بر روی دست ماندن این بارها بس است
غیر از تو رو زدن به خریدار ها بس است
در لطف تو تحمل آه فقیر نیست
صیاد را صدای گرفته ی گرفتار ها بس است
این نفس مانع است خودت برطرف نما
بین من و تو چیدن دیوارها بس است
من بندگی ز ترس جهنم نمیکنم
بنده شدن به خاطر اجبارها بس است
خیلی گناه میکنم و توبه میکنم
دیگر بس است این همه تکرارها بس است
این بار را بخر که دگر راهتم کنی
بیهوده رفتن سر بازارها بس است
تو سفره را برای همه پهن میکنی
در مهربانی تو همه، این کارها بس است
ما را بهشت نبر اما قبول کن
لبخند تو برای گنهکارها بس است
آری فقط حسین مرا رد نمیکند
از این به بعد رفتن دربارها بس است