«الف»
آب از سرش گذشت:
کارش درست نیست و بالا خره موفق نمی شود.
آب به آب شدن:
از جایی به جای دیگر رفتن .
آب که سر بالابره , قورباغه ابوعطا می خونه :
کسی که به مرادش برسد خوشحال و شاد شود و خودش را گم کند.
آبشان از یک جوی نرود :
به هیچ وجه با هم موافق نیستند.
آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم :
یعنی به آزرویمان رسیدیم و خبر نداریم و دنبالش هستیم .
آبی که در یک جا مونده می گنده :
زیاد در یک مکان ماندن مساوی با بی ارزش شدن.
آب نمی بینه ولی شناگر ماهریه :
فرصتی به دست نمی آره ولی امکانش باشد از دستش بر می آید و ارزشی هم بر دیگری قائل نیست .
آفتابه لگن هفت دست , شام و ناهار هیچی !:
جایی که همه امکانات باشد , ولی از عمل خبری نباشد.
آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه !:
مواظب باش که آسیب نبینی .
آدم خوش معامله شریک مال دیگرانه :
خوش حساب باش تا همه قبولت داشته باشند.
آب از او گرم نمیشه :
نباید به او امیدوار باشیم .
آدم هزار کاره کم مایه است :
کسی که مشغول یک کار نشود و هر بار یک کار دیگر انجام دهد , سر انجام بی کار و بی ارزش می شود.
آفتابه خرج لحیمه :
ارزش درست شدن نداره .
آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب :
زمانی گفته می شود که کسی از مشکلات زیاد نترسد.
آشپز که دو تا شد آش یا شور میشه یا بی مزه :
کاری که دو تا رئیس داشته باشد آن کار سرانجام درستی ندارد.
آب زیر پوستش افتاده !:
چاق و چله شده .
آب در گوش کسی کردن :
کلک زدن و فریب دادن .
آب در جوی داشتن :
غنی و ثروتمند بودن .
آب را زیر هفت طبقه زمین می بیند:
باهوش و زرنگ بودن .
آدم ناشی سرنارا از سر گشاد میزنه !:
کسی که کاری را می خواهد انجام بدهد ولی بلد نیست .
آخر شاه منشی کاه کشی است :
کسی که حد و مرز خودش را نداند آخرش بدبختی است .
آتش و پنبه :
دو کس و یا دو چیز که با هم جور در نیایند.
آتش با آتش خاموش نشود :
یعنی اگر کسی عصبانی شد با خشم آرام نمی شود.
آدم تا کوچکی نکنه به بزرگی نمیرسه :
برای رسیدن به مرتبه عالی باید از رتبه های پایین گذشت .
آنقدر مار خورده افعی شده !:
تجربه های زیاد اندوختن و هوشیار شدن.
از بی کفنی زنده ایم !:
خیلی بدبخت و بیچاره ایم .
از خرس موی کندن غنیمته !:
از کسی که پولداره و خسیس , پول جزیی گرفتن حساب است .
از هرچه بدم آمد بر سرم آمد:
از چیزی که نمی خواستم همان برایم پیش آمد.
از مردی تا نامردی یک قدم است :
یک لغزش کوچک مردی را بی حرکت کند.
اجاره نشین خوش نشینه :
کسی که خونه ندارد و اجاره نشین است در هر جایی که خوشش آمد زندگی می کند.
ادب بزرگترین سرمایه است :
بالاترین ثروت و دارایی کسی ادب اوست .
الکی خوش است :
خوشحالیش به درد نمی خورد.
اسب را گم کرده پی نعلش می گردد:
کار اصلی را رهاک کردن و به حاشیه پرداختن .
اگر خواهی اندوهگین نباشی , حسود مباش:
حسادت باعث غم و غصه می شود.
اول بچش بعد بگو بی نمکه :
با عجله قضاوت نکن.
اگر مردن نبود آدم آدم را می خورد!:
موقعی گفته می شود که حرص و ولع انسان , افسار گسیخته شود.
اگر نخوردیم نان گندم ولی دیدیم دست مردم :
ممکن است کاری را خود شخص انجام ندهد ولی دیده که مردم چگونه انجام می دهند.
انگور خوب نصیب شغال می شود:
چیز با ارزش , نصیب شخص بی لیاقت شود.
انگشت کوچک فلانی هم نمی شود:
در مقایسه خیلی اختلاف است .
او را با صد من شکر هم نمی توان خورد:
در موردی گفته می شود که کسی فیافه زننده و تلخی داشته باشد.