0

کرامات امام جعفر صادق علیه‌السلام

 
lindhfvhidld
lindhfvhidld
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : فروردین 1391 
تعداد پست ها : 3872
محل سکونت : بوشهر

کرامات امام جعفر صادق علیه‌السلام

يكي از اصحاب حضرت ابا عبدالله، امام جعفر صادق عليه السلام حكايت كند: 
روزي به همراه بعضي از دوستان به مجلس شريف و مبارك آن حضرت شرفياب شدم؛ و من از محضر مقدسش پيرامون اين آيه شريفه قرآن: 
خذْ ارْبعه من الطيْر فصرْهن اليْك 11 سوال كردم بر اين كه آيا آن پرندگان از يك جنس و يك نوع؛ و يا آن كه از انواع پرندگان متفاوت بودند؟
امام صادق عليه السلام فرمود: آيا دوست داريد تا همانند آن را به شما ارايه و نشان دهم؟
همگي در پاسخ گفتيم: بلي.
حضرت در همان حالتي كه نشسته بود صدا زد: طاووس!
ناگهان طاووسي پرواز كنان جلوي حضرت آمد، بعد از آن صدا زد: كلاغ! و كلاغي هم نزد حضرت آمد؛ و سپس يك كبوتر و يك باز شكاري را صدا نمود و آن دو نيز نزد حضرت حاضر شدند.
بعد از آن امام عليه السلام دستور داد تا سر آن چهار پرنده را بريدند؛ و پر و بال آن ها را كنْدند و بدن هاي آن ها را قطعه قطعه كردند و سپس تمام گوشت و پوست آن ها را درهم آميختند.
پس از آن امام عليه السلام سر طاووس را به دست خود گرفت و آن را صدا زد.
ناگهان ديدم مقداري از استخوان ها، گوشت ها و پرها حركتي كردند و از مابقي جدا گشته و به هم پيوستند.
بعد از آن، حضرت سر طاووس را رها نمود و آن سر به بدن متصل شد؛ و طاووس حركت كرد و صحيح و سالم جلوي امام صادق عليه السلام ايستاد.
سپس حضرت كلاغ و باز شكاري و كبوتر را يكي پس از ديگري صدا زد و جريان را به همان شكل انجام داد؛ و آن ها هم زنده شدند و در مقابل حضرت سر پا ايستادند.

 

منبع.کتاب چهل داستان و چهل حدیث از امام جعفر صادق علیه‌السلام

پنج شنبه 15 اسفند 1392  12:47 PM
تشکرات از این پست
lindhfvhidld
lindhfvhidld
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : فروردین 1391 
تعداد پست ها : 3872
محل سکونت : بوشهر

پاسخ به:کرامات امام جعفر صادق علیه‌السلام

حفص تمار حكايت كند: 
در بحبوحه آن روزهايي كه معلي بن خنيس كه يكي از راويان حديث و از اصحاب امام جعفر صادق عليه السلام بود را به دار آويخته و كشته بودند، به محضر مبارك امام صادق عليه السلام شرف حضور يافتم.
حضرت فرمود: ما معلي را به چيزي دستور داديم و او مخالفت كرد، سرپيچي از دستور، سبب قتل او گرديد. عرض كردم: يا ابن رسول الله! آن سري كه او آشكار كرد، چه بود؟
حضرت فرمود: روزي او را غمگين و ناراحت ديدم، پرسيدم: تو را چه شده است، كه اين چنين غمگين مي باشي؟
مثل اين كه آرزوي ديدار خانواده و فرزندانت را داري؟
معلي پاسخ داد: بلي.
به او گفتم: جلو بيا؛ و همين كه او نزديك من آمد، دستي بر صورتش كشيدم و گفتم: هم اكنون كجايي و چه مي بيني؟
جواب داد: در خانه خود، كنار همسر و فرزندانم مي باشم. آن گاه من او را به حال خود رها كردم تا لحظاتي در كنار خانواده اش باشد، جايي كه حتي از همسر خود نيز كامي برگرفت.
پس از آن، به او گفتم: جلو بيا؛ و چون جلو آمد، دستي بر صورتش كشيدم و گفتم: الآن كجا و در چه حالي هستي؟
گفت: در مدينه، در منزل شما و كنار شما مي باشم.
سپس به او گفتم: اي معلي! ما داراي اين اسرار هستيم، هر كه اسرار ما را نگهداري كند و مخفي دارد، خداوند دين و دنياي او را در امان دارد.
اي معلي! موضوعي را كه امروز مشاهده كردي، فاش مگردان وگرنه موجب هلاكت خويش، خواهي شد.
اي معلي! متوجه باش كتمان اسرار ما موجب عزت و سعادت دنيا و آخرت مي باشد؛ و هر كه اسرار ما را افشاء نمايد، به وسيله آهن (يعني شمشير و تير) و يا در زندان نابود خواهد شد.
بعد از آن حضرت فرمود: و چون معلي بن خنيس نسبت به سخنان من بي اهميت بود و اسرار ما را براي مخالفين بازگو كرد، همين بي توجهيش موجب هلاكتش گرديد.

 

منبع.کتابچهل داستان و چهل حدیث از امام جعفر صادق علیه‌السلام

 

 

 

پنج شنبه 15 اسفند 1392  12:48 PM
تشکرات از این پست
lindhfvhidld
lindhfvhidld
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : فروردین 1391 
تعداد پست ها : 3872
محل سکونت : بوشهر

پاسخ به:کرامات امام جعفر صادق علیه‌السلام

ابو جعفر طبري به نقل از داود رقي حكايت كند: 
روزي وارد شهر مدينه شدم و منزل امام جعفر صادق عليه السلام رفتم به حضرتش سلام كرده و با حالت گريه نشستم، حضرت فرمود: چرا گريان هستي؟
عرض كردم: اي پسر رسول خدا! عده اي به ما زخم زبان مي زنند و مي گويند: شما شيعه ها هيچ برتري بر ما نداريد و با ديگران يكسان مي باشيد.
حضرت فرمود: آن ها از رحمت خدا محروم هستند و دروغ گو مي باشند.
سپس امام عليه السلام از جاي خود برخاست و پاي مبارك خود را بر زمين ساييد و اظهار نمود: به قدرت و اذن خداوند تبارك و تعالي ايجاد شو، پس ناگهان يك كشتي قرمز رنگ نمايان گرديد؛ و در وسط آن دري سفيد رنگ و بر بالاي كشتي پرچمي سبز وجود داشت كه روي آن نوشته بود: 
«لا اله الا الله، محمد رسول الله، علي ولي الله، يقتل القايم الاعداء، و يبعث المومنون، ينصره الله» يعني؛ نيست خدايي جز خداي يكتا، محمد رسول خدا، علي ولي خداست، قايم آل محمد عليهم السلام دشمنان را هلاك و نابود مي گرداند و خداوند او را به وسيله ملايكه ياري مي نمايد.
در همين بين متوجه شدم كه چهار صندلي درون كشتي وجود دارد، كه از انواع جواهرات ساخته شده بود، پس امام صادق عليه السلام روي يكي از صندلي ها نشست و دو فرزندش حضرت موسي كاظم و اسماعيل را كنار خود نشانيد؛ و به من فرمود: تو هم بنشين. چون همگي روي صندلي ها نشستيم؛ به كشتي خطاب كرد و فرمود: به امر خداوند متعال حركت كن.
پس كشتي در ميان آب دريايي كه از شير سفيدتر و از عسل شيرين تر بود، حركت كرد تا رسيديم به سلسله كوه هايي كه از در و ياقوت بود؛ و سپس به جزيره اي برخورديم كه وسط آن چندين قبه و گنبد سفيد وجود داشت و ملايكه الهي در آن جا تجمع كرده بودند.
هنگامي كه نزديك آن ها رسيديم با صداي بلند گفتند: يا ابن رسول الله! خوش آمدي.
بعد از آن، حضرت فرمود: اين گنبدها و قبه ها مربوط به آل محمد، از ذريه حضرت رسول صلوات الله عليهم است، كه هر زمان يكي از آن ها رحلت نمايد، وارد يكي از اين ساختمان ها خواهد شد تا مدت زماني را كه خداوند متعال تعيين و در قرآن بيان نموده است: 
ثم رددنالكم الكره عليهم و امددناكم باموال و بنين و جعلناكم اكثر نفيرا 18 يعني؛ شما اهل بيت رسالت را مرتبه اي ديگر به عالم دنيا باز مي گردانيم …
و بعد از آن، دست مبارك خود را درون آب دريا كرد و مقداري در و ياقوت بيرون آورد و به من فرمود: اي داود! چنانچه طالب دنيا هستي اين جواهرات را بگير.
عرضه داشتم: يا ابن رسول الله! من به دنيا رغبت و علاقه اي ندارم، پس آن ها را به دريا ريخت و سپس مقداري از شن هاي كف دريا را بيرون آورد كه از مشك و عنبر خوشبوتر بود؛ و چون همگي، آن را استشمام كرديم به دريا ريخت؛ و بعد از آن فرمود: برخيزيد تا به اميرالمومنين علي بن ابي طالب، ابو محمد حسن بن علي، ابو عبدالله حسين بن علي، ابو محمد علي بن الحسين و ابو جعفر محمد ابن علي سلام كنيم.
پس به امر حضرت برخاستيم و حركت كرديم تا به گنبدي در ميان گنبدها رسيديم و حضرت پرده اي را كه آويزان بود بلند نمود پس اميرالمومنين امام علي عليه السلام را مشاهده كرديم كه در آنجا نشسته بود، بر حضرتش سلام كرديم.
سپس وارد قبه اي ديگر شديم و امام حسن مجتبي عليه السلام را ديديم و سلام كرديم، تا پنج گنبد و قبه رفتيم و در هر يك امامي حضور داشت تا آخر، كه امام محمد باقر عليه السلام بود و بر يكايك ايشان سلام كرديم.
بعد از آن، حضرت صادق آل محمد صلوات الله عليهم فرمود: به سمت راست جزيره نگاه كنيد، همين كه نظر كرديم چند قبه ديگر را ديديم كه بدون پرده بود، پس عرضه داشتم: يا ابن رسول الله! چطور اين قبه ها بدون پرده است؟!
در پاسخ اظهار نمود: اين ها براي من و ديگر امامان بعد از من خواهد بود؛ و سپس فرمود: به ميان جزيره توجه نماييد؛ و چون دقت كرديم گنبدي رفيع و بلندتر از ديگر قبه ها را ديديم كه وسط آن تختي قرار داشت.
بعد از آن امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: اين قبه مخصوص قايم آل محمد عليهم السلام است؛ و سپس فرمود: آماده باشيد تا بازگرديم، و كشتي را مخاطب قرار داد و فرمود: به قدرت و امر خداوند متعال حركت كن، پس ناگهان بعد از لحظاتي در همان محل قرار گرفتيم.

 

منبع.کتابچهل داستان و چهل حدیث از امام جعفر صادق علیه‌السلام  

 

 

 

پنج شنبه 15 اسفند 1392  12:48 PM
تشکرات از این پست
lindhfvhidld
lindhfvhidld
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : فروردین 1391 
تعداد پست ها : 3872
محل سکونت : بوشهر

پاسخ به:کرامات امام جعفر صادق علیه‌السلام

يكي از اصحاب نزديك امام جعفر صادق عليه السلام به نام زيد شحام حكايت كند: 
روزي به همراه عده اي در محضر پربركت آن حضرت بوديم، يكي از شعراء به نام جعفر بن عفان وارد شد و حضرت او را نزد خود فرا خواند و كنار خود نشانيد و فرمود: اي جعفر! شنيده ام كه درباره جدم، حسين عليه السلام شعر گفته اي؟
جعفر شاعر پاسخ داد: بلي، فدايت گردم.
حضرت فرمود: چند بيتي از آن اشعار را برايم بخوان.
همين كه جعفر مشغول خواندن اشعار در رثاي امام حسين عليه السلام شد، امام صادق عليه السلام به قدري گريست كه تمام محاسن شريفش خيس گرديد؛ و تمام اهل منزل نيز گريه اي بسيار كردند.
سپس حضرت فرمود: به خدا قسم، ملايكه مقرب الهي در اين مجلس حضور دارند و همانند ما مرثيه جدم حسين عليه السلام را مي شنوند؛ و بر مصيبت آن بزرگوار مي گريند.
آن گاه خطاب به جعفر بن عفان نمود و اظهار داشت: خداوند تو را به جهت آن كه بر مصايب حسين سلام الله عليه، مرثيه سرايي مي كني اهل بهشت قرار داد و گناهان تو را نيز مورد مغفرت و آمرزش خود قرار داد.
بعد از آن، امام عليه السلام فرمود: آيا مايل هستي بيش از اين درباره فضيلت مرثيه خواني و گريه براي جدم، حسين عليه السلام، برايت بگويم؟
جعفر بن عفان شاعر گفت: بلي، اي سرورم.
حضرت فرمود: هركس درباره حسين عليه السلام شعري بگويد و بگريد و ديگران را نيز بگرياند، خداوند او را مي آمرزد و اهل بهشت قرارش مي دهد

 

منبع کتاب.چهل داستان و چهل حدیث از امام جعفر صادق علیه‌السلام  

 

 

 

پنج شنبه 15 اسفند 1392  12:48 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها