جهان بینی «باورها»
اولین مؤلفه و زیرینترین لایه فرهنگ، جهان بینی است. جهانبینی و باورها، نوع نگاه به جهان، جامعه و انسان را ترسیم میکند.[13]
جهان بینی، یک سلسله اعتقادات و بینشهای کلی هماهنگ دربارة جهان و انسان و بهطور کلی درباره هستی است.[14]
باورهای انسان، بر ارزشها، شیوة زندگی و تجلیات فکری او اثر میگذارد؛ لذا باورها جوهرة یک فرهنگ محسوب میشوند. مجموعه باورها، رابطه انسان با مرگ را تعیین کرده و مراحل مختلف زندگی را تنظیم میکند، تفاوت میان امور مطلوب و نامطلوب را و اضح کرده و به تلاشهای انسان در زمینههای فکری و معنوی و مادی معنا میدهد.[15]
ارزشها
دومین مؤلفه فرهنگ، ارزشها است که برآمده از جهان بینی است؛ یعنی نمیتوان در ساحت جهانبینی، بهگونهای اندیشید و در ساحت ارزش، بهگونهای متفاوت. ارزشها، ملاک داوری است و بین خوبی و بدی، زشتی و زیبایی و درستی و نادرستی، ارزشگذاری میکند.[16]
ارزش، توصیف کننده چیزهایی است که باید باشد؛ برخلاف مفهوم باور که توصیف کننده آن چیزهایی است که هست. ارزشها، معیارهای مشترک برای قضاوت هستند و اینکه چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است؛ لذا ارزش، معیاری است که مردم، مطلوبیت، جذابیت، زیبایی و خوبی چیزی یا شخصی را ارزیابی میکنند و آن را راهنمای زندگی اجتماعی خود قرار میدهند.[17]
هنجارها یا الگوهای رفتاری
سومین مؤلفه و لایه فرهنگ، هنجارها است. هنجار، یکی از مفاهیم کلیدی و مرکزی در جامعهشناسی به شمار میآید. هنجار، و اژهای است که معادل کلمه «نُرم[18]» بهکار رفته است. نرم در زبان لاتین و یونانی، به معنای مقیاس است؛ یعنی هر چیز که بخواهد در یک شبکه کلیتر قرار بگیرد، باید با آن شبکه، مقیاسی متناسب داشته باشد.
وقتی انسان بخواهد ازدواج کند، براساس یک سلسله قواعد مثل خواستگاری، شیرینیخوران، صیغه محرمیت و مهریه عمل میکند. یا وقتی انسان بخواهد وارد دانشگاه یا یک محیط علمی یا وارد یک محیط کاری بشود، قواعد رفتاری متناسب با آن را کاملاً رعایت مینماید.[19]
این قواعد و ضوابط رفتاری، همه هنجار هستند. طرز سلام کردن، طرز تعارف و احترام، طرز غذا خوردن، طرز لباس پوشیدن و طرز صحبت کردن، اینها همه هنجارهایی هستند که در کلیه شؤون زندگی انسانها وجود دارد و افراد جامعه، آن قواعد را رعایت میکنند.[20]
لذا از هنجار، قاعده و قانون استفاده میشود، تا افراد جامعه به آن رجوع کنند. لالاند،[21] هنجار را این گونه تعریف میکند: «نوع ملموس یا فرمول مجرد آنچه باید باشد؛ از این رو معانی آرمان، هدف، قاعده و مدل، از آن استفاده میشود».[22]
الف. هنجارهای پایدار و ناپایدار
برخی هنجارها، از نظر زمان، عمری طولانیتر دارند، تا جایی که عمر آن هنجارها، از عمر انسان بیشتر یا حتی از چندین نسل هم بیشتر است؛ اما برخی دیگر از هنجارها، دارای عمر و مدت کوتاهی هستند و زودگذرند؛ بنابراین، مد[23] از نوع هنجارهای زودگذر و دارای عمر کوتاه و سنت[24] یعنی هنجارهایی که حتی چند نسل میماند، از نوع هنجارهای پایدارتر به شمار میآیند و به تدریج، سنت، جزئی از فرهنگ میشود.[25]
ب. برخی هنجارها، جنبه الزامی ندارند؛ مانند طرز غذا خوردن و بعضی دیگر جنبه الزامی دارند، مثل عبارات و ترک محرمات؛ برای نمونه در اسلام، طیف حرام، مکروه، مباح، مستحب و و اجب را داریم.[26]
اما در این نوشتار وقتی از هنجار صحبت میشود، منظور هنجارهای الزامی است، نه مطلق هنجارها.
نمادها
چهارمین مؤلفه فرهنگ، نماد است که این نماد جزء لایة رویین فرهنگ میباشد. نماد، شامل کلامی و غیر کلامی است. نماد کلامی هم نوشتاری و هم گفتاری است و نمادهای غیر کلامی، شامل حرکات و اداهای رفتاری، اشارات، نشانهها و علائم، موسیقی، معماری، هنر و طراحی است. این موارد به این دلیل نماد نامیده میشوند که معرّف سطح زیرین فرهنگ هستند و عطف به جهان بینیها و ارزشها میباشند.[27]
استفاده از نمادها، از و یژگیهای بارز انسانها است. تنها انسانها در تکوین زبانها موفق شدهاند و بهواسطه همین زبانها، انسان میتواند عبارات معناداری را ساخته و مبادله کند. انسانها، نه تنها عبادات معنادار زبانی را ساخته، بلکه بر ساختهای غیر زبانی، شامل آثار هنری و انواع گوناگون اشیای مادی، القای معنا میکنند؛ اما حیوانات میتوانند انواع مختلف علائم را ارسال و به آنها پاسخ دهند.[28]
ایما و اشاره، حرکات و اداها، یک نماد است؛ معماری، شهرسازی و نوع لباس پوشیدن، یک نماد است. به لحاظ فلسفی، هر نماد بیانگر و معرف لایههای زیرین میباشد؛ اما گاهی اوقات، انسان نمادی را انتخاب میکند که مخالف لایههای زیرین میباشد. البته این مطلب، میتواند عوامل متعددی داشته باشد؛ گاهی از روی مصلحت، گاهی از روی اغوا، گاهی به دلیل ترس و گاهی به سبب عدم آگاهی است؛ بنابراین، انسان نمیتواند بگوید من در لایههای زیرین مذهبی هستم؛ اما درشهرسازی یا معماری، غربی عمل میکنم و کاری ندارم که معماریام اشراف دارد یا نه، حریم دارد یا نه؟[29]
آنچه اندیشوران، در تعاریف فرهنگ ذکر کردهاند، یک نگاه جامعهشناختی یا روانشناختی یا تاریخی به فرهنگ میباشد یا فرهنگ را از نظر زمانی، به حال یا آینده تقسیم کردهاند؛ و لی در هیچ یک از تعاریف فرهنگ، تقدم یا تأخری برای مصادیق و مؤلفههای آن قائل نشدهاند؛ به نظر میرسد نگاه صحیح آن باشد که به فرهنگ، یک نگاه فلسفی کرد و برای مؤلفههای آن، تقدم و تأخر قائل شد؟
بنابراین، متقدمترین مؤلفه فرهنگ، جهان بینی و باورها است، و بعد، ارزشها و هنجارها قرار دارد و در نهایت، نمادها قرار میگیرند؛ لذا لایههای زیرین فرهنگ عبارتند از: جهانبینی، ارزشها و هنجارها و لایه رویین فرهنگ، شامل نماد خواهد شد. ما، این نگاه و تعریف را برتر از تعاریف دیگر میدانیم و با این نگاه، به ادامه تحقیق میپردازیم.
پی نوشت ها:
[1]. Global.
[2]. globalization –globalize –globalizing.
[3]. globalism-globalization.
[4]. واترز، جهانی شدن، ترجمه اسماعیل مردانی گیوی و دیگران٬ص2، تهران، سازمان مدیریت صنعتی، 1995.
[5]. احمد گلمحمدی، جهانی شدن، فرهنگ، هویت، ص 18، تهران، نشر نی، 1383.
[6]. رابرتسون، جهانی شدن، ترجمه کمال پولادی، ص8، تهران، نشر ناشر، 1992.
[7].Giddens.A (1995). The consequences of modernity - cambridge, Polity press.
[8]. Harvey.D (1989). The condition of Postmodernity – Oxford, Black well.
[9]. جهانی شدن، ص12.
[10][10]. مالکوم کاستلز، عصر اقتصاد، جامعه و فرهنگ، ترجمه احد علیقلیان و دیگران، ص97، تهران، طرح نو، 1380.
[11]. ساموئل هانتینگتون، برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی، ترجمه محمدعلی حمید رفیعی، ص87، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1378.
[12]. عماد افروغ و دیگران، تبادل فرهنگها، ضرورتها و دورنماها، ص20، مجله مطالعات ملی، ش6، 1379.
[13]. همان.
[14]. محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص12، تهران، انتشارات سازمان تبلیغات، 1379.
[15]. چنگیز پهلوان، فرهنگ شناسی، ص184، تهران، نشر قطره، 1382.
[16]. عماد افروغ و دیگران، تبادل فرهنگها؛ ضرورتها و دورنماها، ص20.
[17]. حمید عضدانلو، آشنایی با مفاهیم اساسی جامعه شناسی، ص32، تهران، نشر نی، 1384.
[18].Norm
[19]. فرامرز رفیع پور، آناتومی جامعه، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1378.
[20]. همان، 179.
[21].Lalande
[22]. الن بیرو، فرهنگ علم اجتماعی، ترجمه باقر ساروخانی، ص248، تهران، انتشارات کیهان، 1375.
[23]. Mode.
[24]. Tradition.
[25]. آناتومی جامعه، ص224.
[26]. همان، ص 226.
[27]. تبادل فرهنگها؛ ضرورتها و دورنماها، ص21.
[28]. جان.ب. تامپسون، ایدئولوژی و فرهنگ مدرن، ترجمه مسعود اوحدی، ص162، تهران، انتشارات مؤسسه فرهنگی انبوه، 1378.
[29]. عماد افروغ، www.bashgah.
منبع: ماهنامه انتظار موعود - شماره 26