0

واقع‌گرایی دینی و رابطه آن با واقع گرایی علمی

 
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

واقع‌گرایی دینی و رابطه آن با واقع گرایی علمی

واقع‌گرایی علمی دارای اجزای متفاوتی است که تا حدود زیادی به صورت مستقل تعریف می شوند. سه مؤلفه‌ی اصلی واقع‌گرایی علمی، یعنی واقع‌گرایی متافیزیکی، واقع‌گرایی معناشناختی و واقع‌گرایی معرفتی، هر سه نسبت‌هایی با گزاره‌های دینی است.

می‌توان تمایز‌های مذکور را در مورد واقع‌گرایی دینی نیز تسرّی دارد و آن را به [همین] مؤلفه‌های متفاوتی تقسیم کرد؛ یعنی واقع‌گرایی متافیزیکی، واقع‌گرایی معناشناختی و واقع‌گرایی معرفتی که همگی در زمینه‌ی دین یا الهیات صورت‌بندی می‌شوند.

واقع‌گرای متافیزیکی باور دارد جهانی که دین قرار است توصیف‌‌گر آن باشد؛ ‌یعنی خداوند، کنش‌های وی، ویژگی‌های وی و...؛ مستقل از ذهن و زبان باورمندان به دین وجود دارد.توجه داریم که واقع‌گرای متافیزیکی لزوماً به این باور ندارد که دین یا الهیاتی خاص این جهان را آن‌چنان که هست، توصیف می‌کند. وی، در این مرحله، تنها تعهد هستی‌شناختی خود را مفروض می‌گیرد و تعهد‌های دیگر را به مؤلفه‌های دیگر واگذار می‌کند.

اما شاید مهم‌تر از مطابقت دین با واقع‌گرایی متافیزیکی، واقع‌گرایی معناشناختی باشد که در رابطه‌ی تنگاتنگی با آن قرار دارد. به یاد داریم که واقع‌گرای معناشناختی در علم به این قائل بود که گزاره‌های شامل واژگان نظری به لحاظ معناشناختی با سایر گزاره‌ها تمایزی ندارند و به همان شیوه‌ی گزاره‌های دیگر صدق و کذب می‌پذیرند.

به عنوان نمونه، شرایط صدق «برف سفید است» با شرایط صدق جملاتی همچون «بار الکترون منفی است» یکسان هستند. اولی را وجود هویتی با نام برف، که سفید است، صادق می‌کند و دومی را وجود نوعی با نام الکترون که بار منفی دارد. واقع‌گرایان معناشناختی در دین هم نظری مشابه دارند.

به نظر آن‌ها، جملاتی همچون «خداوند خالق زمین و آسمان‌هاست» را باید به شیوه‌ای همچون جملات معمولی قرائت کنیم؛ یعنی اگر چنین جمله‌ای قرار باشد صادق باشد، به واسطه‌ی عالی‌ترین وجود با نام خداوند است که یکی از کنش‌هایش خلق آسمان و زمین بوده است.

شایان توجه است که واقع‌گرای معناشناختی لزوماً تعهدی به صدق جملات دینی ندارد. وی تنها به ادعایی شرطی متعهد است: اگر جملات دینی صادق باشند، صادق‌ساز آن‌ها هویت‌ها، ویژگی‌‌ها و سایر امور دینی هستند که این جملات مستقیماً به آن‌ها اشاره دارند.

نکته‌ی دیگری که در اینجا اهمیت پیدا می‌کند به موضع احتمالی ملحدان نسبت به واقع‌گرایی معناشناختی برمی‌گردد. ملحد می‌تواند نسبت به این مؤلفه واقع‌گرا باشد؛ یعنی ادعا کند جملات دینی را باید به شکل تحت‌اللفظی قرائت کرد، نه مجازی. به نظر وی وقتی دین‌مدار ادعا می‌کند «خداوند خالق زمین و آسما‌ن‌هاست» منظور‌ وی عالی‌ترین وجود به نام خداوند است که زمین و آسمان‌ها را در واقع خلق کرده است، هرچند وی در نهایت وجود چنین هویت‌ها و کنش‌هایی را منکر می‌شود.

اما ضدواقع‌گرای معناشناختی می‌تواند به دو راهکار متوسل شود. اول اینکه ادعا کند جملات الهیاتی همچون «خداوند قادر مطلق است» به جملاتی دیگر با شرایط صدق معمول کاهش یا تقلیل می‌یابند. این‌ راهکار درست همانند یکی از شیوه‌‌های برخورد ضدواقع‌گرای معناشناختی در علم است.

به نظر وی، جملاتی همچون «بار الکترون منفی است» کوته‌نوشتی است برای مجموعه‌ای از جملات که فقط به امور مشاهده‌پذیر دلالت می‌کنند. به نظر ضدواقع‌گرایی معناشناختی در الهیات نیز جمله‌ی «خداوند قادر مطلق است» توصیف‌گر موجودی عالی با توانایی مطلق نیست.

این رهیافت را تقلیل‌گرایی می‌نامیم. راهکار دومی که ضدواقع‌گرا می‌تواند به آن متوسل شود این است که ادعا کند جملات دینی به سایر جملات تقلیل نمی‌یابند، اما آن چنا‌ن که واقع‌گرا مفروض می‌گیرد، صادق‌ساز‌شان هویت‌ها، ویژگی‌ها و کنش‌های مورد اشاره‌ی الهیات نیست.

بوده‌اند متألهینی که نسبت به برخی از گزاره‌های دینی از ضدواقع‌گرایی معناشناختی دفاع کرده‌اند. شاید آگوستین از جمله مشهورترین آن‌ها باشد. به نظر وی، شأن معناشناختی برخی جملاتی که در متون مقدس آمده‌اند استعاری است و نباید آن‌ها را به صورت تحت‌اللفظی قرائت کرد. به بیان دیگر، شرایط صدق این جملات همچون شرایط صدق گزاره‌های معمول نیستند.

جهت روشن شدن تمایز میان تعبیر استعاری و تعبیر تحت‌اللفظی فرض کنید وارد مکانی شلوغ می‌شوم و دوستم را مشاهده می‌کنم که دنبال شیئی کوچک می‌گردد. خطاب به وی می‌گویم «در انبار کاه دنبال سوزن می‌گردی.» احتمالاً شخصی که با این ضرب‌المثل آشنا باشد، آن ‌را توصیف‌گر آن موقعیت می‌پندارد.

اما این در حالی است که نه آن مکان انبار کاه است و نه وی دنبال سوزن می‌گردد؛ اما چون جمله‌ی مذکور در رابطه‌ی شباهت با جمله‌ی «در جایی به این شلوغی دنبال چیز کوچکی می‌گردد» قرار می‌گیرد، می‌تواند آن موقعیت را به درستی توصیف کند. در واقع این جمله‌ی دوم است که به صورت تحت‌الفظی باید قرائت شود، نه جمله‌ی اول. به صورت کلّی جملات استعاری از چنین ویژگی‌ای برخوردار هستند.

به نظر آگوستین برخی از جملات متون مقدس، از جمله آن‌هایی که بر آفرینش در طول مدت زمان معین اشاره دارند، جملاتی استعاری هستند که به‌ صورت تحت‌اللفظی صادق نمی‌شود. بنابراین، وظیفه‌ی الهیدان و مفسر متون مقدس این است که جملاتی همچون «دست خداوند برتر از همه‌ی دست‌هاست» را در رابطه‌ی شباهت با جملاتی دیگر قرار دهد و سپس معنای جملات اصلی را استخراج کند.

هرچند استعاری دانستن قسمت‌هایی از متون مقدس و تکیه بر شباهت در کار متألهین بعدی از جمله آکویناس دنبال می‌شود، اما راهکار ایشان در تفسیر و تعبیر این متون و اِعمال معناشناسی استعاری محدود و مقید بوده است. به بیان دیگر، آن‌ها تمامی جملات متون مقدس را استعاری قلمداد نمی‌کرده‌اند.

به یاد داریم که نزد ضدواقع‌گرای معناشناختی در علم، تمامی جملاتی که شامل الفاظ نظری هستند به جملاتی که تنها شامل الفاظ مشاهدتی هستند، تقلیل می‌یابند. در علم نیز جملات بسیاری هستند که تنها شامل واژگان مشاهدتی هستند.

بنابراین به شرط وجود راهکار تقلیلی، همواره تقلیل امکان‌پذیر است. اما چنین امری در دین کمتر امکان‌پذیر است؛ چرا که تقریباً تمامی جملات دینی ناظر بر مفاهیم و امور دینی هستند و کمتر گزاره‌ی الهیاتی می‌توان یافت که تنها به مفاهیم و امور روزمره و غیردینی اشاره داشته باشد. بنابراین اگر چه تقلیل‌گرایی در علم، به شرط وجود راهکار تقلیلی، کار می‌کند اما در مورد متون دینی با مشکلاتی مواجه است.

حال‌ که ضدواقع‌گرای معناشناختی نتوانست با استفاده از تقلیل‌گرایی موضع خود را استحکام بخشد، شاید با راهکار دوم بتواند این کار را انجام دهد؛ یعنی ادعا کند معناشناسی جملات دینی با معناشناسی واقع‌گرایانه‌ی جملات معمول متفاوت است. یک راه این است که از همان ابتدا شأن معناشناختی جملات دینی را منکر شود و آن‌ها را بی‌معنا قلمداد کند.

به عنوان مثال ادعا کند باور به این جملاتِ بی‌محتوا فقط منجر به کنش‌های اخلاقی می‌شود. مورد مشابه این موضع در علم، موضع کسانی است که در اصل جملات نظری را بی‌معنا می‌دانند. به نظر این دسته از فلاسفه، باور به جملات نظری تنها به کنش‌هایی از جمله پیش‌بینی و تبیین منجر می‌شود.

انگیزه‌ی هر دو دسته از فلاسفه‌ی دین و علم در این مورد، وفاداری‌شان به اصل تحقیق‌پذیری است که مطابق آن معنای یک گزاره روش تحقیق آن است؛ اما چون گزاره‌های دینی و نظری (در علم) به شکل مستقیم تحقیق نمی‌شوند، پس در اساس بی‌معنا هستند. اما امروزه اصل تحقیق‌پذیری کمتر مورد دفاع قرار می‌گیرد و به تبعیت از آن این نوع دفاع از ضدواقع‌گرایی معناشناختی کمتر چاره‌ساز است.

راه دوم، که کمتر افراطی است، تعیین معنای یک گزاره در بستر و زمینه‌ی خاص خود است. مطابق این روش، جملات زبان روزمره در زمینه‌ی خود، جملات علمی در زمینه‌ی خاص خود و جملات دینی نیز در بستر و زمینه‌ی خاص خود معنادار می‌شوند و صدق و کذب می‌پذیرند. بر اساس این رهیافت، که ویتگنشتاینی محسوب می‌شود، «خدا» در جملاتی همچون «من به خدا ایمان دارم» به موجودی مشخص و معین در بیرون از ذهن ارجاع نمی‌دهد. به این دلیل که قواعد زبان‌شناختی دین با قواعد زبان‌شناختی زبان روزمره، که در آن الفاظ منفرد به افرادی در جهان خارج ارجاع می‌دهند، متفاوت است.

اما این راهکار نیز خالی از اشکال نیست. فرض کنید مسلمانی اظهار می‌کند «محمد (صلی الله علیه و آل) آخرین پیامبر خداوند است» بر اساس متون، تنها تاریخی روشن است که فردی با نام محمد در زمانی مشخص و در عربستان زندگی می‌کرده است. بنابراین، نام «محمد» به فردی در جهان خارج ارجاع می‌دهد. اما اگر چنین است پس «آخرین پیامبر خداوند» نیز باید به فردی در جهان خارج ارجاع دهد که این بر خلاف نظر مدافع این راهکار است؛ چرا که به نظر وی توصیف‌های خاص در زبان دینی به افراد در جهان خارج ارجاع نمی‌دهند.

بنابراین، همان طور که در علم نمی‌‌توان میان زبان مشاهدتی و غیرمشاهدتی خط مرز قاطع کشید و قواعد هر یک را متمایز کرد، در دین نیز نمی‌توان میان زبان‌ تاریخی‌ـ‌اجتماعی و زبان صرفاً دینی تمایز قاطع ایجاد کرد و قواعد زبان‌شناختی هر یک را جدا از هم در نظر گرفت.

نهایت آنکه هر دو راهکار برای دفاع از ضدواقع‌گرایی معناشناختی در دین با مشکلاتی مواجه هستند. امروزه ضدواقع‌گرایی معناشناختی علمی نیز چندان جایگاهی در فلسفه علم ندارد. اما آیا واقع‌گرایی معناشناختی، چه در علم چه در دین، منجر به واقع‌گرایی معرفتی می‌شود؟ در بخش‌های بعدی خواهیم دید که چنین نیست.

بر اساس واقع‌گرایی معرفتی در علم، گزاره‌های بهترین نظریه‌های علمی صادق یا تقریباً صادق هستند. بر اساس واقع‌گرایی معرفتی در دین نیز جملات دینی، به خصوص جملات مربوط به متون الهیاتی صادق یا تقریباً صادق است. به عنوان نمونه، جمله‌ای همچون «من خدای یکتایم، معبودی جز من نیست» صادق است، چون خداوند متعال یگانه است و پرستش واقعی یعنی پرستش وی.

اما مقایسه‌ی واقع‌گرایی معرفتی در دین و علم نتیجه‌ای جالب توجه دارد. واقع‌گرایان علمی باور دارند که بهترین نظریه‌های امروز، جهان را به بهترین نحو توصیف می‌کنند. اما این مستلزم آن نیست که نظریه‌های پیشین کاملاً کاذب هستند و ربطی به جهان خارج ندارند. به نظر آن‌ها، این نظریه‌ها نیز تا حدی بیانگر امور واقع علمی هستند و به بیانی تقریباً صادق هستند، هرچند صدق آن‌ها کمتر از صدق نظریه‌های امروزی است. حال می‌توانیم ادیان مختلف را مشابه نظریه‌های علمی در نظر بگیریم که بنا بر شرایط معرفتی اقوام مختلف ظهور پیدا می‌کرده‌اند تا عالم الهیاتی را توصیف کنند.

اگر چنین فرض و مقایسه‌ای درست باشد، باید بپذیریم که دین بعدی بهتر از دین قبلی عالم الهیاتی را توصیف می‌کند. بنابراین، یک مسلمان واقع‌گرا می‌تواند مدعی شود که اسلام به بهترین نحو خداوند، ویژگی‌ها و کنش‌های وی را بیان می‌کند؛ هرچند وی به صدق تقریبی ادیان پیشین معتقد است، اما صرف چنین ادعایی کافی نیست.

همان طور که واقع‌گرای علمی، به عنوان نمونه، باید نشان ‌دهد چگونه گزاره‌های نظریه‌ی نسبیت (به عنوان نظریه‌‌ی صادق‌تر) به گزاره‌های نظریه‌ی نیوتن (به عنوان نظریه‌ای کمتر صادق) مربوط می‌شوند، وی نیز باید نشان دهد که چگونه صدق گزاره‌های وارد در متون مقدس اسلام (به عنوان دین صادق‌تر)به صدق گزاره‌های ادیان پیشین (به عنوان ادیان کمتر صادق) مربوط می‌شود؛ هرچند باید خاطر نشان ساخت که مفهوم صدق تقریبی در علم مفهومی چالش‌برانگیز است و تا کنون نظریه‌ای که توافق نسبی فلاسفه را جلب کرده باشد، حاصل نشده است.

به نظر می‌رسد مفهوم صدق تقریبی در الهیات نیز کمتر چالش‌برانگیز نباشد. اکنون که بحث از مؤلفه‌های واقع‌گرایی علمی و دینی پایان می‌یابد، می‌توانیم استدلال‌های واقع‌گرایی علمی را مورد بحث قرار دهیم که مشابه آن‌ها را می‌توان در مورد الهیات و دین به‌کار برد. این یادداشت برگرفته از مقاله دکتر یغمایی می باشد.

دکتر ابوتراب یغمایی؛ دکترای رشته‌ی فلسفه‌ی علم

منبع: برهان

چهارشنبه 8 آبان 1392  8:48 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها