0

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - شماره هشتم

 
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - شماره هشتم

سرمقاله
صفحه 4 الي 5 نسخه چاپي


انسان موجودي فقير و وابسته است كه سرتاسر وجود او را نياز و تعلق فرا گرفته است؛ همان‌گونه كه خداي متعال در قرآن كريم مي‌فرمايد: «يا أيّها الناس انتم الفقراء إلي الله و الله هو الغني الحميد».1
معمولاً درك فقر، زمينه‌ساز ابراز نياز است و زيربناي همة ارتباطات بشري، رفع نيازهاي آدمي است. البته انسان‌ها بر اساس نوع تفكر و شاكله‌اي كه دارند، وابستگي‌هاي متفاوتي دارند و همين امر موجب تمايز آنها مي‌گردد و رفع همين نيازهايي كه آنان بر اساس شاكله خود درك كرده‌اند، به سعي و تلاش آنان جهت مي‌دهد. بر همين مبنا است كه آرزوهاي بشر نيز شكل مي‌گيرد.
در تفكر ديني، تعلق حقيقي انسان به خداوند متعال است و وابستگي‌هاي ديگر، سرابي بيش نيست و تمام حركت انبياي الهي، جهت‌بخشي به اين جنبه از ساحت وجودي انسان بوده است. همين فهم تعلق و نياز به خداوند متعال، زمينه‌ساز توسل و توكل به او خواهد بود؛ چرا كه انسان در واقع تكيه‌گاهي غير از او ندارد: «الهي و ربّي من لي غيرك». اما به راستي، چرا انسان‌ها به اين درك نمي‌رسند و چه كنيم تا روح توكل و توسل در ما زنده شود؟
زيربناي تعلقات بشر، مباني فكري اوست. اگر نوع تفكر انسان، مادي و منحصر به همين عالم باشد، وابستگي‌هاي او نيز در همين عالم خلاصه خواهد شد، ولي اگر ساختار فكري انسان بر مبناي «يؤمنون بالغيب» باشد و محدود به عالم ظاهر نباشد و حقيقت را در عالم پنهان و ماوراي ماده بجويد، طبيعي است كه تعلقات او نيز فرامادي خواهد گرديد. زندگي مادي امروز، انسان‌ها را براي رسيدن به اهدافشان، به عالم ماده سوق مي‌دهد و آنها را از وراي اين عالم غافل مي‌سازد و همين امر موجب اشتغال كامل انسان به ماديات مي‌شود؛ چنان كه انسان تمام آرزوها و حتي هويت خود را در مظاهر مادي جستجو مي‌كند. در چنين فضايي، سخن گفتن از خدا و ارتباط با او، معنا و مفهومي نخواهد داشت. براي رهايي از بند ماديات، لازم است ارتباطات ظاهري‌مان را با افرادي قرار دهيم كه به دليل ايمان داشتن به غيب، نيازهاي انسان را منحصر به جسم و عالم ماده نمي‌دانند. ارتباط با چنين انسان‌هايي، به تدريج زمينه تحول فكري را در ما فراهم مي‌آورد و در طول زمان، تعلقات ما را نيز تغيير مي‌دهد. اين تحول زمينه‌ساز درك تعلق به خداي متعال مي‌گردد و اينجاست كه نماز و ارتباط با خداوند از باب «أقم الصلوة لذكري»2 و انس با قرآن از باب «شفاءٌ لما في الصّدور و هديً و رحمةٌ للمؤمنين»3، و توسل به اهل‌بيت عليهم السلام از باب «وابتغوا إليه الوسيله»4، سرلوحة همه امور زندگي ما قرار خواهد گرفت و توكل به او در وجود ما نهادينه خواهد شد. به اميد آن روز.
پي‌نوشت‌ها:
---------------
1.سوره مباركه فاطر/ آيه 15.
2.سوره مباركه طه/ آيه 14.
3.سوره مباركه يونس/ آيه 57 .
4. سوره مباركه مائده/ آيه 35

شنبه 28 دی 1392  4:32 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

خودشناسي، گذر خداشناسي

خودشناسي، گذر خداشناسي
نويسنده: حجت الاسلام محمد جواد رودگر
صفحه 6 الي 9


از ضروريات حوزه «عرفان عملي» و رهيدن از عالم كثرت و رسيدن به جهان «وحدت» است؛ زيرا تا انسانِ شيفتة كمال و وصال، به بينش‌هاي لازم در سير الي الله مجهّز نشود و توشة معرفتي نداشته باشد، او را توانايي و قدرت بر «رفتن» نيست؛ چه اينكه سير و سلوك هم منازل معرفتي - نظري و هم مقامات علمي - سلوكي دارد و تا وقوف و بصيرت به منازل، معرفتي حاصل نگردد، ورود به منازل علمي و مقامات معنوي كه منشأ فتوحات غيبي، است ممكن نخواهد شد. به علاوه، در مقامات عملي نيز بايستة عقلي و شايستة معرفتي است كه به مقدمات، مقارنات، مؤخّرات و عوامل و موانع سلوك آگاهي دقيق پيدا كند. عارف شيراز سروده‌:
گرچه راهي‌ست پر از بيم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود اَرْ واقف منزل باشي
البته اين بصيرت مي‌تواند آهسته آهسته از معرفت‌هاي حصولي و مفهومي، به معرفت‌هاي شهودي و حضوري تبديل شود و سالك در طيّ طريق الهي و سلوك عرفاني، به مرتبه‌اي راه يابد كه در اثر حبّ و عبوديت الهي، زمام و تدبير امورش را «حقيقة الحقايق» بر عهده گيرد و در ژرفاي عقلش با او سخن گويد: «وكلّمهم في ذات عقولهم»1 و عقل عاشقانه و عرفاني به او هديه كند كه در حديث معراج آمده است: «ولاستغرقنّ عقله بمعرفتي و لأقومنّ له مقام عقله»2 كه عقل غرق در درياي معرفت الهي شده و خدا او را به ساحل وحدت و درگاه و بارگاه شهود رهنمون شود و «خرد خام» را به «ميخانه» برد و او را از خامي به پختگي و سوختگي و گداختگي تعالي دهد و عقل با ره‌توشة مي معرفت، منزل به منزل و شهر به شهر تا شبستان شهود پرواز كند:
نهادم عقل را ره‌توشه از مي
ز شهر هستي‌اش كردم روانه
بنابراين معرفت به مباني علمي سير و سلوك الي الله «شرط لازم» جدانشدني است و البته در هر مرتبه و درجة وجودي، معرفت مناسب با آن ضرورتي اجتناب‌ناپذير است تا سالك قرآني از خدا جز خدا نخواهد: «قل الله ثمّ ذرهم»3. اين مسير، الله‌شناسي و اسماء‌الله‌شناسي مي‌طلبد و انسان تا معرفت به الله نيابد، همواره در جستجوي اموري كوچك چون حور و قصور و بهشت باقي خواهد ماند و از انس با محبوب و بهشت لقا محروم خواهد شد و همّت‌هاي او صرف رفتن به بهشت و رهيدن از جهنم مي‌شود. پس او همت‌هاي معرفتي و سلوكي خويش را بايد بالا برد و به «رضوان‌الله» و «لقاء‌الله» انديشيد:
پيامبر اعظم صلي الله عليه و آ‌له نيز فرمود: «المرء يطير بهمته». 4پس، از تو حركت و از خدا بركت: «اقرأ وارق».5

شنبه 28 دی 1392  4:32 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

¨ضرورت خودشناسي

¨ضرورت خودشناسي
ضرورت خودشناسي و خودسازي امري عقلاني و برهاني، و حقيقتي شهودي و عرفاني است. تا انسان چيستي و كيستي خويش را نيابد و نسبت و رابطه‌اش را با عالم وجود و مبدأ عالم ادراك نكند، نمي‌تواند در جاذبة لقاء الله قرار گيرد و از آنجا كه طريق عملي فقط آغاز حركت به سوي «لقاء الله» است پس بر اهل معرفت لازم است كه از خود تا خدا حركت كند يعني حركتي از خودِ فروتر و داني به خودِ فراتر و عالي. به تعبير استاد شهيد مطهري: «هر موجودي در مسير تكامل فطري خودش كه راه كمال را مي‌پيمايد، در حقيقت از «خود» به «خود» سفر مي‌كند؛ يعني از خودِ ضعيف به سوي خودِ قوي مي‌رود. انحراف هر موجودي از مسير تكامل واقعي، انحراف از خود به ناخود است».6 
بنابراين معرفت نفس، دريافت الهي و نقطه عطف سير و سلوك به سوي خداست كه آموزه‌‌هاي قرآني به طور مستقيم و غير مستقيم دالّ و ناظر بر آن است و يكي از راه‌هاي عظيم و عزيز معرفت به خدا و توحيد الهي، همانا سير در آيات انفسي و مشاهده درون خود است: «و في أنفسكم أفلا تبصرون»7، «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ».8 به تعبير آيت‌الله جوادي آملي: «آيات كريمه فوق در راه‌هاي خداشناسي به منزلة متن است و ساير ادلّه قرآني و روايي به منزلة شرح آن».9
 
شنبه 28 دی 1392  4:33 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

¨عرفان به نفس، عرفان به خدا

¨عرفان به نفس، عرفان به خدا
در حديث نبوي وارد شده كه: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه».10 حال سؤال اين است كه آيا معرفت نفس از سنخ معرفت حصولي و عقلي است يا معرفت حضوري و شهودي؟ و اگر معرفت نفس از سنخ حضوري - شهودي باشد، چگونه بايد تفسير شود؟ زيرا قرائت‌ها و تفسيرهاي مختلفي از آن وجود دارد.
در تفسير حديث ياد شده، برخي «طريق فلسفي» را در پيش گرفته و گفته‌اند كه انسان بايد سنخيت وجودي خويشتن را توأم با تصورات، قواي وجودي و مراتب هستي‌اش درك و دريافت كند و مي‌توان نفس و قواي آن را از رهگذر و روش وحدت و كثرت و كثرت در وحدت شناخت البته طريق حصولي و فلسفي، مفيد و لازم است، اما كافي و تمام نيست و شرط لازم سير و سلوك الي الله در جهت و معرفت به توحيد و لقاي ربّ است و حتي معرفت نفس حضوري و شهودي، با تفسير فلسفي و بازگشت دادن مسئله به «برهان عليت» بر محور حكمت متعاليه تمام نيست، اگر چه بسيار نزديك به قرائت عرفاني است، لكن در حديث مشهور نبوي لفظ «معرفت» به كار رفته، نه الفاظي ديگر كه حكايت از «دريافت عيني و شهودي» مي‌كنند و نه مقدمات فلسفي و تفسيرهاي فلسفي؛11 زيرا در معرفت شهودي و درك و دريافت دروني و وجودي، حجاب‌هاي ظلماني برداشته مي‌شود و زمينه‌هاي معرفت ربّ آن هم معرفت توحيدي فراهم مي‌آيد و سپس حجاب‌هاي نوراني نيز يكي پس از ديگري برداشته و زدوده مي‌شود. به تعبير مرحوم ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي: «برادر من، اگر همّت داري كه از اهل معرفت شوي و انسان بشوي، بشر روحاني باشي، سهيم و شريك ملائكه باشي و رفيق انبيا و اوليا عليهم السلام باشي، كمر همّت به ميان زده و از راه شريعت بيا و مقداري از صفات حيوانيت را از خود دور كن و متخلّق به اخلاق روحانييّن باش، راضي به مقام حيوانات و قانع به مرتبه جمادات نشو، حركتي از اين آب و گل به سوي وطن اصلي خود كه از عوالم عليّين و محل مقرّبين است بِكُن، بلكه نفس خود را بشناسي بالكشف و العيان؛ به حقيقت‌ اين امر بزرگ نائل باشي كه شناختن آن، راه شناختن خداوند جلّ جلاله است: چنانچه در روايت است كه: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»12 پس دو راه كلي و كلان در شناخت خود يا خودشناسي وجود دارد:
الف) راه مفهومي، حصولي و عقلاني كه انسان با تفكر در ذات و صفت و افعال خود به ذات و صفات و افعال مبدأ هستي پي ببرد كه قرين و شبيه به سير آفاقي است و پيام جامع و مشترك دارند.
ب) راه حضوري و شهودي - عرفاني كه سالك اين طريق از راه تهذيب نفس، طهارت درون و صفاي باطن با چشم دل به مشاهدة جمال و جلال الهي مي‌نشيند كه ابزار آن «دل»، روش آن تهذيب و تزكيه، و غايت آن شهود ربّ است. به تعبير استاد جوادي آملي: «در راه انفس و سفر نفساني انسان، مانند سير و سفرها، مسافت، راه سرعت و سبقت وجود دارد كه در قرآن كريم از آنها با تعبير‌هاي مختلفي مانند صراط، سبيل، صيرورت، سرعت و سبقت ياد شده است».13
آري، آياتي در قرآن است كه حركت و سير آفاقي و بيروني را به «سير» تعبير كرده است: «أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأرْضِ»14 و حركت و سير انفس دروني را به «صير» به معناي متحول گرديدن، تحول نهادي و دروني تعبير فرمود: «ألا إلي الله تصير الأمور». 15 
سير انفسي و معرفت نفس شهودي ويژگي‌هايي دارد كه به برخي از آنها اشاراتي خواهد شد:
1) وحدت سالك و مسلك؛ يعني انسان، هم رونده و هم مسافت و هم راه. و از خود و در خود به سوي خدا در صيرورت جوهري و تحول دروني است.
2) وحدت مبدأ و مقصد، به اين معنا كه مبدأ فاعلي سير الي الله «خدا» و مقصد نهايي سير الي‌الله نيز خداست؛ زيرا ديدگاه قرآن كريم در حركت صحيح و صيرورت صادق اين است كه، «خدا» همه شئون وجودي سالك از سلوك تا شهود را تدبير و هدايت مي‌كند و در عرفان عملي قرآني، «توحيد افعالي»، «توحيد صفاتي» و«توحيد ذاتي»، اصالت دارند و غايت نيز فقط خداست و بس:
ماييم و رخ يار دل آرام و دگر هيچ
ماراست همين حاصل ايّام و دگر هيچ
بنابراين سالك با نام و ياد و ياري خدا، حركت مي‌كند و از اين رو، ياد خدا، از اول تا آخر و در ظاهر و باطن و خلوت وجلوت و بدايت و نهايت سير و سلوك، يك «ضرورت» است و فرمود: «إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ»16 ؛ زيرا «هُوَ الأوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ».17
3) زاد و توشه سير و سلوك دروني تنها «تقواي الهي» است كه البته مراتب و درجاتي دارد و هر مرحله و مقام، تقواي خاص به خود را مي‌طلبد. قرآن كريم فرمود: «وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى»18 يا فرمود: «وَاتَّقُونِ يَا أُولِي الألْبَابِ»19 كه تقواي الهي حركت بر مدار الهي و صيانت نفس و تنها خدا را محور و ملاك همه چيز دانستن است و در صفت تقوا و پارسايي، همه خوبي‌ها و كمالات قرار دارد.
4) مركب سير و سلوك بر اساس روايتي نغز و پرمغز از امام حسن عسكري عليه السلام، شب‌زنده‌داري و سلوك در سحر است و سحر اسراري دارد كه صاحبان سر، اسرار آن را نيك مي‌دانند و مي‌يابند. فرمود: «إن الوصول إلي الله عز و جل سفرة‌ لا يدرك إلّا بامتطاء الّليل».20 در حديث ياد شده سخن از وصول و شهود الهي است كه با سفر معنوي و سلوك باطني تحقق مي‌يابند و امكان وصول را متفرع بر «امتطاء» يا مركب‌گيري كه سحرخيزي و عبوديت شبانگاهانه است، شمرده‌اند.
نتيجه آنكه عرفان به نفس، ممكن است، نه محال، و بهترين ونافع‌ترين راه، سير به سوي خداست كه در احاديث ديگري نيز از آن سخن به ميان آمده؛ مثلاً حضرت علي عليه السلام فرموده: «معرفة النّفس انفع المعارف»21 يا فرموده: «أفضل المعرفة معرفة الانسان نفسه».22 يا از حضرت رسول صلي الله عليه و آله سؤال شد: راه معرفت حق چگونه است؟ فرمود: معرفت نفس: «كيف الطريق إلي معرفة الربّ؟ فقال: معرفة النفس».23 در تعريف روايي و وحياني عرفان آمده است: «العارف من عرف نفسه فأعتقها و نزّهها عن كل ما يبعدها»24 كه عرفان به نفس و آزاد سازي نفس از همه موانع و علايق يا رسيدن نفس به آزادي حقيقي كه آزادي دروني و معنوي است «عرفان اسلامي يا وحياني و علوي» است تا انسان از «خود طبيعي» به خود انساني و ملكوتي راه يابد و در دل حيات طبيعي به حيات طيّبه دست يابد و چنين عرفاني گام‌هايي را مي‌طلبد كه عبارت‌اند از:
 
 
شنبه 28 دی 1392  7:06 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

¨گام‌هاي هفت‌گانه

¨گام‌هاي هفت‌گانه
گام اول
: خود‌آگاهي و سير انفسي يا معرفت شهودي به خويشتن؛
گام دوم: درك و دريافت از كجا آمده‌ام و در كجا هستم و به كجا مي‌روم؛
گام سوم: تأمل و تعقل در قواي نفساني، اعم از قواي ادراكي و تحريكي و شكوفايي آنها در پرتو شريعت حقّه محمدي6؛
گام چهارم: پاك‌سازي درون و لايروبي جدول‌هاي دروني خويش و كانال‌هاي مرتبط با قلب يا حقيقت وجودي خود كه همان تهذيب نفس و تزكيه درون است.
گام پنجم: حجاب زدايي بين خود و خدا كه مهم‌ترين و سخت‌ترين حجاب «حجاب نفس يا خود» است. بدين جهت، بايد از همه تصورات و اعتباريات عبور كند: «ليس بينه وبين خلقه حجاب غير خلقه»25:
ميان عاشق و معشوق هيچ حايل نيست
تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز
گام ششم: بيداري و مراقبت دائمي در همه منازل ومقامات سلوكي و مراقبة مخصوص هر مقام؛
گام هفتم: مانع‌زدايي در مسير سير و سلوك عرفاني اعم از جهل و غفلت نسبت به خود و خدا، گناه علمي و عملي، اعراض از ياد خدا و... .26
به نظر مي‌رسد در اشعار جناب شيخ محمود شبستري، راه خودشناسي و خودسازي و موانع سير و سلوك چنين تبيين شده باشد:
مسافر چون بود، رهرو كدام است؟
كه را گويم كه او مرد تمام است؟
دگر گفتي مسافر كيست در راه
كسي كو شد ز اصل خويش آگاه
مسافـر آن بـود كه بـگذرد زود
ز خود صافي شود چون آتش از دود
بـه عكـس سير اول در منـازل
رود تا گردد او انسان كامل
كسي مـرد تمام است كز تمامي
كنـد با خـواجـگي كـار غـلامي
پس آن گاهي كه ببريد او مسافت
نهد حق بر سرش تاج خلافت
بقـا مي‌يـابد او بعـد از فنـا بـاز
رود ز انجام ره ديگر به آغاز
شريعت را شعـار خويش سـازد
طـريـقت را نثـار خويـش سازد
به اخلاق حميده گشته موصوف
به علم و زهد وتقوا بوده معروف
همـه با او ولـي او از همـه دور
بـه زيـر قبـة‌هاي سـتر مستور 27
موانع چون در اين عالم چهار است
طهارت كردن از وي هم چهار است
نخستين پاكي از احداث و انجاس
دوم از معـصيت وز شـرّ و وسواس
ميم پاكي از اخلاق ذميمه است
كه با وي آدمي همچون بهيمه است
چهارم پاكي سرّ است از غير
كه اينجا منتهي مي‌گردد سير 28

شنبه 28 دی 1392  7:08 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

¨دو گزاره نهايي

¨دو گزاره نهايي
1. معرفت ربّ از راه معرفت نفس است: «إنّ معرفة الرّب من طريق النّفس، حيث كانت اقرب طريقا و أتّم نتيجةً».29
2. خود شناسي در مقياس با خدا شناسي طريقت دارد، نه موضوعيّت: «و تكون النفس طريقآ مسلوكاً و الله سبحان هو الغاية الّتي يسلك اليها و إنّ إلي ربّك المنتهي».30

شنبه 28 دی 1392  7:09 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

¨پي‌نوشت‌های خودشناسي

¨پي‌نوشت‌ها:
---------------
1. نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه222.
2. الوافي، ج26، ص148.
3. سوره انعام: 91.
4. كنزالعمّال، ج2، ص215.
5. الكافي، ج2، ص606.
6. مجموعه آثار، مرتضي مطهري، ج16، ص576.
7. سوره ذاريات: 21.
8. سوره فصلت: 53.
9. تفسير موضوعي قرآن مجيد، ج2، ص130.
10. بحار الانوار، ج2، ص32.
11. ر.ك: درآمدي بر سير و سلوك، مجتبي تهراني، ص27-28.
12. رسالة لقاء الله، ص 22و23.
13. تفسير موضوعي قرآن مجيد، ج2، ص150.
14. سوره غافر: 21.
15. سوره شوري: 53.
16. سوره سبأ: 46.
17. سوره حديد: 3.
18. سوره بقره: 197.
19. همان.
20. بحار الانوار، ج75، ص380.
21. ميزان الحكمه، ج8، ترجمه حميد رضا شيخي، دارالحديث، قم، ص3566، حديث12203.
22. همان، حديث12200.
23. بحار الانوار، ج67، ص23.
24. شرح غررالحكم، ج2، ص48.
25. بحار الانوار، ج3، ص327.
26. ر.ك: تفسير موضوعي قرآن مجيد، عبدالله جوادي عاملي، ج2، ص168-172؛ درآمدي بر سير و سلوك، مجتبي تهراني، ص47-49.
27. گلشن راز، نشر اشراقيه، ص28-32.
28. همان، ص37.
29. رسالة الولايه، علامه طباطبايي، فصل چهارم.
30. الميزان، ج17، ص193-194

شنبه 28 دی 1392  7:14 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

عافيت و لذت حيات

عافيت و لذت حيات
نويسنده: حجت الاسلام محمد سلطاني
صفحه 10 الي 11 نسخه چاپي
اشاره: انسان موجودي مركب از جسم و روح است كه از اين بابت دو ساحتي خواهد شد. از يك بعد وابسته به جسم و عالم ماده و از بعد ديگر تعلق به روح و عالم معنا دارد از اين جهت در مسير تهذيب نفس توجه به هر دو بعد امري لازم است كه در اين بين سلامت و عافيت جسم به عنوان مركب روح بسيار چشمگير مي‌باشد بر همين اساس بر آن شديم تا با استفاده از تعاليم قرآني و روائي و همچنين حكمت حكيمان گذشته باب جديدي را تحت عنوان سلوك حكيمانه توسط جناب حجت الاسلام والمسلمين محمد سلطاني كه خود از عالمان اين عرصه است، در نشريه باز كنيم تا زمينه خوبي براي شناخت نفس كه از اركان سلوك است؛ باشد.
علم به يك لحاظ دو نوع است: يك نوع علومي است كه به ماده و چگونگي ارتباط با آن مي‌پردازد و نوع ديگر علوم مربوط به ماوراي ماده است. انسان داراي بدني مادي و نيازها و خواسته‌هاي مادي است و عالم ماوراي ماده هم ارتباطي تنگاتنگ با عالم ماده دارد و اين دو عالم، از يكديگر تأثير مي‌پذيرند. از طرف ديگر، انسان، بخواهد يا نخواهد، در حال حركت است و بخشي از اين حركت در متن امور مادي انسان قرار دارد. از اين رو، خطا و انحراف در امور مادي باعث انحراف در عالم ماوراي مادي انسان مي‌شود؛ چون همان‌طور كه در قوس نزول از عالم ماوراي ماده به عالم ماده، بدن تحت تأثير نفس است در قوس صعود از عالم ماده به عالم ماوراي ماده هم نفس انسان تحت تأثير بدن اوست و خطا در احكام بدني و اختلالات در آن باعث اختلال در نفس و روح انسان مي‌شود. پس انسان به دو علم نياز دارد: علمي كه هدايتگر انسان در امور مربوط به بدن اوست و علمي كه هادي انسان در امور نفساني است در روايت نبوي، از اولي به «علم الأبدان» و از دومي به «علم الأديان» تعبير شده: «العلم علمان علم الأديان و علم الأبدان».1
بنابراين دانش طب در راه رسيدن انسان به مقصد والاي خلقت، نقش مهمي را ايفا مي‌كند و بلكه از اكثر علوم بشري برتر است؛ چون فلسفة علوم نشان دادن راه بهره‌گيري از مواهب حيات است و اين هدف بدون صحت جسم و روح ممكن نيست. از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت شده كه: «بالعافية توجد لذة الحياة؛ به عافيت است كه لذت حيات يافت مي‌شود».2 به همين جهت، امام باقر عليه السلام فرموده: «و اعلم أنّه لا علم كطلب السلامة و لا سلامة كسلامة القلب؛3 بدان كه هيچ علمي مثل طلب سلامت، و هيچ سلامتي‌اي، مانند سلامت قلب نيست». از اين روايت فهميده مي‌شود علمي كه به سلامت آدمي مي‌پردازد، برتر از علوم ديگر، و علمي كه سلامتي قلب را تأمين مي‌كند، برتر از علم سلامت است. از اينجا جايگاه و اهميت علم طبّ و نقش آن در اخلاق دانسته مي‌شود؛ زيرا علم طبّ با شناخت بدن و احكام آن، به ما كمك مي‌كند تا به تأثيرگذاري متقابل جسم و روح پي ببريم و با معالجه امراض بدن، تهذيب و تزكيه روح و روان آسان‌تر گردد؛ اگرچه امور ديگري هم در اخلاق مؤثرند و از اركان اخلاق انساني به شمار مي‌روند كه در جاي خود بايد بررسي شود شيخ بهايي در كشكول خود اين روايت را از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل مي‌فرمايد: «قال علي عليه السلام حبر من أحبار اليهود: من اعتدلت طباعه صفي مزاجه و من صفي مزاجه قوي أثر النفس فيه و من قوي أثر النفس فيه سمي إلي ما يرتقيه و من سمي إلي ما يرتقيه تخلق بالأخلاق النفسانية و من تخلق بالاخلاق النفسانية فقد صار موجوداً بما هو انسان دون أن يكون موجوداً بما هو حيوان و دخل في الباب الملكي و ليس له عن هذه الحالة مغيّر فقال اليهودي الله اكبر يابن أبيطالب لقد نطقت بالفلسفه جميعها؛4 هرگاه كه اخلاط فردي معتدل شود، مزاجش صفا پيدا مي‌كند و كسي كه مزاجش صفا پيدا كرد، تأثير نفس در او قوي مي‌شود و كسي كه تأثير نفس در او قوي شد، به سوي چيزي كه او را ارتقا مي‌دهد، بالا مي‌رود و هرگاه كسي به سوي آنچه او را ارتقا مي‌دهد، رفت، به اخلاق نفساني تخلق مي‌يابد و كسي كه به اخلاق نفساني متخلق شد، وجودش انساني مي‌گردد و ديگر حيواني نيست و داخل در باب ملائكه مي‌شود و ديگر تغيير دهنده‌اي از اين حالت براي او وجود ندارد». ما از اين حديث استفاده‌هاي ديگري نيز خواهيم كرد و دربارة آن سخن خواهيم گفت، اما در اينجا به ذكر اين نكته بسنده مي‌كنيم كه امور بدني يكي از اركان مؤثر در اصلاح اخلاق انساني است؛ چون اعتدال طباع، همان اعتدال اركان و اخلاط بدن است كه ناشي از اعتدالِ اموري چون غذا، هوا، حوادث نفساني و خون است. بي شك علمي كه متصدّي بررسي اعتدال اركان و اخلاط و اعتدال امور شش‌گانه ضروري حيات و سلامت بدن است، علم طب است.
¨آثار تربيتي و اخلاقي طبّ
وقتي از علم طب سخن به ميان مي‌آيد، فقط معالجة بيماري‌ها به ذهن مي‌آيد؛ حال آنكه معالجة امراض يكي از ثمرات علم طب است و ثمرات متعدد ديگري هم بر آن مترتب مي‌شود كه همة آنها در رساندن انسان به هدف عالي خلقت دخالت دارند. ما در اينجا به بعضي از اين ثمرات اشاره مي‌كنيم و توضيح و تفصيل هر يك از اين ثمرات، مجال ديگري مي‌طلبد.
¨1. تربيت فرزند
علم طب در تربيت فرزند كه خود نيازمند تدوين علمي بر اساس آيات و روايات است، راهنمايي‌هايي ريشه‌اي و مهمي دارد. تربيت فرزند از انتخاب همسر شروع مي‌شود و مراحل چندگانه‌اي را طي مي‌كند تا به پايان خود برسد و در تمام اين مراحل يكي از علومي كه راه درست را نشان مي‌دهد، علم طب است. از باب نمونه، در انتخاب همسر كه مرحلة اول تربيت فرزند است، هم‌كفو بودن همسر، شرط است و كفو بودن زوجين، برايند مجموعه‌اي از شرايط است كه يكي از آنها كفوِ بدني است و علم طب در شناخت مزاج بدني همسر، زوجين را ياري مي‌كند. هر بدن براي نزديك شدن به اعتدال، نيازمند مجموعه شرايطي است؛ از جمله وفق بودن بدن همسر است؛ چون بدن همسر هم از زاوية مجاورت و مصاحبت تأثيرگذار است و هم از زاوية مباشرت؛ به نحوي كه گاهي تركيب بدن زوجين باعث نازايي مي‌شود و اين بحثي دامنه‌دار است كه نياز به تحقيق بيشتر دارد. همه اين مباحث، مربوط به پيش از ازدواج است، اما اگر انسان ازدواج كرده و در انتخاب همسر قواعد اولية پيش از ازدواج در باب مزاج را رعايت نكرده باشد، آيا مي‌توان مشكلات را جبران كرد؟ در اينجا نيز علم طب در بعضي از زوايا ما را راهنمايي مي‌كند؛ گرچه در اين باب راهنمايي‌هاي طب كافي نيست و به علوم ديگر نيز نيازمنديم.
مرحلة دوم تربيت، توليد نطفة صالح براي تعلق‌گرفتن روحي صالح به آن است. در اين مرحله نيز علم طب، مجموعه‌اي از بايدها و نبايدها را در خوراك، خواب، پوشاك، افكار اخلاق و رفتار به حسب اختلاف اشخاص در مزاج و زمان و مكان پيشنهاد مي‌كند.
مرحلة سوم، انعقاد نطفه است. در اين مرحله هم علم طب با بررسي مزاج بدني زوجين، بايدها و نبايدهايي را براي زمان انعقاد و روان زوجين و رفتار و افكار آنها در حين مباشرت، ارائه مي‌كند. به همين قياس، در مراحل ديگر تربيت فرزند، طب نقش‌آفريني مي‌كند. پس يكي از ثمرات مترتب بر علم طب، استخراج بعضي از اصول تربيت است.
ادامه دارد...


¨پي‌نوشت‌ها:
-------------------
1.علل الشرايع، ج1، ص 525.
2.غررالحكم، ح 4207.
3.تحف العقول، ص 286.
4.كشكول شيخ بهايي، ص 594.


 

شنبه 28 دی 1392  7:15 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

آيين‌نامه چاپ و نشر

آيين‌نامه چاپ و نشر
نويسنده: محمد جواد محدثي
صفحه 12 الي 13 نسخه چاپي


بياييد با واژه‌هاي كليدي «تقوا»، معجمي براي «جهاد اكبر» تدوين كنيم تا منبعي مطمئن، براي مراجعة پژوهشگران باشد.
بياييد بر متن فطرت، با گناه، حاشيه نزنيم و بر صفحة دل، پاورقي كبر نيفزاييم.
سخنان بي تعليقه، قابل فهم‌تر است، و متن‌هاي بي‌حاشيه، خواناتر!
آن كه «كسره» را جايگزين «فتحه» سازد، سزاوار «مجرور» شدن است.
بياييد تشديد بيجا روي حرف ديگران نگذاريم و با زير و زبر كلمات بزرگان، وَر نرويم و «شكر» را معادل «نعمت» قرار دهيم.
اخلاق، بازنويسي و اصلاح كتاب روح است. پيش‌نويس اين كتاب، نيازمند ويرايش است.
بياييد نقاط ضعف خويش را در فيش‌هاي «محاسبه» يادداشت كرده، به پروندة «تزكيه» منتقل سازيم و پس از اصلاحات، در آرشيو آخرت بايگاني كنيم.
چرا بايد از خطوط ناخوانا استنساخ كنيم؟ مگر «خطّ امام» چه عيبي دارد؟
بياييد اشتباهات عملي خود را تصحيح كنيم و متن آن را بدون حواشي، با اضافاتي از كمال، با حروفي از صفا و جلدي «عمل كوب» به چاپ سپاريم … گاهي جلدهاي زركوب، محتواي «تزوير» دارد!
باور كنيد جلد ريا، كهنه و فرسوده است، و مراكز ايمان، تشنة نسخه‌هاي كمياب «صداقت»اند!
بياييد عملكرد خود را با سيرة اوليا، مقابله، و با دقّت «غلط‌گيري» كنيم و نگذاريم «كتاب نفسانيات» تجديد چاپ شود.
گرچه امروز، آثارمان نقدِ اجمالي مي‌شود، ولي بررسي نهايي در قيامت است.
بياييد در طبع جديد آثارمان، مقدمه‌اي از اخلاص بنويسيم و فهرستي از فضايل را تنظيم و به دفتر دلمان الحاق كنيم.
بياييد در مطابقت «محتوا» و «عنوانِ» خودمان بكوشيم و «خلوص» را تيتر اصلي خويش قرار دهيم.
اگر آثارمان، اثري داشته باشد، قطع جيبي و وزيري مهمّ نيست … علم، بايد در «قفس سينه» باشد نه در «قفسة كتابخانه»، وگرنه كتاب، «حجاب» خواهد شد و علم، «وبال»!
تك‌روي و خود‌محوري، دوباره كاري است، بياييد «شرح صدر» داشته باشيم و دست به «تأليف قلوب» بزنيم. ترجمة كتاب اختلاف، به نفعمان نيست. به جاي آن، بايد از نسخة «صدق و خلوص» در تيراژي وسيع، فتوكپي گرفت و آن را توزيع كرد.
بياييد با شيرازة برادري، آثار تحقيقي خويش را ته‌دوزي و صحافي كنيم و اضافات تظاهر را از اوراق پژوهش برش دهيم. مگر مي‌توان از «حاشيه» ، مسائل «متن» را حلّ كرد؟
بياييد مؤسسه‌اي بنياد نهيم تا «ياد خدا» را در زمين دلمان تأسيس كند و مركزي براي انتشار حقايق بسازد و همة حرف‌ها را به يك مرجع برگرداند و «افعال ناقصه» را به باب «كان تامّه» ببرد.
در اين صورت، خواهيد ديد كه بسياري از مطوّلات، مختصر خواهد شد و شرح‌هاي متعدّد بر «ديوان دين»، تبديل به خلاصه و وجيزه خواهد گشت و ريشة بسياري از «مشتقات نفس»، خشك خواهد شد.
بياييد با ريشه‌يابي حرف‌هاي نسنجيده، واژه‌هاي مشتقّ از «خود» را به «خدا» ارجاع دهيم و «نحو دين» را «صرف دنيا»ي خود نكنيم.
كلمات، بيگناه‌اند … اگر ما از حقايق «غفلت» نكنيم، نيازي به «مستدرك» و «ملحقات» نيست.
آن گاه خواهيد ديد كه حجم بسياري از معجم‌هايمان كاهش خواهد يافت …‌و براي «ظاهر» شدن يك «ضمير»، نيازي به گذشتن پنجاه سال نيست.
اگر اين طرح را تصويب مي‌كنيد، در زمين دل خود زمينه و محلّي براي اجراي آن اختصاص دهيد و همكاراني كاردان، دلسوز و مخلص، براي كار جذب كنيد …
بودجه‌اش تأمين است!
إن شاء الله …


 

شنبه 28 دی 1392  7:16 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

وارث انبيا

وارث انبيا
سخنراني آيت الله ناصري
صفحه 14 الي 15 نسخه چاپي


بسم الله الرحمن الرحيم و لا حول و لا قوة الّا بالله العليّ العظيم.
يكي از امور بسيار مهم كه بايد عنايت ويژه به آن داشته باشيم، توسل است. توسل خيلي اثر دارد. گدايي كردن از در خانة‌ خدا و ائمه اطهار تجارتي است كه سرمايه نمي‌خواهد. يكي از توسلاتي كه بزرگان به آن سفارش مي‌كردند. نماز جعفر طيار است كه گره‌هاي بسيار مهم را با آن مي‌توان باز كرد و البته شرايطي دارد كه رعايت آنها، اثر گذاري‌اش را بيشتر مي‌كند. بهترين وجهش اين است كه روز چهارشنبه و پنج‌شنبه و جمعه را انسان روزه بگيرد و در عصر جمعه نماز جعفر طيار را بخواند و بعد هم مبلغي را هر چند اندك باشد، براي سلامتي حضرت بقية الله، صدقه بدهد و حاجت خودش را از خدا تقاضا كند كه فرموده‌اند ممكن نيست حاجت رد شود. اغلب افراد در ماه مبارك رمضان موفق به خواندن نماز جعفر طيار مي‌شوند؛ چون در اين سه روز روزه دارند و عموماً شرطش در ماه مبارك رمضان موجود است. اين نماز جعفر چهار ركعت است يعني دو نماز دو ركعتي است و بعد از نماز صدقة مختصري داده مي‌شود و سپس براي رفع گرفتاري‌هاي خودتان و همه شيعيان، مسلمانان، و مخصوصاً براي تعجيل فرج حضرت بقية الله روحي‌له‌‌الفداء دعا مي‌كنيد و ان شاء الله مستجاب هم خواهد شد.
اما از هر چه بگذريم، سخن دوست خوش‌تر است سزاوار است كه مجلس را به اسم حضرت بقية‌الله متبرك بكنيم؛ هر چند شايسته است كه انسان هميشه در همة حالات و در همة اوقات فكر و ذكرش حضرت باشد؛ چون او ولي الله، نمايندة حضرت حق، روح عالم وجود و ذخيرة الهي است. چه تعبير ژرفي در زيارت ايشان به كار رفته است. در زيارت مي‌خوانيم «السلام علي وارث الانبيا و خاتم الاوصياء و حجته علي عباده المنتهي اليه مواريث الأنبياء و لديه موجود آثار الاصفياء». امام زمان وارث تمام انبيا و حجت حق بر بنده‌هايش است و ارث تمام انبيا، به امام زمان مي‌رسد. آثار اصفياء هم نزد حضرت بقية‌الله است. اينكه مي‌گوييم آن حضرت وارث انبياست، به چه معناست؟ آن حضرت چه چيز را از انبيا ارث برده است؟ در روايات آمده است كه برخي از انبيا يك حرف، برخي ديگر دو حرف، بعضي دوازده حرف و برخي از آنان 25 حرف از اسم اعظم را داشته‌اند و هفتاد اسم اعظم نزد نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بوده است. در ذيل آيه «و كل شيء احصيناه في امام مبين»، رواياتي راجع به اسم اعظم و اميرالمؤمنين عليه السالم وارد شده است. آنچه بايد گفته شود، اين است كه اسم اعظم همة انبيا و اوليا و مقربان، در نزد امام زمان است و او همة آنها را به ارث برده است. علاوه بر اينها، آن حضرت ميراث‌دار علوم همه پيامبران نيز هست، اعم از علوم تشريعي و تكويني. بنابراين علوم در جميع ابعاد به امام زمان عليه السلام منتقل شده است. به همين جهت است كه وقتي آن حضرت ظاهر مي‌شود، بر خانة خدا تكيه مي‌دهد و نام يك‌يك پيامبران را مي‌برد و مي‌فرمايد: هركس مي‌خواهد آنان را ببيند، مرا ببيند. از طرف ديگر، تمام معجزه‌هاي انبيا و اوليا نزد حضرت بقية الله است و لذا سيد حسني هنگامي كه با سپاه خود از ايران حركت مي‌كند و در نجف محضر حضرت مشرف مي‌شوند، از آن حضرت معجزات حضرت آدم و حضرت موسي و ساير پيامبران را طلب مي‌كند و آن حضرت هم در همان جلسه عنايت مي‌كند و البته اين مهم نيست و مقام ولايت بالاتر از همه اينهاست.
حضرت اباعبدالله عليه السلام در روايت صحيح و معتبر فرموده: «والله ما خلق الله شيئاً الّا و أمره باطاعته لنا؛ قسم به ذات حق، خدا هر چه را كه آفريده، به آن دستور داده تا از ما اطاعت و فرمانبرداري كند». ارادة امام، در جميع موجودات نافذ است، از جمادات و نباتات و حيوانات و انسان‌ها گرفته تا ارض و كرسي و بقيه مخلوقات. حضرت بقية الله عليه السلام وارث ائمة اطهار است. علم اولين و آخرين نزد ايشان است. «و لديه آثار المنتهي اليه مواريث الأنبياء». ارث تمام انبيا به حضرت بقية الله عليه السلام رسيده. پس ايشان وارث اسم اعظم نزد تمام انبيا، وارث علومشان، وارث صفات حميده آنها و وارث معجزاتشان مي‌باشند. كتاب هر پيغمبري الآن محضر حضرت بقية الله الاعظم عليه السلام است. پيغمبرهايي هم كه كتاب نداشتند، صحف داشتند كه الآن آن صحف نزد حضرت است. روايت است تابوت حضرت آدم عليه السلام به حضرت بقية الله عليه السلام ارث رسيده است. عصا و حجر حضرت موسي عليه السلام نزد حضرت است. نقل شده كه اين عصا را حضرت آدم عليه السلام از درختي بهشتي آورده و به حضرت موسي عليه السلام ارث رسيده بود و حضرت هر چيزي مي‌خواستند با اين عصا به آن حجر كه سنگ كوچكي بود، مي‌زدند و آن چيز از سنگ بيرون مي‌آمد. نقل است هنگامي كه حضرت بقية الله عليه السلام با ده‌هزار نفر از مكه حركت مي‌كنند تا زماني كه با انبوه جمعيت به نجف مي‌رسند، در طول مسير تمام غذاي اين جمعيت را با زدن عصا به اين سنگ تهيه مي‌كنند. البته اين عصا و سنگ راه گم كردن است و حضرت محتاج اينها نيست، بلكه اراده حضرت، كن فيكوني است. پيراهن حضرت يوسف عليه السلام نزد حضرت است و آن پيراهني است كه حضرت جبرائيل عليه السلام بر ابراهيم عليه السلام پوشانيد و با آن در آتش انداخته شد، بعد به اسحاق رسيد و بعد يعقوب و سپس يوسف. انگشتر حضرت سليمان عليه السلام، بيرق جنگ بدر كه جبرائيل براي پيامبر صلي الله عليه و آله آورده بود، پيراهن خون‌آلود ايشان كه در جنگ احد پوشيده بودند و عمامه و زره حضرت نزد حضرت بقية الله عليه السلام است.
امام زمان عليه السلام در هيچ حالي ما را فراموش نمي‌كند، ما هم سزاوار نيست حضرت را فراموش كنيم. در توسلات، توجهات و گرفتاري‌هايمان، آن حضرت را صدا بزنيم. خدا مي‌داند اگر راه‌حل‌ براي رفع گرفتاري‌هاي مادي و معنوي مي‌خواهيد، بايد يابن‌الحسن بگوييد. ان شاء الله مورد عنايت قرار مي‌گيريد. چون ايشان ملاذ و ملجاء شيعه هستند؛ هيچ‌جاي ديگر هيچ راهي جز اين نيست

شنبه 28 دی 1392  7:17 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

با معصيت، ذكر و فكر فايده‌اي ندارد

با معصيت، ذكر و فكر فايده‌اي ندارد
تحريريه نشريه
صفحه 18 الي 19 نسخه چاپي


«مجالسة الأخيار تلحق الأشرار بالأخيار؛1 هم‌نشيني با خوبان، بدان را به خوبان ملحق مي‌كند»
مصاحبت و مجالست با نيكان، حضور در گلستاني را ماند كه روح‌افزا است و عطر معنا به جان مي‌بخشد. در تاريخ معنوي حوزة شيعي چهره‌ها و الگوهاي بي‌نظيري بوده و هستند كه ارتباط با آنان و فراگيري درس سلوك از آنان بسيار مغتنم است. اما متأسفانه بسياري از آنان را از دست داده‌ايم و آنچه ما را بدان‌ها مرتبط مي‌كند، دست‌نوشته‌ها و دستورالعمل‌هاي آنان با شرح احوالي است كه از سوي ديگران دربارة آنان نقل شده است.
نشرية خلق در نظر دارد اين نوشته‌ها و شرح حال‌ها را به گونه‌اي ملموس‌تر و جذاب‌تر، در قالب گفتگو و مصاحبة عرفاني به خوانندگان عزيز ارائه كند. اولين گفتگوي اين مجموعه را با ذكر چند نكته، تقديم مي‌كنيم:
1. در گزينش علما و مردان راه خدا، دقت شده است كه الگوهايي كامل و متقن ارائه شوند.
2. در تبديل نوشته‌هاي معمولي به مصاحبه، نهايت دقت در حفظ امانت انجام شده و كمترين تغيير در عبارات انجام گرفته است. براي نمونه، ضماير و افعال، از مخاطب به غايب و يا برعكس تغيير يافته و تصرفات اندكي در ترجمه و تغيير برخي كلمات دشوار و غيرفارسي صورت گرفته است.
3. در هر مصاحبه، منبع گفته‌هاي بزرگان، ذكر شده است.
مختصري درباره ملاحسينقلي
مصاحبة مجازي اين شماره، با اسوة عارفان و استاد سالكان، عالم عامل مرحوم آيت‌الله حاج ملا حسينقلي همداني است. آن بزرگوار در سال 1239ق در يكي از توابع همدان چشم به جهان گشود. در تهران و سبزوار (در محضر حاج ملا هادي سبزواري) به تحصيل علم پرداخت و پس از آن در نجف، تحت تربيت حاج سيد علي شوشتري قدس سره مراتب عالي علم و عمل را پيمود. از خرمن معرفت او بزرگان بسياري چون: آيت‌الله حاج‌ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي، آيت‌الله شيخ محمد بهاري، آيت‌الله سيد احمد كربلايي و صدها تن ديگر خوشه چيده‌اند. اين انسان الهي كه پرچمدار و بزرگ نسل جديد از سالكان واصل به شمار مي‌رود، در 28 شعبان 1311ق در راه كربلا به ديدار حق شتافت و در حرم حسيني عليه السلام مدفون شد. در ذيل، گفتگوي مجازي نشريه را با وي مي‌خوانيد:
¨خُلُق: با سلام خدمت حضرت‌عالي، به عنوان اولين سؤال بفرماييد كه افراد و فرقه‌هاي گوناگون، براي رسيدن به كمال معنوي راه‌هايي گوناگون و حتي گاهي متناقض ارائه مي‌دهند. به نظر شما، مهم‌ترين و كامل‌ترين راه براي رسيدن به كمال معنوي چيست؟
¨استاد: بسم الله الرحمن الرحيم. همه بايد بدانند كه به جز التزام به شرع شريف در تمام حركات و سكنات و تكلمات و لحظات و...، راهي به قرب خداوند متعال نيست.
بسياري از راه‌هاي ديگر هم خرافاتي است كه عده‌اي همچون جاهلان و صوفي‌ها به ذوق خود بافته‌اند كه راه رفتن بر طبق آن، فقط انسان را از هدف دورتر مي‌كند؛ تا آنجا كه حتي اگر كسي خود را مقيد كند كه شارب (= سبيل) را نزند و گوشت نخورد بايد بفهمد كه با اين كارها از خداوند متعال دور خواهد شد؛ زيرا امامان معصوم عليهم السلام چنين كارهايي را ردّ كرده‌اند. در كيفيت ذكر گفتن هم بايد همين‌طور عمل كند و به شرع مقيد باشد. بنابراين بايد شرع شريف را مقدم بدارد و به هر چه شرع، بدان اهتمام كرده است، اهتمام ورزد.
¨خُلُق: تقيد به شرع، دامنة بسيار وسيعي دارد و شامل مستحبات، مكروهات، محرمات و واجبات و... مي‌شود و قاعدتاً بين آنها هم تفاوت اهميت وجود دارد. آيا مي‌توان بين امور شرعي، امري را مهم‌تر و مقدم‌تر از بقيه دانست؟
¨استاد: آنچه اين ضعيف، از عقل و نقل استفاده كرده‌ام، اين است كه مهم‌ترين اشيا براي طالب قرب حق، جدّ و سعي كامل در ترك معصيت است.
¨خُلُق: مسئلة «ترك معصيت» را كمي تشريح كنيد؟
¨استاد: تا اين خدمت (ترك گناه) انجام نشود، نه ذكر و نه فكر، به حال قلب انسان فايده‌اي نخواهد بخشيد؛ چرا كه پيشكش كردن و خدمت كردن از جانب كسي كه با سلطان، در مقام عصيان و انكار است، بي‌فايده خواهد بود. نمي‌دانم كدام سلطان، اعظم از اين سلطان عظيم‌الشأن است و كدام ستيزه‌جويي، زشت‌تر از ستيزه‌جويي با او است! اينكه انسان، طالب محبت الهي باشد و در عين حال مرتكب معصيت شود، امري بيهوده و بي‌فايده است. بايد دانست كه معصيت، علّت و سبب نفرت است و نفرت، با محبت، جمع نمي‌شود. لذا روشن مي‌شود كه ترك معصيت، اول و آخر دين و ظاهر و باطن آن است.
¨خُلُق: اگر كسي در اين مرحله مشكلي نداشت و با همة وجود فهميد كه بايد در قدم نخست، معصيت و گناه را ترك گويد، وظيفة او پس از آن، چه خواهد بود؟
¨استاد: پس از اين آگاهي و اعتقاد، بايد به مجاهدت و كوشش مبادرت ورزيد و همة همت و تلاش را از همان لحظة نخست بيداري و در همة لحظه‌ها تا هنگام خواب شبانگاه، در مراقبه به كار برد و در محضر مقدس حضرت پروردگار، ادب را رعايت كرد. انسان سالك بايد بداند كه او با همة اجزا و ذرة ذرة وجودش، اسير قدرت الهي است و بايد شرف حضور خداوند را مراعات كند. چنين شخصي طبق حديث شريف نبوي صلي الله عليه و آله و سلم بايد خدا را چنان عبادت كند كه گويي او را مي‌بيند و اگر هم نمي‌بيند، [بداند كه] خدا، او را مي‌بيند.
همچنين بايد دائماً به عظمت خداي متعال و حقارت خود، و بلندي او و پستي خود، و عزت او و ذلت خود، و بي‌نيازي او و نياز خود ملتفت باشد. سالك، نبايد از زشتي غفلت از خدا در حالي كه خدا هميشه به او توجه دارد، غافل باشد. برابر خدا بايد همچو بنده‌اي ذليل و ضعيف بايستد.2

 

¨ پي‌نوشت‌ها:
--------------------
1. وسائل الشيعه، ج16، باب38 (باب تحريم النجاسه لأهل المعاصي ...)، ص256، حديث21526.
2. در اين مصاحبه، از كتاب تذكرة المتقين بهره گرفته‌ايم

شنبه 28 دی 1392  7:18 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

غذاي روح

غذاي روح
نويسنده: حجت الاسلام محمد نوري
صفحه 16 الي 17 نسخه چاپي


مسافت ميان انسان و خدا، مسافت درازي نيست: «إنّ الرّاحِلَ إليك قريبُ المسافة».1 راهي هم كه در اين مسافت كشيده شده، راهي ميان‌بر است و بلكه كوتاه‌ترين راه ميان دو نقطه؛ صراط مستقيم. كه راهي كوتاه، بسيار روشن و واضح است: «يا مَن سَبيلُهُ واضِحٌ لِلمُنيبين».2
اما پيمودن اين مسير كوتاه، بسيار دشوار است. صراط مستقيم راهي است از مو باريك‌تر و از شمشير تيز‌تر،3 و حركت در صراط مستقيم پيمودن چنين مسيري است. مبارزة با نفس در زبان روايات «جهاد اكبر» ناميده شده؛4 يعني مبارزه‌اي بسيار بزرگ‌تر و سهمگين‌تر از قرار گرفتن در صحنة نبرد و در معرض ضربات شمشير يا رگبار گلوله‌ها و تركش خمپاره‌ها و توپ‌ها و خطر مين‌ها و تله‌ها، با دشمني به مراتب خطرناك‌تر از دشمن جبار قهار نابكار.5 در چنين وضعيتي چه بايد كرد؟ چه كسي توان دارد در اين موقعيت لحظه‌اي دوام آورد؟ آيا جز به امداد غيبي و چنگ‌زدن به رشتة الهي، اميد نجات هست؟
«وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ؛6 هر كس به خدا تمسك ورزد به راه راست هدايت گشته است»، «فَإنَّه لا يُنالُ ذلِكَ إلّا بِفَضلِكَ؛7 اين كمال جز با لطف مستقيم خدا هرگز دست يافتني نيست».
كلام الهي بي‌پروا و با صراحت اعلام كرده:
«وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكي مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا؛8 اگر فضل و رحمت خدا بر شما نمي‌بود، احدي از شما تا ابد پاكيزه نمي‌گشت».
و با اين اعلام رسمي آب پاكي به دست همة آنها كه خيال خودسازي و تزكيه در سر مي‌پرورانند، ريخته است؛ يعني تنها فضل و رحمت خداست كه هدايت انسان را نتيجه مي‌دهد و جز به اراده و عنايت او هيچ كس - هرچند پيامبر خاتم صلي الله عليه و آله و سلم ‌- توان هدايت انسان را ندارد. پيامبري كه در ميان مخلوقات خدا برترين، و حبيب خدا و رحمة للعالمين است و كردگار جهان به خشنودي او مي‌انديشد،9 همو از خدا مي‌شنود:
«إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ؛10 تو هر كس را دوست داشتي هدايت نمي‌كني، خداست كه هر كه را بخواهد هدايت مي‌كند».
اينجاست كه بايد از اعماق جان ناله زد و به زبان معرفت فرياد برآورد كه «إيّاك نستعين إهدنا الصّراط المستقيم»، «يا مقلّب القلوب و الأبصار،... يا محوّل الحول و الأحوال، حوّل حالنا إلي أحسن الحال»، و از ناتواني و ضعف خود و نيز قدرت دشمن شكايت به درگاه خداي مهربان برد: «من أين لي الخير يا ربّ و لا يوجد إلّا من عندك و من أين لي النّجاة و لا تستطاع إلّا بك»11 ، «إلهي إليك أشكو نفساً بالسّوء أمّارةً و بالخطيئة مبادرةً».12
كمال انسان در همين احساس عجز و ابراز ضعف در پيشگاه خداست. تا هنگامي كه آدمي رو به خدا نياورد و در مقابل او به تضرع و التماس پيشاني بر زمين نسايد، بندة خدا نيست. كسي كه به توانايي و سرمايه‌هاي خود اميدوار است و دست قدرت خدا را نمي‌بيند، «خود» را شريك خدا گردانده و معبود ديگري مي‌پرستد. كسي كه براي نيروي خود ارزش قائل است و گمان مي‌كند به همت و ارادة خود مي‌تواند اوج بگيرد و تكامل يابد، كور خوانده است. اين انسان مغرور سركش، از «بندگي» خدا فرسنگ‌ها فاصله دارد. بايد آن قدر اراده كند و ارده‌اش بي‌نتيجه بماند تا بفهمد كه امور جهان به دست او نمي‌گردد. بايد اين قدر با مشكل مواجه شود كه از خود به ستوه آيد و خالصانه به پيشگاه او به التماس و تضرع روي آورد13 و راه‌هاي خود پرداختة بي‌نتيجه را تجربه كند تا حكم‌فرماي همه كارة جهان را بشناسد و به او دل بندد.14 بايد آن قدر بالا و پايين شود و فشار و زحمت ببيند تا از توان خود قطع اميد كند و از عمق ضمير اعتراف كند كه قيام و قعود او هم به حول و قوة خداست. 15
و مگر كمال انسان جز در اين معرفت است؟
از سوي ديگر، بايد دانست خدايي كه هدايت انسان را به فضل و رحمت خويش گره زده، مهر و رحمت را بر خود واجب گردانده 16 و اجابت بندة خود را تضمين كرده است17 و چه كسي از خدا راست‌گوتر و درست‌پيمان‌تر؟18 همين مشكلات و ابتلائات را هم به لطف و كرم خود پيش‌آورده تا انسان را پيش برد و تكامل بخشد. گويي همين دعا و تضرّع، خود عين اجابت است؛ زيرا اين مناجات و عرض شكايت به آستان او، ناشي از معرفتي به قدرت او و نياز خويش است. همين تقاضا و التماس عين بندگي و عبوديّت است. اين گفت‌وگو با خدا، غذاي روح ماست. انسانيّت ما را فربه مي‌سازد و سلطه و سيطرة شيطان را از ما كم مي‌كند،19 اين شكست‌ها و ناكامي‌ها زمينه‌ساز رهايي از شرك و حركت به سوي خداست.

 

 

¨ پي‌نوشت‌ها:
--------------------
1.اقبال الاعمال، دعاي ابوحمزة ثمالي، ص67.
2.مصباح كفعمي، دعاي جوشن كبير، ص257 و نيز مفاتيح الجنان.
3.«صراط أدقّ من الشّعر و أحدّ من السّيف». (كافي، ج8، ص312)
4.«إنّ النّبي صلي‌الله‌عليه‌و‌آله بعث سريّةً. فلمّا رجعوا قال مرحباً بقوم قضوا الجهاد الأصغر و بقي عليهم الجهاد الأكبر. فقيل يا رسول الله ما الجهاد الأكبر؟ قال جهاد النّفس؛ پيامبر اكرم لشكري رافرستاد پس چون بازگشتند فرمود: آفرين بر گروهي كه جهادكوچك را به جاي آوردند و بر آنها جهاد بزرگ‌تر باقي مانده است. گفته شد اي پيامبر خدا، جهاد بزرگ‌تر چيست؟ فرمود: مبارزة با نفس» (وسائل الشيعه، ج15، ص161)
5.رسول اكرم: «أعدي عدوّك نفسك الّتي بين جنبيك؛ بدترين دشمن تو نفس توست كه در ميان دو پهلوي تو قرار دارد» (ميزان الحكمه، ح12057) و نيز «هذا من عمل الشّيطان إنّه عدوّ مضلّ مبينٌ؛ شيطان دشمن گمراه كنندة آشكار است» (قصص 28: 15)
6.آل عمران: 101. و نيز «واعتصموا بحبل الله جميعاً» (آل عمران: 101)، «فمن يكفر بالطّاغوت و يؤمن بالله فقد استمسك بالعروة الوثقي لا انفصام لها» (بقره: 256). «فأمّا الّذين آمنوا بالله و اعتصموا به فسيدخلهم في رحمة منه و فضل و يهديهم إليه صراطاً مستقيماً» (نساء: 175).
7.مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
8.سوره نور: 21.
9.«و لسوف يعطيك ربّك فترضي» (سوره ضحي: 5)، «فلنّولّينّك قبلةً ترضاها» (سوره بقره: 144).
10.سوره قصص: 56 و نيز «ليس عليك هداهم و لكنّ الله يهدي من يشاء». (سوره بقره: 272)، «إن تحرص علي هداهم فإنّ الله لا يهدي من يضلّ و ما لهم من ناصرين» (سوره نحل:‌ 37).
11.«از كجا به خوبي رسم در حالي كه همة خوبي پيش توست و چگونه نجات يابم در حالي كه جز به كمك تو امكان ندارد؟» (دعاي ابوحمزة ثمالي از امام سجادعليه‌السلام، مفاتيح الجنان).
12.«خدايا! به تو شكايت مي‌كنم از نفسي كه به كار بد فرمان مي‌دهد و به كار زشت سرعت مي‌گيرد» (مناجات شاكين از مناجات پانزده‌گانة امام سجادعليه‌السلام، مفاتيح الجنان).
13.«و ما أرسلنا في قريةٍ من نبيٍّ إلّا أخذنا أهلها بالبأساء و الضّراء لعلّهم يضّرّعون» (سوره اعراف: 94).
14.«عرفت الله بفسخ العزائم و حلّ العقود و نقض الهمم» (نهج‌البلاغه، كلمة 250). «العبد يدبّر و الله يقدّر»
15.«و ما رميت إذ رميت و لكنّ الله رمي» (سوره انفال: 17)، «بحول الله و قوّته أقوم و أقعد».
16.«كتب ربّكم علي نفسه الرّحمة» (سوره انعام: 54).
17.«و قال ربّكم ادعوني أستجب لكم» (سوره غافر: 60)، «أجيب دعوة الدّاع إذا دعان» (سوره بقره: 186)، «و ضمنت لهم الإجابة» (دعاي كميل).
18.«و من أصدق من الله قيلاً» (سوره نساء: 122).
19.«إنّه ليس له سلطان علي الّذين آمنوا و علي ربّهم يتوكّلون» (سوره نحل: 99)

شنبه 28 دی 1392  7:19 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

نردبان ملكوت

نردبان ملكوت
نويسنده حجت الاسلام حسن رجبيان
صفحه 20 الي 21 نسخه چاپي

 


عصر تاسوعاست، پيشواي يكتاپرستان در كناري سر به زانو نهاده كه ناگاه صداي هلهلة لشكر و سر و صداي سپاه عمر سعد سكوت نسبي صحرا را شكست. گويا سپاه سياه‌بخت پسر سعد، آهنگ جنگ كرده‌اند تا به سوي خيمه‌گاهِ نور بتازند.
آن هماي سعادت رو به برادرشان قمر بني‌هاشم عليه السلام كردند و فرمودند:
«إن استطعت أن تصرفهم عنّا في هذا اليوم فافعل لعلنا نصلي لربنا في هذه الليلة فانه يعلم أنّي أحبّ الصلاة له و تلاوة كتابه؛1 اگر بتواني آنان را امروز از فكر جنگ با ما برگرداني، چنين كن. شايد در اين شب بر آستان پروردگارمان نماز بگزاريم؛ زيرا خداوند مي‌داند كه من نماز و تلاوت كتاب او را دوست مي‌دارم».
آري، «نماز». چه واژة زيبايي! و چه گوهر ارزنده و چه مرواريد درخشنده‌اي!
خداوند متعال در ابتداي رسالت موسوي و در اولين سخن خويش با كليم الله صلي الله عليه و آله و سلم ، بعد از معرفي ذات پاك خود به او، حضرت موسي را به نماز سفارش فرمود: «إِنَّنِي أَنَا اللهُ لا إِلَهَ إِلا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي؛2 من «الله» هستم. معبودي جز من نيست. مرا بپرست و نماز را براي ياد من به پا دار».3
حضرت عيسي بن مريم عليه السلام هنگام سخن گفتن در گهواره، پس از آنكه خويش را بندة خدا و پيام‌آور او معرفي كرد، اولين پيامش اين بود كه خدا مرا به نماز سفارش فرموده:
«قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا؛4 گفت: من بندة خدايم. او كتاب (آسماني) به من عطا فرمود و مرا پيامبر قرار داد و هر جا كه باشم، وجودم را پربركت قرار داد و تا زماني كه زنده‌ام، مرا به نماز و زكات سفارش كرد».
با سيري در گلستان آيات قرآني و داستان انبيا، روشن مي‌شود كه چگونه آن سفيران الهي، چراغ اين حقيقت بي‌نظير را روشن مي‌داشتند.5
آخرين پيام‌آور وحي، به جناب ابوذر غفاري رحمه الله فرمودند: « اي ابوذر، هر كه تشنه شود، آب مي‌نوشد و سيراب مي‌گردد و هر كه گرسنه باشد، با غذا گرسنگي خود را برطرف مي‌سازد، امّا من از نماز سير نمي‌شوم. نور ديدگان من؛ در نماز است».6
نماز چه حقيقتي است كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم با آن همه عظمتش آن را نور چشمان پاك خود دانست؛ پيامبري كه بهشت با نعمت‌هاي گسترده‌اش و انبيا با همة قداست و پاكي‌شان، آرزوي ديدار او را دارند. سيد موحدان و اميرمؤمنان عليه السلام، در ميان چكاچك شمشير و كشاكش جنگ به آسمان مي‌نگرند و انتظار ساعت وصل و نياز و هنگامة نماز را مي‌كشند. وقتي به حضرتش عرض مي‌دارند كه اكنون در اين بحبوحة جنگ چه وقت نماز است؟ فرمودند: «مگر ما با اين قوم به جز براي نماز مي‌جنگيم».7
وقتي از حضرت امام زين‌العابدين عليه السلام از كمي فرزندان پدر بزرگوارشان سؤال شد، در جواب، سخني به اين مضمون فرمودند: «عجب از اين است كه او با وجود خواندن هزار ركعت نماز در هر شبانه روز، چگونه صاحب همين مقدار فرزند شده!»8
آري، نماز معجون معجزه‌آسا، اكسير اعظم، كبريت احمر، كيمياي سعادت، نقطه حساس ارتباط بندة خاكي با حضرت رب‌العالمين، نردبان پرواز روح مؤمن از تمام تعلّقات پست ملك به عالم قدس و ملكوت، آرام‌بخش دل‌هاي پريشان، تكيه‌گاه مؤمن در هنگام بارش مصائب و بلاهاست.9
با نماز است كه قطرة ناچيز انسان به اقيانوس بي‌كران هستي، اتصال مي‌يابد و دريا مي‌شود و روحي به وسعت دريا مي‌يابد و ديگر، بارش بلاها و صحنه‌هاي گناه و ميدان‌هاي امتحان او را تكان نمي‌دهد، كه سينة او، درياگونه شده است: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللهِ أَكْبَرُ؛ به درستي كه نماز از زشتي‌ها و گناه باز مي‌دارد، و ذكر خداوند بزرگ‌تر است».10
آري، اي عزيز، اگر چشم دل بگشايي و به دقّت بنگري و پرده‌هاي غفلت و بي‌خبري كنار زني، خواهي ديد كه سراسر عالم هستي با خالق بي‌نياز در راز و نياز است: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ الله يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَالطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ...؛11 آيا نديدي تمام آنان كه در آسمان‌ها و زمين‌اند، براي خدا تسبيح مي‌كنند و همچنين پرندگان هنگامي كه بر فراز آسمان بال گسترده‌اند؟! هر يك از آنها نماز و تسبيح خود را مي‌دانند...».
پس مبادا تو خود را از گردونة هستي بيرون براني كه آن سوي هستي، جز نيستي و هلاكت نيست.
آري، عزيز زهرا عليها السلام آن شب را از آن بي‌خبران غافل، مهلت گرفت و تا به صبح در زمزمة تلاوت قرآن و صفاي نماز به سر برد12 و اطرافيان و فرزندان و اصحاب نيكوي او نيز به پيروي از آن حضرت در جوش و خروش نماز و قرآن و دعا بودند. در وصف حال و هواي آن شب نوشته‌اند كه «لهم دوي كدوي النحل ما بين راكع و ساجد و قائم؛13 زمزمه‌اي چون زمزمة زنبوران عسل داشتند و همه در حال قيام و ركوع و سجود بودند».
عده‌اي از سپاهيان عمر سعد در تاريكي شب از خيمه‌گاه نور عبور مي‌كردند كه حال مناجات و راز و نياز آن ملكوتيان، باعث شد تا آن گم‌شدگان بيابان گمراهي و حيرت‌زدگان كفر، راه روشن سعادت را ديدند و همراه قافلة عشق به سوي كوي سعادت سفر كردند. آنان به بركت نماز سيّد شهيدان، ره يافتند و به كاروان نمازگزاران، ملحق شدند.14
آري، نمازي سبب نجات است كه روح آن، ولاي اهل‌بيت عليهم السلام و پشت كردن به يزيد و يزيديان است؛ يعني از تمام پستي‌ها و زشتي‌ها روي گرداندن و به سوي همه خوبي‌ها شتافتن و اين همان تجلي برائت و ولايت است كه پاية ‌دين مقدس اسلام بر آن استوار است؛ چنان كه حرّ نيز با نمازي كه پشت سر آن عزيز به جاي آورد، اولين گام بيزاري از دشمنان خدا را برداشت و سرانجامش به سعادت ابدي ختم شد.15
پس اي رفيق، بيا تا ما نيز همّتي كنيم و به كاروان حسيني بپيونديم. به اشك توبه، دامان آلوده به گناه بشوييم، در كوثر ولايت اميرمؤمنان عليه السلام غسل استغفار كنيم، بر سجادة عاشورا قامت محبّت ببنديم، بر تربت پاك كربلا آن خاك پاك بهشت پيشاني عجز نهيم و در قنوت نيازمان تمناي فيض حضور كنيم: «يا ليتنا كنّا معكم فنفوز فوزاً عظيماً؛ اي كاش! ما با شما بوديم و به آن سعادت و رستگاري بزرگ نايل مي‌شديم».
آن‌گاه از خداوند كريم و غفور درخواست تعجيل ظهور نور كنيم كه تمام آرمان‌هاي انبيا و آرزوهاي ديرينة بشري در آن روز موعود به ثمر مي‌نشيند.
«اللهم انّا نرغب اليك في دولة كريمة تعزّ بها الاسلام واهله و تذلّ بها النفاق و اهله و تجعلنا فيها من الدعاة الي طاعتك و القادة الي سبيلك».

 

¨پي‌نوشت‌ها:
--------------------
1.لهوف، سيد بن طاووس، وقايع شب عاشورا.
2.سوره طه: 14.
3.سوره طه: 14.
4.سوره مريم: 30-31.
5.ر.ك: سوره‌هاي هود:87، ابراهيم: 40، مريم: 55، طه: 132، انبياء: 73، عنكبوت: 45، آل‌عمران 39، و كوثر: 2.
6.بحار الأنوار، ج79، ص233، باب1، ح58؛ مجموعه ورام ج2، جزء دوم، ص1.
7.سفينة البحار، ج2، ص44.
8.معاني السبطين، ج1، ص333، في وقايع يوم التاسع و ليلة العاشر، الفصل الثامن، المجلس الاول.
9.سوره بقره: 45.
10.سوره عنكبوت: 45.
11.سوره نور: 41.
12.معاني السبطين ج1، ص340، في وقايع ليلة عاشوراء.
13.همان ج1، ص335، في وقايع ليلة عاشوراء.
14.همان، ص 336 في وقايع ليلة عاشوراء.
15.همان، ص271، توجه الحسين7 الي العراق، المجلس الرابع

شنبه 28 دی 1392  7:19 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

روزنه‌اي به حيات طيبه

روزنه‌اي به حيات طيبه
سخنراني حجت الاسلام والمسلمين جعفر ناصري
صفحه 22 الي 27 نسخه چاپي

 


اشاره: در متون ديني ما باب وسيعي دربارة آثار اعمال گشوده شده كه شناخت آن‌ها ميزان مناسبي براي سنجش ‏اعمال و انگيزه خوبي براي عمل خواهد بود گاهي برخي افراد مدتي را در سير عبادت و عمل به احكام شريعت ‏سپري كرده‌اند ولي درون و باطن آن‌ها متأثر از آن اعمال نبوده است؛ حال آن‌كه ميزان سعادت و شقاوت درون ‏انسان است. به راستي چه كنيم كه اعمال ما هر چه اندك باشد؛ بالاترين اثربخشي را داشته باشد جناب حجت ‏الاسلام والمسلمين جعفر ناصري، كليد اثربخشي اعمال را در نوشته حاضر براي ما ارائه خواهند كرد.‏
حكمت عملي يكي از شاخه‌هاي علوم بلكه اصل و ريشه همه علوم است كه در بعضي از كتب به خوبي از آن تعريف شده ‏است. نظر برخي مانند شيخ داوود انطاكي حكيم شيعي مذهب دربارة علم اين است كه «العلم، انتقاش صورة المعلوم في قوي العقل و ‏النّفس». كلمة انتقاش را عمداً آورده‌ است و مقصود اين است كه تأثير آن معلوم در قواي عقل و ذهن، بايد به صورت انتقاش ‏باشد. و فائدة حكمت عملي را مي‌گويد: «استكمال النفس الناطقه في قواها والوقوف علي حقائق الاشياء بقدر طاقة البشر» ‏و فايده‌اش اين است كه هر انساني را ارتقا بدهد و قوّه و استعداد او را شكوفا كند و هر انساني را از قوه به فعل برساند و نواقص ‏نفساني او را تكميل و تتميم كند و همه را به كمال برساند، منتها در حد استعداد بشري كه در هر كسي متفاوت است. ‏
تمام برداشت‌ها، توجيه‌ها و تفسيرهايي كه الآن در قضاياي معنوي هست، نگرش كسي است كه از بيرون به قضايا نگاه مي‌كند. ‏انسان زماني به آثار عملي و نتايج دقيق معنوي مي‌رسد كه بر اثر عمل صالح، حيات نصيبش بشود. بدون حيات طيّبه، انسان ‏چيزي درك نمي‌كند. ممكن است صفات خوبي داشته باشد، ولي اين صفات خوب گاهي در بين كفّار هم هست. ما دنبال مسئلة ‏ديگري هستيم. قرآن مي‌فرمايد: «من عمل صالحاً من ذكر أو أنثي و هو مؤمن فلنحيينّه حيوةً طيّبة». بعد از عمل صالح و ‏ايمان و حيات قلب عالم براي ما فرق خواهد كرد. يك نمونه‌ و مصداق از مصاديق عمل صالح كه حيات‌آور است اقامه نماز مي‌باشد. همة ‏ما نماز مي‌خوانيم، رسول خدا و اهل‌بيت عليهم السلام و اولياي الهي هم نماز مي‌خواندند، ولي نماز آنها چگونه بوده؟ معراج بوده، «قربانُ كُلِّ ‏تقيٍ» بوده، «تنهي عن الفحشاء و المنكر» بوده است. نماز روحشان را سبك مي‌كرد و پرواز مي‌داد. از قول حاج‌آقا رحيم ارباب نوشته ‏شده كه مرحوم آخوند كاشي مشغول عبادت و نماز بود و حال جذبه‌اي به آخوند دست داده بود و من (مرحوم ارباب) كه در حال ‏پختن غذا بودم، چشمم به آخوند كاشي بود و حال او مرا هم تحت تأثير قرار داد و حال جذبه‌اي به من دست داد و مرا از خودم و ‏از كاري كه انجام مي‌دادم، فارغ و غافل كرد؛ به طوري كه غذا سوخت و دود تمام اتاق را گرفت و من اصلاً متوجه نشدم. به هر حال، در حال نماز به ايشان نوعي جذبه دست مي‌داده -نوع اين ‏حالات معنوي از نماز شروع مي‌شده- البته بيان كردن اين مطالب ‏براي عامّه مردم يا بعضي جوان‌هاي خام صحيح نيست؛ چون گاهي برخي نفوس كپي‌برداري مي‌كنند و حالاتي مصنوعي و ‏تقليدي در ايشان ايجاد مي‌شود. تنها چيزي كه بايد بدانيم، اين است كه اينها حالات اولياي خداست و فقط براي دانستن اين نكته ‏است كه چنين قضايايي ممكن است باشد. نمازهاي مرحوم آيت‌الله العظمي اراكي طولاني بود و بعضي از دوستان ايشان كه با ايشان در اين‌زمينه‌ها ارتباط داشتند مي‌فرمودند: بعد از نماز حال غير عادي در ‏چهره‌شان معلوم بود.
عمل صالح، حيات طيّبه مي‌آورد. همة مشكل ما اين است كه درصدد تحصيل حيات طيّبه نيستيم. به دنبال عمل صالح هستيم و آن را ‏انجام مي‌دهيم. اما عمل صالح شرايط دارد كه وقتي شرايطش جمع شد، آن وقت حيات طيبه نصيب مي‌شود. بعد از حيات طيّبه، ‏ديگر نماز فراتر از خواندن مي‌شود و مي‌توان آن را «اقامه» كرد. همة ارزش معنوي بشري، پس از اين حيات طيّبه است. اگر ‏عملي مثل نماز بخواهد به برزخ (حقيقت عالم) منتقل بشود، اگر حيات قلب پشتوانه‌اش نباشد، فقط لفظي است كه از حنجره ‏بيرون آمده. از طرفي در تجسّم عمل ترديد نيست. اگر چشم انسان باز بشود، چه بسا تبديل شدن هر عملي را بفهمد. تعبير من اين است ‏كه بين ما و عالم غيب كانال هوشمندي قرار دارد كه مي‌داند چگونه عمل را تبديل كند. گاهي شخص حمد و سوره‌اي براي ‏اموات مي‌خواند، اما ميّت با ميّت، خواننده با خواننده، عمل با عمل، فرق دارد. يكي از علما در خواب، مرحوم بيدآبادي را ديده بود ‏كه از مقبره‌شان بيرون آمده‌اند و متحيّرند. پرسيده بود اينجا چه مي‌كنيد؟ مرحوم بيدآبادي فرموده بود: كه آقا امام زمان عليه السلام آمدند ‏از اينجا رد شوند، حمد و سوره‌اي براي اموات تخت فولاد خواندند، آمده‌ام تا بهره‌ام را بگيرم. يك وقت، حمد و سوره‌اي را آقا امام ‏زمان عليه السلام مي‌خوانند و نصيب وافري به آقا محمد بيدآبادي كه خودش عارف بزرگي بوده هم مي‌رسد چرا كه اين بستگي به حيات ‏قلب دارد. تا قلب انسان حيات پيدا نكند، چيز ارزشمندي تحويل عالم غيب داده نمي‌شود. البته اين سخنان نبايد دل‌سردي و زدگي ‏بياورد، اين راهي است كه بايد رفت و بايد روشن شد. ‏
به هر حال، كيفيت عمل، مربوط است به درصد برخورداري مؤمن از حيات طيبه. هر چه بهرة انسان از اين حيات بيشتر باشد، ‏درصد توجهاتش بيشتر خواهد بود. چيزي كه به اين تبديل روح مي‌دهد، توجه است. اينكه فرموده است: «الدّعا مخّ العبادة»، ‏توجه هم، اصل دعا و عبادت است؛ چون براي تبديل و انتقال به عالم غيب، مهم توجه است و آن شرايط اوليه‌اي دارد. حيات، توجه ‏مي‌آورد. كسي كه قلبش حيات پيدا كرده، مي‌تواند به گونه‌اي ديگر عبادت كند، ذكر بگويد و عمل بدون آن، چيزي را عايد انسان ‏نمي‌كند. اعمال زيادي انجام داده مي‌شود و ثواب آن‌ به ميتي هديه مي‌شود، اما اينها وقتي اثر مي‌كند كه قلب حيات داشته باشد. ‏هر چه حيات قلب بيشتر باشد، تأثيرش بيشتر است. گاهي يك نفر، يك خرما را در راه خدا مي‌دهد، در عالم غيب هزاران هزار ‏نخلستان به او مي‌دهند. چرا كه عالم غيب هم خيلي وسعت دارد و رخ‌دادن اين كارها در عالم غيب، خيلي آسان است. در روايتي آمده ‏است كه زني از حضرت صدّيقة طاهره عليها السلام سؤالي پرسيد و حضرت جواب دادند. سؤال‌هاي ديگري پرسيد و پاسخ آن را گرفت؛ تا ‏اينكه گفت ديگر خجالت مي‌كشم بپرسم. حضرت فرمودند: باز هم بپرس؛ چون براي هر يك سؤالي كه جواب مي‌گويم، بيشتر از ‏جواهراتي كه فاصله ميان زمين و آسمان را پركنند، به من اجر و پاداش عنايت مي‌كنند. چنين جزايي براي پاسخ به يك سؤال ‏نيم دقيقه‌اي، به خاطر اخلاص و پشتوانة عمل است. گاهي صدقه دادن يك دانه خرما تبديل به يك نخلستان مي‌شود چون ‏پشتوانه دارد. و گاهي عبادت فراوان، چون بدون پشتوانه است به اندازه يك خرماي خشك است؛ خلاصه اين تبديل، ‏اخلاص و حيات قلب و شرايط ديگري را مي‌طلبد. ‏
اما در اين بين، كانال هوشمندي هست كه با عامل و عمل ربط دارد. به مجرد صدور عمل، اين كانال هوشمند مي‌داند كه اگر اين ‏براي اموات بود، چگونه آن را بر حسب نياز ميّت، به برزخ او برساند.‏ رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل فرموده‌اند كه در شب معراج ملائكه‌اي را در حال ساخت ديوار ديدم، ولي گاهي متوقف مي‌شدند. از جبرئيل ‏پرسيدم چرا متوقف مي‌شوند. عرض كرد: مادامي كه مؤمنان روي زمين ذاكرند، اينها هم مشغول ساختن هستند، ولي وقتي آنها از ‏ذكر متوقف مي‌شوند، اينها از ساختن دست برمي‌دارند. آن كانال هوشمند است كه مي‌فهمد، اين ذكر تبديل به ديوار شود يا نخل. ‏پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: هر ذكر لا إله إلّا الله نخلي در بهشت مي‌شود. شخصي پرسيد: پس ما نخلستان‌ها داريم؟ حضرت ‏فرمودند: اگر آن را آتش نزنيد. اين نابودي اعمال هم قاعده‌مند است. ممكن است انسان اعمالي را انجام دهد و در بهشت و عالم ‏غيب و در برزخ، چيزهايي را درست كند، ولي انسان مأمون از استدراج نيست و به همين جهت، شايد كارهايش به هم بريزد. مؤمن ‏بايد صدق را همراه خودش ببرد و بداند تا دم مرگ از كيد نفس ايمن نيست. بايد به ايمان و عمل صالح ملتزم بود. حاصل اين ‏نشيب‌ و فراز و قبض و بسط‌هاي روحي، درصد ثابتي از ايمان است كه مؤمن پيدا مي‌كند و همان مي‌شود ايمان ثابتي كه در دل ‏او است و اين را با عمل صالح بايد مرتب ارتقا داد. بايد به طور پيوسته مؤيد براي اين حيات بياوريم. هر چه درصد حيات و درجه ‏حيات بالاتر مي‌رود، ايمان هم بالاتر مي‌رود. از طرف ديگر، با انجام عمل صالح، مراتبي از حيات نصيبش مي‌شود. وقتي حيات ‏جديد و نو بيشتر نصيبش شد، موفق به اعمال گوناگون ديگري مي‌شود با درصد بهتر. از اين به بعد، حيات طيبه و عمل صالح، بر ‏يكديگر تأثير متقابل مي‌گذارند و هر كدام پر و بال پيدا مي‌كند و درصدش بالاتر مي‌رود و حيات طيبه جديدي نصيب مي‌كند. ‏مجموع همه اينها، شاكله‌اي را براي انسان تشكيل مي‌دهد كه شاكله و ساختار نهايي او است و مهر سعادت بر آن مي‌خورد. ‏
به هر حال، بدون حيات، قلب انسان كور است. اگر مي‌بينيد كه بعد از چهل سال مطالعه و درس خواندن، شخص حتي در اعتقادات ‏خودش تزلزل دارد و در اجتماع هم در اعتقادات مردم مشكلي ايجاد مي‌كند، به اين علت است كه درسش را ‌خوانده و حتي به ‏واجباتش هم چه بسا ملتزم بوده، ولي به حيات و حقيقت نرسيده. روح ايمان لازم است، بايد پشتوانه‌اي از حيات داشت. بايد انسان ‏به سمت خودشناسي حركت كند. بايد ديد كه چگونه قلبمان حيات پيدا مي‌كند و اين حيات ثابت مي‌شود و ارتقا مي‌يابد. محور ‏همة ارزش‌ها، حيات قلب است. ذكري كه با پشتوانه حيات قلب است، مانند غذاي جبرائيل است و آن‌گاه هر ذكر، اثر مي‌كند.‏
حيات، مراتب دارد و آثارش روي توجهات پيدا مي‌شود. يعني هر چه مرتبه حيات قلب بيشتر باشد توجه انسان در نماز و غير نماز ‏بيشتر است. هنگامي كه انسان مشغول عبادات و عمل صالح باشد، متوجه مي‌شود كه چقدر از حيات نصيبش شده است، به حسب ‏اينكه در چه مقدار از عباداتش توجه به حق تعالي دارد. ما بايد سراغ توجهات باطني برويم. بايد اشتغال به ذكر الهي داشت، ‏مخصوصاً در سجده، بدونِ اشتغالاتِ نفسانيِ خيالي. اگر از 24 ساعت، مقداري را به توجهات باطني اختصاص دهيم، حتماً ‏نتيجه‌اش حيات خواهد بود و هر يك سبحان‌الله يك غذاي معنوي است. ذكر خدا قوّت مي‌آورد و بعد از مشغول شدن به ذكر، تازه ‏متوجه مي‌شود كه ضعف و قوت چيست. خيلي مسائل و ابواب معارف از اينجا شروع مي‌شود.
رسيدن به حيات، سحرخيزي و توجه ‏مي‌خواهد، بيداري و نماز و ذكر مي‌خواهد. ‏ممكن است كسي بگويد ذكر يونسيه را شش ماه ‌گفتم، ولي به حيات قلب نرسيدم. اما بايد توجه داشت كه شروع و ادامه اين ‏اذكار، شرايط خاص مي‌خواهد تا به نتيجه برسد. و اين طور نيست كه زود به نتيجه برسد. مرحوم ملا حسينقلي همداني رحمه الله تازه ‏به نجف رفته بود و خيلي به اين معاني علاقه داشت. با اينكه ايشان از شاگردان
آسيد علي شوشتري بود و سال‌ها در مسير سلوك ‏قرار داشت، اما هنوز به نتيجه نرسيده بود. يك روز با حال متأثري در صحن آقا اميرالمؤمنين عليه السلام نشسته و در اين فكر بود كه چرا ‏فتح بابي نمي‌شود؟ خوب است كه رها كنم و بروم، يا چه كنم؟ در اين حال ديد كبوتري آمد و در مقابل ايشان نشست و مشغول ‏نوك زدن به نان خشكي شد. نان نمي‌شكست. رفت، دوباره بازگشت و باز هم نوك زد و ديد فايده ندارد. رفت و بار سوم آمد و ‏آن‌قدر نوك زد تا نان را خرد كرد و آن را خورد. ايشان مي‌گويد: من اين مطلب را پيامي از حضرت اميرعليه السلام تلقي كردم كه ‏مي‌خواهد بفرمايد سرانجام به نتيجه مي‌رسي. انسان نبايد با عبادات يك سال و دو سال، منتظر نتايج مهم باشد. ‏
يكي از عنايات و بركات خدا به اهل اين مسير و كسي كه حيات طيبه پيدا كرده است شهود اين مطلب است كه دو ركعت نماز، ‏چه آثاري دارد. اين كم رتبه‌اي نيست و قابل دستيابي است. در هر بابي انسان مي‌تواند تأثير عمل خود را بفهمد و شهود كند. بداند ‏كه خواندن قرآن براي انسان چه آثاري دارد. اگر انسان انعكاس و تبديل عمل را به عالم غيب ببيند، آن‌گاه «الذين يؤمنون ‏بالغيب» حاصل مي‌شود. اين آيه مقدماتي دارد. همه مي‌خواهند ايمان به غيب داشته باشند، ولي اگر ندانند كه چه خبر است، چه ‏ايماني پيدا خواهند كرد؟! مرتبه بالاي ايمان، براي آن ارتباط و شهود است. اگر استقامت، به عمل صالح ضميمه شود، حيات را ‏مي‌آورد، ولي حيات بالاتري مي‌خواهد تا بصيرت نصيب انسان بشود. اگر بصيرت آمد، نوع درك در مورد اهل‌بيت عليهم السلام و ولايت هم ‏فرق خواهد كرد. ‏
الآن علوم مختلفي از فلسفه گرفته تا علوم ديگر خوانده مي‌شود كه با مسائل معنوي بي‌ربط نيست، اما حيات قلب نمي‌آورد. حيات ‏قلب، شب‌زنده‌داري و نماز و ذكر و قرآن مي‌خواهد تا حالتي براي انسان ايجاد كند كه توجهاتش نافذ شود. آن وقت خواندن يك ‏‏«قل هو الله»، بركات زيادي نصيب او مي‌كند. ممكن است پيرمردي كه با اين اصطلاحات آشنا نيست، حيات نصيبش شده باشد و ‏هميشه در گوشه دلش و همة وجودش حياتي را حس كند؛ چون قلب و نفسش حيات پيدا كرده. هيچ توجه كرده‌ايد كه ما متوجه ‏حد و حدود قوت و ضعف يا لطافت‌هاي روحي ديگران نمي‌شويم و همه مردم را با يك چشم مي‌بينيم ولي اولياي الهي بر اثر ‏رسيدن به حيات دل، حد و حدود ديگران را مي‌توانند درك كنند، البته ما در مصداق با كسي بحث نداريم، آنچه مهم است اين است كه اصل قضيه را بپذيريم و ‏نمونه‌ها را از قرآن درآوريم. در جريان حضرت خضر عليه السلام دقت كنيم و از خداوند معرفت بخواهيم و بدانيم كه بعضي از مراتب، ‏مراتب اهل‌بيت عصمت و طهارت است و وظيفة ما بندگي است و به تعبير قرآن ارائة عمل صالح، تا خداوند دل ما را متصف به ‏حيات طيبه كند.‏
يكي از راه‌هاي رسيدن به حيات قلب، تكرار اسماء الله است گاهي مرحوم آقاي كشميري در پاسخ به كساني كه درخواست ذكر ‏مي‌كردند، بعضي اذكار را سفارش مي‌فرمودند كه مثلاً به تعداد مشخصي ذكر «يا حيّ، يا قيّوم» را تكرار كنند! تكرار بسيار زياد ‏اين ذكر احيا كننده دل و جان ذاكر خواهد بود. جناب آقاي كشميري اين ذكر را خيلي سفارش مي‌كردند و مي‌فرمودند كه خوب ‏است در تركيب نام‌هاي حق تعالي، از اسامي مركبي استفاده شود كه خود خداي متعال تركيب كرده است. خداوند در آياتي اين دو ‏اسم را با هم به كار برده؛ مثلاً مي‌فرمايد: «الله لا اله الّا هو الحيّ القيّوم». حيّ، حيات مي‌آورد و قيّوم، دوام حيات و قوام و ‏استحكام.‏
بعد از مدّتي اشتغال به اين اذكار، هيچ لذتي با آن برابري نمي‌كند، منتها حد نصاب تكرار آنها بالاست و روح و جان انسان بايد ‏براي اين ذكر آماده شود، اما خوب است كه آنها را زمزمه كنيم. در روايت است كه هر گاه در جنگ براي رسول‌الله مشكلي پيش ‏مي‌آمد حضرت رو به قبله 18 بار اين ذكر را تكرار مي‌كردند و بلافاصله مشكل برطرف مي‌شد. ‏من اگر خود را به سنن حضرت ختمي مرتبت و اهل بيت گرامي آن حضرت و اعمال صالح ملتزم نكنم زندگي رضايت‌بخشي ‏نخواهم داشت و خيري براي خود و ديگران نمي‌توانم داشته باشم.‏
بنابراين يكي از راه‌هاي حيات قلب، ذكر الهي، مخصوصاً ذكر «يا حيُّ يا قيّوم» است. مرحوم آقاي كشميري رحمه الله مي‌فرمودند: از آقا ‏هادي ابهري كه مزارشان نزديك مزار آقاي انصاري در گلزار شهداي قم است، ذكري را خواستم كه مرا به مقصد برساند، ايشان ‏همين ذكر را توصيه كرده بودند. آقاي كشميري پرسيده بودند ذكري مي‌خواهم كه ذكر اولياست، باز هم اين ذكر را توصيه كردند. -‏مرحوم ابهري، كسي بود كه چشم بصيرتش باز شده بود عمده شهودش را از گريه بر حضرت سيد الشهداء عليه السلام گرفته بود. چند ‏چيز انسان را به بصيرت مي‌رساند و يكي از آنها گريه است.- مرحوم آقاي كشميري نقل مي‌كردند كه هر سؤالي از آقاي ابهري ‏مي‌كردم، ايشان همان جواب را مي‌داد و سفارش به ذكر «حيّ قيّوم» مي‌كرد.‏
مرحوم حاج شيخ حسنعلي اصفهاني به مرحوم آيت الله ميرجهاني سفارش كرده بودند كه اگر كسي خواست اين ذكر را بگويد، آن ‏را 360 بار، با توجه، بين نماز شفع و وتر بگويد كه بركات زيادي نصيبش مي‌شود و آن ساعت حيات است. اين اسم شريف، همان ‏اسمي است كه آصف براي جابه‌جا كردن تخت بلقيس از آن استفاده كرد

شنبه 28 دی 1392  7:20 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

جاده روشني از زمين تا آسمان

جاده روشني از زمين تا آسمان
نويسنده: علي محمد محمدي
صفحه 28 نسخه چاپي
چشم‌ها! بياييد كه با هم ببينيم. گوش‌ها! بياييد تا با هم به دنبال ترانه‌هاي سبزي بگرديم و با كلامي آشنا شويم كه از افق ديدمان پنهان مانده است. شايد كبوتر بي‌قراري شويم، در آسمان مناجات او به پرواز درآييم، كم كم از سراب‌هاي خيال و سراب‌هاي گناه به درآييم. ساعتي با كلماتش همنشين شويم، در بارگاه حضرتش سر فرود آوريم، در برابر او خضوع كنيم، شايد فيض حضرت حق نصيب دل‌هاي گنهكار ما شود.
«اي داناي رازها و رمزها كه ساية انديشه‌ها را در فكرها مي‌شناسي و اسرار ما را ناگفته، مي‌داني و ننوشته‌ها را مي‌خواني»...
«آن كس به سلامت ماند كه در پناه تو جاي گيرد و آن جان از نعمت دانش برخوردار باشد كه به هدايت تو راه‌گيرد و آن دست به غنيمت رسد كه دست‌تواناي تو دستگير او شود».
خداوندا، لحظه لحظه‌ روشني را در دلم بيشتر احساس مي‌كنم. خداوندا، جرعه‌هاي ناب كلام امام سجاد عليه السلام بود كه مرا به سوي تو دعوت كرد و خداوندا، مديون قرآن و كلمات اهل‌بيت عليهم السلام توأم. دلم مي‌خواهد يك دل سير گريه كنم، شب‌ها به پرواز درآيم و جاده روشني را از زمين تا آسمان به ياد تو سير كنم.
«در ميان گدايان كوي تو، كسي از من گداتر نيست؛ اگر چه همگان در پيشگاه جلال و عظمت تو ذليل‌اند، ولي من خويشتن را از همگان ذليل‌تر بينم».
از تو خواهم كه فقر مرا با غناي بي‌انتهاي خويش جبران فرمايي و فروغ اميد را در دل اميدوار من فرو ننشاني.
اي پروردگار مهربان، اكنون كه از شيطان بريده‌ايم و به سوي تو پيوسته‌ايم، حالا كه پيشاني شرمسار خويش را بر درگاه تو به خاك توبه و انابه گذاشته‌ايم، ترك ما مگوي و طرد ما روا مدار. يا ارحم الراحمين.
برگرفته از دعاي دهم صحيفه سجاديه

شنبه 28 دی 1392  7:21 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها