پاسخ پرسش نيازمند به يك مقدمه است.
دين اسلام متشكل از سه بخش عمده است:
1ـ مسائل اعتقادي. مثل اعتقاد به توحيد و نبوت و...
2ـ مسايل اخلاقي كه به كنترل و تعديل صفات انسان مي پردازد.
3ـ احكام، قوانين و مقررات مثل احكام نماز، حج، جهاد، قضا و ديه و...
استاد آية الله جوادي آملي در تعريف دين مي فرمايد: «(دين) مجموعه عقايد، اخلاق، قوانين و مقرراتي است كه براي اداره امور جامعه انساني و پرورش انسانها باشد».(1)
حال با دقت در اين سه بخش عمده در خواهيم يافت كه نقطه آغاز تحقيق درباره اسلام، مباحث اعتقادي اين دين است. زيرا مادامي كه خداوند را با اوصاف جمال و جلال نشناسيم و به پيامبران او ايمان نياوريم، نوبت به مسايل اخلاقي و قوانين نمي رسد. توضيح اينكه: در بحثهاي اخلاقي اسلام، هدف يك مسلمان، سير بسوي خداوند و نزديك شدن به درگاه اوست، حال اگر در مباحث اعتقادي، خداوند را نشناخته باشيم، چگونه مي توانيم خداي مجهول را در اخلاق، مقصد و غايت خويش قرار دهيم. در بخش سوم نيز صحبت از قوانيني است كه خداوند توسط پيامبرش بر ما فرستاده است، اما اين قسم نيز فرع بر عقايد است. يعني اول بايد به خدا و پيامبرش ايمان داشته باشيم، تا گفته هاي آنان را لازم الاجرا بدانيم.
تا اينجا به اين نتيجه مي رسيم كه اعتقادات، اولين بخش از مباحث دين اسلام است.
بعد از اين مقدمه لازم است مختصري درباره فلسفه اسلامي توضيح دهيم:
فلسفه اسلامي، شاخه اي از معرفت است كه درباره هستي مطلق صحبت مي كند. يعني همه موجودات عالم با حذف خصوصيتها و ويژگيها، هر كدام موضوع فلسفه اسلامي هستند و به عبارت ديگر، آن چه وجه اشتراك بين همه موجودات است در فلسفه مد نظر قرار مي گيرد.
وقتي وجود مطلق را بررسي مي كنيم، به مراتب آن پي مي بريم. وجود علت داريم و وجود معلول. وجود عيني داريم و وجود فقير. در اينگونه مباحث است كه به سر سلسله عالم هستي پي مي بريم و هر چه هست را وابسته تام به او مي يابيم، خلاصه اينكه فلسفه اسلامي به وسيله عقل، درباره هستي مطلق بحث مي كند و از اين طريق ما را به مبدأ هستي و بسياري از صفات او رهنمون مي سازد و در يك كلمه در تشكيل زير بناي اعتقادي به ما كمك مي كند.
استاد مصباح يزدي در تعريف فلسفه مي گويد: «علمي را كه از احوال موجود مطلق بحث مي كند، يا علمي كه از احوال كلي وجود گفتگو مي كند، يا مجموعه قضايايي كه پيرامون موجود بما هو موجود(2) مطرح مي شود».(3)
اكنون براي آشنايي هر چه بيشتر به چند نمونه از مباحث علوم فلسفي اشاره مي كنيم:
1ـ براي انسان اين سؤال مطرح است كه: آيا زندگي او با مرگ پايان مي يابد و بعد از آن با حيات وداع گفته و پرونده هستي اش بسته مي شود؟ پاسخ به اين سؤال، از عهده هيچيك از علوم تجربي مانند فيزيك، شيمي، زمين شناسي، گياه شناسي، و زيست شناسي، بر نمي آيد. بلكه علم ديگري لازم است، تا با روش ويژه خود به بررسي اين مساله بپردازد. آن علم ابتدا بحث مي كند كه آيا انسان همين بدن مادي است، يا حقيقت نا محسوس ديگري بنام روح دارد. اگر انسان تنها همين بدن است، همه مي دانيم كه اين بدن پس از مرگ متلاشي شده و از بين مي رود. ولي اگر علاوه بر جسم، روح نيز حقيقت دارد، بايد ببينيم كه روح بعد از مرگ باقي مي ماند يا نه؟ واضح است كه اينگونه بحثها در قلمرو هيچكدام از علوم تجربي قرار نمي گيرد، بلكه شعبه اي از فلسفه (علم النفس، روانشناسي فلسفي) عهده دار بررسي اين موضوع است.
2ـ اساس قوانين و مقررات و مجازاتها و پاداشها، در همه جوامع انساني، بر اين است كه انسان موجودي مسئول باشد و مسئول بودن او در صورتي است كه او موجودي صاحب اراده و اختيار باشد. اثبات يا نفي اختيار انسان يكي از مسائل فلسفه است.
اما درباره قسمت دوم سؤال شما و اينكه فلسفه اسلامي چه بديهايي دارد، بايد بگوييم كه خود فلسفه بدي ندارد آنچه كه ما بايد از آن بترسيم، نوع رفتار ما با اين شاخه معرفتي است. يعني اينكه ما آن را در جايگاه مناسب خويش ننشانيم. براي روشن شدن مطلب چند تذكر بيان مي كنيم:
1ـ گفتيم فلسفه علمي شيرين است كه ما را به ژرفاي معارف اسلامي هدايت مي كند. اما نبايد بپنداريم كه با آموزش آن ما با هدف نهايي رسيده ايم. چرا كه محصول فلسفه، شناخت عقلي است و ما براي تبديل آن به باور و يقين قلبي، نيازمند عمل هستيم. مثلا وقتي از طريق استدلال عقلي فهميديم كه او بي نياز مطلق است و غير او فقير مطلق هستند، براي باور كردن اين سخن كه محصول عقل است، بايد به غير او توكل نكنيم و چشم اميدمان تنها به او باشد تا يافته عقلي را با تمام وجود خود حس كنيم.
2ـ آموزش فلسفه نياز به استاد و شاگرد قوي دارد. چه بسا كساني كه مدتها وقت، صرف فراگيري دروس فلسفه كرده اند و به زعم خود آن را يافته اند، در حاليكه غير از مشتي اصطلاحات فلسفي چيزي دستگيرشان نشده است.
3ـ همه مي دانيم كه عقل انسان محدود است و در هر حوزه اي نمي تواند وارد شود. لذا نبايد رو كردن به فلسفه باعث شود كه ما بخواهيم همه چيز را تبيين عقلي بكنيم و از ابزار شناخت ديگر (وحي) غفلت كنيم.
ما وقتي از طريق عقل، به خداوند و پيامبرش ايمان آورديم، به منبع مطمئن و عظيم اطلاعاتي بنام وحي دسترسي پيدا مي كنيم و از اين راه به معلوماتي پي مي بريم كه دسترسي به آن از غير راه وحي امكانپذير نبود.
«كما ارسلنا فيكم رسولا منكم يتلوا عليكم اياتنا و يزكيّهم و يعلمكم الكتاب و الحكمة و يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون».(4) ترجمه: همان گونه كه رسولي از خودتان در ميان شما فرستاديم تا آيات ما را بر شما بخواند و شما را پاك كند و به شما كتاب و حكمت بياموزد و آن چه را كه نمي توانستيد بدانيد بر شما ياد دهد.
پاورقی:
1. شريعت در آينه معرفت، ص111.
2. يعني موجود از آن جهت كه هست نه از جهت ديگر.
3. مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش فلسفه، ناشر بخش بين المللي سازمان تبليغات اسلامي، ج1، ص83.
4. بقره:151.