0

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - شماره سیزدهم

 
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - شماره سیزدهم

عرفان و بندگي
محمد جواد رودگر
صفحه 6 الي 9 نسخه چاپي
اشاره: استعداد به كمال رسيدن در وجود انسان نهاده شده و براي رسيدن به اين مقصود لازم است تا غرائز تعديل و قواي ادراكي تعالي پيدا كند و در اين مسير عرفان قرآني براي اموري از جمله «عبوديت» و «بندگي» اصالت قائل است. در اينجا نظر شما را به تبيين اين موضوع جلب مي‌كنيم

پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:40 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

انسان و شدن

از ديدگاه قرآن، انسان ظرفيت‌هاي والايي براي انقلاب وجودي و تحوّل نهادي و جوهري دارد و مي‌تواند از فرشته‌ها نيز گوي سبقت را برُبايد و به مرتبه‌اي فراتر از مَلَک راه يابد و همراه با انسان کامل معصوم عليه السلام که پير طريقت و خضر راه است، عوالم هستي را در قوس صعود، يکي پس از ديگري پشت سر بگذارد و اين ممکن نيست، مگر براساسِ:
1. معرفةالله،
2. معرفت به جايگاه و منزلت خويشتن يعني خليفةالله شدن
3. طهارت برون و درون يا ظاهر و باطن،
4. محبّت الهي و حبّ به انسان‌هاي کامل الهي،
5. عبوديت و بندگي همه‌جانبه در برابر پروردگار عالَم.
انسان که هنگام «ولادت طبيعي» و «تولّد تكويني» خود، حيوان بالفعل و انسان بالقوّه است و از حيث هويت فطري و روح حاکم بر هستي‌اش «حيّ متّأله» به شمار مي‌رود، مي‌تواند «تولّد تشريعي» نيز بيابد و به‌سوي ملکوت عالم سير كند و به عکس حركت اول که سير نزولي از عالم ملکوت به ملک و از نشئه عقل به نشئه ماده بود، سير صعودي را از ملک به ملکوت و از ماده به عقل آغاز كند. که وجود انسان‌هاي هادي و کامل و کتاب هدايت جامع الهي براي تکامل وجودي انسان در ساحت علم و عمل است.
استعداد به كمال رسيدن و شدن، در متن وجود آدميان به وديعه نهاده شده تا قواي تحريکي را تعديل و قواي ادراکي را تعالي بخشد و با رهزنان راه تکامل مبارزه كند و هماره متذکر باشد و از هر غفلت و نسيان و سهوي درباره حقيقت وجودي خويشتن و محبوب فطري‌اش رهايي يابد و به آزادي و آزادگي برسد و از همه تعلّقات و تعيّنات بگذرد تا به «موت اکبر» و فناي في‌الله و فناي از اين فنا راه يابد که در قرآن کريم از اين شدني‌هاي مستمّر و طيّ مقامات. به «صيرورت» تعبير شده است؛ صيرورت يعني تحول جوهري و گرديدن‌هاي دروني و وجودي که از منزلتي به منزلت ديگر و از مرحله‌اي به مرحلة ديگر درآمده و ناظر به «اطوار» وجودي انسان است

پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:40 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

انواع صيرورت

صيرورت دو نوع است:
الف) صيرورت تکويني و همگاني: «وَإِلَى اللهِ الْمَصِيرُ»1.
ب) صيرورت تکاملي و خصوصي: «رَبَّنَا وَإِلَيک الْمَصِيرُ»2، «رَبَّنَا عَلَيک تَوَکلْنَا وَ إِلَيک أَنَبْنَا وَإِلَيک الْمَصِيرُ»3.
به تعبير استاد جوادي آملي: «آياتي که در آنها تعبير صيرورت به معناي متحول گرديدن آمده است، ناظر به حرکت نفساني و دروني است كه آن را صير مي‌گويند»4، که اين «صير» ناظر به دو بخش از «شدن» است: شدني که مربوط به همه هستي از جمله انسان است: «أَلاَ إلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ»5، و بخشي که ناظر به شدنِ انسان در اثر آگاهي، آزادي، انتخاب و عمل براي دستيابي به هويت وجودي خويش و بازگشت به خويشتن است تا فاصلة بين خود و خدا را بردارد و خداگونه شود. بدين روي، صيرورت به «إِلَى اللَّهِ» و «إِلَيهِ الْمَصِيرُ» يعني از عموميت و تعيين اسمي، به هويت ضميري مي‌رسد تا مراحل تکاملي و مراتب شدن انسان را ترسيم و تصوير كند6. آري، اهل معرفت و محبّت مي‌تواند آرام آرام و به تدريج به رفيع‌الدرجات راه يابد و «حرکت مکانتي» و سير عمودي‌اش را در هندسه الهي، شروع كند و به بزم وصال و جنّت لقا نايل آيد.
قرآن کريم «راه‌هاي عملي» وصول به چنين مقام و منزلتي را فراروي انسانِ صائر الي‌الله مي‌نَهَد و همه زمينه‌ها، شرايط، مقدمات، و عوامل و علل راه‌يابي‌اش را به داراللّقاء معرفي و فراهم مي‌کند تا حجت بر او تمام گردد و از «عصمت فطري»، او را بهره‌مند سازد و در سايه‌سار شجره طيبه هدايت‌هاي معرفتي ـ معنويتي انسان کامل معصوم عليهم السلام قرارش دهد. خداوند عقل و وحي را براي شدن و شکفتن استعدادهاي او آفريد تا به اراده و اختيار خويش راه صعود يا سقوط، را برگزيند و رحماني يا شيطاني گردد، که انسانِ دل‌آگاه و خردمند، راه فطرت و صعود در پرتو انسان کامل و هدايت‌هاي تشريعي را برمي‌گزيند و راهي کوي دوست و لقاي محبوب مي‌شود

پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:40 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

عبوديت‌گرايي

در عرفان قرآني، «عبوديت» اصالت دارد و سالک هرگز به دنبال کشف و کرامات و خوارق عادات نمي‌رود؛ چه اينکه امتيازطلبي و برتري‌جويي او با انانيّت تورّم‌ مي‌يابد و زير لايه‌هاي عرفان پنهان است. چنين عرفاني «حجاب اکبر» است که انسان بيدارِ قرآني به سوي آن نمي‌رود و خويش را در ورطة ضلالت و زُلّت و ذَلّت آن قرار نمي‌دهد. «وجه‌الله»، «رضوان‌الله»، «لقاءالله»، جهت‌هاي اصلي عرفان قرآني است كه آن هم از رهگذر «عبدالله شدن» ميسّر خواهد بود که به، صبغةالله مي‌رسد و با رنگ و رايحه الهي به سير و سلوک ادامه مي‌دهد و با عبدشدن دلش را نوراني مي‌سازد و به شهود جمال و جلال الهي مي‌نشيند و خود به تدريج مَظْهر اسماي مِهْر و قهر الهي مي‌گردد. به تعبير علامة جعفري: «اساسي‌ترين شرط وصول به مقصد اعلا در سير و سلوک عرفاني، اين است که در هيچ لحظه‌اي از لحظات اين حرکت بزرگ - که به‌طور يقيني عالي‌ترين و پرمعناترين حرکت انساني در عالم هستي است ـ احساس هيچ گونه امتياز و وصول و برتري ننمايد. آفت مُهْلِک حرکت عرفاني همين است و بس»7، که عرفان وسيله است، نه هدف، و بندگي خدا و رسيدن به مقام عبوديت گوهر عرفان و روح حاکم بر سيرالي‌الله و گفتمان مسلّط بر سلوک تا شهود است. به تعبير بسيار عميق ابن‌سينا: «ومن وَجَد العرفان کاَنَّه لايَجِدْهُ بَلْ يجد المعروف بِهِ فقد خاضَ لُجَّة الوصول؛8 عرفان براي عرفان، حجاب و توجه به مَن و خود است؛ امّا اگر در عرفان معروف را ببيند و عرفان و عارف به تدريج رخت بربندند، در درياي وصول غوطه‌ور و در بحر وصال و وحدت مستغرق مي‌گردد»، و سالک با عبادت‌کردن خالصانه، به مقام و منزلت «عبد» شدن و سپس موقعيت «عبوديت» که کمال جامع و جامع کمال است، مي‌رسد که عبادت‌ها گام‌هايي به‌سوي تکامل و نيل به مقام «عبد» و عبوديت خواهند بود و عبادت‌ها هر چه با پشتوانه معرفتِ به خدا باشند، لذّت‌هاي روحاني بندگي و شکوه عبوديت بيشتر و شديدتر خواهد گشت؛ چه اينكه عبوديت در برابر حقّ تعالي ميوه‌هايي دارد به شرح زير:
الف) علم لدنّي و معرفت افاضي: «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبَادنَا آتَينَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدنَّا عِلْماً»9.
ب) سير و عروج به‌سوي عوالم برتر هستي: «سُبْحَانَ الَّذي أَسْرَى‏ بِعَبْدهِ لَيلاً مِنَ الْمَسْجِد الْحَرَامِ إِلَى‏ الْمَسْجِد الْأَقْصَى‏ الَّذي بَارَکنَا حَوْلَهُ»10.
ج) داخل شدن به بهشت خاص خدا: «فَادخُلِي فِي عِبَادي وَادخُلِي جَنَّتِي»11.
د) رهايي از وساوس شيطاني و تيرهاي سهمگين و مرگبار ابليسي: «إِلَّا عِبَادک مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ»12.
ه‍) استحقاق مدح الهي پيدا کردن در اثر عبوديت: «إِنَّا وَجَدنَاهُ صَابِراً نِعْمَ الْعَبْد إِنَّهُ أَوَّابٌ»13.
و...
عبادت و عبوديت يکي از مهم‌ترين رسالت‌هاي پيامبران بود که براي هدايت انسان به دنبالش بودند:
- «ياأَيهَا النَّاسُ اعْبُدوا رَبَّکمُ الَّذي خَلَقَکمْ وَالَّذينَ مِنْ قَبْلِکمْ»14.
- «وَقَالَ الْمَسِيحُ يابَنِي إِسْرَائِيلَ اعْبُدوا الله رَبِّي وَرَبَّکمْ...»15.
- «وَإِلَى‏ عَاد أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ ياقَوْمِ اعْبُدوا الله»16.
- «وَإِلَى‏ ثَمُود أَخَاهُمْ صَالِحاً قَالَ يا قَوْمِ اعْبُدوا الله»17.
- «وَإِلَى‏ مَدينَ أَخَاهُمْ شُعَيباً قَالَ ياقَوْمِ اعْبُدوا الله»18.
- «وَلَقَد بَعَثْنَا فِي کلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدوا الله...»19.
حال بايد دانست که «عبادت» انسان سالک در ابتدا، وسط و انتهاي سلوك، معاني و مدارج خاصي دارد که طبق شاکله و شخصيت وجودي او تعيين مي‌گردد؛ زيرا هر چه معرفت به «معبود» بيشتر و از ژرفاي خاصي بهره‌مند باشد، عبادت شيرين‌تر و لذّت‌بخش‌تر خواهد بود. «عابد» ابتدا در امر عبادت، بايد «صبور» باشد و مشکلات بندگي را تحمل كند. به همين دليل، در روايات آمده است: «فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِيمَانِ کالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ»20. قرآن كريم نيز نماز را امر بزرگ و سنگين ياد مي‌كند، مگر براي کساني که از ويژگي «خشوع» برخوردارند: «وَإِنَّهَا لَکبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ»21. امّا در «اواسط» امر، عبادت هموارتر و لذيذ خواهد شد تا به مراحل انتهايي برسد که درجة معرفتِ عابد به درجة شهودي مي‌رسد و مي‌فرمايد: «جعلت قرّة عيني في الصلاة»22. از اين رو هنگام نماز به مؤذن مخصوص خود بلال حبشي مي‌فرمود: «أرِحْنا يا بلال»23. پس «عبادت» براساس:
الف) معرفت عاميانه،
ب) معرفت عالمانه،
ج) معرفت عارفانه، شكل مي‌گيرد.
«عبادت» بدين لحاظ كه وسيلة رسيدن به بهشت و رهيدن از جهنّم قرار گيرد يا از رهگذر عشق و شيدايي با معبودِ محبوب، درجات و مراتبي خواهد داشت. به تعبير علامه جوادي آملي: «عبادت سه رکن دارد: معبود، عابد و عمل عبادي، و رکن اصيل از اين ارکان سه‌گانه، معبود است. عابد اگر هم خود را ديد و هم عبادت و هم معبود را، گرفتار تثليث است و از توحيد ناب که مقام فناي محض است، بهره‌اي نبرده و اگر عبادت و معبود را ديد و خود را نديد، گرفتار ثنويت و دوگرايي است و به مرحلة فنا نايل نيامده است، ولي اگر خود و عبادت خود را نديد و تنها معبود را مشاهده کرد، فاني و موحّد ناب است»24.
سير و سلوک بايد عبادتْ‌محور باشد و با انگيزة «براي خدا» (لله، لِوَجْهِ اللهِ، لابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللهِ) صورت پذيرد و انسان از مدار عبادت به «عبد بودن» و سپس «عبوديت» برسد و «توحيد عبادي» را درک و تجربه كند که: «ذلِکمُ اللَّهُ رَبُّکمْ لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ کلِّ شَي‏ءٍ فَاعْبُدوهُ وَهُوَ عَلَى‏ کلِّ شَي‏ءٍ وَکيلٌ»25. به عبارت ديگر، از توحيد خالقي، توحيد ربوبي و توحيد الوهي به «توحيد عبودي» راه يابد و «عبوديت محض» و تسليم صِرف خدا و منقاد تامّ و کامل الهي شدن، او را به عالي‌ترين درجات کمال نوعيِ وجودي‌اش مي‌رساند26 که ادب عبوديت، ادب عنداللّهي و ادب مع‌اللّهي اقتضا مي‌کند كه انسان با آزادگي جامع و کامل و حرّيت تام و تمام جز در برابر معبود راستين سَرِ تسليم و بندگي فرود نياورد که چنين عبوديت و بندگي‌اي فوايد زير را دربردارد:
الف) انسان «عبد»، انسان آزاده و به حرّيت رسيده است.
ب) انسان «عبد»، اهل عزّت نفس و کرامت خواهد بود.
ج) انسان «عبد»، در امنيّت روحي و آرامش همه‌جانبه قرار خواهد داشت.
د) انسان «عبد»، عدالت‌خواه و عدالت‌گستر و ظلم‌گريز و ظلم‌ستيز است.
ه‍ ) انسان «عبد»، اهل ولايت در درون و برون است که «العبوديةُ جوهرةٌ کنهها الربوبيّة»27.
و) انسان «عبد»، اهل «يقين» و سپس «ثبات و قرار» است: «وَاعْبُد رَبَّک حَتَّى‏ يأْتِيک الْيقِينُ»28.
ز) انسان «عبد»، هدف حيات را يافته و «زندگي معنادار» را درک و تجربه کرده است. پس «عبوديت» به زندگي انسان سالکِ عابِد، «معناي حقيقي» مي‌بخشد و حيات دنيوي را براي او شيرين مي‌سازد و چنين انساني از معنويّت ويژه‌اي بهره‌مند است، زيرا انسان با عبوديت از عالم کثرت و جسمانيّت به عالم وحدت و روحانيت انتقال مي‌يابد و معرفةالله و اُنس با خدا براي او حاصل مي‌گردد29.
ح) انسان «عبد» به روح عبادت که «ياد خدا» است، مي‌رسد و تجربه حضور در محضر الهي را حسّ مي‌كند و با آن روح حيات‌بخش و جان‌فزا زندگي مي‌کند30.
 
 
پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:41 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

عرفان و بندگی - پي‌نوشت‌ها

پي‌نوشت‌ها
ــــــــــــــــــــــــــ
1. سوره آل‌عمران: 28.
2. سوره بقره: 285.
3. سوره ممتحنه: 4.
4. تفسيرموضوعي قرآن مجيد، ج 2، ص 151.
5. سوره شوري: 53.
6. ر.ک: حضور و مراقبه، سيد علي طباطبايي (چ 1، 1385 ش، مطبوعات ديني، قم)، ص46-49.
7. عرفان اسلامي، ص 58.
8. الاشارات و التنبيهات، ج 3، تنبيه 4، نمط نهم.
9. سوره کهف: 65.
10. سوره اسراء: 1.
11. سوره فجر: 29 - 30.
12. سوره ص: 83.
13. سوره ص: 44.
14. سوره بقره: 21.
15. سوره مائده: 72.
16. سوره اعراف: 65.
17. سوره اعراف: 73.
18. همان: 85.
19. سوره نحل: 36.
20. نهج‌البلاغه، ح 82.
21. سوره بقره: 45.
22. بحارالانوار، ج 79، ص 193.
23. همان، ص 193.
24. تسنيم، ج 1، (چ2، 1379 ش، مرکز نشر اسراء، قم)، ص424.
25. سوره انعام: 102.
26. ر.ک: تفسيرموضوعي قرآن مجيد، آيت الله جوادي آملي، ج 2 ص 518 - 568، ح 17، ص 174 - 185.
27. مصباح الشريعة، الباب المأة في حقيقة العبودية؛ ر.ک: مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 23، ص 468 - 498.
28. سوره حجر: 99.
29. ر.ک: المراقبات، ميرزا جواد ملكي تبريزي، ج 2، ص 202 - 203.
30. براي فهم عبادت، حقيقت عبوديت، درجات عبادت و پرستش و عبادت و زندگي انسان ر.ک: ميزان‌الحکمه، ج 7، ص 3410 - 3423

پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:42 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

الگوهاي قرآني

نويسنده: حسين حيدري
صفحه 10 الي 13 نسخه چاپي
درآمد:
چگونه بايد دل آدمي شيدايي پيشه کند و رسم دلدادگي را بياموزد و تا مرز «لاتُلْهي شدن» پيش برود كه «رجال لاتلهي تجارة و لا بيع عن ذکر الله و اقام الصلوة و ايتاء الزکاة»1.
اين دل چه جوهرة لاهوتي دارد كه مأذون است به پر کشيدن و بالا رفتن و از خود گذشتن و جمال دوست را به تماشا نشستن؟ چگونه است كه گاهي آدمي نه يک دل، که صد دل عاشق حضرت دوست مي‌شود و از خود بيخود مي‌گردد و با اهل سموات همنشيني مي‌كند و سرانجام از اهل ايمان مي‌شود که «و الذين آمنوا اشدّ حبا لله»2؟
کيانند شيداييان دلسوخته و پريشان احوالان دل‌افروخته‌اي که از اين دل سنگ صفت كينه توز، چشمه‌هايي از آب زلال و گوارا و آشاميدني‌هايي لذت بخش جاري مي‌کنند؟
کجايند آن حماسه‌سازان عالم قدس که با لاهوتيان هم‌آوا شدند و با کروبيان سرود حضور سردادند و از شراب طهور جرعه جرعه نوشيدند.
آري سخن، سخن مردان خداست. آن شوريده‌دلان پاکباخته كه در ره دوست جانفشاني کردند و دست از عالم ملك شستند و در فضاي ملكوت به پرواز درآمدند.
سخن از آدم برگزيدة خداست. سخن از ابراهيم عليه السلام دوست خداست. سخن از موسي عليه السلام کليم خدا، سخن از عيسي عليه السلام روح خدا و سخن از محمد صلي الله عليه و آله و سلم آيينه تمام نماي خداست. و سخن از داوود، سليمان، الياس، ‌ادريس، يوشع، يسع و يونس عليهم السلام است.
سخن همان يونس است که معراج جسماني خود را نه در آسمان، بلکه در آب در نورديد.
سختي‌هاي راه را به جان خريد و از حضيض دل ماهي به عزيز قرب رب العالمين رسيد.
سخن از مردي است که طنين ذکر «لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين» او هنوز قلوب مردان خدا را صيقل مي‌دهد و شاه کليد اذكار اولياءالله است. سخن از مردي است که در اثر لغزشي کوتاه، با توبه و انابه و استغفار، صبر و تحمل و رنج، توکل و خوف و رجاء، ذکر و صمت3 و سهر4، عزلت و شجاعت و مراقبه، درهاي آسمان را به روي خود، مي‌گشايد و به مقام «عند ربهم» پر مي‌کشد و به سمت حق هجرت مي‌کند که «إنَ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هاجَروُا وَ جاهَدُوا في سَبيلِ اللهِ اولِئكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللهِ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحيمٌ؛5 كساني كه ايمان آوردند و كساني كه هجرت كردند و در راه خدا جهاد نمودند آنها به رحمت پروردگار اميدوارند و خداوند آمرزنده مهربان است».
ما در اين مجموعه نوشتار سعي مي‌كنيم که به بررسي ابعاد اخلاقي عرفاني حضرت يونس عليه السلام بپردازيم. در اين قسمت نخست اشاره کوتاهي به زندگي او داريم و سپس مقامات و درجات معنوي ايشان را در قرآن بررسي مي‌كنيم و در بخش بعدي به پاره‌اي از مسائل سلوكي اين بزرگ‌مرد خواهيم پرداخت

پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:42 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

آشنايي اجمالي

بنابر آنچه در تاريخ حكايت شده، حضرت يونس عليه السلام معاصر حضرت الياس نبي عليه السلام بوده است6. بعد از حضرت سليمان عليه السلام براي هدايت مردم نينوا مأموريت مي‌يابد7. پدر ايشان متي نام داشته که ظاهراً معاصر حضرت داوود عليه السلام بوده است.
حضرت يونس در 33 سالگي به نبوت مبعوث مي‌شود و 33 سال نيز به هدايت قوم خود مي‌پردازد و آنها را به ايمان به خدا و تصديق نبوت و پيروي از فرامين الهي فراخواند، اما آنها به رسول خدا ايمان نياوردند و از او پيروي نکردند. وقتي حضرت يونس عليه السلام اصرار آنان را بر ستم و ستم‌پذيري و دين‌گريزي ديد، دست به نفرين برداشت و براي قوم خود طلب عذاب کرد. حق تعالي وعده داد که خواستة او را مستجاب مي‌کند. حضرت يونس عليه السلام بعد از اطمينان از عذاب الهي، از قوم خود فاصله گرفت؛ به کنار ساحل آمد و تصميم گرفت با کشتي به ديار ديگري سفر كند.
اما اين پايان کار نبود؛ چون وقتي قوم او آثار عذاب الهي را مشاهده کردند، دست به دعا برداشتند و استغفار کردند و رحمت حق شامل حالشان گرديد و عذاب الهي از آنها برداشته شد. در آيه شريفه آمده است: «فَلَولا کانتْ قَرْيَ?ٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إيمانُها اِلّا قَوْمَ يُونُسَ لَمّا آمَنوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الخِزْيِ في الحياةِ الدُّنيا وَ مَتَّعْناهُمْ إلي حينٍ؛8 چرا هيچ‌يك از شهرها و آبادي‌ها ايمان نياوردند كه (ايمانشان بموقع باشد، و) به حالشان مفيد افتد؟! مگر قوم يونس، هنگامى كه ايمان آوردند، عذاب رسوا‌كننده را در زندگى دنيا از آنان برطرف ساختيم و تا مدّت معيّنى [پايان زندگى و اجلشان‏] آنها را [از نعمت‌هاي خود] بهره‏مند ساختيم».
حضرت يونس عليه السلام در دريا مشغول سفر بود. ناگاه امواج دريا به خروش آمدند و نهنگي در آن ميانه پديدار شد. ساكنان کشتي وقتي كه ديدند نهنگ قصد شكستن و واژگون ساختن كشتي و غرق كردن آنان را دارد به اين نتيجه رسيدند که اين ماهي عظيم گرسنه است و مجبورند از ميان خود فردي را به قيد قرعه و براي تأمين غذاي آن فدا كنند اما هر بار قرعه به نام حضرت يونس عليه السلام در ‌مي‌آمد. با اينکه اهل کشتي نمي‌دانستند که او پيامبر و فرستاده خدا است؛ اما وي را مردي وجيه و بزرگوار يافته بودند. حضرت يونس عليه السلام نيز دريافته بود که اين نهنگ، او را طلب مي‌کند. بنابراين با رضايت خود، در كام نهنگ قرار گرفت و پس از چندي تأمل، دريافت که علت اين حادثه، تقاضاي زود هنگام عذاب قوم خود از خدا و کناره گرفتن از ايشان بوده است. پس از اينكه به ترك اولاي خود پي‌برد، و از خداي تعالي طلب بخشش کرد و خود را از ظالمين خواند، حق تعالي نيز او را مورد نوازش خود قرار داد و او را از شکم ماهي رهانيد و باز او را براي هدايت قومش -که از صد هزار نفر افزون‌تر بودند- فرستاد9

پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:42 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

حضرت يونس عليه السلام در آيينة قرآن

قرآن كريم براي حضرت يونس عليه السلام چهار مقام و منزلت بر مي‌شمارد:
1- مقام نبوت
نبيّ کسي است که وحي بر او نازل مي‌شود و آنچه را که به وسيله وحي دريافت مي‌دارد، چنانچه مردم از او بخواهند، در اختيار آنها قرار مي‌دهد10.
2- مقام رسالت
مقام رسول، بالاتر از مقام نبي است. مقام رسالت يعني مقام ابلاغ وحي و تبليغ و نشر احکام خداوند و تربيت نفوس از طريق تعليم و آگاهي بخشيدن. پس رسول موظف است که در حوزه مأموريت خود به تلاش و کوشش بپردازد و براي دعوت مردم به سوي خداوند و ابلاغ فرمان او کوشا باشد و براي يک انقلاب فرهنگي، فکري و عقيدتي آماده باشد11. حضرت يونس عليه السلام نيز با دارا بودن اين مقام،12 به هدايت و تعليم و تزکيه و رهايي قوم خود از يوغ بت‌پرستي، عناد و کفر پرداخت و در ساليان طولاني رسالت خود، از اين مهم باز نايستاد.
3- مقام اجتباء(برگزيدگي)
اين مقام به بعضي از مرسلين و اولياي الهي تعلق مي‌گيرد. همان‌طور که در ادامه آيات مورد نظر به اين مقامات اشاره شده است13.
كلمه «اجتباء» با توجه به ماده آن به معناي جمع كردن همراه با انتخاب خاص و امتياز خاص و اختيار مي‌باشد.14
4- مقام صالحين
معناي صَلاح: هر چيزي که از فساد سالم باشد، شامل اين کلمه مي‌شود و معناي اين کلمه، ضدّ فساد است. صلاح در سه چيز تحقق مي‌يابد: ذات، عقيده و عمل. اما غالباً از آن در عمل و فعل انسان استفاده مي‌شود. صلاح در قرآن، هم در مقابل فساد آورده مي‌شود و هم در مقابل گناه. صلاح مطلق که به معناي مطلق شايستگي است، قدم اول و مرحله اول براي رسيدن به کمال است. براي اينکه اعمال انسان مورد رضايت خداي تعالي قرار گيرد، اولين قدم آن است که اعمال انسان آلوده به فساد و گناه نشود. براساس آيات قرآن آخرين درجات قرب حق تعالي نيز با تحقق عمل صالح همراه مي‌باشد. بايد دانست که صلاح در عمل، فقط بعد از اصلاح باطن و عقيده و قلب ميسر مي‌شود. آثار و نتايجي که براي اين مرتبه از صلاح در قرآن آمده، عبارت است از: بهشت برين، توبه کردن خدا براي بنده، پاداش دو برابر و بي‌منت، نور، تبديل شدن گناهان به نيکي‌ها15.
واژه صالح اسم فاعل است و در قرآن گاهي براي توصيف عمل آورده مي‌شود؛ مثل: «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ»16. عمل صالح در اين گونه آيات، به شايسته بودن عمل در نزد خدا اطلاق مي‌شود و عملي را گويند که مورد رضايت او قرار گرفته است. گاهي هم شخص و فردي را توصيف مي‌کند؛ مثل: «فَاجْتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحينَ»17. معناي آيه چنين مي‌شود که در وجود اين بزرگواران، شايستگي و خوبي‌اي هست و لذا مورد رضايت باري تعالي قرار گرفته‌اند18. از آيات استفاده مي‌شود که مقام صالحان، مقامي بس والا و عظيم است.
قرآن کريم در وصف افرادي که اطاعت کامل و بي‌چون و چرا از خدا و رسولش دارند، مي‌فرمايد: «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ الله عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً19؛ كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند، (در روز رستاخيز،) همنشين كسانى خواهد بود كه خدا، نعمت خود را بر آنان تمام كرده، از پيامبران و صدّيقان و شهدا و صالحان؛ و آنها رفيق‌هاى خوبى هستند!»
مهم اين است که گروه زيادي از اوليا و انبياي الهي خواستار رسيدن به مقام صالحان از حق تعالي بوده‌اند؛ مانند حضرت ابراهيم عليه السلام که در دعاي خود به حق تعالي عرضه مي‌دارد: «رَبِّ هَبْ لي‏ حُكْماً وَ أَلْحِقْني‏ بِالصَّالِحينَ20؛ پروردگارا، به من علم و دانش ببخش، و مرا به (صف) صالحان ملحق كن!» و نيز حضرت يوسف در واپسين دعاي خود در سوره يوسف عليه السلام: «رَبِّ قَدْ آتَيْتَني‏ مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَني‏ مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّني‏ مُسْلِماً وَ أَلْحِقْني‏ بِالصَّالِحينَ»21. يا در دعاي بعضي از مؤمنان حقيقي، معيّت و همراهي با صالحين از خداوند متعال خواسته شده است: «وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحينَ22؛ چرا ما به خدا و آنچه از حق به ما رسيده است، ايمان نياوريم، در حالى كه آرزو داريم پروردگارمان ما را در زمره صالحان قرار دهد؟!»
اين بزرگواران فراز نهايي و غايي دعاي خود را ملحق شدن به صالحين قرار مي‌داده‌اند و از خداي تعالي با وجود تمام عناياتي که به آنان مرحمت داشته، باز ملحق شدن به صالحين را از مقام ربوبي درخواست مي‌کردند. جاي تأمل دارد که جايگاه واقعي اين مقام در نزد خداوند تبارک و تعالي چيست؟ مرحوم علامه طباطبايي قدس سره به اين نکته اشاره کرده که مراد از صالحين، حضرت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه طاهرين عليهم السلام مي‌باشند. ايشان براي اين مطلب به آيه: «إِنَّ وَلِيِّيَ الله الَّذي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحينَ»23 استشهاد مي‌کند و مي‌افزايد: در اين آيه حضرت رسول اعظم صلي الله عليه و آله و سلم، ولي و سرپرست خود را خدا مي‌داند و از ظاهر اين آيه استفاده مي‌شود که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم همان کسي است که دارنده صلاح مورد نظر در آيه است24.
از اين رو به نظر مي‌رسد كه مصداق بارز و اعلاي «صالحين»، پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه طاهرين عليهم السلام ‌باشند و ساير انبيا و اولياي الهي نيز هميشه در آرزوي آن بوده‌اند.
ادامه دارد..

پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:43 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

الگوهاي قرآني - پي‌نوشت‌ها

پي‌نوشت‌ها
ـــــــــــــــــــــ
1. سوره نور: 27.
2. سوره بقره: 165.
3. صُمت: خاموشي.
4. سَهَر: شب زنده‌داري، سحرخيزي.
5. سوره بقره: 218.
6. تاريخ پيامبران. ج 2.ص 840.
7. تاريخ انبيا، ص 276.
8. سوره يونس: 98.
9. همان، ص 1249.
10. تفسير نمونه، ج 1، ص440 ،إنَّا أوْحَيْنا إلَيْكَ كَما أوْحَيْنا إلي نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أوْحَيْنا إلي اِبْراهيمَ و اِسْماعيلَ وَ اِسحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأسْباطِ وَ عيسي وَ أيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زبَوراً، النساء: 163.
11. همان، ص 440.
12. «إِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلينَ»؛ سوره صافات: 139.
13. «شاكِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ». سوره نحل: 121؛ «فَاجْتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحينَ». سوره قلم: 50.
14. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، حسن مصطفوي، (بنگاه ترجمه و نشر كتاب)، ج 2، ص 53.
15. همان، ج‏6، ص 267.
16. سوره فاطر: 10.
17. سوره قلم: 50؛ «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلاًّ جَعَلْنا صالِحينَ؛ و اسحاق و يعقوب را به وى بخشيديم و همه آنان را مردانى صالح قرار داديم.»، سوره انبياء: 72.
18. ر.ك: قاموس قرآن.
19. سوره نساء: 69.
20. سوره شعراء: 83.
21. «پروردگارا، بخشى (عظيم) از حكومت به من بخشيدى، و مرا از علم تعبير خواب‌ها آگاه ساختى! اى آفريننده آسمان‌ها و زمين! تو ولىّ و سرپرست من در دنيا و آخرت هستى، مرا مسلمان بميران و به صالحان ملحق فرما!»؛ سوره يوسف : 101.
22. سوره مائده: 84.
23. «ولى و سرپرست من، خدايى است كه اين كتاب را نازل كرده و او همه صالحان را سرپرستى مى‏كند.»؛ سوره اعراف: 196.
24. براي مطالعه بيشتر در معناي صالحين مراجعه شود به الميزان في تفسير القرآن، ج‏1، ص 303

پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:43 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

مهمان عصمت

نويسنده: جواد محدثي
صفحه 14 الي 15 نسخه چاپي
اي بانوي كرامت!
اي نجابت ماندگار!
سلامم را بپذير!
و به آستانت مهمانم كن
باز هم آمده‌ام،
با دلي لبريز از شوق،
با چشماني در انتظار،
آمده‌ام تا يك بار ديگر بر «آستانه»ات، سرِ ادب بر «خاك تواضع» نهم و سفرة دل خود را پيش تو بگشايم.
زمانة غريبي است.
«بوي غربت» چيزي نيست كه مشام ما آن را حس نكند.
اما... «عطر آشنايي» هم وجود دارد.
اگر عدّه‌اي «ولايت» را همچون طعامي دير هضم مي‌يابند، گروه فراواني هم، ‌آن را همانند «شراب طهور»، مانند «تسنيم» و «كوثر» در مي‌يابند، و جرعه جرعه جان تشنة خود را از زلال آن سيراب مي‌كنند.
اگر كساني تجربة «زيستن بي‌ولا» را دارند- كه در حقيقت،‌ نوعي مرگِ تدريجي است- جماعتِ اين مملكت نيز، «زندگي بدون ولا» را غير ممكن مي‌دانند و با «ولايت»، عشق مي‌كنند، ‌با « محبّت» نفس مي‌كشند و ‌با «مودّتِ ذي‌القُربي» زنده‌اند.
«كوثر اهل‌بيت عليهم السلام»، ‌براي اينان ماية حيات و سرماية بركت است.
بانوي معصوم!...
بگذار جمعي فراريان از دين، ‌گريزپايان از معنويت، ‌دلباختگانِ به آزادي مطلق! به مقدّسات، پوزخند بزنند.
اين ميزان شعورشان را نشان مي‌دهد.
اينان چه مي‌فهمند كه «عصمت» و «عفاف» ريشه در بي‌رنگي دارد و با اهل رنگ كنار نمي‌آيد!
چه مي‌دانند «تعالي روح» چه معنايي دارد و چه سير مباركي است!
در اين عرصه، ‌بايد خانواده‌هاي شهدا و آزادگان و ايثارگران، لب به سخن بگشايند و سرود ايمان سر دهند و شعر اميد و باور را زمزمه کنند.
بايد فرزندان «فقه» و «فتوا»، تجربة برترين «قانون‌مداري» را در ساية «تعبّد» بازگو كنند.
از خفاشانِ خو گرفته به ظلمت وگريزان از نور، ‌چه انتظاري است كه به ستايش خورشيد بپردازند!
مگر كسي كه صحن و سراي دلش را از ولاي بيگانه نَشُسته باشد، ‌مي‌تواند «ذوي‌القربي» را مهمان خود كند؟
مگر محبتِ «بت» و «خدا» در يك دل مي‌گنجد؟
از آنان كه «صنم» را از «صَمَد» نمي‌شناسند، چه انتظاري است؟
بانوي عصمت و عفاف!
چه مي‌توان كرد كه دل‌هايي، هوس پرسه زدن در سواحل درياي تركيّه دارند،
گروهي هم غوطه زدن ‌در لجن‌زارهاي غرب را دوست دارند، لجن‌زارهايي شيك و لوكس ولي متعفّن،
و كساني هم بدون آنكه دغدغة دينداري داشته باشند، در پشتِ شعار «آزادي» سنگر گرفته‌اند.
از اينها كه بگذريم، ‌ميليون‌ها دل عارف و جان‌شيفته هم هست كه يك لحظه حضور در رواق روشن يك «حرم» را با عمري تنفس در عفونت آباد فرنگ، ‌عوض نمي‌كنند.
دو ركعت نماز خاشعانه در حريم يك «ولي خدا» را به هيچ لذت و تفريحي نمي‌فروشند.
وقتي يك «زيارت با معرفت» برابر با هزار حج و عمرة مقبول است، ‌كدام اهل حساب و كتابي به سودآوري و بهره‌وري اين «تجارت معنوي» نمي‌انديشد، ولي نقد شيطان را مي‌خرد و بهشت يزدان را وا مي‌نهد.
اصلاً آيا آن چشم و گوش بسته‌ها، مي‌دانند «زيارت» چه طعمي دارد؟
آنها كه جز به «شكم» و «شهوت»، به چيز ديگري فكر نمي‌كنند، ‌برايشان لرزيدن شانه‌هاي يك «زائر» در برابر يك «ضريح»، ‌گنگ و ناشناخته است،
جاري شدن اشك بر پهناي صورت و هق هق گريه‌هاي عاشقانه، نامفهوم است.
بانوي نجيب عترت!...
خدا را شاكريم كه طعم محبّت شما را به ما چشانده است.
مي‌فهميم كه «توسل» يعني چه؟
«توسل» را لمس مي‌كنيم و باور داريم.
پشتوانه‌اي داريم، نامش «شفاعت» است!
از سير و سلوكي برخورداريم، با عنوان «تقرب».
خدا را شكر. اينها سرمايه‌هاي ماست. خدا كند كه اينها را از دست ندهيم.
از شما آموخته‌ايم كه «فقر»، بهتر از «ثروت ناپاك» است. «گمنامي» را هم اگر با «دينداري» همراه باشد، باز هم خريداريم.
معصومة عصمت آموز!
كريمة اهل‌بيت عليهم السلام!
ما هنوز هم محتاجيم و نيازمند.
نياز ما به قدر كرم شماست.
چشم نياز ما به دست كرم شماست.
ما را رها نكنيد،
‌دوست داريم همچنان اسير شما باشيم،
بسته درگاهتان،
دلبستة مودّتتان و در كمند محبتتان

پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:44 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

آثار عبادات

سخنراني آيت الله ناصري
صفحه 16 الي 20 نسخه چاپي
بسم الله الرحن الرحيم. ولا حول ولا قوه الا باالله العلي العظيم. هديه به محضر حضرت بقية الله الاعظم (روحي و ارواح العالمين له الفداء) همگي با هم صلواتي مي‌فرستيم.
- صفات حق تعالي
گفتيم: بعد از آنکه همّام از اميرمؤمنان عليه السلام خواست تا اوصاف مؤمنان و متقين را بيان کند، حضرت فرمودند: «اِتَّقِ الله وَ أحْسِنْ فَاِنَّ الله مَعَ الَّذينَ اتَّّقَوا وَ الذين هُم مُحْسِنون». همّام نزديك‌تر آمد و حضرت را به خداي متعال قسم داد تا منت بگذارند و صفت‌هاي مؤمنان و پرهيزگاران را بيان فرمايند. اميرمؤمنان عليه السلام، درحالي كه اصحاب نيز اطراف او را گرفته‌ بودند، شروع به برشمردن اين اوصاف کردند و خطبه‌اي ايراد فرمودند: «أما بَعد فَاِنَّ اللهَ سُبْحانَهُ خَلَقَ الْخَلْقَ حينَ خَلَقَهُم غَنيّاً عَنْ طاعَتِهِم». سپس فرمودند: «فَاِنَّهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالي؛ يعني حضرت احديت از جميع عيوب منزه است». ما نيز در نمازهايمان روزي چند بار مي‌گوييم: «سبحان ربي العظيم و بحمده؛ يعني خداوندي که بزرگ است، از جميع عيوب منزه است». حضرت اميرمؤمنان عليه السلام نيز در شروع كلام خود، به حضرت احديت و مراتب توحيد اشاره کرده و ياد خدا را در قلوب مستمعينشان القا مي‌كند. اصول دين با توحيد، شروع مي‌شود، سپس نبوت و بعد امامت. آن حضرت مي‌فرمايند: حضرت احديت داراي دو گونه صفات است که مربوط به مراتب توحيد است. البته اگر صفات جلال، صفات جمال و صفات افعال را بيفزاييم، اوصاف حضرت حق مجموعاً پنج قسم مي‌شود. اما صفاتي که مربوط به توحيد است، صفات ثبوتيه و صفات سلبيه است كه هشت صفت ثبوتيه و هفت صفت سلبيه است و به تعداد ابواب بهشت و جهنم اشاره دارد. بعد فرمود: حضرت حق، علت العلل و علت وجود جميع عوالم است. همه اين موجودات، معلول علت واحدند. حضرت احديت کسي است که اين عالم وجود را ايجاد کرد و از هر نقص و عيبي مبرّا بود

پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:44 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

عظمت و كثرت مخلوقات الهي

در نحوة خلقت عالم روايات اهل‌بيت عليهم السلام بسيار فراوان است. اين ميليون‌ها کهکشان و ميلياردها ثوابت و سيارات همه، هستي خود را مديون اويند. در طبقات پنج‌گانة عالم وجود، يعني عالم ملکوت، عالم لاهوت، عالم ناسوت، عالم مجردات و عالم امر، در هر کدام نيز موجوداتي زندگي مي‌كنند. منظومه‌اي که ما در آن هستيم، از کوچک‌ترين منظومه‌هاي عالم وجود است. حضرت احديت مخلوقاتي دارد که زمين حتي گنجايش يكي از آنها را ندارد و روايات متعدد در اين زمينه وارد شده است؛ مثلاً حضرت روح که شب قدر براي رسيدگي به اعمال به زمين نزول مي‌كند، بر زمين فرود آمدن اين بزرگوار دشوار است. از آن ميلياردها سال قبل، خداوند عالمي و مخلوقاتي دارد که برخي از آنها مشغول رکوع، عده‌اي مشغول سجود و بعضي هم مشغول قيام‌اند و هميشه به عبادت و اطاعت حق اشتغال دارند و کارشان همين است

پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:45 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

بي‌نيازي حق تعالي از عبادات

عبادت هيچ کدام از اين مخلوقات، به اندازه سر سوزني بر عظمت حضرت حق اضافه نمي‌کند و اگر تمام عالم وجود با او مخالفت بکنند، به اندازة سرِ سوزني بر پردة کبريايي او گرد نمي‌نشيند! حيف که ما قدر چنين خدايي را نمي‌دانيم! خدا محتاج نماز من و تو و اميرمؤمنان نيست. به نماز هيچ پيامبري هم نياز ندارد. آثار و نتايج اين عبادات عايد خود ما مي‌شود، نه خدا. حضرت حق در سورة حجرات آية 17 مي‌فرمايد: «يَمُنُّونَ عَلَيْکَ أنْ أسْلَمُوا قُل لا تَمُنُّوا عَلَيَّ اِسْلَامَکُم بَلِ اللهُ يَمُنُّ عَلَيْکْمْ أنْ هَدَاکم لِلْاِيَمان». وقتي که پيامبر از مکه به يثرب هجرت کردند و گروهي هم اسلام آوردند، آنان بر پيامبر منت مي‌گذاشتند که ما به خاطر شما مسلمان شديم؛ پس هواي ما را داشته باش! رسول خدا كه متخلّق به اخلاق الله بودند، اذيت مي‌شدند، ولي چيزي نمي‌گفتند.. حضرت احديت آيه‌اي فرستاد و فرمود: اي حبيب ما! اينها که نزد تو مي‌آيند و مي‌خواهند بر تو منت بگذارند که مسلمان شده و ايمان آورده‌اند، به آنها بگو كه خدا بر شما منت دارد که مسلمانتان کرده و سعادت و تکامل ابدي را نصيبتان كرده است. پس خدا و پيامبر به گردن ما منت دارند، نه ما بر آنها. حضرت علي عليه السلام مي‌فرمايد: «أنتُمْ کَالْمَرْضَي و اللهُ ربُّ العالَمينَ كالطَّبيبِ فصلاحُ المَرْضَي فيما يعلَمَهُ الطبيبُ و يُدَبِّرُهُ بهِ لا فيما يَشْتَهيهِ المريضُ».1 شما مانند بيماريد و خداوند رب العالمين مانند طبيب. پزشك درد مريض را تشخيص مي‌دهد و نسخه مي‌نويسد. قرآن هم نسخة خداست؛ ولي ما آنطور كه بايد قدر آن را نمي‌دانيم. علتش اين است كه به راحتي به دست ما رسيده. نه نوبت گرفته‌ايم، نه حق ويزيت داده‌ايم، به همين جهت، اجر و مقام اين نسخه را هم نمي‌دانيم. نمي‌دانيم كه چقدر براي اين نسخه هزينه شده است تا به دست ما رسيده. غافليم كه چقدر خون براي آن داده شده تا اين نسخه، سالم به دست من و شما برسد: خون پيامبر اعظم، اميرمؤمنان، حسين بن علي و ساير ائمة اطهار عليهم السلام و شهداي ديگر.
بنابراين طاعات و عباداتي که انجام مي‌دهيم، براي تعالي و يا درمان خودمان است براي خدا نفعي ندارد و اگر تمام عالم وجود معصيت کنند، براي او به اندازة سر سوزني ضرري ندارد. فرض کنيد كه الآن آفتاب بر هفت ميليارد نفر مي‌تابد. آيا خورشيد استفاده‌اي از اين افراد مي‌برد؟ خورشيد مي‌تابد و اگر جمعيت هم در آفتاب ننشيند، ضرري به آن نمي‌رسد

پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:45 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

براي بقا آفريده شده‌ايد

حضرت حق مي‌فرمايد: «خلقتم للبقاء لا للفناء2؛ شما را خلق کردم تا هميشه باقي باشيد». بر اين اساس، مرگ مانند عوض کردن لباس است و فنا نيست؛ اما بايد مراحلي را طي کنيم. اكنون در مرحله و منزل چهارم قرار داريم. با مرگ منتقل مي شويم به منزل پنجم که عالم برزخ باشد و آنجا بسيار ديدني هست و براي اهل ايمان چقدر عالي است! کساني بودند -و شايد اكنون هم باشند- که در اثر زحمت و اطاعت حضرت حق، در همين دنيا عالم برزخ را مي‌ديدند و اسراري برايشان منکشف مي‌شد. بعضي در اثر ناآگاهي عالم برزخ و قيامت را رد مي‌کنند؛ در صورتي که خدا مي‌گويد: «عَبديْ أطِعْنِي حتّي أجعلک مثلي؛ اي بندة من، در اطاعت من بكوش تا خدا گونه شوي» نه اينكه خدا بشوي. جميع عالم وجود تحت ارادة انسان كامل است؛ همان‌گونه که عالم وجود از ائمة اطهار اطاعت مي‌کند

پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:45 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

آثار و بركات عبادات

اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام آثار واجبات را يکي يکي بيان فرموده‌اند و در كتب روايي ما حكايت شده است مثلاً در روايات باب صلات، چندين هزار روايت آثار نماز را بيان کرده‌اند. همچنين در باب طهارت آثار وضوي دائم داشتن و در باب صوم ثواب روزه ذكر شده است. آثار ساير واجبات و مستحبات نيز هر كدام در باب خود آمده است. بانو علامه هاشميه در کتابش حدود پنجاه اثر براي نماز شمرده است. پس واجباتي که انجام مي‌دهيم، اثر و نتيجه‌اش عايد خود ما مي‌شود و به خدا چيزي منتقل نمي‌شود. خداوند ذاتاً غني است. صفات ثبوتيه عين ذات حضرت حق هستند؛ يعني علم، حيات، قدرت و غناي او هميشه بوده. او نيازي به نماز ما ندارد. لکن عبادات براي خود ما آثار و نتايج فوق العاده‌اي دارند

پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:46 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها