0

حكایتهایی از آیةالله حاج آقا رحیم ارباب

 
mahdi1361110
mahdi1361110
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 144
محل سکونت : قم

حكایتهایی از آیةالله حاج آقا رحیم ارباب

حكایتهایی از آیةالله حاج آقا رحیم ارباب

حاج آقا رحیم ارباب در سال 1297 هجری قمری در روستای « چرمهین» اصفهان به دنیا آمد.
ایشان در اصفهان نزد علمای بزرگی چون حاج میرزا بدیع درب امامی، سید محمد باقر درچه ای، آقا سید ابوالقاسم دهكردی، حكیم جهانگیر خان قشقایی و آخوند كاشی، كسب علم نموده و به مقام اجتهاد رسید. مراتب سیر و سلوك را نزد جهانگیرخان و آخوند كاشی فرا گرفت او شاگرد خاص آخوند كاشی بود. و مدت 20 سال متوالی در خدمت وی بود. و انواع علوم را از محضر او آموخت. ارادت وی به استادش چنان بود كه بعد از فوت استاد، هر هفته به زیارت قبر وی می رفت و هنگام فوت نیز وصیت نمود در مجاورت استادش دفن شود.
حوزه درسش نیز مجمع فضلا و دانشمندان روزگار بود. شاگردان بسیاری را تربیت نمود. از جمله شاگردان او می توان به: استاد جلال الدین همایی، سید مصطفی بهشتی نژاد، ملا هاشم جنتی، شیخ محمد باقر صدیقین و بسیاری از بزرگان دیگر اشاره نمود.
وی در فقه بسیار خوش سلیقه و دارای استقلال فكری بود. در ریاضیات، هیئت و نجوم به تصدیق اهل فن، استاد مسلم بود. بسیاری از خطبه های نهج البلاغه را از حفظ داشت و اشعار ابن ابی الحدید را در مناقب امیر المؤمنین علی علیه السلام مكرر می خواند و وی را می ستود.
اعتقاد و علاقة آیت الله ارباب نسبت به امیر المؤمنین علیه السلام به حدی بود كه این عشق و ارادت با گوشت و خون او آمیخته شده بود. و بسیاری مواقع احادیثی را از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله كه در فضائل امیر المؤنین علیه السلام فرموده بودند می خواندند.
یكی از نظریات فقهی حاج آقا رحیم ارباب وجوب عینی نماز جمعه بود. شهید مطهری می گوید: « روزی در اصفهان به خدمت ایشان رسیدم و موضوع نماز جمعه به میان آمد، ایشان می گفتند: نمی دانم شیعه چه وقت می خواهد عار ترك نماز جمعه را از خود بردارد و جلوی شماتت سایر فرق اسلامی را كه ما را به عنوان تارك نماز جمعه ملامت می كنند، بگیرد». در خطبه های نماز جمعه نیز به بیان فضایل و مناقب حضرت علی علیه السلام می پرداختند. ایشان آنقدر علاقه به حضرت صدیقة طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها داشتند كه همیشه در نمازهایشان سورة كوثر را قرائت می فرمودند. و می گفتند من نمی توانم این سوره را در نماز نخوانم. چون این سوره متعلق به وجود مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها است. حاج آقا رحیم ارباب دو سه سال آخر عمر نابینا شد. وقتی از ایشان پرسیدند: پس از این همه عمر آیا ادعایی هم دارید یا نه ؟ ایشان فرمودند: در مسائل علمی هیچ ادعایی ندارم، اما در مسائل شخصی خود دو ادعا دارم: یكی آنكه به عمرم غیبت نگفتم و غیبت نشنیدم و دوم آنكه در طول عمر چشمم به نامحرم نیفتاد.
در احوال شخصی ایشان نقل است كه فرموده بود: برادرم با همسرش چهل سال در منزل ما بودند و در این چهل سال یك بار هم همسر برادرم را ندیدم.
ایشان تا پایان عمر به پیروی از استاد خود جهانگیرخان از گذاشتن عمامه پرهیز كردند و خود را شایستة این مقام نمی دانستند. و حال آنكه اگر كسی با ایشان محشور بود، لیاقت ایشان را از همه بیشتر می دید. حاج آقا رحیم رمز یك قرن زندگی خود را اینگونه بیان كردند:« من هیچ وقت بد خواه كسی نبودم».
آقا رحیم از مسائل سیاسی زمان خود نیز غافل نبود. و در زمان استقلال الجزایر فتوایی جهت كمك به مسلمانان و ملت الجزایر صادر كرده بودند.
ایشان در 18 ذی الحجه 1396 هجری قمری در روز عید غدیر دار فانی را وداع گفتند.
حکایتهایی از آیت الله حاج آقا رحیم ارباب درباره مکارم اخلاقی ایشان :
ای کاش خودم خدمت می کردم
جلسه اول که در درس ایشان حاضر می شدم موقع بیرون رفتن از مجلس کفش های ایشان را بر داشتم و جلوایشان گذاشتم، آقا متوجه شدند، کفش ها را از زمین برداشتند و فرمودند: ای آقا این چه کاری بود کردید؟ هرکس کار خودش را خودش باید انجام دهد. باز روزی به منزلشان رفتم چون آن زمان دلو و طناب بود و بدین وسیله آب را از چاه می کشیدند دیدم ایشان مشغول شستن حوض هستند و می خواهند از چاه آب کشیده و حوض را آب کنند رفتم جلو و عرض کردم آقا کمکتان کنم فرمودند: خیر من می خواهم از این حوض وضو بگیرم شما چرا زحمت آن را بکشید، دلیلی ندارد، آن چه ممکن بود کارهایشان را خود انجام می دادند. چای را خودشان می ریختند و از مهمان پذیرایی می کردند. اواخر عمر که تقریباً بستری بودند چون چشم هایشان را در اثر عمل یا عارضه از دست داده بودند و مشکلاتی داشتند وقتی به دیدن ایشان می رفتم می فرمودند: ای کاش من شما را می دیدم و خودم خدمت می کردم البته این جمله انحصاری نبود بلکه با همه این چنین بودند.
تندیس ادب
سال های سال که ما در محضر آیة الله ارباب حضور پیدا می کردیم در این مدت یک وقت کوچک ترین تعبیری که بر خلاف ادب باشد و یا تعبیری که اشاعه داشته باشد و غیبت و یا تهمت از ایشان مشاهده نکردیم. و با توجه به اینکه در موضوعات و مباحث علمی آن هایی که تدریس می کنند و یا درس و بحث دارند گاه گاهی تعبیراتی به کار می برند که آن تعابیر زنندگی دارد. لکن ایشان در برخورد با نظر مخالف بسیار متین، منطقی و اخلاقی بودند.
زهد
از سهم امام اعاشه نمی کردند، اصلاً سهم امام نمی گرفتند و می گفتند خودتان به طلاب مستحق سهم امام بدهید یکی از روحانیون می گفت مقداری سهم امام جهت ایشان آورده بودند، فرمودند تا آن پول ها را به آقایی بدهند تا میان طلاب تقسیم کند، اما پول برای فقرا می گرفتند و فقرا نیز به خانه ایشان رفته و حق خود را می گرفتند.
احترام به کودکان
از خصوصیات اخلاقی حضرت ایة الله ارباب می توان به احترام و تواضعشان نسبت به واردین به منزل ایشان یاد می نمود، در قدرتشان اگر چیزی بود مضایقه نمی کردند چه نسبت به روحانیون و یا غیر آنها، حتی زمانی که بچه های خردسال همراه با بزرگترهایشان وارد مسجد می شدند، آقا تعهد داشتند که یک چیزی به بچه ها بدهندو یا کاری برای آن ها انجام دهند. حتی یک موقعی مثل اینکه مقداری گردو آماده کرده بودند جهت این مسأله و در این مورد مطلبی را نقل کردند که یکی از مؤمنین « گویا در شهرکرد» جنب مسجدی یک دکانی را وقف کرده بود که مال الاجاره این دکان این بود کودکانی که ظهر ها به مسجد رفته، وضو گرفت و نماز می خواندند آن مغازه دار مواظب بود یک مقداری گردو و بادام به این بچه ها بدهد تا با این عمل این اطفال را به نماز تشویق نماید.
تا خوراکتان این است با ما اطباء سرو کار ندارید
حاج آقا رحیم ( ره) درنوع غذا وامثال اینها خیلی مراقب بودند به طوری که زمانی مرحوم دکتر محمد ریاحی ( معروف به سرهنگ ریاحی) که از مریدهای خاص ایشان بودند به منزل آقا رفته بود ومرحوم ارباب مشغول خوردن نان وماست بود. دکتر به ایشان گفته بود تا خوراکتان این است با ما اطباء سرو کار ندارید. حتی این پزشک متدین نان سنگکی می گرفت ومی رفت منزل آقا وآنجا ناشتایی می کرد.
مرحوم سرهنگ محمد ریاحی از آیة الله ارباب (ره) درخواست نموده بود تا اجازه دهند حمامی جهت استفاده آقا در منزل ایشان بنا شود، زیرا رفتن حمام در بیرون از خانه برای ایشان بسیار مشکل بود. آقای ارباب قبول نکرده وفرموده بودند بروید مخارج آنرا بدهید مستحقین ومستمندان.
من تمام عمرم به نامحرم نگاه نکردم
یک شخص موثقی نقل می کرد موقعی که آیة الله ارباب چشمهایش را از دست داده بود یک نفر می خواست ایشان را تسلی وآرامش بدهد وگفته بود آقا عوضش شما راحت هستید، چون وضع زمانه بد وبی حجابی رایج است. ایشان فرموده بودند من تمام عمرم به نامحرم نگاه نکردم.
نفس قدسی
یک وقت سرهنگی از تهران آمده بودند به اصفهان و رفته بود منزل آیة الله ارباب ویک شبانه روز در آنجا مانده بود، وقتی تعبد وتقوای ایشان را می بیند دگرگون می شود واهل نماز وانسانی معتقد به اخلاق وآداب دینی می شود.
کلاه پوستی
حاج آقا رحیم، وقتی نماز می خواندند عمامه سفیدی داشتند که به جای کلاهشان برسر می گذاشتند و نمی خواستند سیره پدرانشان را ترک کنند، لکن برای لباس روحانیت ارزش خاصی قائل بودند.
کم گوی و گزیده گوی
ایةالله ارباب مرد فوق العاده ای بودند هیچ گاه خود را مطرح نمی نمودند و یا هرگز قصد تظاهر نداشتند. خیلی کم حرف بودند، زمان سخن گفتن بسیار موقر و سنگین سخن می گفتند. گاهی در جایی نشسته بودند و ما انتظار داشتیم سخنی بگویند لکن مدت ها طول می کشید تا ایشان را به حرف در بیاوریم
هیچگاه بدخواه کسی نبودم
در باره علت طول عمرشان ( آیة الله ارباب) فرمودند: این بدان علت است که در زندگی ابداً بدخواه کسی نبوده ام مخصوصاً نسبت به خویشان و نزدیکان خود که همیشه خیر خواه آن ها بوده ام، لذا خداوند متعال طول عمر به من عنایت فرموده.
چهره اش یاد خدا بود
آیة الله حاج آقا رحیم ارباب مصداق واقعی این حدیث شریف بود که وقتی از حضرت عیسی مسیح علیه السلام سـؤال شد با چه کسی مجالست نمائیم فرمود : با کسی که چون او را ببینید شما را به یاد خدا انداخته وچون با شما صحبت کند علم شما را زیاد نماید وعمل او هم شما را رغبت به آخرت کند
استخاره ازدواج
عقیده آیة الله ارباب این بود دختری که می خواهد ازدواج نماید بدون رسیدگی و تحقیق تن به ازدواج ندهد ویا اینکه خانواده او صرفاً متکی به استخاره نباشند، بلکه باید آن دختر فکر کند که می خواهد عمری را با مردی سپری نماید وجهت این موضوع تحقیق در مورد پسر را لازم می دانستند به خصوص در مورد دو چیز، یکی اخلاق ودیگری دیانت وفرمودند: از روایات هم همین دستور رسیده و می گفتند : چرا برخی بدون تحقیق ورسیدگی این کار را انجام می دهند، زیرا اغلب طلاق ها بواسطه عدم تحقیق است. در همین مورد اگر کسی به ایشان می گفت یک استخاره برای امر خیری بنمائید وچنانکه موضوع را مطرح می نمود که برای ازدواج است می فرمودند : شما باید تحقیق کنید واستخاره ننمائید.
ایشان می فرمودند اگر کسی مریض شد حتماً باید به طبیب ماهر و حاذق مراجعه و به دستور او عمل نماید واین غلط است اگر به پزشک مراجعه نکند و بگوید من دعا می کنم تا بهبودی حاصل شود زیرا خداوند متعال امور را با اسباب آن مقدر فرموده ولی باید توجه بیمار در هنگام مداوا به خدا باشد واز یاد او منصرف نشود ودعا کند که خدایا فکر، ذکر ونسخه طبیب را از لطفت به نفع من تقدیر فرما.
درباره حاج میرزا علی آقای شیرازی
آیة الله ارباب با حاج میرزا علی آقا شیرازی خیلی صمیمی بودند، موقعی بود حاج آقا رحیم تعریف حاج میرزا علی آقا را کرده ودرباره ایشان فرمودند : حاج میرزا علی آقا شیرازی قیامت را باور کرده است.
نفوذ کلام حاج آقا رحیم
روزی در محله ما (گورتان) آیة الله ارباب در باغی مهمان بودند که این جانب هم در خدمت ایشان بودم. از کوچه باغ عبور می کردیم چند نفر از جوانان بی مبالات آن منطقه چون آنجا خلوت بود مشغول قمار کردن بودند من با دیدن آن منظره احساس ناراحتی کردم که چنین آیة اللهی بر ما وارد شده وبا چنین منظره ای روبه رو شدیم وآیا چه می شود؟ همینطور که یواش یواش می رفتیم یک وقت آقا خطاب به آن جوانان با صدای بلند فرمودند سلام علیکم. آنها سر را بالا کردند تا چشمشان به ایشان افتاد هر کدام از طرفی فرار کردند وبعداً که این جانب با بعضی از آن جوانها برخورد کردم آنها گفتند چرا به ما خبر ندادید که از آنجا متفرق شویم؟ گفتم بنده اطلاع نداشتم که شماها در این محل چه می کنید. آن جوانها برای همیشه دست از قمار کشیدند. این تأثیر یک حرکت بسیار ظریف وبا گذشتی بود که ریالای ارباب داشتند. قدم وکلامشان طوری بود که هر جا قدم می گذاشتند یا کلمه ای می فرمودند فوراً یک اثر مثبتی برجای می گذاشت. (به نقل از حجة الاسلام والمسلمین شیخ اسدالله جوادی
توجه به همسایگان
سالی بود که در اصفهان بارندگی بسیار شد وخانه های بسیاری خراب ویا در شرف خراب شدن بود. آقا همسایه ای داشتند که آنقدر هم مذهبی نبود وچند بچه داشت، آقا به عیالشان فرموده بودند بروید در خانه همسایه وببینید در چه وضعی هستند، همسرشان آمده ودیده بود که زن وبچه همسایه گریه می کنند واتاق آنها مشرف به خراب شدن بود وموضوع را برای آقا نقل کرده بودآیة الله ارباب فوراً آنها را به منزل خود برده بودند نکته ای که جالب توجه است اینکه آقا یک اتاق وپس اتاق بیشتر نداشتند وفرموده بودند شما در اتاق زندگی کنید، من وهمسرم در پس اتاق. پس از قطع بارندگی ومرمت خانه، همسایه قصد رفتن به منزل خود را نمود در آن حال آقا فرموده بودند من باید ببینم اتاق قابل زندگی هست یا نه وبعد از آن بروید، پس از تحقیق دیده بودند که مزل او قابل سکونت است سپس فرموده بودند حالا مختارید می خواهید بمانید یا برویداختیار با شماست، نظایر این طور رفتار وصفات فراوان داشتند که ما به همه آنها واقف نیستیم. (به نقل از حجة الاسلام والمسلمین شیخ اسدالله جوادی)
جلسه بدون ذکر خدا حسرت است
ماه رمضانی بود برای افطار یک جایی دعوت داشتند ما هم آنجا بودیم، در آن مجلس شروع کردند به خواندن حدیث وبنا کردند پیرامون آن صحبت کردن ودر حدیث هم هست چنانکه جلسه ای بدون ذکر خدا ختم شود آن مجلس حسرت است در قیامت، بله ایشان می خواستند به این حدیث عمل کنند تا جلسه بدون ذکر خدا نباشد ودر حدیث دیگری هم دارد که مقصود از ذکر خدا، بیان فضائل ما خانواده است و احکام واحوال آنها و آیة الله ارباب به این مطلب می پرداختند. حتی در بیان مطالب از نظر لفظی نیز مقید بودند که کلمات فارسی یا عربی درست و صحیح تلفظ وصحیح ادا شود. ( به نقل از مصاحبه با حجة الاسلام والمسلمین سید بهاء الدین مهدویبرائت از دشمنان اهل بیت(علیهم السلام)
با توجه به اینکه برخی می گفتند آیة الله ارباب نسبت به غاصبین حقوق اهل بیت عصمت و طهارت لعن را روا نمی دارند مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج آقا مصطفی بهشتی نژاد فرمود : من روزی این موضوع را با حاج آقا رحیم ارباب در میان گذاشته و گفتم می گویند شما با لعن خلفای جور مخالفید ایشان فرمودند به آنها بگویید بنده مرتب زیارت عاشورا را با صد لعن وصد سلامش می خوانم. (حجة الاسلام والمسلمین مجتبی کوچکزاده به نقل از حجة الاسلام والمسلمین شیخ محمود کفعمی)
آیا میتوان نماز را به فارسى خواند؟
آقاى دكتر محمد جواد شریعت كه با جمعى از دانشجویان با مرحوم حاج آقا رحیم ارباب اصفهانى دیدار كرده است، خاطره آن ملاقات را چنین باز می‏گوید: سال یكهزار و سیصد و سى و دو شمسى بود، من و عده ‏اى از جوانان پر شور آن روزگار، پس از تبادل نظر و بحث و مشاجره، به این نتیجه رسیده بودیم كه چه دلیلى دارد نماز را به عربى بخوانیم؟ چرا نماز را به زبان فارسى نخوانیم؟ عاقبت تصمیم گرفتیم نماز را به فارسى بخوانیم و همین كار را هم كردیم خانواده هایمان كم كم از این موضوع آگاهى یافتند و به فكر چاره افتادند . آن‏ها، پس از تبادل نظر با یكدیگر، تصمیم گرفتند با نصیحت ، ما را از این كار باز دارند و اگر مؤثر نیفتاد، راهى دیگر برگزینند . چون پند دادن آن‏ها مؤثر نیفتاد; ما را نزد یكى از روحانیان آن زمان بردند . آن روحانى وقتى فهمید ما به زبان فارسى نماز می ‏خوانیم، به شیوه ‏اى اهانت ‏آمیز ، نجس و كافرمان خواند . این عمل او ما را در كارمان راسخ‏تر ساخت . عاقبت‏ یكى از پدران، افراد را به این فكر انداخت كه ما را به محضر حضرت آیت الله حاج آقا رحیم ارباب ببرند و این فكر مورد تأیید قرار گرفت . آن‏ها نزد حاج آقا ارباب شتافتند و موضوع را با وى در میان نهادند . او دستور داد در وقتى معین ما را خدمتش رهنمون شوند . در روز موعود ما را كه تقریبا پانزده نفر بودیم، به محضر مبارك ایشان بردند . در همان لحظه اول، چهره نورانى و خندان وى ما را مجذوب ساخت، آن بزرگ مرد را غیر از دیگران یافتیم و دانستیم كه با شخصیتى استثنایى روبه رو هستیم . آقا در آغاز دستور پذیرایى از همه ما را صادر فرمود . سپس به والدین ما فرمود: شما كه به فارسى نماز نمی خوانید، فعلاً تشریف ببرید و ما را با فرزندانتان تنها بگذارید . وقتى آن‏ها رفتند، به ما فرمود: بهتر است ‏شما یكى یكى خودتان را معرفى كنید و بگویید در چه سطح تحصیلى و چه رشته ‏اى درس می ‏خوانید . آنگاه، به تناسب رشته و كلاس ما، پرسش‏هاى علمى مطرح كرد و از درس‏هایى مانند جبر و مثلثات و فیزیك و شیمى و علوم طبیعى مسائلى پرسید كه پاسـخ اغلب آن‏ها از توان ما بیرون بود . هر كس از عهده پاسـخ بر نمی ‏آمد، با اظهار لطف وى و پاسـخ درست پرسش رو به رو می ‏شد . پس از آن كه همه ما را خلع سلاح كرد، فرمودند : والدین شما نگران شده ‏اند كه شما نمازتان را به فارسى مى ‏خوانید، آن‏ها نمى ‏دانند من كسانى را مى ‏شناسم كه - نعوذبالله - اصلاً نماز نمى‏ خوانند . شما جوانان پاك اعتقادى هستید كه هم اهل دین هستید و هم اهل همت. من در جوانى مى ‏خواستم مثل شما نماز را به فارسى بخوانم; ولى مشكلاتى پیش آمد كه نتوانستم . اكنون شما به خواسته دوران جوانى ‏ام جامه عمل پوشانیده ‏اید، آفرین به همت ‏شما . در آن روزگار، نخستین مشكل من ترجمه صحیح سوره حمد بود كه لابد شما آن را حل كرده ‏اید . اكنون یكى از شما كه از دیگران مسلط تر است، بگوید بسم الله الرحمن الرحیم را چگونه ترجمه كرده است . یكى از ما به عادت دانش ‏آموزان دستش را بالا گرفت و براى پاسـخ دادن داوطلب شد . آقا با لبخند فرمود: خوب شد طرف مباحثه ما یك نفر است; زیرا من از عهده پانزده جوان نیرومند بر نمى‏ آمدم . بعد به آن جوان فرمود: خوب بفرمایید بسم الله را چگونه ترجمه كردید؟ آن جوان گفت: طبق عادت جارى به نام خداوند بخشنده مهربان . حضرت ارباب لبخند زد و فرمود: گمان نكنم ترجمه درست ‏بسم الله چنین باشد . در مورد «بسم‏» ترجمه «به نام‏» عیبى ندارد . اما «الله‏» قابل ترجمه نیست; زیرا اسم علم (خاص) خدا است و اسم خاص را نمى ‏توان ترجمه كرد; مثلا اگر اسم كسى «حسن‏» باشد، نمى ‏توان به آن گفت «زیبا» . ترجمه «حسن‏» زیبا است; اما اگر به آقاى حسن بگوییم آقاى زیبا، خوشش نمى ‏آید . كلمه الله اسم خاصى است كه مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق مى ‏كنند . نمى ‏توان «الله‏» را ترجمه كرد، باید همان را به كار برد . خوب «رحمن‏» را چگونه ترجمه كرده ‏اید؟ رفیق ما پاسـخ داد: بخشنده . حضرت ارباب فرمود: این ترجمه بد نیست، ولى كامل نیست; زیرا «رحمن‏» یكى از صفات خدا است كه شمول رحمت و بخشندگى او را مى ‏رساند و این شمول در كلمه بخشنده نیست; «رحمن‏» یعنى خدایى كه در این دنیا هم بر مؤمن و هم بر كافر رحم مى‏ كند و همه را در كنف لطف و بخشندگى خود قرار مى ‏دهد و نعمت رزق و سلامت جسم و مانند آن عطا مى‏ فرماید . در هر حال، ترجمه بخشنده براى «رحمن‏» در حد كمال ترجمه نیست . خوب، رحیم را چطور ترجمه كرده‏ اید؟ رفیق ما جواب داد: «مهربان‏» . حضرت آیت الله ارباب فرمود: اگر مقصودتان از رحیم من بودم - چون نام وى رحیم بود - بدم نمى ‏آمد «مهربان‏» ترجمه كنید; اما چون رحیم كلمه ‏اى قرآنى و نام پروردگار است، باید درست معنا شود . اگر آن را «بخشاینده‏» ترجمه كرده بودید، راهى به دهى مى ‏برد; زیرا رحیم یعنى خدایى كه در آن دنیا گناهان مؤمنان را عفو مى ‏كند . پس آنچه در ترجمه «بسم الله‏» آورده ‏اید، بد نیست; ولى كامل نیست و اشتباهاتى دارد . من هم در دوران جوانى چنین قصدى داشتم; اما به همین مشكلات برخوردم و از خواندن نماز فارسى منصرف شدم . تازه این فقط آیه اول سوره حمد بود، اگر به دیگر آیات بپردازیم، موضوع خیلى پیچیده ‏تر مى ‏شود . اما من معتقدم شما اگر باز هم بر این امر اصرار دارید، دست از نماز خواندن به فارسى برندارید; زیرا خواندنش از نخواندن نماز به طور كلى بهتر است .
در این‏جا، همگى شرمنده و منفعل و شكست‏ خورده از وى عذرخواهى كردیم و قول دادیم، ضمن خواندن نماز به عربى، نمازهاى گذشته را اعاده كنیم . ایشان فرمود: من نگفتم به عربى نماز بخوانید، هر طور دلتان مى ‏خواهد بخوانید . من فقط مشكلات این كار را براى شما شرح دادم . ما همه عاجزانه از وى طلب بخشایش و از كار خود اظهار پیشمانى كردیم . حضرت آیت الله ارباب، با تعارف میوه و شیرینى، مجلس را به پایان برد . ما همگى دست مباركش را بوسیدیم و در حالى كه ما را بدرقه مى ‏كرد، خدا حافظى كردیم . بعد نمازها را اعاده كردیم و از كار جاهلانه خود دست ‏برداشتیم . بنده از آن به بعد گاه به حضور آن جناب مى ‏رسیدم و از خرمن علم و فضیلت وى خوشه‏ ها بر مى ‏چیدم . وقتى در دوره دكتراى‏ زبان و ادبیات فارسى دانشگاه تهران به تحصیل مشغول بودم، گاه نامه ‏ها و پیغام‏هاى استاد فقید مرحوم بدیع الزمان فروزانفر را براى وى مى‏ بردم و پاسـخ‏هاى كتبى و شفاهى حضرت آیت الله را به آن استاد فقید مى ‏رساندم . و این افتخارى براى بنده بود . گاه ورقه‏ هاى استفتایى كه به محضر آن حضرت رسیده بود، روى هم انباشته مى ‏شد . آن جناب دستور مى ‏داد آن‏ها را بخوانم و پاسـخ را طبق نظر وى بنویسم . پس از خواندن پاسـخ، اگر اشتباهى نداشت، آن را مهر مى ‏كرد . در این مرحله با بزرگواریهاى بسیار آن حضرت رو به رو بودم كه اكنون مجال بیان آن‏ها نیست . خدایش بیامرزد و در دریاى رحمت‏ خویش غرقه سازد; «انه كریم رحیم‏»
آثار صلوات
آیت الله ارباب تعریف می كنند كه: من یك انگشتری داشتم كه به آن علاقمند بودم. زمانی بیرون شهر رفته بودیم و آن انگشتری مفقود شد من برای پیدا شدن آن نذر كردم و در این فكر بودم كه محبوب ترین اشخاص نزد خداوند پیغمبرش است و پروردگار دوست دارد برای رسول او صلوات بفرستیم من نیز پانصد صلوات نذر ردم جهت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و این كار را انجام دادم.پس از مدتی، كدخدای روستای لایبید یعنی همان منطقه ای كه انگشتری گم شده بود منزل ما آمد و انگشتری را آورد و گفت آقا این انگشتری را در تخم هنداونه ما پیدا كرده اند.
آتش نمی سوزاند
یك روز شخصی نزد مرحوم ارباب می آید و می گوید: آقا ما با سنگ نان می پزیم و آن دو عدد سنگ است كه گذاشته ایم و آتش درست می كنیم اما یكی از آن سنگ ها گرم می شود و دیگری را هر كاری می كنیم با این كه 24 ساعت است زیر آن آتش روشن كرده ایم گرم نمی شود. آقا می فرماید: بروید سنگ را بردارید و بیاورید، وقتی كه سنگ را می آورند آقا می فرمایند سنگ را بشكنید، سنگ را كه می شكنند می بینند وسط این سنگ یك كرم است كه قطعه كوچكی از برگ سبز هم در دهانش است . آقا وقتی كه این صحنه را دیدند به گریه افتاده و گفتند: خداوند متعال این حیوان را وسط این سنگ حفظش كرده و آتش را بی اثر كرده تا این حیوان نسوزد.
احترام به سیده
جناب آقای حجة الاسلام و المسلمین سید محمود بهشتی اصفهانی فرمودند: یكی از رفقا برای من تعریف كردند: ما جهت طلاق دادن یك خانم علویه كه شوهرش دیوانه شده بود به محضر حاج آقا رحیم ارباب رفتیم، هوا خیلی سرد بود و به آن خانم سیده گفتیم كه شما در خانه بایستید تا ما برویم ببینیم آقا نظرشان چیست. وقتی قضیه را محضر حاج آقا رحیم ارباب نقل كردیم، ایشان فرمودند: من برای این كار معذورم و ما را راهنمایی كردند كه خدمت آیت الله شمس آبادی برویم . وقتی كه خواستیم مرخص شویم، ایشان فرمودند: حالا آن علویه كجاست ؟ گفتیم آقا خانم جلوی در ایستاده اند. تا این را گفتیم ایشان دست هایشان را بلند كردند و گفتند: خدایا از جانب من از حضرت زهرا علیها سلام عذر خواهی كن كه ما در اتاق گرم در كنار بخاری نشسته ایم و یك علویه این مدت در سرما زیر برف ایستاده. مرحوم ارباب این جمله را سه بار فرمودند و از خدا خواست تا از حضرت زهرا علیها سلام حلالیت بگیرد. ایشان ارادت خواصی به حضرت زهرا داشتند آن گونه كه همیشه در نمازهایشان سورة كوثر را می خواندند و می فرمودند: من نمی توانم این سوره را در نمازهایم نخوانم زیرا متعلق به وجود مقدس حضرت زهرا علیها سلام است.
 
بروید تسبیحات بخوانید
ولایت ایشان عجیب بود بخصوص عشق و علاقه به حضرت امیر المومنین علیه السلام و صدیقه طاهره سلام الله علیها کم نظیر و یا بی نظیر بود، .
اگر شخصی برای حاجت مهمی به ایشان مراجعه می کرد می فرمودند : بروید تسبیحات حضرت صدیقه طاهره (س) را بخوانید یعنی سی و چهار مرتبه الله اکبر، سی و سه مرتبه الحمدالله و سی و سه مرتبه سبحان الله و خودشان نیز همین طور عمل می کردند.
ایشان آنقدر علاقه به حضرت صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) داشتند که همیشه در نمازهایشان سوره کوثر را قرائت می فرمودند و می گفتند : من نمی توانم این سوره را در نماز نخوانم چون متعلق به وجود مقدس حضرت زهرا (سلام الله عليها) است.
برای سادات احترام زیادی قایل بودند به هیچ عنوان جلوی آنها حرکت نمی کردند حتی اگر شاگرد ایشان بودند
شوق علم آموزی
آیت الله ارباب درباره اوقات مطالعه خود در اوایل تحصیلاتشان می فرمودند:
از اول شب آماده مطالعه کتاب علمی می شدم و مطالعه ام طول می کشید تا آنکه شام حاضر می شد و لذت مطالب کتاب مهلت به صرف شام نمیداد و غذا سرد می شد و گاهی مطالعه آنقدر به طول می انجامید تا صبح می شد و بعد از تناول غذای شب و اداء فریضه صبح در مجلس درس حاضر می شدم و از شوق علم آموزی اعتنا به کمبود خواب نداشتم .
یک شنبه 20 بهمن 1392  10:49 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها