0

سبک زندگی ومذهب

 
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

سبک زندگی ومذهب

«و الله قسم که خدای علی او را از من بیشتر دوست دارد.»

جایگاه امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) نزد رسول گرامی اسلام (صلوات الله علیه و آله) بسی والا و شاید غیر قابل وصف باشد. جدای از مقام امامت و ولایت ایشان پیامبر علاقه بسیار شدیدی به امیرالمؤمنین داشتند و بارها این علاقه را اظهار می‌کردند.
 

1250_religion.jpg

روزی در مسجد نشسته بودند که متوجه شدند حضرت علی (علیه‌السلام) داخل مسجد می‌شوند. بی درنگ به استقبال ایشان رفتند و حضرت را سخت در آغوش گرفتند. این اظهار علاقه آن قدر شدید بود که سؤال حاضران را برانگیخت. پیامبر در پاسخ فرمودند: «و الله قسم که خدای علی او را از من بیشتر دوست دارد.»
سپس در وصف مقام ایشان فرمودند: «خداوند نسل همه انبیاء را از نسل خودشان قرار داد اما نسل مرا از نسل دختر و دامادم قرار داد.»

در روایت است که پیامبر خدا در دعایشان خدا را به علی (علیه‌السلام) قسم می‌دادند. وقتی علت این امر را جویا شدند پیامبر فرمودند: نظر کردم تا ببینم عزیزترین بنده خدا نزد خدا کیست؟ دیدم کسی محبوب‌تر از علی نیست. پس خدا را به علی قسم دادم تا دعایم مستجاب شود.

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

دوشنبه 27 آبان 1392  6:54 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به:سبک زندگی ومذهب

برنامه سبک زندگی به روایت امام علی(ع)

برنامه سبک زندگی به روایت امام علی(ع)

سبک زندگی به یک نوع هویت اجتماعی ختم می‌شود، پدیدارشناسان فرهنگی تأکید می‌کنند که سبک زندگی برای افراد پرستیژ می‌سازد؛ یعنی فرد کلاس هویتی خود را با نوع ارتباطات، نوع شغل، سبد مصرفی و سایر ظواهر انتخابی خود، معرفی می‌کند.

از سوی دیگر فرد بر اساس سبک زندگی (یعنی چیزی که می‌خورد و می‌پوشد، جایی که زندگی می‌کند، ماشینی که سوار می‌شود و کسانی که حشر و نشر دارد و...) آرام آرام به رفتارهایی عادت می‌کند و از درون شکل می‌گیرد. این موضوع باعث می‌شود که نظام ارزشی خاصی نیز برایش درونی شود.

تجزیه و تحلیل ما هم از شخصیت و هویت دیگران تا اندازه‌ای به همین ظواهر وابسته است، برای قضاوت درباره یک فرد معمولا اگر پاسخ این سوال‌ها را بدانیم برچسبی نسبتا مطمئن بر او می‌زنیم: «چه کاره‌ای؟ چقدر درآمد داری؟ ماشین و وسایل زندگی‌ات چگونه است؟ کدام محله زندگی می‌کنی؟ محل آمد و شد تو بیشتر کجا است؟ باشگاه؟ هیئت؟ کدام رستوان‌ها؟ و...»

به این ترتیب موضع‌گیری‌ها، رفتارها و قضاوت‌های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی دیگران برای ما پیش‌بینی‌پذیر خواهد شد؛ از کوزه همان برون تراود که در اوست.

آن‌گاه در سطح کلان اجتماعی سبک زندگی هم‌گرایی و واگرایی‌ پدید می‌آورد. کسانی که سال‌ها مانند هم زیسته‌اند، آرام آرام مانند هم فکر می‌کنند و حساسیت‌ها و علاقه‌هایی مشترک خواهند داشت، این همگرایی از پیش تعریف نشده، به موضع‌گیری‌ها و قضاوت‌های اجتماعی فرهنگی و اخلاقی یکسان خواهد رسید و یک قطب هم‌نوا یا قدرت اجتماعی پنهان تشکیل خواهد داد.

 

سبک زندگی در جوامع ما تحت چه عواملی قرار دارد؟ چگونه شکل می‌گیرد؟ و چه دست‌های هدایتگر پنهانی آن را مدیریت می‌کند؟

بی‌گمان اقشار پیشتاز جامعه مانند عالمان،‌ اساتید برجسته دانشگاه، حاکمان و بزرگان معمولاً در شکل‌دهی به سبک زندگی بسیار مؤثرند. جوانان نیز دو قشر پرنفوذ هنرمندان و ورزشکاران را الگو می‌بینند و از صورت رفتار آنان سرمشق می‌گیرند. البته میزان دریافت و ضریب تأثیرگذاری هر یک از این گروه‌ها متفاوت است. همچنین در یک مقیاس وسیع‌تر سبک زندگی توده جامعه ما تحت تاثیر نفوذ خزنده رسانه‌ها و فرهنگ غرب است.

در دنیای مدرن، رسانه‌ها نسبت فراوانی با زندگی پیدا کرده‌اند. آمارها نشان می‌دهد که تقریباً در همه دنیا پس از «خواب» و «کار برای تأمین معاش» استفاده از رسانه‌ها سومین کاری است که بشر انجام می‌دهد و مصرف رسانه‌ای از محوری‌ترین عناصر زندگی شده است.

البته باید بدانیم که اگر به یک مسلمان متدین پرده آخر زندگی غربی نمایش داده شود از آن سخت متنفر می‌شود و هرگز آن را نمی‌پذیرد، اما به صورت تدریجی و خزنده عناصر سبک زندگی فرنگی یک به یک و قدم به قدم از طریق ماهواره، اینترنت، تلویزیون، کتاب، مدل لباس، معماری، مصرف و... وارد می‌شود و حساسیت یا مقاومتی بر نمی‌انگیزد! تن دادن به الگوی زندگی غربی در واقع تن زدن از شریعت اسلامی است، این اتفاق به سهولت و تا حدی بدون حساسیت در جامعه ما در حال صورت گرفتن است، یکی از ریشه‌های آن نا آشنایی با الگوی زندگی اسلامی است.

 

رسول خدا(ص)‏ نیز فرمودند: «أُفٍّ لِکُلِّ مُسْلِمٍ لایَجْعَلُ فِی‏ کُلِ‏ جُمْعَةٍ یَوْماً یَتَفَقَّهُ فِیهِ أَمْرَ دِینِهِ وَیَسْأَلُ عَنْ دِینِهِ»، وای بر مسلمانی که در هر هفته (دست کم) یک روز را برای فهم امور دینی و پرسش از آن نکوشد.

از سفارش‌های امیر مؤمنان علی(ع) به فرزندش امام حسن(ع): «یَا بُنَیَّ، لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثُ سَاعَاتٍ: سَاعَةٌ یُنَاجِی فِیهَا رَبَّهُ، وَ سَاعَةٌ یُحَاسِبُ فِیهَا نَفْسَهُ، وَ سَاعَةٌ یَخْلُو فِیهَا بَیْنَ نَفْسِهِ وَ لَذَّتِهَا فِیمَا یَحِلُّ وَ یَجْمُلُ، وَ لَیْسَ‏ لِلْمُؤْمِنِ‏ بُدٌّ مِنْ أَنْ یَکُونَ شَاخِصاً فِی ثَلَاثٍ: مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ، أَوْ خُطْوَةٍ لِمَعَادٍ، أَوْ لَذَّةٍ فِی غَیْرِ مُحَرَّمٍ»

فرزندم! مؤمن در فعالیت‌های خود باید سه زمان را قرار دهد؛ زمانی که در آن با خدا مناجات کند،‌ زمانی که در آن به حساب‌کشی از نفس پردازد و زمانی که آن را برای لذت‌های حلال و آراستگی خود خالی سازد. و مؤمن را گریزی نیست که در سه کار حضور داشته باشد؛ اصلاح امور معاش، گام‌ برداشتن برای آخرت یا لذت‌های حلال.

امام خمینی(ره) نیز در تنظیم برنامه عبادی چنین فرموده‌اند: «و آنچه باعث حضور قلب شود دو امر است: یکی فراغت وقت و قلب، و دیگر فهماندن به قلب اهمیت عبادت را؛ و مقصود از فراغت وقت آن است که انسان در هر شبانه روزی برای عبادت خود وقتی را معین کند که در آن وقت خود را موظف بداند فقط به عبادت، و اشتغال دیگری را برای خود در آن وقت قرار ندهد. انسان اگر بفهمد که عبادت یکی از امور مهمه‏ای است که از کارهای دیگر اهمیتش بیشتر بلکه طرف نسبت با آنها نیست، البته اوقات آن را حفظ می‏کند و برای آن وقتی‏ موظف می‏کند. و ما پس از این به قدر مقدور شمه‏ای از آن را بیان می‏کنیم.

در هر حال، انسان متعبد باید اوقات عبادتش موظف باشد. البته اوقات نماز را، که مهم‌ترین عبادات است، باید حفظ کند و آنها را در اوقات فضیلت به جا آورد، و در آن اوقات برای خود شغل دیگری قرار ندهد. و همان طور که برای کسب مال و منال و برای مباحثه و مطالعه، وقت موظف قرار می‏دهد، برای این عبادات نیز قرار دهد که در آن وقت فارغ از امور دیگر باشد تا حضور قلب، که مغز و لبّ عبادات است، برای او میسور باشد.

منبع:rayatolhoda68

 

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

دوشنبه 27 آبان 1392  6:55 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به:سبک زندگی ومذهب


سبک زندگی در بیان امام حسین علیه السلام

نویسنده: ابراهیم اخوی

 
در محضر خورشید سوم
 
 
 

تأملی بر چند سخن امام حسین علیه السلام

مهارت ارتباط

در آموزش مهارت‌های زندگی، توجه ویژه‌ای به مهارت ارتباط مؤثر شده است. ارتباط، یکی از اساسی‌ترین نیازهای انسانی است که زندگی منهای اجتماع، برای او بی‌معناست. مهارت ارتباط به افراد می‌آموزد که چگونه و با چه روش‌هایی به یک ارتباط موفق دست یابند؛ ارتباطی که بتوان با آن به اهداف موردنظر رسید. افراد نیز در روان‌شناسی از نظر سطح ارتباط، در دسته‌بندی‌های گوناگون جای می‌گیرند. در سخنی از امام حسین علیه السلام ، به نکته‌ای برمی‌خوریم که سطحی فراتر از آنچه را بشر امروزی به آن دست یافته، مطرح می‌کند. ایشان ماهرترین فرد در مهارت ارتباط را چنین معرفی می‌کنند: «إنّ أوْصَلَ النّاسِ مَن وَصَلَ مَن قَطَعَهُ؛ قوی‌ترین فرد در ایجاد ارتباط کسی است که با کسی که از او بریده رابطه برقرار کند.»1 چنین نگرشی، سطح انتظار از ارتباط کارآمد را به حدی بالا می‌برد که در جامعه اسلامی، یک فرد، به ایجاد ارتباطات گسسته شده بیندیشد. طبیعی است که این پیوند، دشوارتر از دیگر شاخه‌های ارتباط است.

هوش معنوی

دسته‌بندی‌های گوناگونی از هوش شده است،‌ همچنان‌که تعریف‌های متفاوتی از این موهبت خداوندی وجود دارد. به تعبیری برآیند هوش، توان بهره‌مندی از آن برای رسیدن به شکوفایی و کام‌یابی است. در نگاه امام حسین علیه السلام ، فرد مؤمن برای رسیدن به خداوند، از ابزارهای گوناگون کمک می‌گیرد. او برای تقرب به خدا، از شناخت خود شروع می‌کند و برای شناخت خود، ملاک دارد نه احساس. معیارهای فرد با ایمان، قوانین محکم و روشنی است که از پروردگارش به او رسیده است. فرد با ایمان، خود را تنها نمی‌‌بیند و دست خالی هم نیست. این سخن حضرت اباعبدالله گویای جان کلام ماست:
إنّ المؤمنَ اتّخَذَ اللّه َ عِصْمتَهُ و قولَهُ مِرآتَهُ؛ فمَرّةً یَنظُرُ فی نَعْتِ المؤمنینَ و تارةً یَنظُرُ فی وَصفِ المُتَجَبّرینَ، فهُو مِنهُ فی لَطائفَ و مِن نفسِهِ فی تَعارُفٍ و مِن فِطْنَتِهِ فی یقینٍ و مِن قُدْسِهِ علی تَمکینٍ.2
به راستی مؤمن، خدا را نگه‌دار خود [از گزندها و گناهان] و گفتار او (قرآن) را آینه خود گرفته است؛ گاهی [در این آینه] به اوصاف مؤمنان می‌نگرد و گاهی به اوصاف گردن‌کشان می‌نگرد و در آن، نکته‌ها می‌بیند و خود را شناسایی می‌کند و به هوشیاری خود یقین می‌کند و به پاکی خود اطمینان می‌یابد.

دانش و تجربه

برای رسیدن به اهداف، دانش و تجربه، دو بال پروازند. نه دانش تنها می‌تواند ما را به مقصد برساند و نه آن قدر فرصت داریم که با شیوه آزمون و خطا به آنچه می‌خواهیم برسیم. فردی که تنها به دانش خود بسنده کند و از دنیای واقعی خود خبری نداشته باشد، گرفتار بیماری «زندگی ذهنی» می‌شود و کسی که دانشمندان و یافته‌های آنها را نپذیرد و تنها به تجربه خود تکیه کند، گرفتار «خودشیفتگی» می‌شود. در جهان امروزی نیز تأکید زیادی بر خروجی‌ دانش شده و طراحی‌های علمی و برنامه‌ریزی‌های آموزشی، به استفاده از دانش روی آورده‌اند. روایت امام حسین علیه السلام در این‌ باره خواندنی است: «العِلمُ لِقاحُ المَعرفةِ و طُولُ التّجارِبِ زِیادَةٌ فی العَقلِ؛ دانش، بارورکننده شناخت است و تجربه‌های زیاد، افزاینده خرد.»3 وقتی داده‌های علمی به اندازه کافی وجود داشته باشند و فرضیه‌هایی به اثبات برسند، آدمی به یک نظریه درست و شناخت خوب دست می‌یابد، ولی این تمام راه نیست،‌ بلکه برای افزایش خرد و زندگی خردورزانه، نیازمند عنصر دیگری است که تجربه نامیده می‌شود. در روان‌‌شناسی شخصیت نیز گشودگی به تجربه، یکی از ویژگی‌های انسان‌های سالم شمرده شده است و این ویژگی به خوبی در سخن امام به چشم می‌خورد.

بخشش

اقتصاد در مدیریت یک زندگی، نقش مهمی دارد. مدیریت درآمد و هزینه‌ها، کاری است که نمی‌‌توان از آن چشم‌ پوشید. در نگرش دین، تعریف کامل‌تری از اقتصاد شده است و شاخص‌هایی که دیگران نتوانسته‌اند در مکتب خود به آن توجه کنند، به خوبی دیده می‌شود. در نگاه اسلام، همچنان‌که درآمد از راه درست ضروری است، هزینه‌کرد درست و توجیه‌پذیر هم ضروری است. دین با انباشتگی ثروت، میانه‌ای ندارد و پیشنهادهایش برای هزینه کردن، هم تعادل مالی را موجب می‌شود و هم سبب لذت بردن از زندگی است.
کسانی که به حرص گردآوری مالی دچار می‌شوند، آرامش و بهداشت روانی آنها به خطر می‌افتد و با برخورداری از وضعیت مالی دلخواه، باز ممکن است احساس تنهایی یا محبت مشروط دیگران، او را بیازارد. از این رو، بخشی از هزینه‌های پیشنهادی دین اسلام، در چارچوب احسان و انفاق به دیگران است. این نگاه معنوی به پول و درآمد سبب رونق جامعه و جان می‌شود. یکی از این پیشنهادها را در حدیث امام حسین علیه السلام که خود، نمونه عملی این سخن هستند، می‌خوانیم: «مَن جادَ سادَ؛ هر که بخشنده باشد، آقایی کند.»4 آن کس که بتواند علاقه خود را از پول و دارایی، به دوست داشتن دیگران تغییر دهد و دیگرخواهی بر فزون‌خواهی مالی‌اش چیره کند، هم در خویشتن حرمت بیشتری می‌یابد و هم در نگاه دیگران، فردی محترم و دوست‌داشتنی است.

خویشتن‌داری

فراز و فرودهای شرایط زندگی، نیاز به روحیه‌ای دارد که بتواند آن را مهار و در همه آنها ایستادگی کند. چنانچه انسان در برخورد با مشکلات گوناگون، از ابزارها و مهارت‌های کافی بی‌بهره باشد، به بن‌بست روانی خواهد رسید. در آموزه‌های دینی، تلاش شده تا این پیش‌نیازها به پیروان معرفی و به عنوان یک مهم بدان نگریسته شود. بردباری و خویشتن‌داری، از مهارت‌هایی است که بدون آن، تحمل شکست‌ها و ناکامی‌ها ناممکن می‌نماید. امام حسین علیه السلام ، زیبایی این ویژگی را چنین بیان می‌کند: «إنّ الحِلْمَ زِینَةٌ؛ بردباری، زیور است.».5 به همان اندازه که میل به گردآوری زینت‌های مادی در وجود انسان نهاده شده، گرایش فطری به گردآوری بسته‌ای از خوبی‌ها نیز وجود دارد، فقط کافی است یک انسان کامل و راهنما، چنین فضایلی را طرح کند تا فضای فکری و عاطفی افراد به آن سوق یابد.

پی نوشت ها :

1. بحارالانوار، ج٧٨، ص١٢١، ح٤.
2. همان، ص١١٩، ح١٥.
3. اعلام الدین، ص 298.
4. کشف الغمّه، ج 2، ص242.
5. بحارالانوار، ج 78، ص 122، ح 5.

منبع : فصلنامه اشارت، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، شماره 148.

 

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

دوشنبه 27 آبان 1392  6:56 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به:سبک زندگی ومذهب

سبك زندگي از منظر دين

 سبك زندگي از منظر دين

نويسنده: حجت الاسلام محسن الهي




 
يكي از مؤلفه هاي مهم سنجش يك دين، كارآمدي آن دين در مديريت زندگي فرد و جامعه است و هر مكتب و نحله فكري در پي اين است كه خود را كارآمد نشان دهد. از لحاظ روان شناسي انسان طالب رسيدن به چيزي است كه نفع او را در پي داشته باشد؛ حتي اموري كه از لحاظ نفع معقول، فاقد سود هستند، ولي موجب شادي كاذب و موقت مي شوند، ميل نفع طلبي حكم به پيگيري اين امور مي كند. زنده ياد علامه طباطبايي اين مبحث را با عنوان بحث «استخدام» مطرح مي نمايند. يعني انسان براي رسيدن به مقاصد خود، تمام امكانات و ابزار جهان مادي را به استخدام و خدمت خود مي گيرد و هدف وي از اين كار، به دست آوردن نفع و سود شخصي قبل از هر چيز ديگر است. اين روحيه باعث مي شود انسان بيشتر در حالت تهاجم به سر ببرد تا در حالت تعاون. براي مثال در بحث تمدن و توحش، آدمي وقتي مي بيند عده اي در حال تجاوز از محدوده هاي خاصي هستند، نه براي اينكه مانع طغيان آنها شود، بلكه از اين رو كه خود نيز به عوايدي برسد، دست به وضع قوانين و تمايل براي ايجاد سازوكارهاي قانونمند زندگي مي زند. اين ناشي از همان روحيه استخدام بشر است. بالطبع اين گونه انساني توحش را بر تمدن مي پذيرد؛ ولي نبايد پنداشت كه قضيه به اينجا ختم مي شود. چون انسان داراي دو بُعد طبيعي و غريزي (فطري) است. در بعد طبيعت ميل انسان به توحش بيش از تمدن است و الا آدمي فطرتاً تمايل به تمدن دارد. علت ميل انسان به استخدام ديگران، رسيدن به اهداف خود است كه ناشي از همان روحيه جلب نفع براي خود است.
اين خصلت باعث مي شود كه انسان هرچه را كه به او نفع برساند، براي خود مفيد ببيند و هرچه براي افراد جامعه داراي فايده باشد، لزوماً در متن جامعه به صورت كارآمد ديده شود. از اين جهت در زمان ما ديني مي تواند كارآمد محسوب شود كه با فطرت پاك بشر تطابق بيشتري داشته باشد؛ چرا كه طبيعت بشر دوام و ثبات ندارد و اگر به سبب عواملي انسان موقتاً از فطرت خود دور بماند، در مواقع خاصي سرانجام به فطرت خود و نياز به استخدام دين رو مي آورد. كاري كه در اين بين لازم است انجام شود، ارائه دين به صورت خالص و بدون برداشت هاي غلط است؛ چرا كه انسان به ديني ميل مي كند كه مطابق فطرتش باشد.

راهكارهاي ارائه صحيح دين

بدين منظور دو راهكار متفاوت، البته راهكار صحيح، معقول و انديشمندانه، وجود دارد؛ وگرنه راهكارهاي غلط و ناقص بسياري جهت ارائه دين وجود دارد. نتيجه ي اين دو راهكار يكسان است؛ يعني هر دو، انسان را به سرمنزل مقصود مي رسانند؛ ولي يكي بيش از ديگري و سريع تر انسان را به هدف خواهد رساند. اولين راهكار ارائه دين، ارائه محاسن دين در قالب صورت هاي مفهومي است. مثلاً براي نشان دادن فوايد و محاسن عدل يا صدق يا شجاعت در يك جامعه به وسيله كتاب، منبر، تلويزيون، اينترنت و... به مردم آموزش هاي لازم را مي دهيم يا آگاهي آنها را تكامل مي بخشيم و اگر داراي نقص برداشت و ديدگاه نسبت به آن مقوله ها هستند، اين نقص را جبران مي كنيم. اين راه شيوه انبيا (ع) و ائمه (ع) و بزرگان دين بوده است؛ مثلاً براي عدل و شجاعت و صداقت آثار زيادي را برمي شمرند و از آثار مثبت دنيوي و اخروي آن ياد مي كردند. مردم هم با شنيدن اين آثار معمولاً به آن مفاهيم تمايل پيدا مي كردند. ولي دو مشكل در اينجا رخ مي دهد. توجه دادن مردم به اين مفاهيم مثبت و شرعي، كار ساده اي نيست؛ چون همه ي مردم اهل وقت گذاشتن براي اعتنا به اين امور و انديشيدن درباره ي آنها نيستند. مشكل بعدي ديربازدهي اين قسم از ارائه مفاهيم ديني است. گفتن آثار مثبت صدق و راستگويي براي مردم كاري پسنديده است؛ اما بيان حدود و ثغور اين مسئله چندان ساده نيست. چون بسياري از مطلق ها داراي استثنا مي شوند و مردم يا به اين استثناها بي توجه مي مانند يا از آنها سوءاستفاده مي كنند. نتيجه اين بي توجهي يا سوءاستفاده، خلاف هدف ترويج آن مفاهيم است؛ لذا راه دوم، يعني ارائه مفاهيم و قواعد ديني راهكار مناسب تري نسبت به راهكار نخست است. در اين راهكار به جاي ارائه مختصات و آثار مفاهيم ديني، اقدام به معرفي يك نمونه عالي از اشخاصي مي شود كه آن مفاهيم را در وجود خود تحقق بخشيده اند و منظومه فكري و ساختار وجودي شان رنگ و بوي آن مفاهيم را به خود گرفته است. نام اين گونه ارائه را مي توان «ارائه اسوه اي» نهاد. راهكاري كه قرآن نيز به آن اشاره كرده است: «لقد كان لكم في رسول الله اسوه حسنه» (1). ارائه اسوه اي يعني به جاي بيان مفاهيم و شاخصه هاي دين براي مخاطب خود، يك مصداق برجسته و اسوه شاخص معرفي كنيم. اين اسوه البته به دنبال خود همان مفاهيم مثبت را نيز خواهد داشت؛ يعني راهكار اول نيز با اين راهكار عملي مي شود. فايده اين نوع ارائه دين، جذب سريع، ماندگاري بالا و حركت خودجوش فرد در اتصاف به مفاهيم مثبت ديني است كه از آن تعبير به معروف مي شود. در طرف مقابل، به واسطه قاعده نفي اضداد، هنگامي كه يك نفر اسوه كاملي را براي خود برگزيد، صفات مورد طرد آن شخص را هم مورد طرد خود قرار مي دهد. يعني منكر را نيز از زاويه ديد همان فرد مي بيند. البته براي از بين بردن مفاسد اخلاقي، علاوه بر معرفي اسوه مثبت، مي توان به معرفي اسوه منفي هم دست زد. حُسن اين وسعت مانور اين است كه براي از بين بردن منكران و مفاسد، دو راهكار اسوه اي خواهيم داشت.
براي تبيين كارآمدي دين در جامعه، دو راهكار معقول در پيش روي خود داريم. راهكار مفهومي راهكاري مناسب و مورد تأييد عقلا است؛ ولي كارآمدي راهكار اسوه اي بيشتر است. در روش راهكار اسوه اي، هيچ دين و مذهبي همانند تشيع، غني و داراي گنجينه هاي فراوان نيست.
نكته مهم آن كه اين راهكار، علاوه بر تحليل عقلي، مبتني بر ارتباط عاشقانه و عاطفي نيز هست. همان طور كه بيان شد راهكار اسوه اي در دل خود راهكار مفهومي را هم دارا است.
وقتي يك اسوه با دلايل عديده به مخاطب معرفي شد و شخص نسبت به آن اسوه، اطمينان حاصل كرد، مفاهيمي را كه به واسطه تقليد از اين اسوه و تبعيت از وي انجام مي دهد، داراي پشتوانه عقلي مي گردد.
در عين حال در معرفي اسوه فقط به شاخصه هاي ظاهري اكتفا نمي شود و خصوصيات اخلاقي او هم بيان مي شود. شخص به خاطر اسوه قرار دادن يك نمونه برتر، اقدام به رعايت مفاهيم مثبت و ترك مفاهيم منفي مي كند. اين به معناي تقليد كوركورانه و اشعري منشانه نيست. در واقع محبت و عشق به همان اسوه باعث مي شود انسان با ميل كامل او را سرمشق خود قرار دهد.
اگر درباره خوبي عدالت و فراگيري آن سخن بگوييم، به خصوص با تفسير شيعه از عدل، مردم بسياري به آن تمايل پيدا مي كنند؛ ولي اگر حضرت علي (عليه السلام) را نمونه ي برتر عدالت معرفي كنيم، مطمئناً تأثير روش دوم، يعني معرفي اسوه، بسيار بيشتر از حالت قبل است. زيرا اشخاص به علت خوبي عدالت كه در وجود اين اسوه در عيار بالايي مشاهده مي كند، مجذوب شخص شده و به سمت رعايت همان مفهوم اخلاقي و رفتاري كشيده مي شود. مدت ها است غرب به اين مطلب رسيده كه معرفي اسوه بسيار اثرگذارتر از راهكارهاي ديگر ارائه مفاهيم مبتذل و غيراخلاقي است. ما طبق عقايد خود براي حجاب كه يك انديشه تابناك در اسلام است، قواعد خاص خود را داريم و آن را نه محدوديت كه مصونيت مي بينيم. غرب با اين مسئله مخالف است و علاوه بر ممنوعيت حجاب و ايراد شبهه درباره ي آن، سعي در ترويج بي حجابي و بي بندوباري دارد.
از اين طريق بسيار بهتر به هدف خود مي رسد تا اينكه بخواهد از باب مفهوم سازي بخواهد ذهن مخاطب را از بدي حجاب پر كند. به علاوه از لحاظ روان شناسي انسان ميل به استقلال شخصي دارد؛ يعني دوست ندارد چيزي به او تحميل شود. تأكيد اسلام بر بندگي، ‌در واقع آزاد شدن از قيود بسيار است. چنانچه انسان را بخواهيم به سوي يك امر سوق دهيم، به راحتي نخواهد نپذيرفت؛ ولي اگر در او انگيزه ايجاد كنيم، راحت تر خواهد رفت. يك نكته مثبت در اسوه مداري بشر اين است كه با اين روش او را غيرمستقيم و بدون اصطكاك، ضمن رعايت روحيه استقلال دوستي، به سمت دلخواه اسلام برده ايم.
نگارنده طي تجربه ي چندين ساله خود، با افراد مختلف از نقاط گوناگون ايران و در رده هاي سني مختلف برخورد داشته ام. متأسفانه الگوگيري از اسوه هاي كاذب باعث شده افراد به تباهي كشيده شوند. گروهي از جوانان به اشتباه به الگوهاي ناصحيح توجه نموده اند (كه امري بسيار ناپسند است) و چنين الگوهاي بي ارتباط با فرهنگ بومي را الگوي خود قرار داده اند؛ حتي در نحوه راه رفتن و حرف زدن و لباس پوشيدن ظاهري و حتي در زمينه رفتار باطن و عقايد نيز. اين ترويج اسوه هاي بي مايه در داخل و خارج و عدم ارائه وسيع و صحيح و هنرمندانه اسوه هاي راستين يكي از عوامل ضربه به تبليغات ديني است. در حالي كه ماشيعيان به مراتب بيش از اهل سنت داراي اسوه هستيم و در اسلام هم نسبت به ساير اديان اسوه هاي زيادتري وجود دارد. صحيح استفاده نكردن از اين اسوه ها خسران و زيان بزرگي است.
شايان ذكر است كه اسوه كسي است كه يا داراي ملكه عصمت باشد يا تأييدي از جانب اهل عصمت يا عقلا بر حُسن تبعيت از وي در دست باشد. به طور كلي امر اسوه محوري يك بحث داراي مرتبه است. شما مي توانيد براي ترغيب جامعه به صدق و راستگويي، مثلاً از ابوذر غفاري يا براي زهد از سلمان فارسي استفاده كنيد.
در بحث علم آموزي خواجه نصير و ابن سينا و در زمينه اخلاق ميرزاي شيرازي دوم را اسوه قرار دهيد. در عمل به تكليف، امام خميني (ره) و در پشتكار صاحب الذريعه يا عبقات الانوار را اسوه قرار داد. اسوه ها لزوماً در محدوده اهل عصمت نيستند.
بزرگان دين ما كه مي توان بر اخلاق و رفتارشان تكيه كرد هم مي توانند اسوه قرار گيرند. در حديثي امام عصر (عج) حضرت زهرا (عليها السلام) را نيز اسوه خويش مي دانند. ما مي توانيم «تعدد اسوه» داشته باشيم.
معرفي اسوه هنگامي كارآيي دارد كه در ابعاد زندگي از آنها تبعيت شود؛ البته اين به اين معنا نيست كه بتوانيم مثل حضرات معصومين (ع) شويم؛ چون به تعبير نهج البلاغه «لايقاس بهم احد»؛ كسي با آل محمد (عليهم السلام)‌مقايسه نمي شود. اين سخن به معناي نفي اسوه قرار دادن آنها نيست.
با دقت در سبك و روش رسيده از معصومين (ع) در زندگي فردي و اجتماعي، مشاهده مي كنيم كه براي اسوه پذيري در همه ي عرصه هاي زندگي كمبودي نداريم. الگو قرار دادن اين اسوه ها و تبعيت از رفتار آنها كه در اصطلاح «سنت» و «سيره» نام دارد، داراي فوايد بسياري است. اينكه اسوه هاي ديگري غير از معصومين (ع) نيز در مذهب شيعه قابل تبعيت هستند، به علت پيروي اين اسوه ها از اسوه هايي برتر چون ائمه (ع) و انبيا (ع) است.
بنابراين براي نشان دادن كارآمدي دين در جامعه، يك راه مناسب و زودبازده عرضه ي مفاهيم دين در قالب اسوه ها است كه خواه ناخواه منجر به كارآمدي دين خواهد شد. اين معرفي اسوه،‌ مي تواند براي جوامع ديگر هم مورد فايده باشد. براي نمونه برخي مسيحيان لبنان يا آشوري هاي عراق يا ارمني هاي اصفهان و نيز هندوهاي هندوستان، شيفته برخي اسوه هاي برتر اسلام مانند امام علي و امام حسين (عليهماالسلام) هستند.
اگر براي اين افراد، از خوبي عدالت و مقابله با ظلم و ترويج عدل صحبت مي كرديم، به اندازه آشنا كردن اين افراد با اسوه هايي چون آن امامان همام تأثير سريع و وسيع نمي گذاشت.
اگر كسي يك اسوه مثبت را به طور كامل مورد اعتناي خود قرار دهد، نه تنها به سمت معروف كشيده مي شود، از منكر هم بازداشته مي شود. براي رفع آسيب هاي اجتماعي معرفي اسوه هاي منفي باعث سرايت زشتي آن شخصيت ها به كردارشان مي شود. لذا اين هم يك گونه روش و طرز و شيوه براي از بين بردن مفاسد اخلاقي و اعتقادي است.
براي نمونه حجاج ثقفي يا يزيد را به طور صحيح معرفي كنيد. همين معرفي آنها باعث نفرت مخاطبان از رفتارهاي زشت آنها خواهد شد. يك راه خشك كردن ريشه مفاسد همين نفرت است؛ چون نفرت مسبوق به فكر است و علماي اخلاق مي گويند از اصلي ترين راه ها براي ترك مقابح، انديشه و فكر است.
اما براي معرفي اسوه ها، منابع فراواني وجود دارد كه در درجه ي اول، قرآن كريم قرار دارد. احاديث و كتاب هاي معتبر تاريخي هم مي توانند متكفل معرفي اسوه ها باشند. حليه المتقين علامه مجلسي و سنن النبي علامه طباطبايي از اين دست كتاب ها هستند.

پي نوشت :

1- سوره احزاب آيه (21)
منبع: خردنامه ي همشهري، شماره ي 104

 

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

سه شنبه 28 آبان 1392  6:53 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به:سبک زندگی ومذهب

حريم انسان‌ها
طبيعت

 يكي از سرمايه‌هاي بزرگ انسان در زندگى حيثيت و آبرو و شخصيت اوست، كه در طول زندگي قطره قطره آن را جمع كرده است. آبروي مؤمن مانند مال و جان او داراي حرمت است، و هر چيزي كه آن را در معرض خطر بياندازد مانند آن است كه جان او را به خطر انداخته باشد، بلكه چه بسا ترور شخصيت از ترور شخص مهمتر تلقي شود.

امام صادق عليه‌السلام از رسول خدا صلي‌الله عليه و آله و سلّم  نقل فرمودند كه حق‌تعالي فرموده است: هر كس دوستي از دوستان مرا خوار كند، در كمين جنگ با من نشسته است.[1]

براي حفظ آبروي افراد، قرآن كريم در سوره حجرات آيات 11و 12[2]؛ دستورهاى شش‌گانه‌‏اى را مطرح نموده كه هر گاه بطور كامل در يك جامعه پياده شود آبرو و حيثيت انسان را از هر نظر تامين مي‌نمايد:

1-عدم استهزاء يكديگر: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ»؛ گاه تقليد گفتار، كردار، يا صفتي از صفات، يا نقصي از نقايص ديگري براي خنداندن مردم باعث از بين بردن آبروي افراد مي‌شود كه بايد به شدت از اين كار پرهيز نمود.

2-ترك عيب‌جويي: «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ»؛ و يكديگر را مورد طعن و عيب‌جوئى قرار ندهيد.

«وَ لا تَلْمِزُوا» طعنه زدن و عيب‌جويى در حضور شخص را «لمز» و عيب‌جويى در غياب شخص را «همز» مي‌گويند. و گفته شده عيب‌جويى با زبان و چشم و اشاره «لمز» و عيب‌جويى با زبان «همز» است.[3]

عيب‌جويي همراه با سرزنش و تخريب شخصيت و بي‌آبرو كردن فرد است و كسي كه به دنبال بي آبرو كردن مؤمنين است خداوند هم اسرار نهاني او را فاش مي‌كند. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: «كسي كه در جستجوي اسرار مردم باشد خداوند اسرارش را آشكار مي‌كند.»[4]

3-پرهيز از لقب دادن به يكديگر: «وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ»؛ و با القاب زشت و ناپسند يكديگر را ياد نكنيد.

بسيارى از افراد بي‌‏بند و بار در گذشته و حال اصرار داشته و دارند كه بر ديگران القاب زشتى بگذارند و از اين طريق آنها را تحقير كنند، شخصيتشان را بكوبند، و يا احيانا از آنان انتقام گيرند، و يا اگر كسى در سابق كار بدى داشته سپس توبه كرده و كاملا پاك شده باز هم لقبى كه بازگو كننده وضع سابق باشد بر او بگذارند. اسلام صريحا از اين عمل زشت نهى مي‌كند، و هر اسم و لقبى را كه كوچكترين مفهوم نامطلوبى دارد و مايه تحقير مسلمانى است ممنوع شمرده است.[5]

4-پرهيز از گمان بد داشتن: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»؛از گمان‌ها بپرهيزيد، چرا كه بعضى از گمان‌ها گناه است.

مراد از سوء ظن نداشتن نسبت به ديگران در واقع ترتيب اثر ندادن به آن است كه اگر توجه به بدگماني داشته باشيم باعث بردن آبروي ديگران مي‌شويم.  

«مثل اينكه نزد تو از كسى بدگويى كنند، و تو دچار سوء ظن به او شوى و اين سوء ظن را بپذيرى، و در مقام ترتيب اثر دادن بر آمده او را توهين كنى، و يا همان نسبت را كه شنيده‌‏اى به او بدهى و يا اثر عملى ديگرى بر مظنه‏ات بار كنى كه همه اين‌ها آثارى است بد و گناه و حرام»[6]

5- عدم تجسس در كار ديگران: «وَ لا تَجَسَّسُوا»، و هرگز در كار ديگران تجسس نكني.

كلمه" تجسس"- با جيم- به معناى پي‌گيرى و تفحص از امور مردم است، امورى كه مردم عنايت دارند پنهان بماند و تو آن‌ها را پي‌‏گيرى كنى تا خبردار شوى.[7]

كه با تجسس از عيوب ديگران و بر ملا كردن آن باعث هتك آبرو. و از بين بردن حيثيت و شخصيت آن‌ها مي‌شوند، و در اين آيه شريفه از اين رذيله اخلاقي نيز نهي شده است.

6- غيبت نكردن: «وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً»؛ يكي ديگر از اموري كه جزء گناهان كبيره است و باعث لكه دار شدن آبروي افراد مي‌شود غيبت كردن است. كه در غياب شخص به بيان آن‌چه نقلش مايه ناخشنودي اوست بپردازند. كه در قرآن و روايات به شدت از اين عمل زشت نهي شده است.

آبروى انسان مسلمان همچون گوشت تن اوست، و ريختن اين آبرو به وسيله غيبت همچون خوردن گوشت تن اوست كه در قرآن كريم به آن اشاره شده است: «أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً»؛ [حجرات، 12]؛ «آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد.»

بنابراين با توجه به اهتمامي كه دين مبين اسلام براي حفظ آبرو قائل شده است، هر شخصي موظف است در حفظ آبروي ديگران دقيق و كوشا باشد، و اگر به اين اموري كه ذكر شد توجه كامل داشته باشيم آبروي افراد محفظ و مصون خواهد ماند.

پي‌نوشت:

[1].الكافي، ج 2، ص 351.

[2].- يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى‏ أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى‏ أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإيمانِ وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ [11]؛  يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحيمٌ[12]

[3].جوامع الجامع، ج6، ص95

[4].غررالحكم، ص124

[5].برگزيده تفسير نمونه، ج‏4، ص 503

[6].ترجمه تفسير الميزان، ج18،ص483

[7].ترجمه الميزان، ج‏18، ص: 484

 

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

چهارشنبه 29 آبان 1392  11:09 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به:سبک زندگی ومذهب

عبادت عاشقانه
خدا

«قبله و محراب من ابروي دلدار است و بس

اين دل شوريده را با اين‌چه و با آن چه‌كار

چون‌كه اندر هر دو عالم يار مي‌بايد مرا

با بهشت و دوزخ و با حور و با غلمان چه‌كار»[1]

قرآن كريم هدف از خلقت انسان را عبوديت و بندگي نسبت به حق‌تعالي برشمرده است: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ »؛[ذاريات، 53] «جن و انس را جز براى پرستش خود نيافريده‌‏ام.»

امام صادق ‏عليه السلام مي‌فرمايد: «الايمان حالات و درجات و طبقات و منازل»؛ ايمان در افراد، حالات گوناگون و درجات و نيز مراحل و مراتب مختلفى دارد.[2]

 و لذا هر يك از آنها حق‌تعالي را در حدودشعاع فكر خويش عبادت مي‏‌كنند. «ان قوما عبدوا الله رغبه فتلك عباده التجار و ان قوما عبدوا الله رهبه فتلك عباده العبيد و ان قوما عبدوا الله شكرا فتلك عباده الاحرار.»، گروهي خدا را به انگيزه‏ ثواب و پاداش مي‏‌پرستند، اين عبادت تاجران و بازرگانان است. وگروهي خدا را از روي ترس مي‏‌پرستند، اين عبادت غلامان و برده صفتان است. و گروهي خدارا از روي سپاسگزاري مي‏‌پرستند، اين عبادت آزادگان است.[3]

بالاترين نوع عبادت، عبادت احراري و يا همان عبادت آزادگان است كه حق‌تعالي را نه از روي ترس از جهنم و نه به طمع رسيدن به بهشت عبادت مي‌كنند بلكه او را  تنها  براي ذات مقدسش مي‌پرستند.

«خلاف طريقت بود كاوليا /تمنا كنند از خدا جز خدا

گر از دوست چشمت به احسان اوست /تو در بند خويشي نه در بند دوست»[4]

و حضرت اميرالمومنين در بياني شيرين به اين مطلب اشاره مي‌كند: «مَا عَبَدْتُكَ‏ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا طَمَعاً فِي جَنَّتِكَ وَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُكَ.»؛ من خدارا براي ترس از جهنم و طمع به بهشت عبادت نمي‌كنم، بلكه چون او را شايسته عبوديت ديدم عبادت مي‌كنم.[5]

«نان و حلوا چيست اي نيكو سرشت /اين عبادتهاي تو بهر بهشت

نزد اهل دين بود دين كاستن/در عبادت مزد از حق خواستن

رو حديث ما عبدتك اي فقير /از كلام شاه مردان باز گير

چشم بر اجر عمل از كوري است/طاعت از بهر عمل مزدوري است.»[6]

در همين زمينه امام سجاد عليه السلام مي‌فرمايند: «قال علي بن الحسين عليه السلام: اني اكره ان اعبدالله لاغرض لي ولثوابه. فاكون كالعبد الطمع المطيع ان طمع عمل و الا لم يعمل و اكره ان اعبده الا لخوف عقابه فاكون كالعبد السو ان لم يخف لم يعمل. قيل فلم تعبده قال لما هو اهله باياديه عليّ و انعامه.» دوست ندارم كه هدف من در پرستش خداوند, تنها پاداش او باشد كه در آن‌صورت من مانند برده طمع‌كار و فرمان‌برداري خواهم بود كه اگر طمع در نهادش باشد عمل مي‌كند و گرنه از كار بازمي‌ايستد. همچنين ميل ندارم كه خداوند را تنها از جهت ترس عقابش بپرستم و مانند بنده بدكاري باشم كه اگر نترسد عمل نكند. عرض شد پس بر چه اساس خدا را مي‌پرستي فرمود: از اين جهت كه او با نيكي‌هائي كه به من كرده و نعمت‌هائي كه عنايت فرموده شايسته پرستش است.[7]

و اين افرادي كه عبادت احراري داشته‌اند فرداي قيامت هم به آن هدف و آرمان خود كه بودن در كنار معشوق است مي‌رسند.

قال اميرالمومنين عليه السلام: «العارف اذا خرج من الدنيا لم يجده السائق و الشهيد فى القيامه و لا رضوان الجنه و لا مالك النار فى النار قيل و اين يقعد العارف قال عليه السلام فى مقعد صدق عند مليك مقتدر.»؛ حضرت وصى اميرالمومنين عليه السلام فرمودند: عارف كه از دنيا به در رفت، سائق و شهيد او را در قيامت نمى‌يابند، و رضوان جنت او را در جنت نمى‌يابد، و مالك نار او را در نار نمى‌يابد. يكى عرض كرد: عارف در كجا است؟ امام فرمود: او در نزد خدايش است.[8]

بنابراين اگر چه عبادت براي رسيدن به بهشت و يا نرفتن به جهنم ارزش خاص خود را دارد، ولكن مرحله نهايي نيست پس بايد همت‌ها را بالا برد، و عبادت آزادگان را انجام داد و حق‌تعالي را براي ذات پاكش عبادت نمود.

«نه جنت جويم و نه حور نه انهار مي‌خواهم/بتو ارزاني اي زاهد كه من خود يار مي‌خواهم

شهان مملكت فردوس را باري بدست آريد/كه من درويش عالي همتم ديدار مي‌خواهم»[9]

پي‌نوشت:

[1].حافظ

[2].اصول كافي، ج2، ص38

[3].نهج البلاغه فيض، حكمت229  

[4].سعدي

[5].بحار الأنوار (ط - بيروت)،  ج‏67 ، ص 234  

[6].شيخ بهايي

[7].بحار الانوار، ج67، ص210

[8].بحر المعارف، چاپ سنگي، ص4

[9].حافظ

 

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

چهارشنبه 29 آبان 1392  11:11 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به:سبک زندگی ومذهب

 

 

سبک زندگی کجای دین ماست

در روان‌شناسی متوجه شده‌اند که بیش از اینکه رفتار انسان‌ها تحت‌تأثیر شخصیت باشد، شخصیت و افکار انسان‌ها تحت تأثیر رفتارشان است. شما گرایش و تفکری دارید ولی این گرایش و تفکر در چه مدل رفتاری تجلی پیدا می‌کند؟ آن رفتار، افکار و اندیشه شما را باز تولید و بازسازی می‌کند. ما اسیر اعمال خود هستیم و اعمال ما روی ما اثر دارند.
توجه دشمنان به اهمیت سبک زندگی، به برنامه‌ریزی یهود برای نفوذ از طریق تغییر سبک زندگی است.


در سبک زندگی است که دشمنان می‌توانند انسان‌ها را به برده‌های قدرت‌های بزرگ تبدیل کنند. گرچه ظاهر مسأله، حقوقی، اجتماعی یا اقتصادی است ولی سبک زندگی در چنین مواردی رقم زده می‌شود. آنها از طریق سبک زندگی، عقاید و افکار ما را عوض می‌کنند. ... به عنوان مثال نیروی انتظامی اعلام کند می‌خواهیم پیشنهاد پلیس کودک را برای منع کودک‌آزاری به مجلس بفرستیم. این خطر وجود دارد که محقق شدن توصیهٔ صهیونیست‌ها برای از بین بردن پدرسالاری و مادرسالاری، از نتایج چنین قانونی باشد، تا ریشهٔ فساد آبیاری شود و ریشه معنویت خشکانده شود.

سبک زندگی، کجای دین ماست؟


سبک زندگی ابزار استثمار و استعمار/ شخصیت و افکار انسان‌ها تحت تأثیر سبک زندگی‌شان است


• اگر چه در دین به جزئیات رفتاری، به عادات رفتاری و به نوع رفتار و سبک زندگی انسان اینقدر اهمیت داده می‌شود، اما تاکنون چنین اهمیتی، غریب بوده است. خیلی از مردم توجه نداشته‌اند به اینکه رفتار انسان، مدل لباس پوشیدن، مدل گفتگو، و مدل برنامه‌ریزی برای زندگی، چقدر اهمیت دارد و چرا دین تا این حد در جزئیات کارها دخالت کرده است.


• بسیاری از مردم، بعضی از مستحبات و حتی واجبات دینی را برنمی‌تابیدند و تحمل نمی‌کردند، چون آنها را اموری نمی‌دانستند که ضروری باشد تا دین در آنها دخالت بکند. سؤال این گروه از مردم این است که آیا حتماً باید پشت سر این امور، اعتقادات عمیق دینی باشد؟ آیا در آینده، باید قیامتی به این عظمت در انتظار اعمال ما باشد که بفرماید: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ (سوره زلزال،آیات7و8)؟ بسیاری از مردم تاکنون این مطلب را مبالغه‌آمیز تصور می‌کردند که دین این همه به رفتار بپردازد.


• شاید در حدود 100 سال اخیر که توجه به موضوع سبک رفتار بیشتر شده است، مردم متوجه شده‌اند که نوع رفتار ما خیلی اهمیت دارد. این اهمیت را وقتی بیشتر متوجه شده‌اند که معلوم شده به واسطه نوع رفتار و سبک زندگی، استثمار و استعمار می‌شوند. به واسطه نوع رفتار، افکارشان توسط دیگران اداره می‌شود. کسانی هستند که سبک زندگی را تعیین و به آنها تلقین می‌کنند.


• در روان‌شناسی متوجه شده‌اند که بیش از اینکه رفتار انسان‌ها تحت‌تأثیر شخصیت باشد، شخصیت و افکار انسان‌ها تحت تأثیر رفتارشان است. شما گرایش و تفکری دارید ولی این گرایش و تفکر در چه مدل رفتاری تجلی پیدا می‌کند؟ آن رفتار، افکار و اندیشه شما را باز تولید و بازسازی می‌کند. ما اسیر اعمال خود هستیم و اعمال ما روی ما اثر دارند. بدین ترتیب است که سبک رفتار برای دین اهمیت پیدا می‌کند. امروزه مردم متوجه شده‌اند که برای سبک رفتار آنها برنامه‌ریزی می‌شود و اگر خودشان برنامه‌ریزی نکنند، برای سبک زندگی آنها برنامه‌ریزی خواهد شد و می‌شود.

 

وظیفهٔ طراحان ساختارهای اجتماعی برای سبک زندگی/ سبک زندگی یکی از راه‌های نفوذ صهیونیسم


• به همین دلایل، طراحان نظام‌های اجتماعی باید مراقب باشند. حقوقدانانی که نظام‌های حقوقی را طراحی می‌کنند، اقتصاددانان که نظام‌های اقتصادی و معیشتی مردم را طراحی می‌کنند باید مراقب باشند که مردم را به چه رفتاری عادت می‌دهند؟ در سبک زندگی است که دشمنان می‌توانند انسان‌ها را به برده‌های قدرت‌های بزرگ تبدیل کنند. گرچه ظاهر مسأله، حقوقی، اجتماعی یا اقتصادی است ولی سبک زندگی در چنین مواردی رقم زده می‌شود.


• به عنوان مثال نیروی انتظامی اعلام کند می‌خواهیم پیشنهاد پلیس کودک را برای منع کودک‌آزاری به مجلس بفرستیم. این خطر وجود دارد که محقق شدن توصیهٔ صهیونیست‌ها برای از بین بردن پدرسالاری و مادرسالاری، از نتایج چنین قانونی باشد، تا ریشهٔ فساد آبیاری شود و ریشه معنویت خشکانده شود.


• نباید اعضای محترم شورای نگهبان یک نگاه جزئی‌نگر داشته باشند و بگویند از نظر شرعی وجود یک خط تلفن که اگر پدری بچه‌اش را زد، بچه بتواند تماس بگیرد و اطلاع بدهد؛ از نظر شرعی اشکال ندارد. در حالی‌که در مقام طراحی نظام، چنین کاری بدتر از هزار تا حرام دیگر است. تو داری سبک زندگی را عوض می‌کنی. پس با جزئیات رفتاری که دین به آن اهمیت داده است چه کار می‌کنی؟ اینجاست که موضوع سبک زندگی برای طراحان نظام انسانی و اسلامی که می‌خواهند با تمدن صهیونیستی غرب مقابله کنند، موضوع مهمی می‌شود. یکی از راههای مهم نفوذ صهیونیسم، سبک زندگی است و ما نباید چشم و گوش بسته سراغ این مقوله برویم و سبک زندگی‌ها را از آنها بپذیریم. آنها از طریق سبک زندگی، عقاید و افکار ما را عوض می‌کنند.


برای اصلاح سبک زندگی، نیاز به برداشت نظام‌مند از احکام جزئی اسلام داریم


• برای اصلاح سبک زندگی و پرهیز از سبک زندگی غربی، باید برداشت نظام‌مند از احکام جزئی اسلام داشته باشیم. درحالی که خیلی‌ها در این مقوله اصلاً سراغ دین نمی‌روند که ببینند فهرست حرف‌های دین چیست و چه چیزهای دیگری به ما تحمیل شده است؟ و به چه مواردی بی‌توجه هستیم؟ با دانستن چنین مواردی است که ضروری می‌شود برداشت نظام‌مند از احکام جزئی اسلام داشته باشیم. اگر برداشت نظام‌مند داشته باشی، یک حکم را جدی می‌گیری و یک شهر و یک زندگی متفاوت می‌شود.


بهترین شغل مرد، شغلی است که هنگام غروب خانه باشد


• مثلاً گفته‌اند که بهترین شغل مرد، شغلی است که صبح که از خانه رفت بیرون، غروب بیاید خانه. دین به جزئیاتی در سبک زندگی پرداخته است ولی الان چیزهای دیگری به ما تحمیل شده است.

 

چگونه «خرید کردن از مغازه نزدیک منزل»، باعث کاهش جرم در یک محله می‌شود؟


• یا فرموده‌اند برای معامله کردن، باید به همسایه اولویت بدهی. خرید کردن از مغازه نزدیک سرکوچه مستحب است. اثر چنین توصیه‌ای، شکل‌گیری محله است. شکل‌گیری محله‌ و برقراری ارتباطات همسایه‌ای(با توجه به توصیه‌هایی که در مورد همسایه شده است) و بعد قوام پیدا کردن محله‌ها در زندگی شهری، یک نتیجه‌اش این است که با نزدیک‌تر و صمیمی‌تر شدن افراد یک محله، میزان جرم در آن محله و بعد در مجموع محله‌ها و در سطح شهر کاهش می‌یابد و به چنین حجم و تعدادی از قضات دادگستری و نیروی انتظامی نیاز نیست.


افزایش بی‌رویهٔ قوانین، تأثیر منفی بر روی سبک زندگی می‌گذارد


• یکی از اشتباهاتی که برای اصلاح رفتار انسان‌ها صورت گرفته این است که تعداد قوانین و مقررات را زیاد کرده‌اند، در حالی که زیاد کردن تعداد قوانین و آئین‌نامه‌ها برای اصلاح جامعه، اشتباه بزرگی است. قانون اضافه شود، باید قاضی هم اضافه شود. قاضی اضافه شود، باید پلیس هم اضافه شود. پلیس زیاد شود، باید زندان هم زیاد شود. و این کار چقدر آثار منفی بسیاری دارد. به علاوه چه کسی در این شرایط می‌تواند رشد کند؟ سبک زندگی در همه ابعاد فردی و اجتماعی‌اش فوق‌العاده موضوع مهمی است.

 

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

دوشنبه 4 آذر 1392  8:17 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به:سبک زندگی ومذهب

نگرش اسلامی به زندگی؛ امید به رحمت خداوند

از نگرش اسلامی به زندگی به  استمرار داشتن زندگی از دنیا به سوی آخرت و مراحلی از زندگی گذشته است. در سبک زندگی اسلامی، از اینکه مؤمن، از مشکلات ناله و شکوه داشته باشد بسیار نکوهش شده است.

۱) کوچک بودن زندگی دنیا نسبت به زندگی آخرت

این دنیا از نظر زمانی کوتاه و غیر قابل مقایسه با آخرت است. آخرت همیشگی است و خلود دارد اما دنیا فانی است. متاع این دنیا بسیار کم است و آخرت برای افراد متقی بهتر است دنیا مادی است و ماده محدودیت دارد، چون اصالت انسان با روح او است.

دنیای مادی برای او مرحله اول و مرحله پایین محسوب می شود و به تعبیر قرآن بازی است. متاع غرور و گمراهی است. خود این دنیا هیچ ارزشی نفسی ندارد بلکه فقط خلق شده است تا معلوم شود کدام یک از انسان ها عمل نیک انجام می دهند و کدام عمل بد و هر کس که طغیان کند و زندگی دنیا را اصل قرار دهد و هیچ به فکر زندگی اخروی نباشد، جایگاه او جهنم است. رستگار کسی است که خود را پاک گرداند و نام پروردگار را یاد کند و لیکن شما زندگی دنیا را بر می گزینید در حالی که آخرت نیکوتر و پایدارتر است.

۲) خوش بین و امیدوار بودن به زندگی

 زندگی نعمتی است که خداوند در اختیارمان قرار داده است، باید آن را قدر بدانیم و از آن استفاده کنیم. با توجه به نگرش های اسلامی به هستی، مشکلات، خود، دیگران و ….، جایی برای بدبینی فرد مسلمان نسبت به زندگی وجود ندارد؛ چرا که هر چیزی دقیق محاسبه می شود، تمام سختی ها محاسبه می شود، فعالیت های فرد محاسبه می شود، به کسی ظلمی نخواهد شد.

هر کار خوبی ده برابر پاداش دارد. نشاط و فعالیت های فردی و اجتماعی بسیار مورد توجه است. نوعی مثبت نگری واقع بینانه حاکم است. برای مثال الف) باید به خوشایندی های آینده امیدوار باشیم. در سبک زندگی اسلامی، از اینکه مؤمن، از مشکلات ناله و شکوه داشته باشد بسیار نکوهش شده است. ب) باید نعمت های کنونی را دریابیم. یکی از یاران امام هادی(ع) به نام ابو هاشم جعفری، از وضعیت سخت خود، نزد آن حضرت شکوه کرد، حضرت فرمود: «ای ابو هاشم، کدام یک از نعمت های پروردگار را می خواهی شکر بگذاری؟» [و پس از لحظه ای سکوت دوباره فرمود] «خداوند ایمان را روزی تو ساخت و در نتیجه بدنت را بر آتش جهنم حرام کرد، سلامتی را روزی تو ساخت، پس تو را بر اطاعت خداوند یاری کرد، قناعت را روزی تو کرد و از ابتذال مصون داشت». ج) باید پاداش تحمل مشکلات را به خودمان یادآور شویم. پیامبر(ص) می فرماید:« اگر آنچه را که برای شما ذخیره شده است می شناختید، بر آنچه از شما گرفته شده است غمگین نمی شدید». امام صادق(ع) به یکی از یاران خود که بیمار شده بود فرمود:«اگر مؤمن می دانست که چه اجری در مصیبتها دارد، آرزو می کرد که با قیچی قطعه قطعه شود».

۳) باید نسبت به پروردگار هم امیدوار و هم مواظب رفتارهایمان باشیم

برای کسی که خدا را شناخته، سزاوار است که قلبش از امید و ترس از خدا تهی نباشد، البته هر قدر فرد معرفت بیشتری به خدا داشته باشد، درجه بالاتری از ایمان در او ایجاد می شود، در قلبش امید به رحمت پروردگار و ترس از غضب او بیشتر می شود و هیچ یک از این دو، عرصه را بر دیگری تنگ نمی کند. از این رو امام علی(ع) می فرماید:« نهایت معرفت خدا، ترس از خداست». مؤمن در جمع خوف و رجا، هیچ گاه خود را به واسطه خوف، در نومیدی که گناه بزرگ تری است، قرار نمی دهد، و به واسطه امید در دام بی بند و باری نمی افتد. خوف و رجا امری تشکیکی و ذومراتب است و دارای حد نصابی است که مؤمن باید حداقل مرتبه آن را داشته باشد.

اگر امید انسان به رحمت خداوند به گونه ای باشد که فکر کند کارهای او دیگر دخالتی در آن ندارد و خدا همه را می آمرزد، گستاخ می شود و از ارتکاب گناهان باکی ندارد. این امید، واقعیت ندارد و نیز حدی از رجا که موجب انجام اعمال خوب می گردد، لازم است و میان این دو باید توازن برقرار باشد.انسان هلاک می شود و اگر خوف بیش از رجا باشد و فرد فکر کند که چون مرتکب گناهی شده است حتماً به جهنم خواهد رفت، چنین فردی باید توبه کند و با انجام کارهای نیک، به رحمت و آمرزش خداوند امیدوار باشد.

خوف ، یعنی دردمند شدن دل و سوختن آن به سبب توقع رنج در آینده و رجا، یعنی انتظار واثق به بخشش و مغفرت پروردگار، اما هر که با خدای متعال انس پذیرد و حق، دل او را مُلک گیرد و در لذت حال غرق شود و دائم جمال حق بیند، او را به مستقبل التفاتی نماند، پس او را خوف و رجا نباشد، بلکه حال او عالی تر از خوف و رجا شود، لکن این از اوصاف خواص است و به هر کس ندهندش .

۴) زندگی دنیا، مزرعه آخرت است (آخرت تداوم بخش دنیاست)

این دنیا، امکانی برای رشد دادن روحمان، چه اینکه اگر از این امکان برخوردار نباشیم، چگونه می توانیم خودمان را رشد دهیم و به لذت ها و مقام های بالای انسانی برسیم؟ اینجا هر کاری انجام دهیم، چه خوب چه بد، آن را در قیامت خواهیم دید. هر کسی کوله بار خود را دارد و نه بیشتر و نه کمتر. کسی که گمراه است به سوء اختیار خود گمراه شده است. همه چیز دقیقاً معلوم است. اما البته خداوند از روی لطف خود فرموده است کسی که خطایی کند به همان مقدار مجازات خواهد شد و کسی که کار شایسته ای انجام دهد ده برابر پاداش داده خواهد شد. مزرعه دار در فصل کشت، آمادگی دارد که خود را خسته کند و بیشتر و بهتر بکارد تا در زمان درو، محصول بیشتر و بهتر داشته باشد نگاهش و امیدش به فصل درو است.

۵) زندگی (به تبع کل هستی) هدفمند است

انسان الزاماً یک مطلوب نهایی را دنبال می کند و کارهایی را که انجام می دهد برای دستیابی به آن خواهد بود، گرچه ممکن است چیزی که برای کسی هدف نهایی است، برای شخص دیگر نهایی نباشد، ولی معلوم است که شخص دوم نیز نهایتاً به دنبال رسیدن به یک هدف نهایی دیگر است. وقتی سخن از هدف نهایی گفته می شود الزاماً هدف آشکار و خود آگاه فرد مورد نظر نیست، بلکه هدفی است که تمام وجود فرد را تسخیر کرده است.

در روایات، راجع به هدف زندگی، تعبیرهای متفاوتی به کار برده شده است، گاه گفته می شود: بهشت، برترین هدف است گاه اخلاص را عالی ترین هدف می دانند، گاه از خداوند می خواهند که راضی بودن به قضا و قدر الهی را منتهای عزم و هدف آنها و عالی ترین همت و مقصد آنها قرار دهد. گاهی گفته می شود: هدف نهایی دین، ایمان است و هدف نهایی ایمان، یقین.

بر اساس سخن امام علی(ع) خداوند سبحان با یکی از این سه عبادت می شود، ترس، امید و محبت. و این خود نشانگر تفاوت اهداف آنها در زندگی است. بعضی اسیر ترس هستند بیشتر به سمت عبادت کشیده می شوند. بر بعضی دیگر حس طمع و امید غلبه دارد و با اندیشه بیشتر، امید و طمعشان بیشتر می شود و عبادت بیشتری می کنند. دسته سوم، عارف به مقام الهی اند خداوند را نه از ترس کیفر و نه طمع پاداش، بلکه چون او شایسته عبادت و پرستش است می پرستند و جز رضایت او را نمی طلبند. پویندگان این راه(محبت) دو راه دیگر را خالی از شرک نمی بینند، زیرا اگر آن دو گروه می توانستند بدون عبادت خداوند به هدف برسند، خدا را نمی پرستید.

۶) اصل در زندگی انسان، زندگی اجتماعی است

 با یک نگاه سطحی و سریع به قرآن می شود فهمید که اسلام دین زندگی اجتماعی است، شاید بشود گفت که این موضوع نیاز به توضیح و استدلال ندارد. قوانین زندگی (مربوط به خرید و فروش، ازدواج، خانواده، جنگ و صلح، رابطه اخلاقی افراد با یکدیگر، بسیاری از عبادات، توجه به امور سیاسی و اداره حکومت، احکام ارث، وصیت، دیات، قصاص و … همه و همه) که در قرآن آمده است بیشتر اجتماعی است.

البته مواردی مثل برخی عبادات نیز کاملاً فردی اند. واژه هایی مثل«قوم»، « ناس»،«امت»،«قریه» ، «اناس» و … هر کدام به خوبی، گویای این مطلب هست که اصل در زندگی انسان، زندگی اجتماعی است، به سخن دیگر، از دیدگاه اسلام، انسان از انزوا و رهبانیت و زندگی فردی منع نشده است، ولی نباید چنین تلقی شود که انسان در تکالیف، نیز اجتماعی است، بلکه کاملاً بر عکس است، یعنی فرد فرد انسان ها، تکلیف دارند و هر کسی نتیجه اعمال خود را می بیند؛ عمل نکردن دیگران به تکلیف، به هیچ وجه دلیل و توجیهی برای عمل نکردن ما نمی شود. بسیاری از بزرگان دینی، انبیا، ائمه، و اولیای الهی، در زمان و شرایطی به تکلیف دینی عمل می کردند که هیچ کس با آنها همراهی و تأییدشان نمی کرد، بلکه همه با آنها مخالفت می کردند و می جنگیدند.

 

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

دوشنبه 11 آذر 1392  6:35 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها