نقد تفکّر ذهبیه
دیدگاه ذهبیه توجیه درستی ندارد؛ زیرا اولاً، با قواعد ادبی ناسازگار است و آیا تبدیل ضمه به واو و مخفف شدن فای مشدد در ادبیات عرب گزارش شده است؟ آیا شاهد ادبی براین مدعا وجود دارد؟ ثانیاً، واژه تصوف، بنا به نقل جامی در نفحات الانس و جاحظ در البیان و التبیین، برای اولین بار در قرن دوم در زمان امام صادق(ع) بر ابوهاشم کوفی اطلاق گردید و این واژه در زمان حضرت علی(ع) و در زمان صحابه و تابعین مطرح نبوده، بلکه در آن زمان، واژه زاهد و عابد مطرح بود و یکی از راههای تشخیص روایت صحیح از سقیم، بررسی زبانشناختی واژگان روایت است.
اگر واژههای روایت، به زمان بعد از عصر راوی اختصاص یابد، درآن صورت، روایت مذکور، اعتبار سندی خود را ازدست میدهد. پس روایت منقول از امیرالمؤمنین(ع) نمیتواند معتبر باشد، هرچند، صوفیه او را قطب الابدال خود بدانند. ثالثاً، راز شیرازی، قطب سیوپنجم، اصحاب صفه مانند ابوذر غفاری، سلمان فارسی، مقداد بن اسود کندی، عمار یاسر، حذیفه یمانی، زید بن ارقم و برخی از مهاجر و انصار را در زمره طبقه اول صوفیه معرفی میکند؛ درحالیکه بر این ادعا دلیلی اقامه نمیکند و چنانکه گذشت، لفظ صوفی در ادبیات آن روزگار استعمال نمیشد.
گاه متصوفه ادعا میکنند که اصحاب صفه، فقیر بودند و ما هم بر طریق فقریم! پاسخ این است که فقر آنها با فقری که صوفیه ادعا میکنند تفاوت دارد. آنها خانه و کاشانه نداشتند و در کنار مسجد و خانه پیامبر زندگی میکردند و در غزوات و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی شرکت میجستند و پیامبر را در همه شرایط یاری مینمودند. بعد که وضعیت زندگیشان، بهتر شد، از فقر بیرون آمده، زندگی متوسطی را آغاز کردند.
برای نمونه، سلمان فارسی، حاکم مداین شد. امّا صوفیه نه تنها اهل فقر نیستند که سرمایهها وکمپانیهای آنها، ابزار مناسبی برای جذب انسانهای ضعیف و فرودست است. رابعاً: دلیلی بر چهل نفر بودن اصحاب صفه وجود ندارد، بلکه تعداد آنان در تاریخ از ده نفر تا چهارصد نفر در نوسان بوده است. و عدد چهل برای اصحاب صفه در هیچیک ازدیدگاهها مطرح نشده است. این طایفه به جهت تقدسی که برای عدد چهل و چلهنشینی معتقدند، اصحاب صفه را چهل نفر برشمردهاند.
ب) سلسله نعمت اللهیه گنابادیه
یک. تاریخچه
این سلسله بعد از سعادت علیشاه تحقق یافت و سلطان علیشاه یا ملاسلطان را باید اولین رهبر و مؤسس سلسله نعمت اللهیه گنابادیه دانست. بعد از وی، نورعلیشاه پسر بزرگ ملاسلطان و پس از او، پسر ملاعلی، یعنی صالح علیشاه و سپس فرزندِ صالح علیشاه، یعنی: رضاعلیشاه و سپس پسرش: محبوب علیشاه و بعد قطب فعلی، فرزندِصالح علیشاه، یعنی مجذوب علیشاه قطبیت این سلسله را به عهده گرفتند. سلسله گنابادی علاوه بر اعتقادات و آداب مشترک با سایر فرقههای صوفیه دارای اعتقادات و آداب اختصاصی نیز هستند. نگارنده در این بخش با رویکرد کلان به پارهای ازاعتقادات اختصاصی آنان میپردازد.
دو. اعتقادات و باورها
1. اعتقاد به ولایت اقطاب
یکی از اعتقادت این فرقه، انتساب ولایت به اقطاب سلسله است. ملاسلطان اولین قطب گنابادیه در کتاب ولایتنامه پیرامون چیستی ولایت مینویسد: بدان که ولایت به کسر واو و فتح آن و مشتقات آن به مناسبت معانی لغویه حسب تکلیف در زبان شارع و عرف متشرعین بر بیعت خاصه ولویه اطلاق شده است؛ زیرا که این بیعت در طرف بیعتکننده و بیعتگیرنده باعث تحقق بسیاری از معانی لغوی و عرفی ولایت میشود. (گنابادی، 1380: 33)
نورعلیشاه، دومین قطب این سلسله در کتاب صالحیه میگوید: ذرات بلکه مراتب عالم دوایر موهومه محیطه بر نقطه وحدت است، مبدأ و منتها اوست. اگرچه سیر نقطه دایره است، اما دایره محیط به نقطه است. دوایر وجودیه دورمحور است، پس نقطه محور ثابت و قطبیت برای نقطه ساکنه است، پس قطبیت عالم وجود نقطه محدود ربالنوع انسان است که در برگشت ولایت گویند. پس ولایت است قطب عالم و هرکس متصل شده به آن قطب گویند. (ثانی، 1346: 168 و 169)
شاهد بر سر جمله «پس ولایت است قطب عالم» است که باید ببینیم قطب کیست؟ نورعلیشاه در کتاب نامههای صالح اجازهای که به جانشین خود داده است میگوید: شیخ محمدحسن صالح علیشاه بعد از رحلت این ضعیف (نورعلیشاه) در حیات خود مطاع کل و مظهرتام خواهند بود و امر ولایت و خلافت کلیه در این صورت در رحلت من منتقل به آن جناب خواهد بود. (علیشاه، 1381: 15)
2. اعتقاد به مهدویت نوعیه
عقیده دیگر سلسله گنابادی، مهدویت نوعیه است. بنابراین نظریه، علاوه بر مهدویت خاصه حضرت ولیعصر(عج) مهدویت نوعیهای وجود دارد که به اقطاب سلسله اختصاص مییابد و از آن به مهدی ظلی یا تبعی یاد میشود. سلطان حسین تابنده ملقب به رضا علیشاه در کتاب رفع شبهات میگوید: مهدی درلغت به معنی هدایت شده و از القاب و اوصاف همه ائمه اثنیعشر(ع) است که هرکدام در زمان خودشان هادی و مهدی و خلف و حجت و صاحبالسیف بودهاند که فرمود: «کلنا هادٍ وکلنا مهدی» و هرکدام لقب خاصی نیز داشتهاند مانند: باقر و صادق و تقی و هادی و زکی ... و مهدی منتظر حضرت حجت بن الحسن العسکری دوازدهمین وصی پیامبر(ص) میباشد که لقب خاص آن حضرت نیز همان مهدی است ...
مهدویت نوعی نیز اگر بعضی اظهار داشتهاند به این معناست که ذکر شد ... یعنی همه نمایندگان الهی هادی و مهدی میباشند و آن همان حدیث منقول از معصوم گرفته شده که همه آن بزرگواران هادی مهدی هستند ... و نمایندگان ائمه هدی فقط از جنبه نیابت که از آن بزرگواران دارند، مهدی ظلی وتبعی و هدایتیافته توسط آن بزرگواران میباشند. (تابنده، 1378: 13 و14)
3. بدعتگذاری در مالیات اسلامی
عقیده دیگر فرقه گنابادی، مسئله عشریه است که ملاسلطان آن را جایگزین خمس و زکات کرده و بدعتی در مالیات اسلامی به راه انداخت. (همو، 1384: 203 و 204) ملاسلطان در نامه خود به حاج عبدالهادی مینویسد:یک عشر از ارباح مکاسب و زراعات داده شود مغنی از زکات زکوی و از خمس خواهد بود. (همو، 1378: 107)
تابنده در توجیه این بدعت میگوید:این موضوع در زکات مربوط به زراعات و غلات اربع است ولی در مسکوک و چهارپایان که کمتر مورد احتیاج عموم میشود به همان ترتیب مشروح در فقه عمل میشود و در زراعات هم که غلات باشد، اگر از آب جاری یا باران یا چشمه مشروب شود عشر و اگر از چاه آب کشند نصف عشر است. (همان: 107 و 108) کسانی که ایراد گرفتهاند، مطمئن باشند که نظر تشریع و بدعت نیست، فقط برای تسهیل در حساب است. (همان: 110)
ولی واقع امر آن است که توجیهات تابنده با بدعت جدشان سازگاری ندارد. و تلاش وی بر تطهیر این بدعتگذاری ناتمام است؛ زیرا ملاسلطان در اجازه به عبدالهادی، تنها به زراعات اشاره نکرده و به صراحت، تمام ارباح مکاسب را مطرح میسازد و پرداخت عشریه را جایگزین خمس و زکاتِ تمام ارباح مکاسب دانسته است.
بنابراین، بدعت پیشگفته نه تنها با توجیهِ تسهیل نمیسازد، بلکه با احکام قطعی در باب خمس و زکات نیز ناسازگار است؛ زیرا زکات برخی امور یک بیستم و برخی یک دهم است و برخی با احتساب نصابنامه تفاوت پیدا میکند. (بنگرید به: توضیح المسائل مراجع: 145 ـ 133)
4. غلو نسبت به امام علی(ع) و اقطاب سلسله
سلطان محمد گنابادی، امام علی(ع) را مبدأ کل عالم وجود و تمام موجودات معرفی میکند و بر این باور است که شرایع الهیه و جمیع کتب آسمانی نازل شدهاند تا خلق را به سوی معرفت علی(ع) بخوانند (مدرسی چهاردهی، بیتا: 306 و 307)، درحالیکه در زمان شرایع گذشته چه کسی میدانست که علی(ع) کیست و اگر در زیارت جامعه، مقامات تکوینی برای ائمه بیان شده، آن بزرگواران به عنوان واسطه در فیض مطرح شدهاند و همه افعال را به خداوند نسبت دادهاند. خدا موجِد کل هستی است و اینها تنها واسطه فیضاند.
حسین تابنده نیز میگوید:آوردهاند که یکی از خرقهپوشان از سعادت علیشاه سؤال کرد: با این مقاماتی که ما فقرا برای علی (ع) در نظر داریم و قائل هستیم، در معنا چه فرقی با علیاللهیها داریم؟ او در جواب گفت: که فرق این است که: ما میگوییم علی نیست، خداست، آنها میگویند: که خدا نیست و علی هست. (تابنده، 1384: 36)یعنی آنها خدا را علی کردند و ما علی را خدا کردیم و این دیدگاه درباره آن حضرت، واجد همان غلوی است که تمام امامان معصوم با آن مقابله کردهاند. نورعلیشاه در کتاب صالحیه نسبت به اقطاب صوفیه نیز غلو کرده، میگوید:گویند که انبیا معصوماند و اولیا محفوظ و آن ذاتی است و این عرضی، آن در تمام عمر است و این در زمان ولایت. (همو، 1346: 185)
یعنی اقطاب در زمان ولایت محفوظاند. اقطاب در نوشتههای گنابادیه، مظهر تام خداوند، خلیفة الهی، نایبان امام، محل نزول وحی و الهام الهی معرفی شدهاند. (گنابادی، 1380: 71؛ ثانی، 1346: 169؛ علیشاه، 1381: 14) عباسعلی کیوان قزوینی، که از مشایخ فرقه گنابادیه بود و از طرف چندین قطب اجازه ارشاد داشت که بعداً از این فرقه جدا گردید؛ پیرامون ادعای علم به غیب اقطاب چنین میگوید:آنها به ادعای خودشان به هرکه اجازه امور دینیه دهند باید به حکم نازله غیبیه و نمودار الهی باشد، نه به میل خودشان، مانند مناصب دنیویه.
و حکم خدا منزه است از اشتباه در موضوع و انکشاف خلاف ... اما تصدیق مرید، قطبیت را، و قبول مجاز اجازه را از مجیز قابل اشتباه هست و انکار مرید قطب را پس از تصدیقش ممکن است و منطقی است؛ زیرا مرید مدعی علم به غیب و کشف ملکوتی نیست و تصدیقش قطب را از امور عادیه است و قابل کشف خلاف است. اما مراد که مدعی استغنا و محتاجٌالیه بودن است نمیتواند بگوید من اشتباه کردم. (کیوان قزوینی، 1386: 107 و 108)
حال این اشکال پیش میآید که چگونه اقطاب گنابادیه به کیوان قزوینی، اجازه ارشاد داده و او را به درجه شیخیت رسانیدهاند و کیوان از دست چندین قطب اجازه دریافت کرده و در نهایت، از دایره ارادت خارج گشته و به نقد طریقت صوفیان بهویژه، سلسله گنابادیه پرداخته است. آیا این اجازات نشان نمیدهد که تمام مدعیات اقطاب و مشایخ گنابادی، فاقد اعتبار و ارزش معرفتی است؟
دیدگاه فقهای شیعه و چند فتوا
بسیاری از علمای شیعه، از متقدمان و متأخران، فرقههای صوفیه را مذمت کرده و روش آنها را بدعت شمردهاند و بر ردشان کتابها نگاشتهاند. از آن جملهاند علی بن بابویه، شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طوسی، علامه حلی و ... . شیخ بهائی در کشکول از حضرت رسول(ص) روایت کرده که فرمود: قیامت، قیام نخواهد نمود بر امت من تا که بیرون آیند طایفهای از امت من که آنها را صوفی گویند، نیستند از امت من، حلقه زنند از برای ذکر سرهای خود را، و بلند سازند به ذکر صداهای خود را، گمان کنند که آنها بر طریقه ابراهیماند.
بلکه آنها گمراهترند از کفار و هستند از اهل نار، از برای آنها نعرههاست، مثل نعرههای خرها، قولشان قول فجار است و عملشان عمل جهال و آنها نزاعکنندگان با علمایند، از برای ایشان نباشد ایمان، و به اعمال خود عُجب کنند و حال آنکه نباشد از برای ایشان از عمل خود غیر از تعب.
ملامحسن فیض کاشانی، عارف وارسته، در کتاب وافی و کتاب بشارة الشیعه، به مذمت صوفیه پرداخته و بدعتهای آنها مانند غنا و سماع و حرکات خاصه و دعاوی گمراه کننده را افشا میکند.در مورد صوفیه و مناسک و مرام آنان پرسشهای فراوانی از فقها و مراجع معاصر شده که پاسخ آنها نشاندهنده دیدگاه منفی این بزرگان نسبت به فرقههای صوفیه است که در اینجا به پارهای از این سؤالات و پاسخها اشاره میشود:
شرکت کردن در مجالس صوفیه و انجام اعمال و گفتن اذکار آنان و حضور در خانقاه آنها چه صورتی دارد؟ حضرت آیتالله العظمی خامنهای در پاسخ میفرماید:جایز نیست و کسانی که اوامر و نواهی قرآن کریم را قبول داشته و به امامت ائمه(ع) معتقدند چه بهتر است که اسم جداگانه را که لازم نیست، بلکه مضر است کنار گذاشته و در جماعت عظیم ملت بزرگ و مسلمان خود منسلک باشند.
ایجاد مکتبها و مرامهای انحرافی یکی از اهداف شوم قدرتهای استکباری بوده است؛ در طی سالهای اخیر فرقههای مختلف صوفیه در حال فعالیت گستردهتری گردیده و مراکزی را به عنوان پایگاههای خود بنا میسازند. مستدعی است نظر خود را درباره صوفیه و مشارکت و ایجاد بناها و مراکز تبلیغی آنان و شرکت در محافل آنها بیان فرمایید.
حضرت آیتالله العظمی مکارم شیرازی میفرماید: تمام فرق صوفیه دارای انحرافاتی هستند و شرکت در فعالیتهای آنان و کمک به اهدافشان جایز نیست. تمام فرق صوفیه و از جمله فرقه ذهبیه احمدیه دارای انحرافاتی هستند و خوشبختانه بعد از انقلاب اسلامی بسیاری از مراکز آنان تعطیل شد. مسئولین محترم دزفول هم نباید اجازه تأسیس یا تعمیر خانقاه تحت هر اسم و عنوانی به آنها بدهند. همیشه موفق باشید.
حضرت آیتالله العظمی سیستانی در پاسخ به این پرسش فرموده است: اجتناب از حضور در مجامع آنان و دور کردن مردم از آنها لازم است. مرحوم حضرت آیتالله العظمی تبریزی چنین فتوا داده است که: هر مسلمانی که بر خلاف آنچه علمای شیعه در رسالههای عملیه فرمودند عمل کند، باطل است و ترویج و اعانت و شرکت در مجالسی که بر خلاف آنچه علمای شیعه فرمودند تشکیل شود، مشروعیت ندارد.
مرحوم حضرت آیتالله العظمی فاضل لنکرانی نیز فرموده است: معبد مسلمانان مسجد است و رفتن به خانقاه اگر برای این باشد که گمان کند آنجا خصوصیت و شرافتی بر سایر امکنه دارد صحیح نیست، بلکه اگر به این عنوان بروند که آنجا شرعاً پایگاه ذکر و مدح و منقبت است حرام میباشد. لذا بر عموم مسلمانان است که برای امور عبادی، مذهبی و اعیاد موالید ائمه(ع) در مساجد اجتماع کنند که «إِنَّما یَعْمُرُ مَساجدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ باللَّهِ» و شما هم در مقابله با این حرکت طبق شرایط و مراحل امربهمعروف و نهیازمنکر عمل کنید.
چند ماهی است که ضمن تکالیف دینی، شبهای جمعه برای دعا و انابه به درگاه خدا در خانقاه شرکت میکنم. چون مشاهده کردم به جز قرائت قرآن و دعا و ثنا و یک ذکری هم برای مولا، چیز دیگری در آنجا انجام نمیدهند حالا رفتن من به آنجا ثواب دارد یا نه؟ مرحوم حضرت آیتالله العظمی سید محمد رضا گلپایگانی در پاسخ فرمود: واضح است که معبد مسلمانان مسجد است و رفتن به خانقاه اگر برای این باشد که گمان کنید آنجا خصوصیت و شرافتی بر سایر امکنه دارد، بدعت و حرام است.
و به علاوه، این تشکیلات، موجب تفرقه مسلمین و اختلاف و ضعف آنها میشود و ذکرهایی که در آنجا خوانده میشود اگر مدرک و سند معتبری نداشته باشد، خواندنش به قصد ورود جایز نیست و اگر اعتبار آن هم با عقاید حقه موافق نباشد، خواندنش مطلقاً حرام است. شما در وظایف خود به رسالههای عملیه و در اذکار و ادعیه به کتب دعا مانند مفاتیحالجنان رجوع کنید.
رفتن به خانقاه دراویش جهت استماع مرثیه و سوگواری ائمه(ع) و اقامه فاتحه مردانه و زنانه با وجود مساجد و شرکت نمودن در اجتماع آنان به عنوان اعیاد و غیره و منبر رفتن در آنجا جهت ختم فواتح و کمک به ساختمان خانقاه جایز است یا نه؟ مرحوم حضرت آیتالله العظمی سید محمد رضا گلپایگانی در پاسخ فرموده است:امور مذکوره ترویج باطل است و جایز نیست. اعاذنا الله من فتن آخر الزمان.
حضرت آیتالله العظمی صافی گلپایگانی میفرماید: اسلام شمرده نشوند، در مجموع منحرفاند و عقاید خاصهای که دارند غیراسلامی است؛ بنابراین مشارکت در ایجاد بناها و مراکز تبلیغی آنها و شرکت در محافل آنها خلاف شرع و حرام است. چون روش گروه مذکور برخلاف روش رسول اکرم(ص) و ائمه هدی است و در اسلام محلی به نام خانقاه وجود ندارد. این روش، انحراف از طریقه متشرعه که متلقاة از ائمه هدی است و موجب اضلال میباشد، مباشرت در ساختن خانقاه و کمک مالی برای ساختن آن و همکاری با این گروه و موافقت با ساختن آن به هر شکلی حرام است. خداوند مؤمنین را از فتن مُضله محفوظ بدارد. والله العالم.
عدهای در پرسشهایی از آیتالله العظمی بهجت پرسیدهاند: مستدعی است به این چند سؤال، جواب مرقوم فرمایید: الف) حکم شرعی ساختن خانقاه و تجدید بناء آن چیست؟ ب) حکم کمک کردن در جهت ساخت خانقاه و برپایی مراسم در آن و هرگونه کمک کردن و تقویت این فرقههای دراویش، چیست؟ ج) حکم شرکت کردن در مراسم و حضور در خانقاه، چیست؟ د) آیا فرقی بین فِرق دراویش مثل ذهبیه، سلفیه، خاکسار و ... هست؟
حضرت آیتالله العظمی بهجت در پاسخ میفرماید: هرچه سبب تفرقه در بین مسلمانها باشد جایز نیست و آنچه در اسلام معروف است، همان مساجد و حسینیهها و امثال آنهاست و هر عنوانی که سبب تشکیل حزب و گروهی شود که مولد فرقهای از هفتادودو فرقه شود باطل است و تأسیس و ترویج آن جایز نیست. والله العالم.
نتیجه
بررسی منشأ و تاریخ فرق مختلف صوفیه نشان میدهد این فرق دارای آسیبهای مشترکی هستند که نُه مورد آن ارزیابی و بررسی شد، ضمن اینکه برخی شبهات که در حمایت و پشتیبانی فرق صوفیه مطرح شده است پاسخ گفته شد و با بررسی و تحلیل فرقه ذهبیه و نقدهای وارد آمده به این فرقه که بسیاری از دانشمندان نیز بدان پرداختهاند و نیز فرقه نعمتاللهیه گنابادیه که با اعتقادات و گزارهها و آموزههای انحرافی و دور از منابع اصیل اسلامی و بدعتگذاریهای آشکار همراه است آسیبهای جدی این فرقهها مطرح و با تطبیق آنها با دیدگاه فقهای شیعه به ضالّه و انحرافی بدون آنها صحّه گزارده شد.
منابع و مأخذ
1. قرآن کریم.
2. بخاری، اسماعیل بن محمد مستملی، 1387، شرح التعّرف لمذهب التصوّف، تهران، اساطیر.
3. تابنده، سلطان حسین، 1378، رساله رفع شبهات، تهران، حقیقت.
4. 1384، نابغه علم وعرفان، تهران، حقیقت.
5. ثانی، نورعلیشاه، 1346، صالحیه، تهران، دانشگاه تهران.
6. حداد عادل، غلامعلی (زیر نظر)، 1362، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنگاه ترجمه و نشر.
7. خاوری، اسدالله، 1383، ذهبیه، تهران، دانشگاه تهران.
8. شبستری، محمود بن عبدالکریم 1361، شرح گلشن راز، تهران، کتابخانه طهوری.
9. شوشتری، قاضی نورالله، 1365، مجالس المؤمنین، تهران، اسلامیه.
10. علیشاه، صالح، 1381، نامههای صالح، تهران، حقیقت.
11. عمادی، مهدی، 1384، حسن بصری، چهره جنجالی تصوف، تهران، سنائی.
12. غنی، قاسم، 1366، بحث در آثار و افکار و احوال حافظ، تهران، زوار.
13. قشیری، عبدالکریم بن هوازن، بیتا، رسالة قشیریه، بیروت، دار الکتب العربی.
14. کلینی، محمد بن یعقوب، 1381، الاصول الکافی، تهران، مکتبة الصدوق.
15. کیوان قزوینی، عباسعلی، 1386، راز گشا، تهران، راه نیکان.
16. گنابادی، ملاسلطان محمد، 1380، ولایتنامه، تهران، حقیقت.
17. مؤذن خراسانی، محمد علی، 1381، تحفه عباسی، تهران، انستک.
18. مجلسی، محمد باقر، 1403، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
19. 1385، رساله اعتقادات، ترجمه علیاکبر مهدیپور، قم، رسالت.
20. مجلسی، محمد تقی ، 1365، رساله تشویقالسالکین، تهران، نور فاطمه.
21. مدرسی چهاردهی، نورالدین، بیتا، سلسلههای صوفیه ایران، تهران، علمی فرهنگی.
22. نفیسی، سعید، 1343، سرچشمه تصوّف درایران، تهران، فروغی.
23. هجویری، علی بن عثمان، 1336، کشف المحجوب، تهران، امیرکبیر.
24. واحدی، سید تقی، 1387، درکوی صوفیان، تهران، نخل دانش.
عبدالحسین خسروپناه/ دانشیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
منبع: فصلنامه پژوهشی در اخلاق شماره6