0

لطف علی(ع)‏

 
haj114
haj114
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3991

لطف علی(ع)‏

لطف علی(ع)‏
مرحوم آقای شیخ محمد حسین قمشه که از فضلا و تلامیذ مرحوم سید مرتضی کشمیری بود نقل فرموده شبی بقصد خرید ترشی از خانه بیرون آمدم، دکان ترشی فروشی نزدیک سور شهر بود (سابقا شهر نجف اشرف حصار و دروازه داشته و دروازه آن متصل ببازار بزرگ و بازار بزرگ متصل بدرب صحن مقدّس آقا امیرالمؤمنین علی(ع)و درب صحن محاذی ایوان طلا و درب رواق بوده است بطوریکه اگر تمام درها باز بود شخص از در دروازه، ضریح مطهر را می‏دید) شیخ مذبور هنگام عبور میشنود عده‏ای پشت در دروازه در را می‏کوبند و می‏گویند: (یا علی(ع) انت فک الباب) یا علی(ع) خودت در را باز کن.
مأمورین به آنها اعتنائی نمی‏کنند چون اول شب که در را می‏بستند تا صبح باز کردنش ممنوع بود. آقای شیخ می‏رود ترشی می‏خرد و بر می‏گردد چون بدروازه می‏رسد این دفعه عده زواری که پشت در بودند شدیدتر ناله کرده و عرض می‏کنند. یا علی(ع) در را باز کن و پاها را سخت بر زمین می‏کوبند. آقای شیخ تکیه به دیوار می‏کند که از طرف راست چشمش سمت مرقد مبارک و از طرف چپ دروازه را ببیند. که ناگهان می‏بیند از طرف قبر مبارک نوری باندازه نارنج آبی رنگ خارج شد و دارای دو حرکت بود، یکی بدور خود و دیگری رو بصحن و بازار بزرگ و با کمال آرامی می‏آید. آقای شیخ نیز کاملاً چشم به آن دوخته است با نهایت آرامش از جلو روی شیخ می‏گذرد و به دروازه می‏خورد ناگاه در و چهارچوب آن از دیوار کنده می‏شود و بر زمین می‏افتد. عربها با نهایت مسرت و بهجت بشهر وارد می‏شوند.

امام شیعیان علی(ع)، پناه انس و جان علی(ع) 
ضیاء دیدگان علی(ع)، علی(ع) علی(ع) علی(ع) علی(ع)

توئی که در جهان دل، شدی ره نجات دل 
زلطف توشدم خجل، علی(ع) علی(ع) علی(ع) علی(ع)

علی(ع) کمال هر بشر، ز خوی تو دهد خبر 
مرا به عشق خود نگر، علی(ع) علی(ع) علی(ع) علی(ع)

بگنج غم نشسته‏ام، چو مرغ پرشکسته‏ام 
چو دل بتو به بسته‏ام، علی(ع) علی(ع) علی(ع) علی(ع)

منم که در هوای تو، بمیرم از برای تو 
ز دل کشم نوای تو، علی(ع) علی(ع) علی(ع) علی(ع)

 

  *  عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَلا تُری  *
********
چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393  10:55 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها