کم کم خزان هزاررنگ رخت بر می بندد و عازم سفر می شود
چه زیباست که سفرش را در شبی سیاه و طولانی آغاز می کند و در سپیده دم، به وقت میلاد خورشید، فرارسیدن موسم گرما و زیبایی و خاتمه اوقات پاییزی ما را نوید می دهد...
قرمزی و طراوت انار شب یلدا، تقدیمتان باد
بـازم با گریه خوابم برد بـازم خواب تــــو را دیدم
دوباره....
چقدر غمگینم و تنـــها چقدر می خوام که باز بـارون بباره
بزن بــارون ببار آروم بروی پلکای خسته ام
بزن بــارون تو می دونی هنوزم یاد اون هستم