0

مقامات اهل‌بیت(ع) در قرآن و روایات 1

 
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

مقامات اهل‌بیت(ع) در قرآن و روایات 1

بخش اول

چکیده

امت اسلامی در مصداق «اهل‌بیت» اختلاف‌ دارند و دو گروه عمدة اسلامی (شیعه و اهل‌سنت) دربارة جایگاه آنان نزد خداوند و نقش آنان در نظام آفرینش، دو نگاه مهم دارند: نگاه افراطی، آنان را فوق‌بشر تصور می‌کند و صفات خدایی برای آنان در نظر می‌گیرد و نگاه تفریطی آنان را در حد مسلمان عادی می‌داند و گاهی تکفیر هم می‌کند.

با بررسی متون حدیثی دو گروه، می‌توان حدّ وسط این افراط و تفریط را اثبات کرد که عبارت است از «پذیرش بندگی آنان در برابر خداوند، با وجود برخورداری از مقاماتی مانند خلافت، ولایت، امامت و عصمت»؛ با این توجیه که مستندات دینی اثبات می‌کند این مقامات اعطایی از سوی خداوند هستند؛ نه ذاتی آنان. باتوجه به بررسی متون دینی، این مقامات متناسب با نیازهای مردم طراحی و جعل شده است. این مقاله نمونه‌ای از مقامات حقیقی آنان را ـ براساس روایات دو گروه ـ بررسی و مستندات، فلسفة جعل و مصداق آنها را از روایات دو فرقه ارائه می‌کند.

واژگان کلیدی: اهل‌بیت(ع)، مقام خلافت، مقام امامت، مقام عصمت.

طرح مسئله

«اهل‌بیت» مرکب از واژه‌ «اهل» و «بیت» است. این ترکیب در لغت به معنای نزدیکان شخص می‌باشد. (عدة من العلما، 1379: 1 / 31؛ ابن فارس، 1404: 1 / 150؛ فیروزآبادی، بی‌تا: 2 / 1276؛ زبیدی، 1414: 14 / 35) این ترکیب در قرآن و روایات بارها به کار رفته است، به گونه‌ای که به یک اصطلاح تبدیل شده است؛ گرچه اهل سنت و شیعه در مصداق این اصطلاح دینی اختلاف دارند. (مرتضوی، 1385) شیعه مصداق آن را در قرآن پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) می‌داند و معتقد است بر دیگر نزدیکان پیامبر(ص) اطلاق نمی‌شود، حتی اگر بپذیریم از نظر عرف عام، اطلاق این لفظ بر بقیه درست باشد. (طباطبایی، 1390: 6 / 312)

مصداق این اصطلاح در روایات نیز امامان دوازده‌گانه(ع) و حضرت زهرا(س) است. بر این اساس اهل‌بیت، با اصطلاح آل‌البیت، آل‌محمد(ص)، عترت و ذوالقربی مرادف است؛ گرچه معنای لغوی این واژه‌ها گسترده‌تر می‌باشد. (مؤسسه دائرةالمعارف فقه اسلامی، 1423: 1 / 237) با توجه به اختلافی که مسلمانان در مصداق این واژه دارند، درباره جایگاه این گروه نزد خداوند نیز اختلاف‌نظر هست.

امت اسلامی دو نگاه افراطی و تفریطی درباره جایگاه اهل‌بیت مصطلح نزد شیعه دارند: عده‌ای آنان را از حد بشر خارج کرده و قائل به الوهیت آنان شده‌اند (نوبختی، 1404: 36) و عده‌ای به وجوب قتل آنان حکم کرده‌اند. (مشکور، 1384: 187) از این افراط و تفریط چند بار در کلام امیرالمؤمنین(ع) یاد شده است، مانند: «هلک فیّ رجلان: محبّ غال و مبغض قال». (سید رضی، 1387: ح 117) در این مقاله در پی بررسی این مسئله هستیم که جایگاه اهل‌بیت(ع)، بر پایه متون دینی، کجاست و بر اساس متون دینی نگاه افراطی تأیید می‌شود یا نگاه تفریطی، یا دیدگاه دیگری تأیید می‌شود؟

مقدمه

انسان برای بیان مقصود خود از الفاظ و کلمات کمک می‌گیرد و هر جا احساس کند واژه‌های موجود نمی‌توانند مقصود او را بیان کنند، واژه می‌آفریند؛ از این رو گاه واژه‌ای را برخلاف معنای اولی خود، به یک اصطلاح تبدیل می‌کند، به گونه‌ای که هر کجا آن واژه گفته شود معنای اصطلاحی آن به ذهن می‌آید. فرهنگ اسلامی نیز از این قائده مستثنی نیست. بر این اساس، در آیات و روایات اسلامی گاه الفاظی بدون در نظر گرفتن معنای لغوی آنها، به عنوان یک اصطلاح برای بیان یک حقیقت و واقعیت به کار گرفته شده است.

اصطلاحات به کار گرفته شده در متون دینی گاه تنها برای بیان معارف دینی‌اند و گاه منشأ حقوق و تکالیفی نیز می‌باشند، یعنی از یک سو از بیان حقوقی برای برخی از افراد حکایت می‌کنند و از سوی دیگر به وظایف امت اسلامی در برابر آنان می‌پردازند. واژه اهل‌بیت از جمله این اصطلاحات است. کاربرد این واژه در متون دینی گاه گویای معارف و حقایق جهان هستی است و گاه از وظایف آنان سخن می‌گوید و گاه حقوق آنان یا به عبارت دیگر بیانگر وظایف امّت در برابر آنان است.

مقامات

مقامات جمع مقام است و برای مصدر میمی، اسم مکان و اسم زمان کاربرد دارد، ولی در قرآن به معنای مصدر میمی است. (راغب، 1426: 693) اصل این واژه به معنای جای پای انسان می‌باشد، سپس به جایگاه و موقعیت شخص گسترش یافته است. (ابن منظور، 1405: 12 / 498) اگر این ایستادن و جایگاه به وسیله خود شخص انجام گیرد، از باب «قام، یقوم، مَقام» می‌باشد که میم آن مفتوح است و اگر ایستادن و تعیین جایگاه از سوی دیگری باشد، به متعدی شدن فعل نیاز دارد، لذا به باب اِفعال می‌رود و «اقام، یقیم، مُقام» می‌شود.

جمع مقام در فارسی مقامات، به معنای جای ایستادن، جایگاه و منزلت (جبران مسعود، 1383: 3 / 1642) و کنایه از مراتب است.(پادشاه، 1363: 6 / 4085) بنابراین مقامات اهل‌بیت، یعنی جایگاه و منزلتی که خداوند برای آنان در نظام آفرینش در نظر گرفته است. این مقامات را در یک تقسیم‌بندی کلی می‌توان به سه بخش تقسیم کرد که خود به مقامات دیگری قابل قسمت خواهد بود.

الف) مقام خلیفة‌اللهی و مقامات ناشی از آن

1. مقام خلیفة‌اللهی

واژه خلیفه یک اصطلاح قرآنی است و ریشه آن خَلْف به معنای ضد قدام است و فعل آن «خَلَفَ فلان فلاناً، قام بالامر عنه» جای دیگری نشستن و کار دیگری را انجام دادن می‌باشد. والخلافة النیابة عن الغیر امّا لغیبة المنوب‌عنه و امّا لموته و اما لعجزه و اما لتشریف المستخلف و علی هذه الوجه الاخیر استخلف الله اولیاؤه فی الارض. (راغب، 1426: 294) خلافت، جانشینی از سوی دیگری است یا به دلیل نبود آن شخص، یا به سبب مرگ او، یا به خاطر ناتوانی‌اش و یا به دلیل احترام به شخص. خلافت اولیاء الله از طرف خداوند از قسم چهارم می‌باشد.

بنابراین خلافت انسان از سوی خدا به سبب غیبت یا موت، یا ناتوانی خداوند نیست، بلکه برای تجلیل از شخص خلیفه، لقب خلیفةاللهی به او داده شده است. فلسفه مقام: در اندیشه دینی، جهان هستی خاستگاهی به نام «الله» دارد؛ یعنی همه هستی از جمله انسان از او سرچشمه می‌گیرد: «اللَّهُ خَالِقُ کلِّ شَیءٍ وَهُوَ عَلَى کلِّ شَیءٍ وَکیلٌ». (زمر / 62)

در متون دینی از الله با اوصافی مانند: علیم، خبیر و حکیم یاد شده است؛ یعنی نظام هستی برای هدفی خاص آفریده شده است و تمام هستی، بدون استثنا، به سوی آن هدف در حرکت می‌باشند. وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَ مَا بَینَهُمَا بَاطِلًا ذَلِک ظَنُّ الَّذِینَ کفَرُوا فَوَیلٌ لِّلَّذِینَ کفَرُوا مِنَ النَّارِ. (ص / 27) با این تفاوت که هدف خلقت نسبت به بقیه موجودات با جبر محقق می‌شود، ولی نسبت به انسان باید با انتخاب و اختیار او تحقق یابد.

بنابراین وظیفه خداوند از سر لطف و محبت به انسان، راهنمایی به سیر منتهی به هدف آفرینش و غیر آن می‌باشد، تا انسان خود یکی را انتخاب کند. خداوند این لطف را چنین بیان می‌کند:  ِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا. (انسان / 3) ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد یا ناسپاس.

از طرفی، گرچه خداوند عقل را به عنوان یک راهنما در نهاد بشر قرار داده است، ولی به دلیل ابعاد وجودی انسان، از قبیل دنیوی، اخروی، جسمی، روحی، فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... و به دلیل تأثیرپذیری عقل از مسائل گوناگونی مانند: هوای نفس، تن‌پروری، بی‌توجهی و... و تلاش شیطان برای گمراه کردن انسان، پیامبران را هم برای جبران کاستی‌های عقل فرستاد.

امام کاظم(ع) می‌فرماید:  یا هشام، ان لله علی الناس حجّتین: حجّة ظاهرة و حجّة باطنة، فامّا الظاهرة فالرسل و الانبیاء و الائمة و اما الباطنة فالعقول. (کلینی، 1390: 1 / 19) ای هشام! خدا دو حجت بر مردم دارد: حجت آشکار و حجت پنهان. حجت آشکار رسولان و پیامبران و امامان هستند و حجت پنهان عقل مردم است.

بنابراین همان‌گونه که انسان‌ها در پیدایش حجت باطنی نقشی ندارند، در تعیین حجت ظاهری نیز نقشی ندارند. بر این اساس، خلافت الهی یک مقام انتصابی است. آیات فراوانی بر این مسئله دلالت می‌کنند، از آن جمله:  یا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاک خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکم بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیضِلَّک عَن سَبِیلِ اللَّهِ. (ص / 26) و اما اینکه چه کسانی و با چه ویژگی‌هایی و در چه شرایطی برای این کار انتخاب می‌شوند، بر عهده پروردگار است. وَ إِذَا جَاءتْهُمْ آیةٌ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِی رُسُلُ اللّهِ اللّهُ أَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسَالَتَهُ. (انعام / 124)

بر این اساس، همه انبیا این مقام را دارند، ولی نسبت به ائمه(ع) باید به روایات استناد کرد؛ از جمله روایات قابل استناد برای اثبات این مقام برای شخص امام علی(ع)، روایت یوم‌الدار است. در پی نزول آیه «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَک الْأَقْرَبِینَ» (شعراء / 214) پیامبر دعوت علنی به اسلام را آغاز کرد و پس از دعوت بنی‌هاشم به پذیرش اسلام، فرمود: فَاَیُّکُمْ یُوازِرنُی عَلی هذَا الامرِ عَلی اَن یَکُونَ اَخی وَ وَصیی وَ خَلیفَتی فیکُمْ.کدام‌یک از شما پشتیبان من خواهد بود تا برادر، وصی و جانشین من میان شما باشد؟ در پی این سخنان، سکوت مطلق بر مجلس حاکم شد و هیچ کس جواب نداد. علی(ع) گفت: من ‌ای رسول خدا.

با اینکه رسول خدا سه بار سخن خود را تکرار کرد، هر بار تنها او پاسخ داد. آن‌گاه حضرت رو به جمعیت کرد و فرمود:  إنَّ هذَا اَخی وَ وَصیّی وَ خَلیفَتی فیکُم، فَاسْمَعوا لَه و اَطیعُوه. مردم این جوان برادر، وصی و جانشین من میان شماست، به سخنان او گوش فرا دهید و از او پیروی کنید. فَقامَ القَومُ یَضْحکُون، فَیَقولونُ لاَبی‌طالب قَد اَمَرکَ اَن تَسْمَعَ لاِبْنِکَ و تَطیعَ. (ابن اثیر، 1399: 2 / 63؛ طبری، بی‌تا: 2 / 63؛ ابن ابی‌الحدید، 1378: 13 / 244؛ ابن کثیر، 1369: 1 / 459 و 460؛ همو، 1418: 2 / 381؛ نسایی، 1419: 99؛ هیثمی، بی‌تا: 8 / 303؛ قندوزی، بی‌تا: 105) در این هنگام مجلس پایان یافت و حاضران با خنده و تمسخر به ابوطالب گفتند: به تو دستور داد از پسرت پیروی کنی و از او فرمان ببری.

در این روایت که از منابع اهل سنت نقل شده است، پیامبر اکرم(ص) به صراحت امام علی(ع) را خلیفه خود معرفی کرد. درباره بقیه ائمه(ع) نیز روایات فراوانی داریم؛ از جمله امام رضا(ع) فرمودند: الائمة خلفاء الله عزوجل فی ارضه. (کلینی، 1390: 2 / 249) امامان(ع) جانشینان خداوند در زمین او هستند.

2. مقام حجة‌اللهی

ریشه واژه «حجة» از «حَجَّ» به معنای «قصد» است (فیومی، 1425: 121) و «حجة» به معنای برهانی است که مقصد را روشن کند (راغب، 1426: 219) و در اصطلاح منطق به آنچه هر یک از دو طرف دعوا برای اثبات نظر خود استدلال کنند، گفته می‌شود. (مظفر، 1388: 217)

حجت در واقع استدلال خاصی است که اثبات‌کننده مقصود است و چون که موجب غلبه بر خصم می‌شود، به آن از باب نامگذاری «سبب به نام مسبَّب» حجت می‌گویند. با توجه به معنای لغوی حجت، مقام حجة‌اللهی، جایگاه و مقامی است که خداوند برای افراد قرار داده است تا با آنها، ادعای خود را در قیامت اثبات کند. این مقام از مقام خلیفة‌اللهی سرچشمه گرفته است، یعنی کسی که به مقام خلیفةاللهی نصب شد، وسیله‌ای برای ادعای خداوند در قیامت در برابر منکران خواهد بود. (کلینی، 1390: 1 / 250)

فلسفه مقام: جهان هستی در اندیشه دینی به دو بخش «غیب» و «شهود» تقسیم می‌شود و جهان آخرت یا معاد یکی از مصادیق جهان غیب، می‌باشد که باید انسان‌ها به آن منتقل شوند. از طرفی، جهان آخرت بازتاب اعمال انسان‌هاست؛ با این تفاوت که جهنم برآیند رفتار و کردار انسان، با توجه به صفت عدل خداست و بهشت برآیند رفتار و کردار انسان با توجه به فضل خداوند است.

از طرف دیگر، به دلیل خارج بودن جهان غیب از حوزه حس، قبول آن برای انسان دشوار است، ولی واقعیتی است که یک روز انسان با آن روبه‌رو خواهد شد؛ از این رو خداوند برای اینکه راه عذر انسان را هنگام رویارویی با واقعیت جهان آخرت ببندد، پیامبران را فرستاد:  رُسُلاً مُّبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ لِئَلاَّ یکونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللّهُ عَزِیزًا حَکیمًا. (نساء / 165)

بنابراین حجةالله بودن انبیا و ائمه به دو معناست: 1. خداوند در قیامت در برابر انکار منکران چنین استدلال می‌کند که آنان را فرستادم و پیام مرا رساندند. 2. در قیامت در برابر انکار منکران که پیمودن راه حق را ناشدنی می‌شمارند، آنان را به عنوان نمونه عملی راه طی شده معرفی می‌نماید. امام صادق(ع) درباره ضرورت وجود حجةالله فرمود: انّ الحجةَ لاتَقوم لله عَزّوجلّ عَلی خَلْقِهِ اِلاّ بِامام. (کلینی، 1390: 2 / 238) بدون تردید حجت خدا بر مردم وقتی قطعی خواهد شد که خداوند پیشوایی را نصب کند.

حجةالله بودن رسول خدا(ص) با آیات قرآن که همه انبیا را حجت می‌داند ـ از جمله آیه یاد شده ـ اثبات می‌شود، اما نسبت به ائمه(ع)، در منابع اهل سنت از رسول خدا(ص) درباره شخص امیرمؤمنان این‌گونه روایت شده است: عَن اَنس بنِ مالک قالَ کُنت عِند النبی فَرَأی عَلِیّاً مُقبِلاً فقال: اَنَا وَ هذَا حُجَّةٌ عَلْی اُمَّتی یَومْ القِیامَة. (بغدادی، بی‌تا: 2 / 88) انس ‌بن ‌مالک می‌گوید: حضور پیامبر(ص) بودم و علی(ع) به طرف ما می‌آمد. همین‌که چشم رسول خدا(ص) به علی(ع) افتاد، فرمود: من و این حجت [خدا] بر امّتم در روز قیامت هستیم.

درباره بقیه ائمه نیز حاکم حسکانی ذیل آیه «اهدنا الصراط المستقیم» از جابر بن ‌عبدالله چنین نقل می‌کند: جابِر بن ‌عَبْدُالله قالَ: قالَ رَسولُ الله: اِنَّ الله جَعَلَ عَلَیاً وَ زَوَجَته وَ ابنَیْه حُجَجُ اللهِ عَلی خَلْقِه و هُمْ اَبوابُ العِلمِ فی اُمَّتی، مَن اهتَدی بِهِم هَدی اِلی صِراطِ المُستَقیمِ. (حسکانی، 1427: 1 / 91) رسول خدا فرمود: بدون تردید خداوند، علی و همسرش و دو پسرش را حجت‌های خدا بر خلقش قرار داد. اینان درهای علم در امت من هستند. هر کس به وسیله اینان هدایت شود، به صراط مستقیم راه یافته است.

در منابع روایی شیعه، مقام حجةاللهی ائمه بسیار مورد تأکید قرار گرفته است. برای نمونه رسول خدا(ص) فرمودند:  اَنَا و عَلی وَ فاطِمَة وَ الحَسَنُ و الحُسَینُ و تِسعةٌ مِن وُلْدِ الحُسَین حُجَجُ اللهِ عَلی خَلْقِه؛ اَعْداءُنا اَعداءُ الله و اولیاءُنا اَولیاءُ الله. (مجلسی، 1403: 36 / 228) من و علی و فاطمه و حسن و حسین و نُه فرزند حسین حجت‌های خدا بر خلق او هستیم. دشمنان ما دشمنان خدا و دوستان ما دوستان خدا هستند.

3. مقام ولی‌اللهی

واژه ولی و ولایت در متون دینی فراوان به کار رفته است. ولی در لغت معانی متعددی دارد. لغت‌شناس معروف عرب ابوهلال عسکری درباره ریشه‌ این واژه می‌گوید:  َصلُ الولی جَعْلُ الثانی بَعدَ الاوّلِ مِن غَیرِ فَصلٍ، مِن قَولِهِم هذا یَلی ذاکَ وَلِیاً. (عسکری، 1353: 235) اصل ولی، قرار دادن دومی بعد از اولی بدون واسطه است. این واژه از قول عرب گرفته شده است که می‌گویند: این پشت سر آن است. وَالوِلایة تَوَلّی الاَمْر. (راغب، 1426: 885) ولایت، مدیریت کردن کار است.مقام ولایت ولی اللهی از مقام خلیفةاللهی سرچشمه گرفته است؛ یعنی اگر او جانشین خدا است، باید بتواند در جهان هستی تصرف کند.

فلسفه مقام: با توجه به اهمیت مقام خلیفةاللهی، مدعیان این مقام در جامعه فراوان خواهند شد و چه بسا به گمراهی گروهی از معتقدان به خداوند بینجامد، از این رو خداوند باید نشانه‌ای در اختیار خلیفه خود قرار دهد تا مردم او را بشناسند. این نشانه به تعبیر قرآن «تصرف در تکوین» می‌باشد. این توانایی تنها در اختیار این گروه می‌باشد و دیگران از انجام آن ناتوان می‌باشند و در علم کلام، به دلیل ناتوانی دیگران به آن «اعجاز» یا «معجزه» می‌گویند.

این توانایی یا تصرف در تکوین در اختیار همه خلفاء الله (اعم از پیامبر و امام) می‌باشد؛ گرچه مصداق آن متناسب با شرایط مکانی و زمانی هر یک از خلفای خدا متفاوت است. از چنین توانایی، به ولایت تکوینی تعبیر می‌شود و کارآیی چنین ولایت و تصرفی تنها اثبات صداقت پیامبر و امام در ادعای پیامبری و امامت است.با توجه به اینکه این ولایت جعلی است، چند و چون آن به دست خداوند است و اوست که می‌داند این ولایت را در اختیار چه کسی بگذارد و چه مقدار به او ولایت دهد.

به این آیه توجه کنید: َنِّی أَخْلُقُ لَکم مِّنَ الطِّینِ کهَیئَةِ الطَّیرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیکونُ طَیرًا بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِئُ الأکمَهَ والأَبْرَصَ وَأُحْیی الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُکم بِمَا تَأْکلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیوتِکمْ إِنَّ فِی ذَلِک لآیةً لَّکمْ إِن کنتُم مُّؤْمِنِینَ. (آل‌عمران / 49)در این آیه به چند توانایی حضرت عیسی اشاره شده است، ولی آن حضرت تأکید می‌کند که این توانایی‌ها از خداست؛ نه از خود او.

پیشتر بیان کردیم که فلسفه جعل خلیفةالله در زمین، رفع کاستی‌های عقل بشری در تشخیص هدایت از ضلالت است و بخش مهم این نوع هدایت در تنظیم روابط اجتماعی انسان‌ها می‌باشد. بدین‌سان یکی از وظایف ولیّ الله اجرای دستورات اجتماعی دین می‌باشد، چنان که اصل دین، اراده حق تعالی است که در باید‌ها و نبایدها (حرام و حلال) تجلی پیدا می‌کند. ولی خدا نیز در اداره جامعه باید چنین اختیاری داشته باشد و به این نوع توانایی یا حق تصرّف «ولایت تشریعی» می‌گوییم. داشتن این نوع ولایت، در فرقه‌های اسلامی مورد اختلاف است، بنابراین اثبات آن اهمیت بسیاری دارد.

یک. ولایت تشریعی رسول خدا(ص): یکی از وظایف مهم پیامبر تفسیر جامع و همه‌جانبه دین است. این وظیفه در این آیه بیان شده است:  بِالْبَیّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَیک الذِّکرَ لِتُبَیّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یتَفَکرُونَ. (نحل / 44) اگر تفسیر دین به عهده پیامبر گذاشته شده است و اینکه او باید مجملات، متشابهات و مبهمات آیات قرآن و ناگفته‌های دین را بیان کند، وظیفه امت هم این خواهد بود که آنچه را پیامبر بیان می‌کند، بپذیرند. این وظیفه در این آیه بیان شده است: «وَ مَا آتَاکمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ». (حشر / 7)

دانشمندان اسلامی (شیعه و سنی) بر این باورند که این آیه درباره غنائم وارد شده است، ولی شأن نزول، مخصِّص آیه نیست و همه دستورات و نواهی حضرت را دربرمی‌گیرد (طبرسی، 1390: 9 / 259؛ قرطبی، 1405: 18 / 17)، حتی روایاتی در منابع اهل سنت نقل شده است که رسول خدا برای لزوم تبعیت مردم از سنّت خود، به همین آیه استدلال کرده است. (قرطبی، 1405: 18 / 17)

در آیه دیگری مؤمن بودن مردم را به پذیرش تمام قضاوت‌های رسول خدا(ص) مشروط کرده است. مانند: فَلاَ وَ رَبِّک لاَ یؤْمِنُونَ حَتَّىَ یُحَکّمُوک فِیمَا شَجَرَ بَینَهُمْ ثُمَّ لاَیجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیتَ وَ یسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا. (نساء / 5) در آیه دیگر در برابر تصمیم پیامبر(ص)، قدرت انتخاب را از مردم سلب کرده و فرموده است:  وَ مَا کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَن یکونَ لَهُمُ الْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَن یعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِینًا. (احزاب / 36) بدین‌سان ولایت تشریعی پیامبر بر اساس آیات قرآن مسلّم و انکار ناپذیر است.

دو. ولایت تشریعی ائمه(ع): ولایت تشریعی ائمه(ع) در روایات بسیاری مورد تأکید قرار گرفته است که روایت غدیر مشهورترین آنهاست. رسول خدا(ص) فرمود:  اَلَسْتُ اَولی بِکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُم؟ قالوا: بَلی، فَقال: مَنْ کُنْتُ مَولاه فَهذا عَلِیٌّ مُولاه.  آیا من نسبت به شما سزاوارتر در تصرف نیستم؟ همه گفتند: آری، سپس فرمود: هر که من مولای اویم، این علی مولای اوست.

این حدیث مورد اتفاق دانشمندان اهل سنت می‌باشد که به دلیل مجال اندک تنها به نقل یکی از آنها بسنده می‌کنیم. ابن‌مغازلی پس از آنکه حدیث غدیر را از سیزده طریق نقل می‌کند، از قول «فضل‌ بن ‌محمد» ـ یکی از دانشمندان اهل‌سنت ـ می‌نویسد:  هذا حدیث صحیح عن رسول الله و قد روی حدیث غدیر خم عن رسول الله نحو من مائة نفس منهم العشرة و هو حدیث ثابت لااعرف له علّة، تفرّد علی بهذه الفضیلة، لیس یشرکه فیها احد. (ابن مغازلی، 1394: 27)

این حدیث از پیامبر(ص) صحیح است. حدیث غدیر را حدود صد نفر از صحابه نقل کرده‌اند که عشره مبشره (ابوبکر، عمر، عثمان، علی، سعد بن ابی وقاص و... ) از جمله آنان می‌باشند. این حدیث قطعی است و من نقصی در آن نمی‌بینم. این امتیازی است که به علی(ع) اختصاص دارد و هیچ کس با او در این امتیاز شریک نیست. ولایت تشریعی امامان در روایات شیعه بسیار مورد توجه قرار گرفته است که به دلیل محدودیت فرصت از آوردن آنها خودداری می‌کنیم. (کلینی، 1390: 2 / 321 ـ 284)

ب) مقام امامت و مقامات ناشی از آن

1. مقام امامت

ریشه امام، «ام» است و به هر چیزی که بقیه چیزهای اطرافش به آن ضمیمه شود، امّ گفته می‌شود. (فراهیدی، بی‌تا: 8 / 433)بر این اساس به آنچه اصل پیدایش، تربیت، اصلاح یا آغاز یک شی باشد «امّ» نامیده می‌شود، مثل: امّ‌الکتاب، امّ القری، امّ النجوم و... . (راغب اصفهانی، 1426: 85)

بدین‌سان امام نیز معنای گسترده‌ای دارد، چنان‌که گفته شده است:  وَ الاِمام: المُؤْتَمُّ بِه، اِنساناً کانَ یَقْتَدی بِقَولهِ اَو فِعلَه اَو کِتاباً اَو غیرِ ذلک، مُحِقّاً کاَن اَو مُبْطِلاً و جَمْعُه اَئِمَّه. (همان: 78) امام چیزی است که انسان از او پیروی می‌کند، چه انسانی باشد که از رفتار و گفتارش پیروی کند و چه کتاب و چه غیر آن و فرقی ندارد که بر حق باشد یا باطل؛ جمع آن ائمه است.

شیخ صدوق می‌گوید: در بغداد از ابوبشر لغوی از معنای امام پرسیدم، گفت: هو المتقدم بالناس و الامام هو المطمر و هو التر الذی یبنی علیه البنا و الامام هو الذهب الذی یجعل فی دارالضرب لیؤخذ علیه عیار والامام هو الخیط الذی یجمع حبات العقد و الامام هو الدلیل فی السفر فی ظلمة اللیل و الامام هو السهم الذی یجعل مثالا یعمل علیه السهام. (صدوق، 1418: 96)

امام کسی است که مردم به او اقتدا می‌کنند. امام ریسمان بنّایی است که بنا را با آن تنظیم می‌کنند. امام طلایی است که معیار تشخیص عیار سکه می‌باشد. امام نخی است که دانه‌های تسبیح را جمع می‌کند. امام راهنمای کاروان در شب ظلمانی و تاریک است. امام تیری است که بقیه تیرها را بر اساس آن می‌سازند.اگر به مصادیقی که شیخ صدوق از آن لغوی متخصص نقل می‌کند، توجه کنیم، قدر مشترک مصادیق این است که «نسبت به بقیه، نقش الگو را دارد».

فلسفه مقام: در هدایت انسان به کمال تنها دادن اطلاعات و ارائه راهنمایی علمی کافی نیست، بلکه باید الگوی عملی نیز ارائه شود. ارائه الگوی عملی از دو جهت ضرورت دارد:

الف) ارائه نمونه‌ عینی کار: تا کسانی که می‌خواهند وارد مسیر شوند، بدانند در آینده چه خواهند شد و به کجا خواهند رسید.ب) قابلیت طی شدن مسیر: ارائه الگو به کسانی که می‌خواهند وارد مسیر شوند، نشان می‌دهد که گرچه مسیر طولانی است، ولی طی شدنی است. بر این اساس، خداوند رسول خدا(ص) را الگو معرفی می‌کند:  لَقَدْ کانَ لَکمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکرَ اللَّهَ کثِیرًا. (احزاب / 21)

باید توجه داشت خلیفه تنها واسطه میان خدا و خلق برای رساندن پیام نیست، بلکه الگوی عملی طی مسیر هدایت نیز هست و با توجه به ابهامات مسیر، تنها خدا می‌داند چه کسی می‌تواند امام باشد، از این رو جعل مقام امامت در اختیار خداست و اوست که این مقام را اعطا می‌کند: وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُک لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّیتِی قَالَ لاَ ینَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ. (بقره / 124)

امامت ائمه(ع): امامت امامان(ع) در روایات اهل سنت نیز وارد شده است. درباره امام علی(ع) روایات بسیاری هست، برای نمونه رسول خدا(ص) فرمود:  اوحی الی فی علی انه سید المسلمین و امام المتقین. (ابن‌مغازلی، 1394: 104؛ ابن‌اثیر، بی‌تا: 1 / 69؛ نیشابوری، بی‌تا: 3 / 137؛ هیثمی، بی‌تا: 9 / 121) درباره علی به من وحی شده است که او سرور مسلمانان و امام پرهیزکاران است.

آن حضرت در روایت دیگری فرمود: ان ولیکم الله و ان امامکم علی ابن ابی‌طالب، فناصحوه و صدّقوه، فان جبرئیل اخبرنی بذلک. (ابن‌ابی‌الحدید، 1378: 2 / 98) بی‌تردید سرپرست شما خداست و بدون تردید امامتان علی ابن ابی‌طالب(ع) است. خیرخواه او باشید و گفتارش را تصدیق کنید. بی‌تردید جبرئیل این گزارش را به من داده است.

درباره بقیه امامان(ع) نیز روایاتی در منابع اهل سنت وارد شده است، مانند: عن جابر بن عبدالله انصاری قال، قال لی رسول الله: یا جابر، ان اوصیائی و ائمة المسلمین من بعدی اولهم علی ثم الحسن ثم الحسین ثم علی بن الحسین ثم محمد بن علی المعروف بالباقر ستدرکه یا جابر، فاذا لقیته فاقراه منی السلام، ثم جعفر بن محمد ثم موسی بن جعفر ثم علی بن موسی ثم محمد بن علی ثم علی بن محمد ثم الحسن بن علی ثم القائم، اسمه اسمی و کنیته کنیتی ابن الحسن بن علی، ذاک الذی یفتح الله تبارک و تعالی علی یدیه مشارق الارض و مغاربها، ذاک الذی یغیب عن اولیائه غیبة لا یثبت علی القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للایمان.

قال جابر: فقلت: یا رسول الله فهل للناس الانتفاع به فی غیبته؟ فقال: ‌ای والذی بعثنی بالنبوة، انهم یستضیئون بنور ولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس و ان سترها سحاب. هذا من مکنون سرالله و مخزون علم الله، فاکتمه الا عن اهله. (قندوزی، بی‌تا: باب94، 496)

جابر می‌گوید: رسول خدا(ص) به من فرمود: ‌ای جابر! اولین فرد از اوصیای من و رهبران مسلمانان بعد از من، علی است و بعد از او حسن و بعد از او حسین و بعد از او علی فرزند حسین و بعد از او محمد فرزند علی است که معروف به باقر است.‌ ای جابر تو (آن قدر می‌مانی که) او را ببینی. وقتی او را دیدی، سلام مرا به او برسان. 

بعد از او جعفر فرزند محمد و بعد از او موسی فرزند جعفر و بعد از او علی فرزند موسی و بعد از او محمد فرزند علی و بعد از او علی فرزند محمد و بعد از او حسن فرزند علی و بعد از او قائم است که اسم او اسم من و کنیه‌اش کنیه من است. او فرزند حسن ‌بن ‌علی و همان فردی است که خداوند به وسیله او شرق و غرب را فتح خواهد کرد. او همان فردی است که از طرفدارانش پنهان است و غیبت او به اندازه‌ای طولانی است که تنها کسانی که خداوند قلبشان را امتحان کرده باشد، بر امامت او باقی خواهند ماند.

جابر پرسید: ‌ای رسول خدا! در زمان غیبت، آیا مردم از او استفاده می‌کنند؟ پیامبر فرمود: آری، ‌ای جابر! قسم به خدایی که مرا به پیامبری برگزید، همان‌گونه که مردم از خورشید در زمانی که ابر آن را پوشانده است استفاده می‌کنند، در زمان غیبت او نیز، مردم از نور ولایتش استفاده می‌کنند.‌

ای جابر! این از اسرار پنهان خداوند و علم مخفی اوست. این سخن را به هر کس مگو؛ مگر کسانی که اهل این سخن هستند. مسئله امامت امامان(ع) در روایات شیعه مسئله‌ای قطعی است؛ به گونه‌ای که نیازی به آوردن این روایات نیست. با توجه به مقام امامت و الگو بودن امام، چند مقام دیگر نیز از این مقام سرچشمه می‌گیرد:

منابع و مآخذ

1. قرآن کریم.

2. ابن ابی‌الحدید، عزالدین، 1378 ق، شرح نهج البلاغه، تحقیق ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالکتب العلمیة.

3. ابن اثیر، عزالدین، بی‌تا، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، تحقیق الشیخ علی، بیروت، دارالکتب العلمیة.

4. ابن اثیر، علی بن ابی‌الکرم، 1399 ق، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارالفکر.

5. ابن عساکر، علی‌ بن‌ الحسن، بی‌تا، تاریخ مدینة الدمشق، بیروت، دارالکتب العلمیة.

6. ابن حجر هیثمی، احمد بن محمد بن علی، الصواعق المحرقه فی الرد علی اهل البدع و الزندقه، تحقیق عبدالوهاب، مصر، مکتبة القاهرة.

7. ابن فارس، احمد، 1404 ق، معجم مقاییس اللغة، تحقیق عبدالسلام‌ هارون، قم، مرکز الاعلام الاسلامی.

8. ابن کثیر، اسماعیل، 1369 ق، السیرة النبویة، بیروت، دارالمعرفة.

9.  1418 ق، البدایة والنهایة، بیروت، دارالفکر، الطبعة الثانیة.

10. ابن مغازلی، علی بن محمد، 1394 ق، مناقب علی بن ابیطالب، تحقیق بهبودی، تهران، المکتبة الاسلامیة.

11. ابن منظور، محمد بن مکرم، 1405 ق، لسان العرب، قم، ادب الحوزه، چ اول.

12. بغدادی، احمد ‌بن ‌علی، بی‌تا، تاریخ بغداد، بیروت، دارالفکر.

13. بیهقی، ابوبکر ‌بن ‌احمد، 1405 ق، دلائل النبوة، بیروت، دارالکتب العلمیة.

14. پادشاه، محمد، 1363، فرهنگ جامع فارسی، تهران، خیام، چ دوم.

15. جبران مسعود، 1383، الرائد، ترجمه رضا انزابی‌نژاد، مشهد، به نشر، چ چهارم.

16. جرجانی، سیدشریف، 1306، کتاب التعریفات، تهران، ناصرخسرو.

17. جوادی آملی، عبدالله، 1386، ادب فنای مقربان، قم، اسراء، چ چهارم.

18. حسکانی، عبیدالله، 1427 ق، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تحقیق محمودی، قم، مجمع احیاء الثقافةالاسلامیه، الطبعة الثالثة.

19. حلّی، حسن بن یوسف، بی‌تا، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، مشهد، کتابفروشی جعفری.

20. راغب اصفهانی، حسین، 1426 ق، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، قم، طلیعه نور ، چ اول.

21. زبیدی، مرتضی، 1414 ق، تاج العروس، تحقیق علی بشری، بیروت، دارالفکر.

22. سجادی، سیدجعفر، 1361، فرهنگ علوم عقلی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران.

23. سیدرضی، محمد بن حسین، 1387 ق، نهج‌البلاغه، تحقیق صبحی صالح، بیروت، دارالفکر، الطبعة الاولی.

24. صدوق، محمد بن علی، 1418 ق، معانی الاخبار، تصحیح غفاری، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، الطبعة الرابعة.

25.  بی‌تا، تجرید الاعتقاد، مشهد، جعفری.

26. طباطبایی، سید محمدحسین، 1390 ق، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الاعلمی.

27. طبرسی، احمد بن علی، 1386 ق، الاحتجاج، قم، مصطفوی.

28. طبرسی، فضل بن الحسن، 1390 ق، مجمع البیان لعلوم القرآن، تهران، کتابفروشی اسلامیة.

29. طبری، احمد بن عبدالله، بی‌تا الف، الریاض النضرة فی مناقب العشرة، تحقیق عبدالمجید، بیروت، دارالمعرفة.

30.  بی‌تا ب، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، تحقیق اکرم بوشی جده، مکتبة الصحابة.

31. طبری، محمد بن جریر، بی‌تا، تاریخ الامم والملوک، بیروت، مؤسسة الاعلمی.

32. عدة من العلماء، 1379 ق، المعجم الوسیط، استانبول، دارالدعوة.

33. عسقلانی، شهاب‌الدین، 1992م، مختصر مسند البزار علی الکتب الستّه، تحقیق صبری، بیروت، مؤسسة الرسالة، الطبعة الاولی.

34. عسکری، ابوهلال، 1353 ق، الفروق اللغویة، قم، بصیرتی.

35. فراهیدی، خلیل بن احمد، بی‌تا، العین، قم، دارالهجرة.

36. فسوی، یعقوب، بن سفیان، بی‌تا، المعرفة والتاریخ، تحقیق اکرم ضیاء، بیروت، مؤسسة الرسالة.

37. فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، بی‌تا، القاموس المحیط، بیروت، دارالجیل.

38. فیومی، احمد بن محمد، 1425 ق، المصباح المنیر، قم، هجرت، الطبعة الثالثة.

39. قرطبی، محمد بن احمد، 1405 ق، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

40. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، بی‌تا، ینابیع المودة، قم، کتابفروشی بصیرتی.

41. کاشانی، فیض، 1393 ق، کتاب الصافی، تهران، کتابفروشی اسلامیة.

42.   1412 ق، کتاب الوافی، اصفهان، مکتبة الامام امیرالمؤمنین، الطبعة الثانیة.

43. کلینی، محمد بن یعقوب، 1390 ق، کافی، تهران، کتابفروشی اسلامیة.

44. گنجی، محمد بن یوسف، بی‌تا، کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابی‌طالب، تحقیق محمدهادی امینی، نجف، الطبعة الحیدریة، الطبعة الثانیة.

45. مؤسسة دائرة المعارف الفقه الاسلامی، موسوعة الفقه الاسلامی طبقاً لمذهب اهل البیت، قم، الطبعة الاولی.

46. متقی هندی، علی، 1409 ق، کنزالعمال فی سنن الاقوال والافعال، بیروت، مؤسسة الرسالة.

47. مجلسی، محمدباقر، 1403 ق، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، الطبعة الثالثة.

48. محمودی، محمدباقر، بی‌تا، ترجمة الامام علی بن ابی‌طالب، بیروت، مؤسسة المحمودی.

49. مرتضوی، سید محمد، 1385، اهل‌البیت(ع) در نگاه رسول اعظم(ص)، مشهد، نشر یوسف فاطمه.

50. مشکور، محمدجواد، 1384، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، آستان قدس رضوی، چ چهارم.

51. مظفر، محمدرضا، 1388 ق، المنطق، قم، اسماعیلیان، الطبعة الثالثة.

52. نسایی، احمد بن شعیب، 1419 ق، خصائص امیرالمؤمنین علی ‌بن‌ ابی‌طالب، تحقیق السید جعفر الحسینی، قم، دارالثقلین، الطبعة الاولی.

53. نوبختی، حسن بن موسی، 1404 ق، فرق الشیعه، بیروت، دارالاضوا، الطبعة الثانیة.

54. نیشابوری، محمد بن علی، بی‌تا، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالکتب العلمیة.

55. هیثمی، نورالدین، علی بن ابی‌بکر، بی‌تا، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت، مؤسسة المعارف.

سیدمحمد مرتضوی/استادیار گروه معارف اسلامی دانشگاه فردوسی مشهد.

منبع: فصلنامه قرآن و متون اسلامی شماره2

شنبه 20 مهر 1392  8:26 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها