0

پوشش اسلامی، لازمۀ حضور اجتماعی زنان از دیدگاه استاد شهید مطهری

 
fuzulinakon
fuzulinakon
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : اسفند 1387 
تعداد پست ها : 71
محل سکونت : اصفهان

پوشش اسلامی، لازمۀ حضور اجتماعی زنان از دیدگاه استاد شهید مطهری

[(سوره أنزالناها و فرضناها و أنزلنا فیها آیاتٍ بیّناتٍ لعلّکم تذکّرون )  (نور: 1)]
می فرمایند در این سوره یک سلسله آیات روشن آورده ایم؛ باشد که شما متذکر شوید و بیدار و هشیار گردید. اینکه در ابتدا می فرماید « سوره ای است که نازل کرده ایم »، تنها سوره ای که با این جمله شروع می شود، این سوره است. ما بسیاری از سوره ها داریم که از اولی که شروع
می شود؛ به عنوان این است که «کتاب فرود آوردیم»؛ یعنی به همه قرآن اشاره می کند؛ ولی اینجا تنها به همین سوره اشاره می کند. معلوم می شود که یک عنایت خاصی به مفاد این سوره است.

معنای «سوره» را می دانید؛ هر قطعه ای از آیات قرآن که با یک «بسم الله» شروع می شود و بعد پایان می پذیرد، به طوری که بعد از آن، بسم الله دیگری هست، این قطعه را «سوره» می گویند. قرآن از کتابهائی است که فصل، باب و بخش ندارد؛ ولی قطعه قطعه شدنش به صورت سوره سوره بودن است و هر سوره با یک بسم الله آغاز می شود و بسم الله آغاز قطعه بعد، نشان دهندۀ پایان سوره قبلی است. و می گویند کلمۀ «سوره» از همان ماده ای است که کلمه «سور» وضع شده است. در زبان عرب، آن حصاری را که دور شهرها می کشیدند که یک شهر را در داخل خودش قرار می داد و یک حائطی بود (یعنی یک دیواری بود) که بر تمام شهر یا قصبه و یا ده احاطه داشت، «سور» می گفتند. «سور البلد» دیوار مرتفعی بود که دور یک شهر می کشیدند. کأنّه هر سوره ای در داخل یک حصار قرار گرفته است؛ از این جهت به آن «سوره» می گویند. قرآن را هم خود پیغمبر سوره سوره کرده است؛ نه اینکه بعد، مسلمین آن را سوره سوره کرده باشند. از اوّلی که قرآن نازل شد، به صورت سوره سوره نازل شد.

آیۀ اول مخصوصاً با تعبیر «سوره أنزلناها» و بعد هم با کلمه «فرضناها» این مطلب را می فهماند که مسائل مربوط به عفاف، مسائلی بسیار جدی است. یعنی درست در جهت عکس آنچه بشر امروز فکر می کند که در جهت سهل کردن و ساده کردن و ناچیز شمردن روابط جنسی حرکت می کند و به غلط اسمش را آزادی می گذارد و به اصطلاح در جهت «آزادی جنسی» گام بر
می دارد، قرآن آنچه تحت عنوان حریمهای عفاف مطرح می کند، و آنچه تحت عنوان مجازاتهای بی عفتی بیان می کند، و آنچه تحت عنوان مجازات لکه دار کردن زنهائی که عفیفه اند و به دروغ متهم[ به بی عفتی] می شوند بیان می کند، و آنچه در باب ترغیب به ازدواج بیان می کند، و بالأخره هرچه در باب مسائل عفاف گفته است، می خواهد بگوید اینها مسائل بسیار بسیار جدی و فرض است و نمی شود اینها را کوچک شمرد. و یکی از بدبختیهای دنیای امروز، تحقیر کردن اصول عفاف و تقوا در امور جنسی است که بعد عرض می کنیم.

(سوره انزلناها و فرضناها): سوره ای است که فرود آورده ایم و رعایت مقررات این سوره را فرض و حتم کرده ایم؛ یعنی مهم می شماریم، کوچک نمی شماریم. ( و انزلنا فیها آیاتٍ بیّناتٍ): و ما در این سوره یک سلسله آیات بیّنه فرستاده ایم، آیات بزرگ و روشن فرستاده ایم. ممکن است مقصود، تمام آیات سوره باشد؛ یا آن طور که علامۀ طباطبائی در تفسیر المیزان می فرمایند، مقصود، آن آیاتی است که در وسط سوره آمده و در واقع، آن آیات، ستون فقرات این سوره است. سایر آیات سوره راجع به آداب و اخلاق جنسی است و آن آیات مربوط به اصول عقاید است؛ که وجه تناسبش را بعد بیان می کنیم. به هر حال، قرآن می گوید ما این سوره را فرود آورده ایم و مقررات و محتوای این سوره را که در زمینۀ آداب و اخلاق جنسی است، حتم شمرده ایم؛ یک سلسله آیات بینه در آن فرود آورده ایم برای بیداری و آگاهی بشر؛ ( لعلّکم تذکّرون ): باشد که شما یادآوری شوید، آگاهی پیدا کنید؛ از غفلت خارج گردید.

شاید بدانید که فرق است میان «تفکر» و «تذکر». «تفکر» آنجائی است که یک مسئله ای را که انسان به کلی نسبت به آن جاهل و نادان است و نمی داند، به انسان می آموزند؛ که قرآن در بسیاری از موارد، دم از تفکر می زند. «تذکر» در مسائلی است که فطرت انسان خود به خود صحت آن مسائل را درک می کند؛ ولی باید یادآوری کرد و توجه داد. قرآن مخصوصاً اینها را به عنوان «تذکر» بیان می کند. شاید یک علتش احترام گذاردن به بشر است: ما شما را به این مسائل متوجه می کنیم؛ یعنی مسائلی است که اگر خودتان هم بیندیشید، می فهمید؛ ولی ما شما را متذکر و متوجه می کنیم.[1]

 

بررسی آیات پوشش و حجاب زنان در قرآن کریم

پوشش زن در اسلام این است که زن در معاشرت خود با مردان، بدن خود را بپوشاند و به جلوه گری و خودنمائی نپردازد. آیات مربوطه همین معنی را ذکر می کند و فتوای فقها هم مؤید همین مطلب است؛ و ما حدود این پوشش را با استفاده از قرآن و منابع سنت، ذکر خواهیم کرد.

در آیات مربوطه لغت «حجاب» به کار نرفته است. آیاتی که در این باره هست؛ چه در سورۀ مبارکه نور و چه در سوره مبارکه احزاب، حدود پوشش و تماسهای زن و مرد را ذکر کرده
است، بدون آنکه کلمۀ «حجاب» را به کار برده باشد.آیه ای که در آن، کلمۀ «حجاب» به کار رفته است، مربوط است به زنان پیغمبر اسلام.

[ ر. ک. عنوان 110 از همین دفتر (صص 224 و 225). ]

در اصطلاح تاریخ و حدیث اسلامی، هرجا نام « آیۀ حجاب » آمده است، مثلاً گفته شده قبل از نزول آیۀ حجاب چنان بود و بعد از نزول آیۀ حجاب چنین شد، مقصود این آیه است که مربوط به زنان پیغمبر است [2]؛ نه آیات سوره نور که می فرماید: ( قل للمؤمنین یغضّوا من أبصارهم ) (الی آخر) ( و قل للمؤمنات یغضضن من أبصارهنّ) [ نور: 30 و 31 ]، یا آیه سورۀ احزاب که می فرماید: (... یدنین علیهنّ من جلابیبهنّ) [احزاب: 59] (الی آخر).

اما اینکه چطور شد در عصر اخیر به جای اصطلاح رایج فقها، یعنی «ستر» و «پوشش»، کلمۀ «حجاب» و «پرده» و «پردگی» شایع شده است، برای من مجهول است؛ و شاید از ناحیۀ اشتباه کردن حجاب اسلامی به حجابهایی که در سایر ملل مرسوم بوده است، باشد.[3]

 

 

مضمون آیات سورۀ نور در مورد پوشش و نگاه

... در سورۀ نور، آیه ای که مربوط به مطلب است، آیه 31 می باشد. چند آیه قبل از آن آیه متعرض وظیفه اذن گرفتن برای ورود در منازل است و در حکم مقدمۀ این آیه می باشد. تفسیر آیات را از آنجا شروع می کنیم:

( یا ایِها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوتاً غیر بیوتکم حتّی تستأنسوا و تسلّموا علی أهلها؛ ذلکم خیرٌ لکم لعلّکم تذکّرون š فإن لم تجدوا فیها أحداً فلاتدخلوها حتّی یؤذن لکم؛ و أن قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو أزکی لکم؛ و الله بما تعملون علیمٌ  š لیس علیکم جناحٌ أن تدخلوا بیوتاً غیر مسکونهٍ فیها متاع لکم؛ و الله یعلم ما تبدون و ما تکتمونš قل للمؤمنین یغضّوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک أزکی لهم؛ إنّ الله خبیرٌ بما یصنعونš و قل للمؤمنات یغضضن من أبصار هنّ و یحفظن فروجهنّ و لا یبدین زینتهنّ إلّا ما ظهر منها؛ ولیضربن بخمرهنّ علی جیوبهنّ؛ ولایبدین زینتهنّ إلّا لبعولتهنّ أو آبائهنّ أو آباء بعولتهنّ أو أبنائهنّ أو أبناء بعولتهنّ أو إخوانهنّ أو بنی إخواتهنّ أو نسائهنّ أو ما ملکت أیمانهنّ أو التّابعین غیر أولی الإربه من الرّجال أو الطّفل الّذین لم یظهروا علی عورات النساء؛ و لا یضربن بأرجلهنّ لیُعلَم ما یخفین من زینتهنّ؛ و توبوا إلی الله جمیعاً أیّه المؤمنون لعلّکم تفلحونš)                                                    (نور: 31 تا 27)

«ای کسانی که ایمان آوردید، به خانۀ دیگران داخل نشوید مگر آنکه قبلاً آنان را آگاه سازید و بر اهل خانه سلام کنید؛ این برای شما بهتر است؛ باشد که پند گیریدš اگر کسی را در خانه
نیافتید، داخل نشوید تا به شما اجازه داده شود. اگر گفته شد باز گردید، باز گردید که پاکیزه تر است بر شما. خدا بدانچه انجام می دهید، داناست š باکی نیست که در خانه هایی که محل سکنی نیست و نفعی در آنجا دارید، (بدون اجازه) داخل شوید. خدا آنچه را آشکار می کنید و آنچه را نهان می دارید، آگاه است š به مردان مؤمن بگو دیدگان فرو خوابانند و دامنها حفظ
کنند؛ این برای شما پاکیزه تر است. خدا بدانچه می کنید، آگاه است š به زنان مؤمنه بگو دیدگان خویش فرو خوابانند و دامنهای خویش حفظ کنند؛ و زیور خویش آشکار نکنند مگر آنچه پیداست؛ سرپوشهای خویش بر گریبانها بزنند؛ زیور خویش آشکار نکنند مگر برای شوهران یا پدران یا پدرشوهران یا پسران یا پسرشوهران یا برادران یا برادرزادگان یا خواهرزادگان یا زنان یا مملوکانشان یا مردان طفیلی که حاجت به زن ندارند یا کودکانی که از راز زنان آگاه نیستند (یا بر کامجوئی از زنان توانا نیستند)؛ و پای به زمین نکوبند که زیورهای مخفی شان دانسته شود. ای گروه مؤمنان، همگی به سوی خداوند توبه برید؛ باشد که رستگار شویدš».

مفاد آیه اول و دوم این است که مؤمنین نباید سرزده و بدون اجازه به خانۀ کسی داخل شوند. در آیۀ سوم، مکانهای عمومی و جاهائی که برای سکونت نیست، از این دستور استثنا می گردد. سپس دو آیه دیگر مربوط به وظائف زن و مرد است در معاشرت با یکدیگر که شامل چند قسمت است:

هر مسلمان، چه مرد و چه زن، باید از چشم چرانی و نظربازی اجتناب کند؛
مسلمان؛ خواه مرد یا زن، باید پاکدامن باشد و عورت خود را از دیگران بپوشد؛
زنان باید پوشش داشته باشند و آرایش و زیور خود را بر دیگران آشکار نسازند و درصدد تحریک و جلب توجه مردان بر نیایند؛
دو استثنا برای لزوم پوشش زن ذکر شده که یکی با جملۀ « و لایبدین زینتهنّ إلّا ما ظهر منها » بیان شده است و نسبت به عموم مردان است، و دیگری با جملۀ « و لایبدین زینتهنّ إلّا لبعولتهنّ... » ذکر شده و نداشتن پوشش را برای زن نسبت به عدۀ خاصی تجویز می کند.[4] 
 

دستور کاهش دادن نگاه در مواجهه با نامحرم

 ( قل للمؤمنین یغضّوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم...) [نور: 30]؛ یعنی بگو به مردان مومن که دیده های خود را بخوابانند و عورت خویش را حفظ کنند....

«عین» و «بصر»

در این آیه کلمه «ابصار» که جمع بصر است، به کار رفته است. فرق است بین کلمۀ «بصر» و کلمه «عین»؛ همان طوری که در فارسی هم فرق است بین کلمه «دیده» و کلمه «چشم». «عین» که فارسی آن «چشم» است، نام عضو مخصوص و معهود است، با قطع نظر از کار آن؛ ولی کلمۀ «بصر» و همچنین فارسی آن، «دیده»، از آن جهت به چشم اطلاق می شود که کار مخصوص «دیدن» («اِبصار») از آن سر می زند. لذا این دو کلمه اگر چه اسم یک عضو می باشد، ولی مورد استعمال آنها تفاوت دارد.

وقتی که یک شاعر می خواهد تناسب و زیبائی چشم معشوق را توصیف کند و نظر به عمل دیدن ندارد، لفظ «چشم» را به کار می برد.

در این مورد، استعمال لفظ «دیده» صحیح نیست؛ زیرا در اینجا عنایت به خود چشم است؛ به درشتی و ریزی و مشکی یا میشی یا خمار بودن آن است.

مثل اینکه شاعر می گوید:

دو چشم مست تو خوش می کشند ناز از هم

نـمی کنـند دو بـد مـست احـتراز از هــم

ولی وقتی عنایت به کار چشم، یعنی عمل دیدن باشد، کلمۀ «دیده» را به کار می برند. شاعر
می گوید:

«دیده را فایده آن است که دلبر بیند »

در آیه مورد بحث، چون عنایت به کار چشم، یعنی عمل دیدن است، کلمۀ «أبصار» به کار رفته است، نه کلمۀ «عیون».

«غضّ» و «غمض»

کلمۀ دیگری که در این آیه به کار رفته است، کلمه «یَغُضّوا» ست که از مادّۀ «غضّ» است. «غضّ» و «غمض» دو لغت است که هردو در مورد چشم به کار می رود و برخی آن دو را با هم اشتباه می کنند. باید معنای این دو کلمه را نیز مشخص کنیم.

«غمض» به معنای بر هم گذاردن پلکهاست. می گویند: «غمض عین کن»؛ کنایه از اینکه صرف نظر کن. چنان که ملاحظه می کنید، این لغت با کلمه «عین» همراه می شود، نه با کلمه «بصر». ولی در مورد کلمه «غضّ» می گویند «غضّ بصر» و یا «غضّ نظر» و یا «غضّ طرف». «عضّ» به معنای کاهش دادن است و «غضّ بصر» یعنی کاهش دادن نگاه.

در قرآن کریم، سوره لقمان، آیه 19، از زبان لقمان به فرزندش می گوید: (و اغضض من صوتک): یعنی صدای خودت را کاهش بده، ملایم کن، فریاد نکن. در آیه 3 از سوره حجرات می فرماید: ( إن الذین یغضّون أصواتهم عند رسول الله أولئک الذین امتحن الله قلوبهم للتقوی)؛ یعنی آنان که صدای خود را (هنگام سخن گفتن) در حضور رسول خدا ملایم می کنند، یعنی فریاد بر نمی آورند، آنان کسانی هستند که خداوند دلهایشان را برای تقوا آزمایش کرده است.

در حدیث معروف هند بن ابی هاله که اوصاف و شمایل رسول اکرم (ص) را توصیف کرده، چنین آمده است: «و إذا فَرِح غَضَّ طَرفَه» [5]؛ یعنی وقتی که خوشحال می شد، چشمها را به حالت نیمه خفته در می آورد. بدیهی است که مقصود این نیست که چشمها را روی هم می گذاشت و یا به طرف مقابل نگاه نمی کرد. مدحوم مجلسی در بحار این جمله را این طور تفسیر می کند:

« أی کَسَرَه و أطرَقَ و لم یَفتَح عینَه. و إنّما یفعل ذلک لیکون أبعَدَ مِن الأشَرِ و المَرَحِ ».

یعنی پلک چشم را می شکست و سر را به پائین می انداخت و چشمها را نمی گشود؛ چنین
می کرد تا از حالت شادی زدگی دور باشد. معمولاً افرادی که مغلوب احساسات خود هستند، هنگامی که شادی به آنها رو می آورد، بی اختیار چشمها را گشاد می کنند و قهقهه سر می دهند و به هیجان می آیند؛ برخلاف افراد سنگین و باوقار.

علی (ع) در توصیۀ معروفش به فرزند خود، محمد بن الحنیفیّه، هنگامی که در جنگ جمل پرچم را به او داد، فرمود: « کوهها اگر از جا کنده شوند، تو سر جای خود باش؛ دندانها را روی هم فشار بده ( تا خشم و غضبت تحریک شود )، سر خود را به خداوند عاریه بده و پاها را در زمین میخکوب کن ». آن گاه در آخر اضافه فرمود: «اِرمِ ببصرک أقصی القومِ، و غُضَّ بصرَک» [6]؛ یعنی تا آخرین نقطه دشمن را نظر بینداز و چشمها را بخوابان. بدیهی است که مقصود این نیست که چشمها را ببند یا نگاه نکن؛ مقصود این است که به یک نقطه معین، مخصوصاً به تجهیزات دشمن، خیره نشو.

همچنین در دستور العمل عمومی آن حضرت به اصحابش در جنگها می فرماید: « غُضّوا الأبصارَ فإنّه أربَطُ للجأشِ، و أسکَنُ للقلوب؛ و أمیتوا الأصواتَ فإنّه أطرَدُ للفَشَلِ » [7]: نگاهها را به تجهیزات دشمن کم کنید که این طور دلها محکم تر و آرام تر است؛ بانگها را کوتاه کنید که این طور بهتر سستی را طرد می کند.

از همه این موارد چنین فهمیده می شود که معنی «غضّ بصر» کاهش دادن نگاه است؛ خیره نشدن و تماشا نکردن و به اصطلاح نظر استقلالی نیفکندن است.

صاحب مجمع البیان در ذیل آیه مورد بحث (آیه سوره نور) می گوید: « أصلُ العضِّ النّقصانُ »؛ یعنی ریشه معنی غض، کاهش و کمی است.

« یقال غَضَّ مِن صوتِه و مِن بصرِه، أی نَقَضَ »؛ یعنی وقتی که این مادّه به صوت یا بصر نسبت داده می شود، یعنی آن را کاهش داد. در ذیل تفسیر آیه سورۀ حجرات می گوید: « غَضَّ بصَره إذا ضعّفه عن حِدّهِ النّظرِ »؛ یعنی معنی « غَضَّ بصرَه » این است که تند نگاه کردن را کم کرد.

راغب اصفهانی در کتاب نفیس مفردات القرآن این کلمه را عیناً همین طور معنی می کند.

علی هذا، در آیۀ مورد بحث، معنای «یغضّوا من أبصارهم» این است که نگاه را کاهش بدهند؛ یعنی خیره نگاه نکنند؛ و به اصطلاح علمای اصول، نظرشان آلی باشد، نه استقلالی.

توضیح اینکه یک وقت نگاه انسانی به یک شخص، برای ورانداز کردن و دقت کردن به خود آن شخص است؛ مانند اینکه بخواهد وضع لباس و کیفیت آرایش او را مورد مطالعه قرار دهد؛ مثلاً ببیند کراواتش را چگونه بسته است و موی سرش را چگونه آرایش کرده است. ولی یک وقت دیگر، نگاه کردن به شخصی که با او روبروست، برای این است که با او حرف می زند؛ و چون لازمۀ مکالمه نگاه کردن است، به او نگاه می کند. این نوع از نگاه کردن که به عنوان مقدمه و وسیلۀ مخاطب است، «نظر آلی» است؛ ولی نوع اول «نظر استقلالی» است.

پس معنی جمله این است: « به مؤمنین بگو به زنان خیره نشوند و چشم چرانی نکنند ».

این نکته باید اضافه شود که برخی از مفسران که «غضّ بصر» را به معنی «ترک نظر» گرفته اند، مدعی هستند که مقصود، ترک نظر به عورت است؛ همچنان که جملۀ بعد نیز ناظر به حفظ عورت از نظر است. و باز همان طور که فقها گفته اند، فرضاً مقصود از غضّ بصر، ترک نگاه به طور کلی باشد، اعم از نگاهی که به منظور تماشا و التذاذ باشد و یا نگاهی که لازمۀ مخاطبه
است، متعلَّق نگاه ذکر نشده است که چیست. [8]

ولی اگر چنان که ما استنباط کردیم، مقصود از «غضّ بصر» این باشد که خیره نگاه نکنند، یعنی ناظر به نگاهی باشد که لازمه مخاطبه است و مقصود این است که چشم چرانی نکنند، قطعاً متعلَّق غضّ بصر، «چهره» است و بس؛ زیرا آنچه ضرورت اقتضا می کند، همین قدر است. نگاه به غیر چهره (و شاید دو دست تا مچ نیز) حتی با «غضّ بصر» نیز جایز نیست.

سَتر عورت

در جملۀ بعد می فرماید «و یحفظوا فروجهم»؛ یعنی؛ به مؤمنین بگو عورت خویش را حفظ
کنند. ممکن است مقصود این باشد که پاکدامن باشند و دامن خود را از هرچه که روا نیست، نگهداری کنند؛ یعنی از زنا و فحشا و هر کار زشتی که از این مقوله است.

ولی عقیدۀ مفسرین اولیۀ اسلام و همچنین مفاد اخبار و احادیث وارده، این است که هرجا در قرآن کلمۀ «حفظ فرج» آمده است، مقصود «حفظ از زنا»ست؛ جز در این دو آیه که به معنای «حفظ از نظر» است و مقصود، وجوب سَتر عورت است. چه این تفسیر را بگیریم یا حفظ فرج را به معنی مطلق پاکدامنی و عفاف بگیریم، در هر حال شامل مسئلۀ ستر عورت می باشد.[9] 

توصیۀ قرآن به مردان در زمینۀ پاکدامنی و نظر نکردن به زنان نا محرم

 ( قل للمومنین یغضّوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک أزکی لهم؛ إنّ الله خبیرٌ بما یصنعون )

[نور: 30]: « بگو به مومنین که چشمها را فرو خوابانند و دامنهای خودشان را حفظ کنند؛ این برای آنها پاک تر و پاکیزه تر است [10]؛ و خدا داناست به آنچه که انجام می دهند ».

در این آیه مسائل زیادی است که باید بحث بشود. مفسرین راجع به این «یغضّوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم» خیلی بحث کرده اند.

بعضی اعتقادشان این است که این دو جمله مربوط به ستر عورت است، چون یکی از واجباتی که ما در اسلام داریم، این است که چه بر مرد و چه بر زن، واجب است که عورت خود را از غیر همسر خود بپوشاند. ستر عورت بر مرد و بر زن، هر دو واجب است. غیر از زن و شوهر که نسبت به عورات یکدیگر محرم هستند، دیگر هیچ کس نسبت به عورت دیگری محرم نیست. پدر و مادر نسبت به پسر و دختر خودشان و برادرها نسبت به یکدیگر و خواهر ها نسبت به یکدیگر محرم نیستند. واجب است پوشاندن عورت، و حرام است نظر کردن به عورت غیر. این از مسلّمات دین مقدس اسلام است.

قرآن در این جا مسئله «ذلک أزکی لهم» را بیان می کند؛ می گوید این دستور باز برای پاک بودن روح شماست. یعنی چه ؟ فلسفۀ این مطلب این است که اسلام نمی خواهد [در] مردم بیش از آن اندازه ای که طبیعت از ارضاء غریزۀ جنسی اقتضا می کند، موجبات اشغال خاطر، اشتغال ذهن و تهییج شهوت را فراهم کند.

هرچه را که انسان نمی بیند، درباره اش هم نمی اندیشد. مردم به دلیل اینکه همیشه عوراتشان از یکدیگر پوشیده است (البته در سنت اسلامی، نه در سنت فرنگی)، هیچ وقت اتفاق نمی افتد که کسی دربارۀ عورت دیگری بیندیشد. اصلاً این امری است مغفولٌ عنه؛ یعنی هرگز مورد توجه نیست. فکر انسان، مغز انسان، قلب انسان، اندیشۀ انسان، مقدس تر و منزه تر از این است که درباره این جور مسائل بیندیشد و ضرورتی ندارد که در این باره بیندیشد. برای اینکه قلبهای
شما، فکرهای شما و مغزهای شما پاک باشد که درباره این جور مسائل نیندیشید که عورت فلان کس این جور است و عورت دیگری این جور است و هرگز چنین چیزی نباشد، [اسلام دستور به ستر عورت داده است]؛ و چقدر هم از این جهت نتیجه گرفته است. نتیجه همین است که ذهن و فکر اتباع خودش را همیشه پاک و عالی و برتر از این نگه داشته که در این باره اساساً بیندیشند و اصلاً در این باره فکر نمی کنند.

از جمله سنن بسیار بسیار ناپسندی که تدریجاً در دنیای اروپا رایج شده و می شود و مخصوصاً در شمال اروپا خیلی رایج است و در جاهای دیگر هم دارد رواج پیدا می کند و افرادی نظیر «برتراند راسل» این را تشویق می کردند، مسئله کشف عورت و مبارزه با ستر عورت است. راسل در کتابی که در تربیت نوشته و اسم کتابش هم تربیت است، اصرار دارد که باید اساساً مسئله ستر عورت از میان برود؛ و قرآن اصرار دارد که باید این قضیه محفوظ بماند، و مخصوصاً این کلمه ای که بعد می فرماید: « ذلک أزکی لهم؛ إنّ الله خبیرٌ بما یصنعون »، می خواهد بگوید ما بهتر می دانیم که این مطلب را بیان می کنیم.

پس بعضی معتقدند که این «یحفظوا فروجهم» یعنی عورت خودشان را از نگاه حفظ کنند، بپوشانند؛ «یغضّوا من أبصارهم» چشم خودشان را بخوابانند و ببندند؛ از چه چیز ؟ گفته اند از نگاه کردن به عورتها.

ولی ما معتقدیم که این آیه اعم است؛ هم «یحفظوا فروجهم» اعم از پوشاندن عورت است و هم «یغضّوا من أبصارهم». اینکه در روایتها هم آمده است: «هرجا حفظ فرج است، مربوط به
زناست؛ الّا اینجا که مربوط به نظر است»؛ بعید نیست که مقصود این باشد که در اینجا شامل هر دو قسمت است؛ و «یغضّوا من أبصارهم» تقریباً جزم داریم که اختصاص به نظر به عورت ندارد؛ بلکه شاید بیشتر اختصاص دارد به نظر به غیر عورت. «غضّ» یعنی کم کردن و «غضّ بصر» یعنی کم کردن نگاه و خیره نشدن[11].[12] 

 دستور قرآن کریم به زنان مومن در خصوص ترک نظر و پاکدامنی

 ( و قل للمومنات یغضضن من أبصارهنّ و یحفظن فروجهنّ... ) [ نور: 31 ].

عیناً همان دو تکلیف «ترک نظر» و «پاکدامنی» (پوشانیدن عورت) را که برای مردان بیان کردم، برای زنان هم ذکر فرموده است. از اینجا به خوبی روشن می شود که هدف از این دستورات، رعایت مصالح بشر است، خواه زن یا مرد. قوانین اسلام بر پایه تبعیض و تفاوت میان زن و مرد بنا نشده است؛ و الا می باید همه این تکالیف را برای زن قائل شود و برای مرد هیچ وظیفه ای مقرر ندارد.

اگر می بینیم وظیفه پوشش به زن اختصاص یافته است، از این جهت است که ملاک آن، مخصوص زن است. چنان که قبلاً هم یادآوری کردیم، زن مظهر جمال و مرد مظهر شیفتگی است. قهراً به زن باید بگویند خود را در معرض نمایش قرار نده، نه به مرد. لهذا با اینکه دستور پوشیدن برای مردان مقرر نشده است، عملاً مردان، پوشیده تر از زنان از منزل بیرون می روند، زیرا تمایل مرد به نگاه کردن و چشم چرانی است، نه به خود نمائی، و برعکس، تمایل زن بیشتر به خود نمائی است، نه چشم چرانی. تمایل مرد به چشم چرانی بیشتر زن را تحریک به خود نمائی می کند و تمایل به چشم چرانی کمتر در زنان وجود دارد. لهذا مردان کمتر تمایل به خود نمائی دارند. و به همین جهت «تبرّج» از مختصات زنان است.[13]

وظایف زنان مسلمان در خصوص نحوۀ مواجهه با مردان نامحرم

 ( و قل للمومنات یغضضن من أبصارهنّ و یحفظن فروجهنّ و لا یبدین زینتهنّ إلا ما ظهر منها؛ ولیضربن بخمرهنّ علی جیوبهنّ؛ و لایبدین زینتهنّ إلا لبعولتهنّ أو آبائهن أو آباء بعولتهنّ أو أبنائهنّ أو أبناء بعولتهنّ أو إخوانهنّ أو بنی إخوانهن أو بنی أخواتهنّ أو نسائهنّ أو ما ملکت أیمانهنّ أو التّابعین غیر أولی الإربه من الرّجال أو الطّفل الّذین لم یظهروا علی عورات النّساء؛ و لا یضربن بأرجلهنّ لیُعلَم ما یخفین من زینتهنّ؛ و توبوا إلی الله جمیعاً أیّه المؤمنون لعلّکم تفلحون )                                                                                  ( نور: 31 )

این آیه و آیه قبل، هر دو درباره وظیفه زن و مرد در برخورد با یکدیگر و به علاوه مسئله ستر عورت است.

در آیه اول که مربوط به مرد است و در جلسۀ قبل تلاوت شد، دو فرمان به مردها داده شده بود: نهی از چشم چرانی کردن و دیگر امر به ستر عورت، و یا به تعبیر بالاتر، امر به خودداری از زنا، یعنی حفظ کردن دامن هم از نگاه که معنایش ستر عورت است و هم از فحشا. پس مردان موظف اند هم چشمهای خودشان را از چشم چرانی نگهداری کنند و هم دامن خودشان را از فحشا نگهداری کنند. آیه ای که درباره مردهاست، کوتاه تر [از آیه مربوط به زنها]ست و همین مقدار بیشتر نیست؛ جز آنکه بعد توصیه می کند اینکه ما می گوئیم چشمها را از نگاه کردنها نگهداری کنید و دامنها را از فحشا، خیال نکنید یک کاری است که ما بد شما را می خواهیم؛
نه، پاکی شما را می خواهیم و خدای شما بهتر می داند و بهتر به کار شما آگاه است.

در آیۀ دوم که مربوط به زنهاست، عین همین دو دستور آمده است با همان تعبیر، با این تفاوت که ضمائر، مؤنث است. می فرماید به زنها هم بگوئید که چشم ها را از چشم چرانی و از نگاه به آنچه نباید نگاه کرد، حفظ کنند و دامن های خودشان را، هم از نگاه کردن دیگران و هم از فحشا، حفظ کنند. یعنی همان دستور و همان عبارتی که در مورد مردان آمد.

اینجا دو مطلب باید عرض کنم. این دو مطلب در مورد خانم ها، با اینکه هیچ فرقی با آنچه در مورد مردهاست نمی کند، تا اندازه ای کوچک شمرده می شود:

— یکی اینکه برخی زنها شاید این جور خیال کنند که فقط مردها مجاز نیستند که به زنها نگاه کنند (حال مطلقاً نمی توانند یا از روی ریبه و تلذذ نمی تواند، بعد بحث می کنیم )؛ فکر
می کنند اگر ممنوع است، فقط مردها از نگاه کردن یا نگاه کردن یا تلذذ و ریبه ممنوع اند و دیگر زن چنین ممنوعیتی نسبت به مرد ندارد؛ و حال آنکه هیچ فرق نمی کند. اگر جایز نیست، برای هر دو جایز نیست و اگر جایز است برای هر دو جایز است. یعنی در همان حد که مرد ممنوع است، زن هم در همان حد ممنوع است. ولی معمولاً خیال می کنند که نه، فقط مرد است که نباید چشمش به زن بیفتد یا از روی تلذذ نباید نگاه کند؛ ولی زن اگر چشمش به مرد افتاد یا هر جور ورانداز کرد، اشکالی ندارد؛ زیرا او زن است که به مرد نگاه می کند !

این طور نیست، قرآن هیچ فرقی در مسئله نگاه، میان زن و مرد قائل نیست. البته بعضی از خانمها به این مسئله توجه دارند؛ ولی شاید خیلی از آنان به آن بی توجه اند.

— مطلب دوم که این را البته بیشتر توجه دارند و شاید قلیلی توجه نداشته باشند، این است که خیال می کنند زن به زن مطلقاً محرم است، یعنی حتی به عورت زن هم محرم است؛ فقط مرد است که نسبت به عورت مرد دیگر نامحرم است، ولی زن نسبت به تمام بدن هر زن، حتی نسبت به عورت او، محرم است. البته این را همان طور که عرض کردم، غالباً می دانند که چنین نیست؛ ولی یک اقلیتی خیال می کنند که زن به زن مطلقاً محرم است.

این طور نیست، در مورد عورت، زن هم به زن محرم نیست؛ حتی مادر هم به دختر خودش محرم نیست؛ دختر هم به مادر محرم نیست؛ خواهر هم به خواهر محرم نیست.

راجع به این دو مطلب، قرآن دستوری که به مرد می دهد، مشابه آن را به زن هم می دهد و دستوری که به زن می دهد، مشابهش را به مرد هم می دهد؛ ولی برای زنان یک وظیفه دیگری قائل شده است که این وظیفه، دیگر برای مرد نیست و آن اینکه زن را مکلف کرده است که باید خودش را بپوشاند؛ ولی مرد را مکلف نکرده است. یعنی این تکلیف متوجه زن است، نه متوجه مرد. تعبیر قرآن این است: «زنان زینت خودشان را نباید آشکار کنند». البته زینت ولو جدا هم باشد ( مثل یک النگو که در کناری افتاده )، مقصود نیست؛ بلکه زینت در حالی که در بدن است، مقصود است؛ چون [آشکار کردن آن] مساوی است با دیدن خود زن. زنان نباید زینت خودشان را ظاهر کنند؛ اعم از اینکه از نوع زینتی باشد که بشود از بدن جدا کرد (مثل النگو و یا انگشتر) یا زینتی که چسبیده به بدن است (مثل چیزهایی که به بدن می مالند، مانند «گلگونه» به اصطلاح قدیم).

زن زینت خود را نباید ظاهر کند مگر [در دو مورد]. دو استثنا در اینجا وجود دارد: یک استثنا در مورد خود زینت است، یعنی مگر بعضی از زینتها و به تعبیر قرآن، زینت ظاهر [14]؛ و استثنای دوم در مورد افراد است: و مگر برای بعضی از طبقات که در برابر آن طبقات که غیر شوهر او هستند (در مورد شوهر که محرز است)، زن می تواند حتی زینت غیر ظاهر را آشکار کند؛ و آنها پدران، پسران، برادر زادگان، خواهر زادگان، فرزندان شوهر [و چند طبقۀ دیگر هستند] که استثناها را بعد عرض می کنیم.[15]


کیفیت پوشش و حجاب زنان

 (ولیضربن بخمر هنّ علی جیوبهنّ) [نور: 31]؛ یعنی می باید روسری خود را بر روی سینه و گریبان خویش قرار دهند. البته روسری، خصوصیتی ندارد؛ مقصود، پوشیدن سر و گردن و گریبان است.

همان طور که قبلاً از تفسیر کشّاف نقل کردیم ـ دیگران نیز همان طور گفته اند ـ زنان عرب معمولاً پیراهنهایی می پوشیدند که گریبانهایشان باز بوده؛ دور گردن و سینه را نمی پوشانید. روسریهائی هم که روی سر خود می انداختند، از پشت سر می آویختند ـ همان طوری که الان بین مردان عرب متداول است ـ قهراً گوشها و بناگوشها و گوشواره ها و جلوی سینه و گردن نمایان می شد. این آیه دستور می دهد که باید قسمت آویخته همان روسریها را از دو طرف روی سینه و گریبان خود بیفکنند تا قسمتهای یاد شده پوشیده گردد.

ابن عباس در تفسیر این جمله گفته است: « تُغَطّی شَعرَها و صدرَها و ترائبَها و سوالفَها»؛ یعنی زن، مو و سینه و دور گردن و زیر گلوی خود را بپوشاند. [16]

این آیه حدود پوشش را مشخص می کند. در ذیل این آیه شیعه و سنی روایت کرده اند که:

« روزی در هوای گرم مدینه، زنی جوان و زیبا در حالی که طبق معمول، روسری خود را به پشت گردن انداخته و رور گردن و بناگوشش پیدا بود، از کوچه عبور می کرد. مردی از اصحاب رسول خدا از طرف مقابل می آمد. آن منظرۀ زیبا سخت او را جلب کرد و چنان غرق تماشای آن زیبا شد که از خودش و اطرافش غافل گشت و جلو خودش را نگاه نمی کرد. آن زن وارد کوچه ای شد و جوان با چشم خود او را دنبال می کرد. همان طور که می رفت، ناگهان استخوان یا شیشه ای که از دیوار بیرون آمده بود، به صورتش اصابت کرد و صورتش را مجروح ساخت. وقتی به خود آمد که خون از سر و صورتش جاری شده بود. با همین حال به حضور رسول اکرم رفت و ماجرا را به عرض رساند. اینجا بود که آیۀ مبارکه نازل شد: ( قل للمومنین یغضّوا من ابصارهم... ) ». [17]

این ترکیب لغوی، یعنی ترکیب لغت «ضَرَبَ» با لغت «علی» این معنی را می رساند که چیزی را بر روی چیز دیگر قرار دهند، به طوری که مانع و حاجبی بر او شمرده شود. در تفسیر کشّاف می گویند:

« ضَرَبَت بِخِمارها علی جَیبها ـ کقولک: ضَرَبتُ بیدی علی الحائطِ ـ إذا وَضَعتَها علیه ».

یعنی این تعبیر، نظیر این است که بگوئیم: «دست خود را روی دیوار گذاشتیم».

ایضاً در کشّاف، در ذیل آیۀ 11 از سوره کهف که این ترکیب لغوی در آنجا آمده است و
می فرماید: (فضربنا علی آذانهم) می گوید: « أی: ضربنا علیها حجاباً مِن أن تَسمَعَ »: یعنی بر روی گوشهای آنها پرده ای قرار دادیم که نشنوند.

در تفسیر مجمع البیان در ذیل آیۀ مورد بحث می گوید:

« زنان مأمور شده اند که روسریهای خود را بر روی سینه خود بیفکنند تا دور گردن آنان پوشیده شود. گفته شده است که قبلاً دامنۀ روسریها را به پشت سر می افکندند و سینه­هایشان پیدا بود. کلمه جیوب[18] کنایه است از سینه ها؛ زیرا گریبانهاست که روی سینه ها را می پوشاند. و گفته شده است که از آن جهت این دستور رسیده است که زنان موها و گوشواره ها و گردنهای خویش را بپوشانند. ابن عباس در ذیل این آیه گفته است: زن باید موی و سینه و دور گردن و زیر گلوی خویش را بپوشاند ».

تفسیر صافی نیز بعد از ذکر جملۀ (ولیضربن بخمرهنّ علی جیوبهنّ) می گوید: «برای اینکه گردنها پوشیده شود».

به هر حال، منظور این است که این آیه در کمال صراحت، حدود پوشش لازم را بیان می کند. مراجعه به تفاسیر و روایات، اعم از شیعه و سنی و مخصوصاً روایات شیعه، کاملاً مطلب را روشن می کند و جای تردید در مفهوم آیه باقی نمی گذارد.[19]

 
ادلۀ قرآنی قائلین به عدم وجوب پوشش وجه و کفّین برای زنان

ادلۀ موافق

به چند دلیل می توان گفت که پوشش وجه و کفین واجب نیست:

1. آیۀ پوشش ـ که همان آیۀ 31 سوره نور است ـ و برای بیان این وظیفه و تعیین حدود آن است، پوشانیدن وجه و کفین را لازم نشمرده است. در این آیه به دو جمله می توان استناد جست: یکی جمله ( و لا یبدین زینتهنّ إلا ما ظهر منها ) و دیگر جمله (و لیضربن بخمر هنّ علی جیوبهنّ).

— در مورد جمله اول، دیدیم که اکثر مفسران و عموم روایات، خضاب و سرمه و انگشتر و دستبند و امثال اینها را مصداق مستثنی («إلا ما ظَهَر») دانسته اند. این زینتها زینتهائی است که در چهره و دو دست تا مچ، صورت می گیرد. خضاب و انگشتر و دستبند مربوط به دست است و سرمه مربوط به چشم.

کسانی که پوشش وجه و کفین را واجب می دانند، باید استثنای «إلا ما ظَهَر» را منحصر بدانند به لباس رو؛ و واضح است که حمل استثنا بر این معنی بسیار بعید و خلاف بلاغت قرآن است. مخفی داشتن لباس رو، به علت اینکه غیر ممکن است، احتیاج به استثنا ندارد. گذشته از اینکه لباس را وقتی می توان زینت محسوب کرد که قسمتی از بدن نمایان باشد. مثلاً در مورد زنان بی پوشش می توان گفت که لباس آنها یکی از زینتهای آنهاست؛ ولی اگر زن، تمام بدن را با یک لباس سرتاسری بپوشاند، چنین لباسی زینت شمرده نمی شود.

خلاصه اینکه ظهور آیه را در اینکه قسمتی از زینت بدن را استثنا می کند، نمی توان منکر شد؛ و صراحت روایات هم ابداً قابل تردید نیست.

— در مورد جمله دوم باید گفت آیه دلالت دارد که پوشانیدن گریبان لازم است؛ و چون   در مقام بیان حد است، اگر پوشانیدن چهره هم لازم بود، بیان می کرد.

دقت فرمائید: «خِمار» (روسری) اساساً برای پوشانیدن سر وضع شده است. ذکر کلمۀ «خُمُر» در آیه، می فهماند که زن باید روسری داشته باشد؛ و واضح است که با روسری پوشانیدن، مربوط به سر است. و اما اینکه غیر از سر، آیا قسمت دیگری را هم باید با روسری پوشانید یا نه، بستگی به بیان آن دارد؛ و چون در آیه فقط زدن دو طرف روسری بر گریبان مطرح است، معلوم می شود که همین مقدار، واجب است.

ممکن است کسی خیال کند معنی (ولیضربن بخمرهنّ علی جیوبهنّ) این است که روسریها را مانند پرده از جلوی چهره آویزان کنند، تا حدی که روی گریبان و سینه را بپوشاند.

    ولی متأسفانه به هیچ وجه نمی توان آیه را بدین معنی حمل کرد؛ زیرا:

—     اولاً کلمۀ «خِمار» به کار رفته، نه کلمه «جِلباب». «خِمار» روسری کوچک است و «جِلباب» روسری بزرگ. روسری کوچک را نمی توان آن اندازه جلو کشید و مانند پرده آویزان کرد به طوری که چهره و دور گردن و گریبان و سینه را بپوشاند و در عین حال، سر و پشت گردن و موها ـ که معمولاً در آن زمان بلند بوده است ـ پوشیده بماند.

—     ثانیاً آیه می فرماید با همان روسریهائی که دارید، چنین عملی انجام دهید. بدیهی است اگرآن روسریها را بدان شکل روی چهره می آویختند، جلوی پای خود را به هیچ وجه نمی دیدند و راه رفتن برایشان غیر ممکن بود ! آن روسریها قبلاً مشبّک و توری ساخته نشده بود که برای این منظور مفید باشد. اگر منظور این بود که لزوماً از پیش رو آویخته شود دستور می رسید که روسریهائی تهیه کنید غیر این روسریهای موجود که بتوانید هم چهره را بپوشانید و هم راه بروید.

—         ثالثاً ترکیب مادّۀ «ضَرَبَ» و کلمۀ «علی» مفید مفهوم «آویختن» نیست. چنان که قبلاً گفتیم و از اهل فن لغت و ادب عرب نقل کردیم، ترکیب «ضَرَبَ» با «علی» فقط مفید این معنی است که فلان چیز را بر روی فلان شیء، مانند حائلی قرار داد. مثلاً معنی جملۀ (فضر بنا علی آذانهم) [کهف: 11] این است که بر روی گوشهای اینها حائلی قرار دادیم. علی هذا، مفهوم (ولیضربن بخمرهنّ علی جیوبهنّ) این است که با روسریها بر روی سینه و گریبان، حائلی قرار دهید. پس وقتی در مقابل تحدید و بیان حدود پوشش است و می فرماید با روسریها بر روی گریبانها و سینه ها حائلی قرار دهید و نمی گوید بر روی چهره حائلی قرار دهید، معلوم می شود حائل قرار دادن بر روی چهره واجب و لازم نیست.

—     یک نکته دیگر که باید اینجا اضافه کرد، این است که باید دید زنان مسلمان، قبل از نزول این آیه روسری را به چه کیفیت به کار می برده اند. از لحاظ تاریخ، مسلّم است که زنان مسلمان، قبل از نزول آیات پوشش، به حکم عادت معمول آن روز عرب، چهره خود را نمی پوشانیده اند؛ چنان که قبلاً نقل کردیم، روسری را از پشت گوشها رد کرده و اطراف آن را به پشت خود می انداخته اند و در نتیجه گوشها، گوشواره ها، چهره، گردن و گریبان نمایان بوده است. وقتی در همچو زمینه ای دستور داده شد که روسری را بر گریبان بزنند، معنای این دستور این است که دو طرف روسری را از جانب راست و چپ به جلو آورده، به طور چپ و راست بر گریبان بزنند. به کار بردن این دستور موجب می شود که گوشها و گردن و گریبان پوشیده شود و چهره باز بماند.


به نظر ما، در اینکه آیه مورد نظر، همین معنی را می فهماند، هیچ تردیدی نیست و چون توجه کنیم که آیه در مقام بیان حدود پوشش است و به اصطلاح اصولیین: «اهمال در مقام بیان، جایز نیست»، به طور قطع می فهمیم که پوشانیدن چهره واجب نیست.[20]

 

 

دلیل قرآنی قائلین به وجوب پوشش وجه و کفین برای زنان

آیۀ جِلباب

دلیل دیگر [بر وجوب ستر وجه و کفین] که می توان به آن تسمک جست، آیۀ جلباب است که می فرماید: (یا أیّها النّبیّ قل لأزواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهنّ من جلابیبهنّ...) [احزاب: 59]: ای پیامبر، به همسرانت و دخترانت و همسران مومنین بگو که جلبابها (روسریها)ی خویش را به خود نزدیک سازند....

این استدلال مبنی بر این است که جملۀ «نزدیک سازند روسریهای خویش را» کنایه باشد از اینکه با روسریها چهرۀ خویش را بپوشانند؛ همچنان که بسیاری از مفسران، مانند زمخشری در کشّاف و فیض در صافی اینچنین تفسیر کرده اند.

ولی ما در یکی از فصلهای گذشته تحت عنوان «حریم عفاف» ثابت کردیم این تفسیر هیچ مبنایی ندارد؛ نظر برخی مفسرین دیگر، مانند تفسیر المیزان را تأیید کردیم. تا آنجا که من الآن به خاطر دارم، هیچ فقیهی به این آیه به عنوان یکی از ادلۀ وجوب ستر، استناد نجسته است.[21]

 

مفهوم «جِلباب» و علت دستور قرآن کریم به زنان مبنی بر نزدیک کردن جلباب

 (یا أیّها النّبی قل لأزواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهنّ من جلابیبهنّ؛ ذلک أدنی أن یُعرَفن فلایؤذَین؛ و کان الله غفوراً رحیماً š لئن لم ینته المنافقون و الّذین فی قلوبهم مرضٌ و المرجفون فی المدینه لنغرینّک بهم ثمّ لا یجاورونک فیها إلّا قلیلاً š)

(احزاب: 59 و 60)

« ای پیغمبر، به همسران و دخترانت و به زنان مومنین بگو که روسریهای خویش را به خود نزدیک سازند. این کار برای اینکه شناخته شوند و مورد اذیت قرار نگیرند، نزدیک تر
است. و خدا آمرزنده و مهربان است š اگر منافقان و بیمار دلان و کسانی که در شهر نگرانی به وجود می آورند، از کارهای خود دست بر ندارند، ما تو را علیه ایشان بر خواهیم انگیخت؛ در آن وقت فقط مدت کمی در مجاورت تو خواهند زیست š ».

در این آیه [(آیه اول)] دو مطلب را باید مورد دقت قرار داد: یکی اینکه «جلباب» چیست و نزدیک کردن آن یعنی چه ؟ دیگر اینکه آنچه به عنوان علت و فایده این دستور ذکر شده که: «شناخته شوند و مورد آزار واقع نشوند»، چه معنی دارد ؟

— اما مطلب اول، در اینکه «جلباب» چه نوع لباسی را می گویند، کلمات مفسرین و
لغویین، مختلف است و به دست آوردن معنای صحیح کلمه دشوار می باشد.

در المنجد می نویسد:

« الجِلباب: القَمیص أو الثّوبُ الواسع».

(جلباب: پیراهن یا لباس گشاد است).

در مفردات راغب ـ که کتاب دقیق و معتبری است و مخصوص شرح لغتهای قرآن نگاشته شده است ـ می گوید:

«الجَلابیب: القُمُص و الخُمُر».

(جلابیب: پیراهنها و روسریها).

قاموس می گوید:

«و الجِلباب (کَسِرداب و سِنمار): القمیص و ثوبٌ واسعٌ للمرأه دون المِلحَفِه؛ أو ما تُغطّی به ثیابَها من فوقٍ کالمِلحفهِ؛ أو هو الخِمار ».

( جلباب: پیراهن و یک جامۀ گشاد و بزرگ کوچک تر از ملحفه؛ و یا خود ملحفه [22] که زن به وسیلۀ آن، تمام جامه های خویش را بپوشاند؛ یا چارقد ).

در لسان العرب می نویسد:

« الجِلباب: ثوبٌ أوسعُ من الخِمارِ دونَ الرِّداءِ، تُغطّی به المرأهُ رأسَها و صدرَها ».

( جلباب: جامه ای است از چارقد بزرگ تر و از عبا کوچک تر که زن به وسیلۀ آن سر و سینۀ خود را می پوشاند ).

عبارت کشّاف نیز قریب به همین است.

و در تفسیر مجمع البیان، آنجا که لغت را معنی می کند، می گوید:

« الجِلباب: خِمارُ المرأهِ الّذی یُغطّی رأسَها و وجهَها إذا خرجت لحاجهٍ ».

(جلباب: روسری زن که در موقع خروج از منزل به کار برده می شود و سر و صورت را می پوشاند ).

ولی ضمن تفسیر آیه می گوید:

« أی: قل لهؤلاء فلیستُرنَ موضعَ الجَیبِ بالجلبابِ. و هو المُلاءهُ الّتی تشتمل بها
المرأهُ ».

([یعنی: به آنان بگو باید با جلباب] محل گریبان را بپوشانند. [و آن] روپوشی [است] که زن به خود می گیرد ).

بعد می گوید:

« و گفته شده است که جلباب همان چارقد است و مقصود آیه این است که زنان آزاد در وقت بیرون رفتن، پیشانیها و سرها را بپوشانند ».

چنان که ملاحظه می فرمائید، معنی «جلباب» از نظر مفسران چندان روشن نیست. آنچه صحیح تر به نظر می رسد، این است که در اصل لغت، کلمۀ جلباب شامل هر جامۀ وسیع می شده است؛ ولی غالباً در مورد روسریهائی که از چارقد بزرگ تر و از ردا کوچک تر بوده است، به کار می رفته است. ضمناً معلوم می شود دو نوع روسری برای زنان معمول بوده است: یک نوع روسریهای کوچک که آنها را «خِمار» یا «مقنعه» می نامیده اند و معمولاً در داخل خانه از آنها استفاده می کرده اند؛ نوع دیگر، روسریهای بزرگ که مخصوص خارج منزل بوده است.

این معنی با روایاتی که در آنها لفظ «جلباب» ذکر شده است نیز سازگار است، مانند روایت عبید الله حلبی که در تفسیر آیۀ 61 سورۀ نور نقل کردیم. مضمونش این بود که در مورد زنان سالخورده جایز است خمار و جلباب را کنار بگذارند و نگاه به موی آنها مانعی ندارد. از این جمله فهمیده می شود که جلباب، وسیلۀ پوشانیدن موی سر بوده است.

همچنین در روایات دیگر در کافی در تفسیر همان آیه وارد شده است که حضرت صادق (ع) می فرماید: «الخِمارُ و الجِلبابُ إذا کانت المرأهُ مُسِنّهً» [23]؛ یعنی وقتی زن سالخورده ای باشد، جایز است چارقد و روسری را زمین بگذارد.

 بنابراین، مقصود از «نزدیک ساختن جلباب» پوشیدن با آن می باشد؛ یعنی وقتی می خواهند از خانه بیرون بروند، روسری بزرگ خود را با خود بردارند. البته معنی لغوی نزدیک ساختن چیزی، پوشانیدن با آن نیست؛ بلکه از مورد، چنین استفاده می شود. وقتی که به زن بگویند جامه ات را به خود نزدیک کن، مقصود این است که آن را رها نکن؛ آن را جمع و جور کن؛ آن را بی اثر و بی خاصیت رها نکن و خود را با آن بپوشان.

استفاده زنان از روپوشهای بزرگ که بر سر می افکنده اند، دو جور بوده است: یک نوع صرفاً جنبه تشریفاتی و اسمی داشته است؛ همچنان که در عصر حاضر بعضی بانوان چادری را می بینیم که چادر داشتن آنها صرفاً جنبۀ تشریفاتی دارد؛ با چادر هیچ جای بدن خود را نمی پوشانند؛ آن را رها می کنند؛ وضع چادر سر کردنشان نشان می دهد که اهل پرهیز از معاشرت با مردان بیگانه نیستند و از اینکه مورد بهره برداری چشمها قرار بگیرند، ابا و امتناعی ندارند. نوع دیگر، برعکس بوده و هست: زن چنان با مراقبت جامه های خود را به خود می گیرد و آن را رها نمی کند که نشان می دهد اهل عفاف و حفاظ است؛ خودبخود دورباشی ایجاد می کند و ناپاکدلان را مأیوس می سازد. بعداً خواهیم گفت که تعلیلی که در ذیل جمله آمده است، مؤید همین معنی است.

— و اما مطلب دوم، یعنی بحث در علتی که برای این دستور ذکر شده است: مفسرین گفته اند: گروهی از منافقین، اوایل شب که هوا تازه تاریک می شد، در کوچه ها و معابر، مزاحم کنیزان می شدند. البته برای کنیزان ـ چنان که قبلاً گفتیم ـ پوشاندن سر، واجب نبوده است. گاهی از اوقات، این جوانان مزاحم و فاسد، متعرض زنان آزاد نیز می شدند و بعد مدعی می شدند که ما نفهمیدیم آزاد زن است و پنداشتیم که کنیز است. لذا به زنان آزاد دستور داده شد که بدون جلباب، یعنی در حقیقت بدون لباس کامل، از خانه خارج نشوند تا کاملاً از کنیزان تشخیص داده شوند و مورد مزاحمت و اذیت قرار نگیرند.

بیان مذکور، خالی از ایراد نیست؛ زیرا چنین می فهماند که مزاحمت نسبت به کنیزان مانعی ندارد و منافقین آن را به عنوان عذری مقبول برای خود ذکر می کرده اند. در حالی که چنین نیست. اگر چه پوشانیدن موی سر بر کنیزان واجب نبوده است ـ و شاید رمز آن هم این بوده که وضع کنیز معمولاً جالب و تحریک آمیز نیست و مورد رغبت کسی واقع نمی شود و به علاوه کارشان خدمت بوده، چنان که قبلاً اشاره کردیم ـ ولی در هر حال، این مزاحمتها حتی در مورد کنیزان نیز گناه محسوب می شده است و منافقین نمی توانسته اند کنیز بودن را عذر خود قلمداد کنند. 

احتمال دیگری که در معنای این جمله داده شده، این است که وقتی زن، پوشیده و سنگین از خانه بیرون رود و جانب عفاف و پاکدامنی را رعایت کند، افراد فاسد و مزاحم، جرئت نمی کنند متعرض آنها شوند.

بنا به احتمال اول، معنی جملۀ (ذلک أدنی أن یعرفن فلایؤذین) این است که بدین وسیله شناخته می شوند که آزادند، نه کنیز؛ پس مورد آزار و تعقیب جوانان قرار نمی گیرند. ولی بنا به احتمال دوم، معنی جمله این است که بدین وسیله شناخته می شوند که زنان نجیب و عفیف می باشند و بیماردلان از اینکه به آنها طمع ببندند، چشم می پوشند؛ زیرا معلوم می شود اینجا حریم عفاف است؛ چشم طمع، کور و دست خیانت، کوتاه است.

در این آیه حدود پوشش بیان نشده است. از این آیه نمی توان فهمید که آیا پوشیدن چهره لازم است یا نه. آیه ای که متعرض حدود پوشش است، آیه 31 سورۀ نور است که قبلاً درباره آن بحث شد.

مطلبی که از این آیه استفاده می شود و یک حقیقت جاودانی است، این است که زن مسلمان باید آنچنان در میان مردم رفت و آمد کند که علائم عفاف و وقار و سنگینی و پاکی از آن هویدا باشد و با این صفت شناخته شود؛ و در این وقت است که بیماردلان که دنبال شکار می گردند، از آنها مأیوس می گردند و فکر بهره کشی از آنها در مخیله شان خطور نمی کند. می بینیم که جوانان ولگرد همیشه متعرض زنان جلف و سبک و لخت و عریان می گردند؛ وقتی که به آنها اعتراض می شود که چرا مزاحم می شوی، می گویند اگر دلش این چیزها را نخواهد، با این وضع بیرون نمی آید.

این دستور که در این آیه آمده است، مانند دستوری است که در بیست و پنج آیه قبل از این آیه خطاب به زنان رسول خدا وارد شده است: (فلاتخضعن بالقول فیطمع الّذی فی قلبه مرضٌ) [احزاب: 32]؛ یعنی در سخن گفتن، رقت زنانه و شهوت آلود که موجب تحریک طمع بیمار دلان می گردد، به کار نبرید. در این دستور، وقار و عفاف در کیفیت سخن گفتن را بیان می کند و در آیۀ مورد بحث، دستور وقار در رفت و آمد را.

ما قبلاً گفتیم که حرکات و سکنات انسان، گاهی زبان دار است. و گاهی وضع لباس، راه رفتن، سخن گفتن زن، معنی دار است و به زبان بی زبانی می گویند دلت را به من بده، در آرزوی من باش، مرا تعقیب کن. گاهی برعکس، با بی زبانی می گوید دست تعرض از این حریم کوتاه است.

به هر حال، آنچه از این آیه استفاده می شود، این است، نه کیفیت خاصی برای پوشش. از نظر کیفیت پوشش، فقط آیه 31 سوره نور است که مطلب را بیان می فرماید؛ و با توجه بدینکه این آیه بعد از آیۀ سوره نور نازل شده است، می توان فهمید که منظور از (یدنین علیهنّ من جلابیبهنّ) این است که دستور قبلی سورۀ نور را کاملاً رعایت نمایند تا از شر آزار مزاحمان راحت گردند.

در آیۀ قبل از این آیه می فرماید: (و الّذین یؤذون المؤمنین و المؤمنات بغیر ما اکتسبوا فقداحتملوا بهتاناً و إثماً مبیناً š)؛ یعنی آنان که بدون جهت، مردان و زنان با ایمان را آزار می رسانند، بهتان و گناه بزرگی مرتکب می گردند. این آیه رسماً به کسانی پرخاش می کند که مردان و زنان مسلمان را آزار می رسانند. بلافاصله به زنان دستور می دهد که در رفتار خود وقار و سنگینی را کاملاً رعایت کنند تا از آزار افراد مزاحم مصونیت پیدا کنند. توجه بدین آیه، بهتر به فهم مقصود آیۀ مورد بحث کمک می کند.

مفسران غالباً هدف جملۀ (یدنین علیهنّ من جلابیبهنّ) را پوشانیدن چهره دانسته اند؛ یعنی این جمله را کنایه از پوشیدن چهره دانسته اند. مفسران قبول دارند که مفهوم اصلی «یُدنینَ» پوشانیدن نیست؛ اما چون غالباً پنداشته اند که این دستور برای بازشناخته شدن زنان آزاد از کنیزان بوده است، اینچنین تعبیر کرده اند. ولی ما قبلاً گفتیم که این تفسیر صحیح نیست. به هیچ وجه قابل قبول نیست که قرآن کریم فقط زنان آزاد را مورد عنایت قرار دهد و از آزار کنیزان مسلمان چشم بپوشد.

آنچه عجیب به نظر می رسد، این است که مفسرانی که در اینجا چنین گفته اند، غالباً همانها هستند که در تفسیر سورۀ نور با کمال صراحت گفته اند که پوشانیدن چهره و دو دست لازم نیست و آن را امر حرجی دانسته اند؛ از قبیل زمخشری و فخر رازی. چطور شده است که این مفسران متوجه تناقض در سخن خود نشده اند و ادعای منسوخیت آیۀ نور را هم نکرده اند ؟!

حقیقت این است که این مفسران، تناقضی میان مفهوم آیه نور و آیه احزاب قائل نبوده اند. آیه نور را یک دستور کلی و همیشگی می دانسته اند، خواه مزاحمتی در کار باشد یا نباشد؛ ولی آیۀ سورۀ احزاب را مخصوص موردی می دانسته اند که زن آزاد یا مطلق زن، مورد مزاحمت افراد ولگرد قرار می گرفته است.

نکته ای از آیۀ مورد بحث استفاده می شود و آن این است که افرادی که در کوچه ها و خیابانها مزاحم زنان می گردند، از نظر قانون اسلام، مستحق مجازات سخت و شدیدی می باشند. تنها مثلاً آنها را به کلانتری جلب کردن و تراشیدن سر آنها کافی نیست؛ بسیار سخت تر باید مجازات شوند. قرآن می فرماید: (لئن لم ینته المنافقون و الّذین فی قلوبهم مرضٌ و المرجفون فی المدینه لنغرینّک بهم ثمّ لایجاورونک فیها إلا قلیلاً š)؛ یعنی اگر اینها دست از عمل زشت خود برندارند، تو را فرمان می دهیم که به آنها حمله بری؛ که دیگر جز اندکی در پناه تونخواهند
 بود. حداقل، آنچه از این آیه مفهوم می شود، تبعید آنها از جامعه پاک اسلامی است. جامعه هر اندازه برای عفاف و پاکی احترام بیشتری قائل باشد، برای خائنان مجازات شدیدتری قائل
می شود؛ و عکس آن، برعکس.[24]

 

 

حکم آشکار ساختن زینت زنان

... در جملۀ بعد می فرماید: (ولا یبدین زینتهنّ إلا ما ظهر منها) [نور: 31]. کلمۀ «زینة» در عربی از کلمۀ «زیور» فارسی، اعم است. زیرا «زیور» به زینتهایی گفته می شود که از بدن جدا
می باشد، مانند طلا آلات و جواهرات؛ ولی کلمۀ «زینة» هم به این دسته گفته می شود و هم به آرایشهائی که به بدن متصل است، نظیر سرمه و خضاب.

مفاد این دستور این است که زنان نباید آرایش و زیور خود را آشکار سازند. سپس دو استثنا برای این وظیفه ذکر شده است که هر دو را مفصلاً مورد بحث قرار می دهیم:

استثنای اول:

(ألّا ما ظهر منها)؛ یعنی جز زینتهائی که آشکار است. از این عبارت چنین استفاده می شود که زینتهای زن، دو نوع است: یک نوع، زینتی است که آشکار است؛ نوع دیگر، زینتی است که مخفی است، مگر آنکه زن عمداً و قصداً بخواهد آن را آشکار کند. پوشانیدن زینت نوع اول واجب نیست؛ اما پوشانیدن زینتهای نوع دوم واجب است. اینجاست که این پرسش به صورت یک مشکل پیش می آید که: «زینت آشکار کدام است و زینت نهان کدام ؟».

درباره این استثنا، از قدیم ترین زمانها از صحابه و تابعین و ائمۀ طاهرین (ع) سؤال می شده و به آن جواب داده شده است.

— در تفسیر مجمع البیان می گوید:

اول اینکه مراد از زینت آشکار، جامه هاست [25] و مراد از زینت نهان، پای برنجن [26] و گوشواره و دستبند است. این قول از ابن مسعود، صحابی معروف نقل شده است.

قول دوم اینکه مراد از زینت طاهره سرمه و انگشتر و خضاب دست است؛ یعنی زینتهائی که در چهره و دو دست تا مچ واقع می شود. این قول ابن عباس است.

قول سوم این است که مراد از زینت آشکار، خود چهره و دو دست تا مچ است. این قول ضحاک و عطاء است ».

در تفسیر صافی، ذیل این جمله، یک عده روایات از ائمه اطهار نقل می کند که ما بعد نقل خواهیم کرد.
در تفسیر کشّاف می گوید:
     « زینت عبارت است از چیزهائی که زن خود را بدانها می آراید، از قبیل طلا آلات، سرمه، خضاب. زینتهای آشکار، از قبیل انگشتر، حلقه، سرمه و خضاب، مانعی نیست که آشکار
بشود؛ و اما زینتهای پنهان، از قبیل دست برنجن، پای برنجن، بازوبند، گردنبند، تاج،
کمربند، گوشواره، باید پوشانیده شود؛ مگر از عده ای که در خود آیه استثنا شده اند ».

می گوید:

« در آیۀ، پوشانیدن خود زینتهای باطنه مطرح شده است، نه محلهای آنها از بدن. این به خاطر مبالغه در لزوم پوشانیدن آن قسمتها از بدن است، از قبیل ذراع، ساق پا، بازو، گردن، سر، سینه، گوش ».

آن گاه صاحب کشّاف پس از بحثی دربارۀ موهای عاریتی که به موی زن وصل می شود و بحث دیگری دربارۀ تعیین مواضع زینت ظاهره، این بحث را پیش می کشد که فلسفۀ استثنای زینتهای ظاهره از قبیل سرمه و خضاب و گلگونه و انگشتر و حلقه، و مواضع آنها از قبیل چهره و دو دست، چیست ؟

در جواب می گوید:

« فلسفه اش این است که پوشانیدن اینها حرج است؛ کار دشواری است بر زن. زن چاره ای ندارد از اینکه با دو دستش اشیا را بر دارد یا بگیرد و چهره اش را بگشاید؛ خصوصاً در مقام شهادت دادن و در محاکمات و در موقع ازدواج. چاره ای ندارد از اینکه در کوچه ها راه برود و خواه نا خواه از ساق به پائین تر، یعنی قدمهایش معلوم می شود؛ خصوصاً زنان فقیر [27]. و این است معنی جملۀ (إلّا ما ظهر منها). در حقیقت، مقصود این است: مگر آنچه عادتاً و طبعاً آشکار است و اصل اول ایجاب می کند که آشکار باشد ».

صاحب کشاف آن گاه وارد فلسفۀ استثنای دوم (محارم) می شود. سپس وضع زنان را قبل از نزول این آیات شرح می دهد که گریبانهایشان گشاد و باز بود، گردن و سینه و اطراف سینه شان دیده می شد و دامن روسریها را معمولاً از پشت سر بر می گرداندند و قهراً قسمتهای گردن و بناگوش و سینه دیده می شد.

—     فخر رازی در تفسیر کبیر پس از اینکه بحثی می کند دربارۀ اینکه آیا لغت «زینت» تنها به زیبائیهای مصنوعی گفته می شود و یا زیبائیهای طبیعی را هم شامل است ـ و خود، رأی دوم را انتخاب می کند ـ می گوید:

« به عقیده کسانی مانند قفال که می گویند مراد، زیبائیهای طبیعی است، مقصود از زینت آشکار، چهره و دو دست تا مچ است در زنها، و چهره و دو دست و دو پاست در مردها. به عقیده
قفال، چون ضرورت معاشرت ایجاب می کرده که چهره و دو دست تا مچ باز باشد و شریعت اسلام شریعت سهل و آسان است، پوشانیدن چهره و دو دست تا مچ، واجب نشده است...

و اما کسانی که زینت را به امور مصنوعی حمل کرده اند، گفته اند مقصود از زینت ظاهره زینت چهره و دستهاست، از قبیل سرمه و گلگونه و خضاب و انگشتر؛ و علت این استثنا این است که پوشانیدن اینها برای زن دشوار است؛ زن ناچار است که با دستهای خود، اشیا را بر دارد و در مقام شهادت و محاکمه و ازدواج، ناچار است چهرۀ خویش بگشاید ».[28]

 

استثنائات مربوط به حجاب و پوشش زنان

 [استثنای دوم:]

(و لایبدین زینتهنّ إلّا لبعو لتهنّ...) [نور: 31]؛ یعنی زینتهای خود را آشکار نکنند مگر برای شوهران و....

استثنای اول، مقداری از زینت را که نمایان بودن آن نسبت به عموم افراد جایز است، معین کرد؛ اما این استثنا اشخاص معینی را نام می برد که آشکار نمودن مطلق زینت برای آنان جایز است. در استثنای اول، دایرۀ مورد استثنا از نظر مواضع، تنگ تر و از نظر افراد، وسیع تر است؛ و در استثنای دوم بر عکس است.

غالب این اشخاص که در آیه نام برده شده اند، همان کسانی هستند که در اصطلاح فقه به نام «محارم» خوانده می شوند و از این قرارند:

(لبعولتهنّ): شوهران؛
(أو آبائهنّ): پدران؛
(أو آباءِ بعولتهنّ): پدر شوهران؛
(أو أبنائهنّ): پسران؛
(أو أبناءِ بعو لتهنّ): پسر شوهران؛
(أو إخوانهنّ): برادران؛
(أو بنی إخوانهنّ): پسر برادران
(أو بنی أخواتهنّ): پسر خواهران؛
(أو نسائهنّ): زنان؛
(أو ما ملکت أیمانهنّ): مملوکان؛
(أو التّابعین غیر أولی الاربة من الرّجال): طفیلانی که کاری با زن ندارند؛
(أو طّفل الّذین لم یظهروا علی عورات النّساء): کودکانی که از امور جنسی بی خبرند یا توانائی کار زناشوئی ندارند.
در موارد ذکر شده، تنها چهار مورد اخیر قابل بحث است:

الف. زنان (نسائهنّ)

در این کلمه سه احتمال داده شده است:

اینکه مراد، زنان مسلمان هستند. مفهوم آیه، بنابراین قول، این است که زنان غیر مسلمان، نامحرم می باشند و زن مسلمان باید خود را از ایشان بپوشاند.
اینکه مراد، مطلق زنان است، خواه مسلمان یا غیر مسلمان.
اینکه مراد، زنهائی است که در خانه هستند، مانند زنان خدمتکار.
مفهوم این تفسیر این است که هر زنی به غیر از زنان داخل خانه، به سایر زنان، نامحرم است. این احتمال به کلی مردود است؛ زیرا یکی از مسلّمات و ضروریات اسلام این است که زن به
زن، محرم است. 

احتمال دوم نیز ضعیف است؛ زیرا که در این احتمال، نکته ای برای اضافۀ «نساء» به ضمیر وجود ندارد.

ولی طبق احتمال اول، نکتۀ این اضافه این است که زنان کفار، بیگانه هستند و از خودشان
نمی باشند.

حقیقت این است که احتمال اول، قوی ترین احتمالات است و روایاتی هم بر طبق آن وارد شده که برهنه شدن زن مسلمان را در برابر زنان یهودیه یا نصرانیه منع کرده است. در این روایات استناد شده است به اینکه زنان غیر مسلمان ممکن است زیبائی زنان مسلمان را برای شوهران یا برادران خود توصیف کنند: «لأنّهنّ قد یَصِفنَ لأزواجهنّ و إخوتهنّ».

باید توجه داشت که در اینجا مسئله ای وجود دارد؛ و آن این است که برای هیچ زن مسلمان، جایز نیست که محاسن، یعنی زیبائیهای زن دیگر را برای شوهر خود توصیف کند. وجود این تکلیف، زنان مسلمان را در برابر یکدیگر تأمین می دهد؛ ولی در مورد زنان غیر مسلمان، اطمینان نیست؛ ممکن است آنان برای مردان خود از وضع زنان مسلمان سخن بگویند. لهذا به زنان مسلمان دستور داده شده است که خود را از ایشان بپوشانند. ولی البته آیه صراحت کامل ندارد به اینکه ظاهر کردن زینتها و زیبائیها در برابر آنها حرام است. لهذا با قرائن و دلائل دیگر ممکن است گفته شود که این عمل مکروه است. فقها معمولاً در این مسئله قائل به وجوب پوشش زن نسبت به زنان غیر مسلمان نیستند و تنها به کراهت بی پوششی، فتوا می دهند.

ب. بردگان و مملوکان (أو ما ملکت أیمانُهنّ)

در این جمله دو احتمال است: یکی اینکه مراد، خصوص کنیزان است؛ و دیگر اینکه مراد، مطلق مملوک است و شامل غلامان نیز می باشد. در اینجا نیز روایات، مؤید تفسیر دوم است؛ ولی فتوای فقها با آن هماهنگی ندارد.

در روایت است که مردی از مردم عراق ـ که به واسطۀ مجاورت با ایران، معمولاً در این مسائل سختگیر تر بودند ـ آمد به مدینه و به حضور امام صادق (ع) مشرّف شد. به مناسبتی سخن از مردم مدینه به میان آمد و آن مرد اعتراض کرد و گفت: اینها زنان خود را همراه غلامان
می فرستند و احیاناً زنان هنگامی که می خواهند سوار شوند، به کمک غلامان سوار می شوند؛ مثلاً دست روی شانه غلامان می گذارند و سوار می شوند. امام صادق فرمود این کار مانعی
ندارد؛ و آن گاه آیۀ 56 از سورۀ احزاب را که مفید همین معنی است، قرائت فرمود: (لا جناح علیهنّ فی آبائهنّ و لا أبنائهنّ و لا إخوانهنّ و لا أبناء إخوانهنّ و لا أبناء أخواتهنّ و لا نسائهنّ و لا ما ملکت أیمانهنّ)؛ یعنی بر زنان در مورد پدران و پسران و برادران و برادرزادگان و خواهرزادگان و زنان و مملوکهایشان، باکی نیست.... [29] 

به طور کلی، بردگان، اعم از جنس زن یا مرد، از نظر اسلام در بسیاری از احکام، استثناهائی دارند. مثلاً از نظر خود پوشش و حرمت نظر، کنیزان با زنان آزاد فرق می کنند؛ بر کنیزان واجب نیست که سرهای خود را بپوشانند و حال آنکه بر زنان آزاد لازم است سر خود را
بپوشانند. ظاهراً سرّ مطلب، خدمتکاری آنهاست. علی هذا بعید نیست که غلامان نیز چنین استثنائی داشته باشند.

ولی همچنان که گفتیم، از نظر فتوای فقها این حکم بعید است؛ اما از طرف دیگر، حمل جملۀ (أو ما ملکت أیمانهنّ) به خصوصِ کنیزان نیز بسیار مستبعد است. اگر بخواهیم استثنای مملوک را منحصر به کنیزان بدانیم، باید بگوئیم زنان آزاد بر یکدیگر مطلقاً محرم می باشند؛ ولی کنیزان بر زنان آزاد محرم نیستند؛ مگر زنان آزادی که مالک این کنیزان می باشند. و وقتی این مطلب را هم بدین فتوا اضافه کنیم که بسیاری از فقها پوشش را برای کنیز، حتی نسبت به مردان بیگانه واجب ندانسته اند، نتیجه خیلی عجیب خواهد بود؛ زیرا نتیجه این است که کنیز بر همۀ مردان، محرم است و زنان آزاد بر کنیزان، نامحرم می باشند ! یعنی کنیز کاملاً در حکم یک مرد است ! البته چنین چیزی درست نیست.

ج. طفیلانی که نیازی به زن ندارند (التّابعین غیرِ أولی الإربة من الرّجال)

قدر مسلم، این جمله دیوانگان و افراد بُله را که دارای شهوت نیستند و جاذبه ای را که در زن است درک نمی کنند، شامل می گردد.

بعضیها عمومیت بشری در آیه قائل شده اند و آن را شامل خواجگان حرمسرا نیز دانسته اند، به استناد اینکه خواجگان نیز حاجتی به زن ندارند. محرم دانستن خواجگان و آوردن آنان به حرمسراها در زمانهای قدیم، بر اساس همین فتوا بوده است.

برخی دیگر در آیه تعمیم بیشتری داده اند و گفته اند شامل فقرا و مساکین نیز می باشد؛ یعنی کسانی که وضع خاص آنان و شرایط آنان طوری است که در این عوالم نیستند. کسی که برای نانش معطل است و به خاطر لقمه نانی به دنبال آن می دود و مخصوصاً با فاصلۀ طبقاتی ای که بین آن دو وجود دارد، هرگز به فکر مسائل جنسی نخواهد بود.

ولی حقیقت این است که این اندازه توسعه در مفهوم آیه، بسیار بعید است. قدر مسلم، همان طبقۀ اول است؛ و اگر بیش تر تعمیم دهیم، حداکثر این است که طبقۀ دوم را مشمول آیه بدانیم.

د. کودکانی که از امور جنسی بی خبرند یا توانائی ندارند (الطّفلِ الّذین لم یظهروا علی عورات النّساء)

این قسمت را نیز دو جور می توان تفسیر کرد:

کلمه «لم یظهروا» از مادّۀ «ظهور» است و با کلمۀ «علی» متعدی شده است؛ ممکن است ترکیب این دو کلمه مفهوم اطلاع را بدهد. پس معنی چنین می شود:

«کودکانی که بر امور نهانی زنان، آگاه نیستند».

و ممکن است مفهوم غلبه و قدرت را بدهد؛ پس معنی چنین می شود:

«کودکانی که بر استفاده از امور نهانی زنان، توانائی ندارند».

طبق احتمال اول، مراد، بچه های غیر ممیز هستند که قدرت تشخیص این گونه مطالب را
ندارند؛ اما طبق احتمال دوم، مقصود، بچه هائی است که قدرت بر امور جنسی ندارند، یعنی غیر بالغ می باشند، هر چند ممیز بوده باشند. طبق احتمال دوم، اطفالی که همه چیز را
می فهمند و نزدیک به حد بلوغ می باشند، ولی بالغ نمی باشند، جزء استثناها هستند. فتوای فقها نیز بر طبق این تفسیر است.

در دنبالۀ آیه می فرماید: (و لا یضربن بأرجلنّ لیُعلَم ما یخفین من زینتهنّ) یعنی زنان به منظور آشکار ساختن زینتهای پنهان خود، پای بر زمین نکوبند. زنان عرب معمولاً خلخال به پا
می کردند و برای اینکه بفهمانند خلخال قیمتی به پا دارند، پای خود را محکم بر زمین
می کوفتند. آیۀ کریمه از این کار هم نهی فرمود.

از این دستور می توان فهمید که هر چیزی که موجب جلب توجه مردان می گردد، مانند استعمال عطرهای تند و همچنین آرایشهای جالب نظر در چهره، ممنوع است. به طور کلی، زن در معاشرت نباید کاری بکند که موجب تحریک و تهییج و جلب مردان نامحرم گردد.

جلسه آخر آیه چنین است:(و توبوا إلی الله جمیعاً أیّه المؤمنین لعلّکم تفلحون) همه به سوی خدا بازگشت کنید؛ باشد که رستگار گردید. دأب قرآن این است که در پایان دستورها، مردم را به خدا متوجه می سازد تا در کار بستن فرمانهای او سهل انگار نباشند.[30]

 

 وظایف ویژه زنان پیامبر اسلام (ص)

می دانستیم که در قرآن کریم در باره زنان پیغمبر دستورهای خاصی وارد شده است: اولین آیه خطاب به زنان پیغمبر با این جمله آغاز می شود: (یا نساء النّبیّ لستنّ کأحدٍ من النّساء... ) [احزاب: 32] یعنی شما با سایر زنان فرق دارید.

اسلام عنایت خاصی داشته است به زنان پیغمبر، چه در زمان حیات آن حضرت و چه بعد از وفات ایشان، در خانه های خود بمانند؛ و در این جهت، بیشتر منظورهای اجتماعی و سیاسی در کار بوده است.

قرآن کریم صریحاً به زنان پیغمبر می گوید: (و قرن فی بیوتکنّ)  [احزاب: 32] یعنی در خانه های خود بمانید. اسلام می خواسته است امهات المونین که خواه ناخواه احترام زیادی در میان مسلمانان داشتند، از احترام خود سوء استفاده نکنند و احیاناً ابزاز عناصر خودخواه و ماجراجو در مسائل سیاسی و اجتماعی واقع نشوند. و چنان که می دانیم، یکی از امهات المونین (عایشه) که از این دستور تخلف کرد، ماجراهای سیاسی ناگواری برای جهان اسلام به وجود آورد.

خود او همیشه اظهار تاسف می کرد و می گفت: دوست داشتم فرزندان زیادی از پیغمبر می داشتم و می مردند؛ اما به چنین ماجرائی دست نمی زدم.

سر اینکه زنان پیغمبر ممنوع شدند از اینکه بعد از آن حضرت با شخص دیگری ازدواج کنند، به نظر من، همین است؛ یعنی شوهر بعدی از شهرت و احترام زنش سوء استفاده می کرد و ماجراهها می آفرید. بنابراین، اگر درباره زنان پیغمبر دستور اکیدتر و شدیدتری وجود داشته باشد، بدین جهت است.

به هر حال، آیه ای که در آن آیه کلمه « حجاب » به کار رفته، آیه 53 از سوره احزاب است که
می فرماید: (و إذا سألتموهنّ متاعاً فسألوهنّ من وراء حجابٍ) یعنی اگر از آنها متاع و کالای مورد نیازی مطالبه می کنید، از پشت پرده از آنها بخواهید.[31]

 

حدود پوشش و شرایط معاشرت با زنان پیامبر اکرم (ص)

آیات اصلی مربوط به وظیفه پوشش، همان آیات سوره نور بود که بیان شد. آیاتی چند هم در سوره احزاب است که می توان آنها را در حاشیه این مطلب ذکر کرد. قسمتی از این آیات مربوط است به زنان رسول خدا و قسمت دیگر، دستورهائی است که درباره حفظ حریم عفاف وارد شده است.

اما قسمت اول:

(یا نساء النّبی لستنّ کأحدٍ من النّساء إن اتّقیتنّ؛ فلاتخضعن بالقول فیطمع الّذی فی قلبه مرضٌ و قلن قولاً معروفاً š و قرن فی بیوتکنّ و لاتبرّجن تبرّج الجاهلیّة الأولی...)

(احزاب: 32 و 33)

در این دو آیه، مخاطب، زنان پیغمبر اکرم (ص) می باشند:

« ای زنان پیغمبر، شما همچون سایر زنان نیستید اگر پرهیزکار باشید؛ مواظب باشید که در سخن، نرمش زنانه و شهوت آلود به کار نبرید که موجب طمع بیماردلان گردد؛ به خوبی و شایستگی سخن بگوئید š در خانه های خویشتن قرار گیرید و مانند دوران جاهلیت نخستین، به خودنمائی و خودآرائی از خانه بیرون نشوید... ».

مقصود از این دستور، زندانی کردن زنان پیغمبر در خانه نیست؛ زیرا تاریخ اسلام به صراحت گواه است که پیغمبر اکرم (ص) زنان خود را با خود به سفر می برد و آنان را از بیرون شدن از خانه منع نمی فرمود. مقصود از این دستور آن است که زن به منظور خود نمائی از خانه بیرون نشود؛ و مخصوصاً در مورد زنان پیغمبر اکرم (ص)، این وظیفه سنگین تر و مؤکد تر است.

آیه 53 سوره احزاب چنین است:

( یا ایّها الّذین آمنوا لاتدخلوا بیوت النّبیّ إلّا أن یؤذن لکم إلی طعامٍ غیر ناظرین إنیه؛ و لکن إذا دعیتم فادخلوا فإذا طعمتم فانتشروا و لا مستأنسین لحدیثٍ؛ إنّ ذلکم کان یؤذی النّبیّ فیستحیی منکم و الله لایستحیی من الحقّ؛ و إذا سألتموهنّ متاعاً فسألوهنّ من وراء حجابٍ؛ ذلکم أطهر لقلوبکم و قلوبهنّ؛ و ما کان لکم أن تؤذوا رسول الله و لا أن تنکحوا أزواجه من بعده أبداً؛ إنّ ذلکم کان عند الله عظیماً š)

عربهای مسلمان، بی پروا وارد اتاق های پیغمبر می شدند. زن های پیغمبر (ص) هم در خانه بودند. آیه نازل شد که اولاً سرزده و بدون اجازه وارد خانۀ پیغمبر نشوید؛ و اگر برای صرف غذا دعوت شدید، به موقع بیائید و بعد هم برخیزید و بروید و به قصّه گوئی و صحبتهای متفرقه وقت نگیرید؛ زیرا این امور، پیغمبر را ناراحت می کند و او شرم می کند شما را از خانۀ خود بیرون کند؛ ولی خدا از شما شرم نمی کند. و ثانیاً وقتی می خواهید چیزی از زنان پیغمبر بگیرید، از پشت پرده بخواهید، بدون اینکه داخل اتاق شوید؛ این کارها برای پاکیزگی دل شما و دل آنها بهتر است. شما نباید پیامبر را آزار دهید و نه زنان او را پس از درگذشت پیغمبر به زنی بگیرید که این کارها در نزد خدا بزرگ است.

در این آیه، کلمه «حجاب» ذکر شده است. همان طوری که قبلاً گفتیم، در کلمات قد ما هرجا سخن از آیه حجاب است، مقصود همین آیه است. دستور حجاب که در این آیه است، غیر از دستور پوشش است که مورد بحث ما می باشد. دستوری که در این آیه ذکر شده است، راجع به سنن خانوادگی و رفتاری است که انسان باید در خانۀ دیگران داشته باشد. طبق این دستور، مرد نباید وارد جایگاه زنان شود، بلکه اگر چیزی می خواهد و مورد احتیاج اوست، باید از پشت دیوار صدا بزند. این مسئله ربطی به بحث پوشش که در اصطلاح فقه نیز تحت عنوان «سَتر» (نه «حجاب») نامیده می شود ندارد.

جملۀ (ذلکم أطهر لقلوبکم و قلوبهنّ) مانند جملۀ: (و أن یستعففن خیرٌ لهنّ) ـ که در آیۀ 61 از سورۀ نور آمده است ـ دلالت می کند که هراندازه مرد و زن جانب ستر و پوشش و ترک برخوردهائی را که مستلزم نظر است رعایت نمایند، به تقوا و پاکی نزدیک تر است. همان طور که گفتیم، رخصتهای تسهیلی و ارفاقی که به حکم ضرورت داده شده است، نباید رجحان اخلاقی ستر و پوشش و ترک نظر را از یاد ببرند.[32]

 

قرآن دستور خانه نشینی و پرده نشینی به زنان نداده است

 [ر. ک. عنوان 110 از همین دفتر (صص 224 و 225).]

£ دستورهای سوره احزاب دستورهای خاص نیست و ملاک آنها هم این نبوده است که از وجهۀ آنها سوءاستفاده نشود. تخصیص زنان پیغمبر به این دستورها از باب عنایت بیشتر است، نه از باب اینکه حکم، خاص آنها بوده است. مثلاً می فرماید: (یا نساء النّبیّ لستنّ کأحدٍ من النّساء إن اتّقیتنّ؛ فلاتخضعن بالقول فیطمع الّذی فی قلبه مرضٌ...). نباید گفت که خضوع در قول، برای زنان دیگر مذموم نبوده است؛ بلکه باید گفت که این امر در مورد زنان پیغمبر اکرم (ص)
مذموم تر است. و همچنین می فرماید: (و قرن فی بیوتکنّ و لاتبرّجن تبرّج الجاهلیّه الأولی). واضح است که تبرج برای همۀ زنان مذموم بوده است؛ لهذا به «جاهلیت اولی» اسناد داده شده است. پس همۀ زنان باید در خانه قرار بگیرند. و همچنین (و أقمن الصّلوة و آتین الزّکوة و أطعن الله و رسوله) همه از احکام عامه است. همچنین در آیه حجاب که می فرماید: (و إذا سألتموهنّ متاعاً فألوهنّ من وراء حجابٍ). از جمله بعداً که می فرماید: (ذلکم أطهر لقلوبکم و قلوبهنّ) معلوم می شود که حکم، عام است برای همۀ زنان و مردان مؤمن.

¡ اشتباه عجیبی است ! ما که نگفته ایم در آیۀ (و إذا سألتموهنّ متاعاً فسألوهنّ من وراء حجابٍ) دستور پرده نشینی داده شده و این دستور مختص زنان پیغمبر است. گفته ایم این کلمه فقط در این آیات به کار برده شده. مخاطب این جمله مردم اند، نه زنان؛ و این حکم، عام است. یعنی هر کس اگر کاری به داخلۀ زندگی کسی دارد و چیزی از زنان آن خانه می خواهد بگیرد، باید بداند که غالباً زنان در وضعی هستند که ستر کافی ندارند و نباید سرزده وارد خانه شوند ـ آنچنان که اعراب می کردند ـ همچنان که لازم نیست آن زنان، در داخل خانۀ خود نیز همواره مسلح به ستر باشند به احتیاط اینکه مردی شاید وارد شود. مسئلۀ درخواست چیزی از زنان یک خانه از پشت پرده و وارد نشدن در حریم خانه چه ربطی دارد به دستور پرده نشینی زن؟ جملۀ (قرن فی بیوتکنّ) اولاً به عقیدۀ من، جملۀ اختصاصی است و زنان پیغمبر، آنها که مقید به اجرای دستور بودند، از این جمله چنین فهمیدند که دستوری اختصاصی است؛ و لهذا حتی از مسافرت احتراز داشتند. و به علاوه، قطعاً مفاد آیه این نیست که از خانه بیرون نروید، به مسجد و زیارت دوستان و ارحام هم نروید؛ مقصود این است که به کاری که مستلزم این باشد که از حرم پیغمبر خارج شوید، دست نزنید؛ نظیر کاری که عایشه کرد. به هر حال، آیۀ (قرن فی بیوتکنّ) نیز دستور پرده نشینی نیست؛ نه برای زنان پیغمبر و نه برای غیر آنها.[33]

 

--------------------------------------------------------------------------------

1. آشنایی با قرآن، ج 4: 8

2. ر. ک. صحیح مسلم، ج 4، صص 151 ـ 148.

3. مسئله حجاب: 79

 

[4] . مسئلۀ حجاب: 125

1. تفسیر صافی، ذیل آیه 31 از سوره نور؛ نقل از تفسیر علیّ بن ابراهیم

2.  نهج البلاغه، خطبۀ 11 / وسائل، ج 2، کتاب الجهاد، ص 429.

3. نهج البلاغه، خطبه 222 / وسائل، ج 2، کتاب الجهاد، ص 430.

1. ر. ک. مستمسک العروه حضرت آیت الله حکیم، ج 5، ص 191.

[9] . مسئلۀ حجاب: 136

15. یعنی این دستورهای عفاف به منظور پاکیزگی داده شده است.

1. من درباره «غض» و «غمض» و فرق آنها، در کتابی که در همین زمینه به نام مسئلۀ حجاب نوشته ام، بحث مفصل
کرده ام و دیگر در اینجا تکرار نمی کنم.

[12] . آشنایی با قرآن، ج 4: 82

[13] . مسئله حجاب: 144

1. حال اینکه مقصود از «زینت ظاهر» چیست، بعد عرض می کنیم.

[15] . آشنایی با قرآن، ج 4:87

2. مجمع البیان، ذیل آیۀ 31 سورۀ نور.

3. کافی، ج 5، ص 521 / وسائل، ج 3، ص 24 / تفسیر صافی و تفسیر الدّرّ المنثور سیوطی، ج 5، ص 40، ذیل همین آیه.

این نکته باید یادآوری شود که معولاً این حدیث که از جریان باز بودن بناگوش و دورگردن زنی و نگاههای شهوت آلود و عمدی مردی حکایت می کند، در کتب اهل حدیث و مفسرین، به عنوان شأن نزول آیه (قل للمومنین یغضّوا...) آورده می شود و در ابتدا چنین به نظر می رسد که با آیۀ (و قل للمومنات یغضضن من أبصارهنّ) سرو کاری ندارد؛ و حال آنکه این دو آیه با هم نازل
شده اند و همچنان که آیۀ اول تکلیف نگاه مرد را روشن می کند، آیۀ دوم به مفاد ( و لا یبدین زینتهنّ إلّا ما ظهر منها؛ ولیضربن بخمرهنّ علی جیوبهنّ ) تکلیف زنان را روشن می کند. ظاهراً به همین جهت است که در تفسیر صافی این حدیث را ذیل آیۀ دوم نقل کرده است. استدلال ما بدین حدیث در اینجا نیز بر همین اساس است.  

20. گریبانها.

[19]. مسئله حجاب: 153

[20]. مسئله حجاب: 188

[21]. مسئله حجاب: 219

1. چادر مانند.

1. کافی، ج 5، ص 522.

[24]. مسئله حجاب: 172 

1. جامه های رو.

2. نوعی زینت نظیر دستبند که به مچ پا می بسته اند.

1. که جوراب و احیاناً کفش ندارند.

[28]. مسئله حجاب: 145

1. کافی، ج 5، ص 531.

[30]. مسئله حجاب: 156

[31]. مسئله حجاب: 80

[32]. مسئله حجاب: 169

[33]. پاسخهای استاد: 23

 A:S
پنج شنبه 12 شهریور 1388  11:16 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها