ارتباط با ارواح ! (مدیوم ؟!)
درود بر همگی نظرتون راجع به وجود ارواح، دیدن ناخواسته اشون ، ارتباط برقرار کردن باهاشون ، شنیدن صداهایی غیر طبیعی و .... فرو رفتن به حالتی که انگار اتفاقاتی رو می بینی که هنوز نیفتاده یا قبلا افتاده و تو توی اون زمان نبودی (در کل خارج شدن از زمان حال ) چیه ؟ اگر کسی اطلاعاتی در این مورد داره یا منبع خاصی رو می شناسه که می تونه در این رابطه بهم کمک تا جواب سوالام رو بگیرم ممنون می شم نظر بده
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
پاسخ به:ارتباط با ارواح ! (مدیوم ؟!)
جهان هلوگرافیک من قبلا خوندمش, کتاب جالبیه, و تا حد زیادی مستند
دوستان اگه چیز جالبی دارید ذکر کنید.مرسی
سلام و تشکر
از نظر من هر کسی قدرت ارتباط با عالم ارواح رو نداره و بهتر زباد وارد مسائل ارواح نشیم حقیقتا هنوز از عالم زمین خبری نداریم
پس بهتر به این عالم فعلا رسیدگی کنیم
اول همين دنيا رو كشف كنيم بعد بريم سراغ دنياي ارواح!
تنها امید خلق جهان یابن فاطمه ای منتهای آرزوی اولیاء بیا
بالا گرفته ایم برایت دو دست را ای مرد مستجاب قنوت و دعا بیا
برای ظهورش صلوات........ اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
من خودم زیاد به این چیزا اعتقاد ندارم. اما راستش زمان سربازی یکی از بچه ها گفت بچه ها بیاید روح احضار کنیم! یه چیزایی شنیده بودم از این کارا که رو مقوا یه چیزی مینویسی و انگشت رو میزاری رو نلبکی و با حروف باهات حرف میزنه. حالا ورد رو خوند و روح اومد. با نلبکی میرفت رو حروف و با ما حرف میزد! و من کماکان فکر میکردم دارن بچه ها مسخره بازی در میارن. ولی بچه ها از یه جا به بعد دیگه جدی شد! مثلاً طرف تو ذهنش یه عددی میگفت به روح میگفتیم خب بگو چی تو ذهنشه و میگفت!!! بعد میگفت مثلاً من از اجداد فلانی (یکی از بچه های حاضر در جمعمون) هستم! با حروف بهمون میفهموند کدوممون! و نشونه های درست هم میداد! نمیخوام بگم واقعیت داشت و من از اونجا به روح اعتقاد پیدا کردم، ولی خب بچه ها واقعاً روحِ افکار ما رو میخوند! یادمه انگیزه اصلی ما از این احضار روح دونستن یه تاریخ بود وقتی ازش پرسیدیم چند شنبه این اتفاق میوفته؟ عدد 4 رو نشون داد. ما همه گفتیم خب چهارشنبه منظورشه. بعد اون داستان تموم شد و کلی اتفاق افتاد و چهارشنبه هم هیچ خبری نشد و اون قضیه تموم شد. موقعی که اون اتفاق افتاد (همون که ازش روزش رو پرسیدیم) هیچ کدممون هم اصلاً حواسمون به اون جلسه احضار روح نبود. یهو یکی از بچه ها گفت بچه ها راستی امروز چندمه؟ تاریخ اون روز 4 ام بود! همون چهاری که نشونمون داد!
راستش من هم زیاد دنبال این داستانا نیستم اما واقعا حسش می کنم و می بینم البته مامانم فکر می کنم انرژی خیلی قوی تری داره چون اون به شکل یه آدم واقعی می بینشون ترسی ازشون ندارم ( از آدما بی آزار ترن ) اما دوست دارم بیشتر در موردشون بدونم به خصوص که مامانم گه گاهی یه حالت هایی بهش دست می ده اول تپش قلب و بعد تنگی نفس و علایم دیگه و برای تقریبا یک دقیقه واقعا توی این عالم نیست بعد از یک دقیقه هم چنان حالتی پیدا می کنه که انگار یک شبانه روز داشته به سختی کار می کرده و الان دیگه براش رمقی نمونده ! اما متاسفانه هیچ چیز یادش نمی مونه که چی دیده یا با کجا بوده فقط می تونه درک کنه که توی زمان حال نبوده حتی قبل از رفتن داییم هم همین حالت رو پیدا کرد اما وقتی اون اتفاق برای داییم افتاد یادش افتاد که چند روز پیش که حالش بد شده بود همین صحنه ها رو دیده !
قدر لحظات رو باید دانست
اثبات وجود روح حال اگر کسی بپرسد که از چه راهی میتوان وجود روح را اثبات کرد، جواب این است که صرف نظر از تعبد، اثبات وجود روح از سه راه است: 1) راه عقلی که همان راه فلسفی برای اثبات وجود و تجرد روح است. میدانید که فیلسوفان الهی در این زمینه بحثهای بسیار گستردهای را مطرح کرده اند بیش از ده برهان فلسفی برای اثبات روح و تجرد آن اقامه شده است که به عنوان نمونه میتوان از برهان درک کلیات، امتناع انطباع کبیر در صغیر، رؤیاهای صادقه، انحصار ارواح و خوابهای مغناطیسی نام برد. اینکه آیا این مباحث و براهین آن بسیار متقن و قابل استنادند. اگر بخواهیم مباحث فلسفی وجود و تجرد روح را بیان کنیم، خود به گفتاری مستقل و گسترده نیازمند است لذا از توضیح آن صرف نظر میکنیم و علاقمندان را به کتب فلسفی مربوط ارجاع میدهیم.(1) 2) راه دیگری برای اثبات وجود روح، تجربة درونی یا شهودی است؛ یعنی اینکه اگر انسان تلاش کند،"خود" را "مییابد". فرق است بین اینکه مثلاً ما بدانیم پدیدهای به نام ترس، محب یا عشق در روان انسان وجود دارد با اینکه عشق، محبت، ترس و... را تجربه کنیم و آن را "بیابیم". "دانستن" اینکه اینها وجود دارند، علم حصولی است اما "یافتن" آنها علم حضوری است. ما به وسیله علم حصولی هم اثبات میکنیم که پدیدههای از قبیل عشق و ترس و ... وجود دارد اما با این تفاوت که اولاً، اغلب از راه آثار به آنها پی میبریم؛ مثلاً از کیفیت رفتار مجنون با لیلی یا خسرو با شیرین میتوان فهمیدکه "عشق" وجود دارد ثانیاً، پس از اثبات، تنها صورت آن پدیده در ما وجود دارد، نه واقعیت آن، اما در علم حضوری واقعیت آن در پیش ما حاضر است؛ به تعبیر دیگر،وجود عشق را "مییابیم"، نه اینکه فقط از وجود آن آگاه باشیم . کسی که تجربه درونی را یکی از راههای شناخت میداند، مدعی است که روح و خواص روح را میشود "یافت"، نه تنها از راه استدلال میتوان پی برد، بلکه از آنجا که همه ما این شهود را داریم، میتوان آن را بیابیم. بلکه این "شهود" در همه قوی نیست، اما با تلاش و جدیت میتوان این "شهوت" را قوی کرد و خود را به مرحله آگاهی رساند، ولی آگاهی کامل به روح، فقط از طریق سیر و سلوک عرفانی ممکن است. کسانی که با همت و جدیت و تلاش، مراحل سیر و سلوک را طی کرده اند، توانستهاند به مرحله "شهود" حقیقت روح برسند و این شهود خود آثاری داشته است که جای اشاره به آنها نیست، ولی همین قدر بدانید که درک آن مرحله، بسیار مسرت انگیز و زمینه ای برای ایجاد معرفت به مراحل عالی توحید است، زیرا "من عرف نفسه فقد عرفه ربه"(1) (خودشناسی مقدمه خداشناسی است.) شهود حقیقت نفس، موجب شهود خداوند است. بهرحال، رسیدن به آن مرحله بسیار ارزشمند است و جا دارد که انسان سالها زحمت بکشند و مراحل سیر و سلوک عرفانی را طی کند تا اینکه حقیقت برای او کشف شود و آن را دریابد، ولی مرتبه ضعیف شهود در همه آدمیان وجود دارد که با دقت، همت و تمرکز میتوان آن را درک کرد. برهان هوای طلق یکی از استدلالهای ابو علی سینا در کتاب "شفا" برای اثبات روح و تجرد آن برهان "هوای طلق" است. حاصل گفتة او چنین است: اگر انسان در محیطی باشد که اشیاء خارجی توجه او را جلب نکند و موقعیت بدن وی هم به گونهای نباشد که موجب توجه به بدن شود؛ یعنی گرسنگی، تشنگی، سرما، گرما و درد او را رنج ندهد و هوا نیز کاملاً آرام باشد به گونهای که وزش باد هم توجه او را جلب نکند، در چنین موقعیتی که به هیچ امر خارجی توجه ندارد، نفس خود را مییابد در حالی که هیچ یک از اندامهای بدن را نمییابد و این دلیل بر آن است که نفس، غیر از بدن مادی است زیرا اگر یکی بودند با هم درک میشدند یا هیچ یک درک نمیشدند. درک شدن یکی و درک نشدن دیگری، نشانة تغایر این دو است. فرض این است که نوری نیست که بتابد و چشم آن را ببیند، اصلاً چشم بسته است. گوش هم صدایی را درک نمیکند و سایر حواس هم درک ندارند، هوا نیز آنقدر متعادل است که انسان احساس سرما و گرما نمیکند، در چنین حالتی که هیچ حسی کار نمیکند، آدمی خودش را درک میکند و "مییابد" که "خودش" هست. درک میکند که امیدی دارد، عشقی دارد، ترسی دارد، نگرانی دارد، آرامشی دارد و ... اینها را در خود مییابد و میبیند که هست پس معلوم میشود که "خود انسان" غیر از چیزی است که حواس آن را درک میکند. اگر "خود انسان" همین بدن بود، درک آن فقط با دیدن یا لمس کردن ممکن بود، اما در شرایطی که هیچ حسی کار نمیکند، نه چشم میبیند، نه گوش میشنود و نه ... در عین حال "خود" را مییابد، این نشان میدهد که حقیقت انسان که همان "روح" است، چیزی است که با حس درک نمیشود. حس، فقط بدن را درک میکند و بدن غیر از آن حقیقت است. حال ممکن است کسی از این استدلال به عنوان برهانی استفاده کند بر اینکه آنچه را "مییابیم" با چیزی که آن را نمییابیم متفاوت است، زیرا چیزی را که "مییابیم" غیر مادی است و شناخت ما به مادیات فقط از طریق علم حصولی صورت میگیرد نه علم حضوری. ولی عمدة سخن این است که آدمی در چنین وضعیتی حالت ادراک شهودی را (هر چند به صورت ضعیف) تجربه میکند و به وجود روح خویش پی میبرد و مییابد که روح غیر از بدن است . بالاتر از این، کسانی که مراتب سیر و سلوک عرفانی را طی کنند، بدن برای آنها حکم لباسی را پیدا میکند که میتوانند آن را خلع کنند؛ یعنی "خود" را از بدن خارج کنند و جدایی "بدن" ار "خود" را مشاهده کنند، در حالی که "خود" اراده و فعالیت دارند، بدن را که جدای از "خود" است نظاره میکنند. این حالت را "مرگ اختیاری" مینامند. اگر وجود چنین حالتی را ولو برای یک نفر(که طبق نقلهای مطمئن اتفاق افتاده است) ممکن دانستیم جای هیچ گونه شک و شبهای باقی نخواهد گذارد. فکر میکنم منطقی باشه
پس باور کنیم که وجود دارد
این موضوع غیرقابل انکاره
امامن یه سئوالی دارم وقتی می خوابیم میگن روح ازبدن خارج میشه پس بدن چطورکارمیکنه؟ واگربدن کارمیکنه معنی خواب وپروازروح اون چیست؟
مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه