمد روایت شده که گفت: برادرم،ک زره با چند چیز دیگر به من داد که به امام جواد علیه السلام تحویل دهم، آنها را نزد حضرت بردم، در حالی که زره را فراموش کرده بودم، چون خواستم با حضرت خداحافظی کنم، به من فرمود: زره را هم بیاور.
و مادرم نیز خواسته بود که پیراهنی از حضرت، برایش بگیرم و چون با او در میان گذاشتم فرمود به آن نیازی ندارد، پس خبر رسید که بیست روز پیش از دنیا رفته است. [2] .
مسعودی گفته است: از صالح بن عطیه اصم نقل شده که گفت: قبل از بیرون رفتن امام جواد علیه السلام به جانب عراق، حج گزاردم و خدمت حضرت از تنهایی شکایت کردم؛ حضرت به من فرمود: آگاه باش که تو، از حرم بیرون نخواهی رفت تا کنیزی خریداری کنی و از او، فرزند دار شوی. عرض کردم: فدایتان شوم! اگر صلاح می دانید، راهنمائیم کنید؛ حضرت فرمود: آری، برو و جستجو کن و چون کنیزی انتخاب کردی، مرا آگاه ساز؛ من نیز چنین کردم.
حضرت فرمود: برو و نزدیک صاحب کنیز باش تا من بیایم؛ من نیز به غرفه کنیز فروش رفتم؛ امام جواد علیه السلام بر ما گذشت و به کنیزک، نظر افکند و گذشت؛ چون خدمت حضرت رسیدم، فرمود: او را دیدم، اما عمر کوتاهی دارد؛ فردا صبح، نزد صاحبش رفتم؛ او گفت: کنیز تب دار است و نمی توان او را نشان داد؛ روز بعد به سراغش رفتم؛ صاحبش گفت: همین امروز به خاکش سپردم؛ پس خدمت امام جواد علیه السلام رسیدم و او را مطلع ساختم و کنیز دیگری خریدم و فرزندم محمد، از وی زاده شد. [3] .
پی نوشت ها:
[1] الخرائج و الجرائح 2: 667 ح9.
[2] الخرائج و الجرائح 2: 667 ح 9.
[3] اثبات الوصیه: 218.