0

زیبایی و معصومیتی که چادر به مادرم داده بود تکانم داد

 
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

زیبایی و معصومیتی که چادر به مادرم داده بود تکانم داد

من در خانواده ای به دنیا امدم که هیچ کدام حجاب نداشتن .
اما خودم به چادر علاقه زیادی داشتم .
مادرم از دوران دبیرستان یواشکی و به دور از چشم مادر و پدرشون چادر سر می کرده و بعد از ازدواج با پدرم به خواست خودشون چادری می شوند.
یه روز دوران دبستان حالم توی مدرسه بد شد مدیرمون زنگ زده بود به مامانم که بیاد دنبالم، از میون مادرهای بیحجاب هم کلاسیهام مادرم با چادر روی سرش اولین جرقه رو در ذهن من زد.
معصومیت و زیبایی که چادر به مادرم داده بود و این که مثل یه ملکه میون مادر های دوستانم بود.
ارامشی که توی چهره اش بود و هست همه و همه..
و این که می دونستم خدا من رو این طوری بیشتر دوست داره باعث شد من هم در این باره تصمیم بگیرم،
پنچم دبستان رو تموم کرده بودم که یه شب دور میز شام به خانوادم گفتم که می خوام چادر سرم کنم مادرم خوشحال شد اما پدرم یه دنیا با هام حرف زد و ازم خواست که بیشتر در مورد تصمیمم فکر کنم .
اما نیازی به فکر کردن نداشت چون تصمیمم رو گرفته بودم .
یکی از دوستان خانوادگیمون برام از مکه یه چادر عربی سوغات اورد.
همون هفته یه مهمونی خونه عمه بزرگم دعوت بودیم و من چادرم رو سرم کردم .
وقتی وارد مهمونی شدم فکر می کردم که همه از دیدنم به ذوق میان خوشحال می شن اما این طور نشد عمه ام رو به مادرم کرد و گفت که چرا مجبورم کرده که چادری بشم؟
من از مادرم خواستم که خودم حرف بزنم و توضیح دادم که این تصمیم خودم بوده و خودم خواستم.
چند روز بعدش هم رفتم پیش پدر بزرگم تا من رو دید گفت این چیه کردی سرت؟
خیلی خورد توی ذوقم اما الان نزدیک نه سال از اون زمان می گذره و همه خانواده من و چادرم وحجابم را پذیرفتن .
هر چند که خیلی سخته توی یه جمعی جز من و مادرم چند نفر دیگه هیچ کس حجاب نداره اما من به داشتن چادرم افتخار می کنم.

سه شنبه 27 اسفند 1392  1:42 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها