درس اکونومى
درس اکونومى
|
يه نفر اصفهانى بهش گفتند: 'مگر تو اکونومى بلد نيسى بکني؟' اين خيلى خراج بود، گفت: 'نه.' گفت: 'بيا برو مسکو، اونجا يه مدرسه اکونومى ياد بگيره. |
|
وارد مسکو شد، پرسيد: 'مدرسه اکونومى کجاست؟' نشونش دادند، رفت، وارد مدرسه شد و ديد يه نفر پشت ميز داره چيز مىنويسه. سلام کرد، يارو به اون جواب سلام داد اما سرش به نوشتن مشغول بود. اصفهانيه هر چه با اين احوالپرسى کرد و حرف زد اين تند تند جوابشو مىداد و چيزشو هم مىنوشت. اصفهانيه گفت: 'شما چطور هم حرف مىزنى هم چيز مىنويسي؟' معلم جواب داد که اين خودش يه درس اکونومى است که انسون موقع حرف زدن از کار باز نمونه. بعد معلم جورابشو از پاش درآورد، کف پاشو خاروند، جورابشو پاش کرد. اصفهانيه پرسيد: 'چرا همچى کردي؟' گفت: 'اين هم درس اکونومى است. اگر پا بخاره يا ناخون بخاروني، جوراب نازک مىشه.' |
|
نيمساعتى که گذشت اصفهانيه پا شد تمبو نشو کَند، در کَپَلشو خاروند. معلم گفت: 'چهکار کردي، چرا تمبونتو کندي؟' گفت: کپلم مىخاريد. اگه مىخاروندم، تمبونم نازک مىشد، زود پاره مىشد. کندم و خاروندم که پاره نشه.' معلم گفت: 'شما از من اکونومى بيشتر خواندي، لازم نيست برو!' |
|
- درس اکونومي |
- قصههاى مشدىگلين خانم - ص ۳۹۵ |
- ل. پ. الول ساتن |
- ويرايش: اولريش مارتسولف، آذر اميرحسينى نيتهامر، سيد احمد وکيليان |
- نشر مرکز - چاپ اول ۱۳۷۴ |
(فرهنگ افسانههاى مردم ايران - جلد پنجم (د)، على اشرف درويشيان، رضا خندان (مهابادي)) |
آنروز .. تازه فهمیدم ..
در چه بلندایی آشیانه داشتم... وقتی از چشمهایت افتادم...
شنبه 20 آذر 1389 10:27 AM
تشکرات از این پست