از جمله نشانههاي ظهور «خروج سيد حسني» از طرف ديلم است. درباره شخصيت سيد حسني در روايات سخني نيامده، ولي رواياتي که سخن از خروج و کشته شدن او دارد تا حدودي به معرفي او پرداخته است.
علامه مجلسيرحمه الله گفته است: در حديث مفضل از حضرت صادقعليه السلام آمده است که فرمود: «حسني آن جوانمرد خوشرويي که از طرف ديلم خروج ميکند و با بيان فصيحي که دارد، فرياد بر ميآورد: اي آل احمد! اجابت کنيد. دردمند پريشان حال را و آنکه از پيرامون ضريح (شايد مراد کعبه باشد) ندا ميکند؛ پس گنجينههاي الهي در طالقان او را اجابت ميکنند. [آنها] گنج هايي از طلا و نقره نيستند؛ بلکه مرداني اند همانند قطعههاي آهن. بر اسبهاي چابک سوار گشته و حربههايي به دست ميگيرند. پيوسته ستمگران را ميکشند تا اينکه وارد کوفه ميشوند. در حالي که بيشتر جاهاي زمين از لوث وجود بيدينان پاک گشته، سيد حسني آنجا را محل اقامت خود قرار ميدهد.
آن گاه خبر ظهور مهديعليه السلام به سيد حسني و اصحابش ميرسد، اصحاب به او ميگويند: اي فرزند پيغمبر! اين کيست که در قلمرو ما فرود آمده؟ ميگويد: برويم ببينيم او کيست - در صورتي که به خدا قسم سيد حسني ميداند او مهديعليه السلام است و بدين جهت اين سخن را ميگويد که به يارانش آن حضرت را بشناساند - پس سيد حسني بيرون ميآيد تا اينکه به مهديعليه السلام ميرسد. آن گاه ميگويد: اگر تو مهدي آل محمدصلي الله عليه وآله هستي، پس عصاي جدّت پيامبر و انگشتر و جامه و زره آن حضرت کجا است؟ عمامه (سحاب) اسب، شتر، قاطر، الاغ و اسب اصيل رسول خدا و مصحف اميرمؤمنان کجا است؟
پس آن حضرت تمام اينها را به او نشان ميدهد. آن گاه عصاي پيامبر را ميگيرد و در سنگ سختي ميکارد، فوراً برگ ميدهد. منظورش از اين کار آن است که بزرگواري و فضيلت حضرت مهديعليه السلام را به اصحاب خود بنماياند تا با آن حضرت بيعت کنند.
پس سيد حسني عرضه ميدارد: اللّه اکبر اي فرزند پيغمبر! دستت را بده تا با شما بيعت کنيم. حضرت مهديعليه السلام دستش را دراز ميکند، سيد حسني و اصحابش بيعت ميکنند». [1] .
مرحوم کليني پايان کار سيد حسني را در ضمن روايتي از امام صادقعليه السلام اين گونه نقل کرده است: «فَيَبتَدِرُ الحَسَنِيُّ اِلَي الخُرُوجِ فَيَثِبُ عَلَيهِ اَهْلُ مَکَّةَ فَيَقْتُلُونَهُ وَيَبْعَثُونَ بِرَأسِهِ اِلَي الشَّامِيِّ فَيَظْهَرُ عِنْدَ ذَلِکَ صَاحِبُ هَذَا الاَمرِ...» [2] ؛ «... و آن گاه که [سيّد] حسني خروج خود را آغاز ميکند، اهل مکه بر او هجوم آورده، او را به قتل ميرسانند و سر او را بريده براي شامي ميفرستند و دراين هنگام صاحب الامر ظهور خواهد کرد...».
نعماني نيز مينويسد: «يعقوب سراج گويد: به امام صادقعليه السلام عرض کردم: فرج شيعيان شما کي خواهد بود؟ پس فرمود: آن گاه که فرزندان عباس به اختلاف پردازند و حکومت ايشان سست گردد. [راوي] حديث ياد شده را به عينه ذکر کرده تا رسيده است به ذکر آلات جنگي و زين و افزوده است: «تا اينکه بر فراز مکه فرود آيد، و شمشير را از نيامش بيرون ميکشد، و زره را ميپوشد و پرچم و برد را باز ميکند. عمامه را به سر ميگذارد و عصا را به دست ميگيرد و از خداوند درباره ظهورش اجازه ميخواهد.
پس يکي از خادمان آن حضرت از آن موضوع آگاه ميشود و نزد حسني آمده او را از خبر آگاه ميکند. حسني به خروج از آن حضرت پيشدستي ميکند؛ پس مردم مکه بر او شوريده و او را به قتل ميرسانند و سرش را به نزد شامي ميفرستند. پس در اين هنگام صاحب اين امر ظهور ميکند و مردم با او بيعت کرده از او پيروي ميکنند...». [3] .
برخي، از اين دو روايت استفاده کردهاند که «سيد حسني» همان نفس زکيّه است.
پی نوشت ها:
[1] بحارالانوار، ج 53، ص 15.
[2] الکافي، ج 8، ص 224، ح 285.
[3] الغيبة، باب 14، ح 43؛ با اندک تفاوتي، الکافي، ج 8، ص 224، ح 285.