اسـمـا دخـتـر عميس بن معدبن تيم بن حارث كه مادرش خوله نام داشت ، از بانواني است ، كه در همان روزهاي آغازين بعثت پيامبر(ص ) با آن حضرت بيعت كرد ، به آستان مقدس اسلام وارد شد ، و كـار دانـش آمـوزي و دريـافت مطالب ديني او بجايي رسيد ، كه مي نويسند : اسما ازپيغمبر(ص ) شصت حديث روايت كرده است .
بـا توجه به اين مقام بلند و شخصيت والاي اسما ، لازم است ، قبل از آن كه از وضع احاديث او سخن به ميان آوريم ، پيرامون شخصيت و رفتارهاي شجاعانه و دلاورانه او ، اندكي بررسي داشته باشيم : .
اسما دختر عميس ، از بانواني است كه در سال پنجم بعثت به همراه شوهر خود جعفربن ابيطالب و حدود 80 نفر از مردان و زنان مخلص ومجاهد ، براي حفظ دين خود از مكه به حبشه هجرت كرده و پـس از سـيـزده سـال اقـامـت در آن كـشور ، به سال هشتم هجرت بعد از جنگ خيبر به مدينه مهاجرت نموده است .
اسـمـا ، داراي نـه خـواهـر بود ، كه معروفترين آنها ميمونه همسر رسول الله (ص ) ، ام الفضل - لبابه همسر عباس عموي بزرگوار پيامبر(ص ) و سلمي همسر حمزه سيدالشهدا بوده اند .
همانطور كه خوانديم ، اسما دختر عميس ، همسر جعفربن ابيطالب برادر امام علي (ع ) بود ، وي در مدت اقامت خود در حبشه سه فرزند به نامهاي : عبدالله ، همسر زينب كبري دختر علي (ع ) ، ومحمد وعـون بـه دنـيـا آورده وآن گـاه هـم كـه شـوهرش جعفر در جنگ موته شهيد گرديد ، با ابوبكر ازدواج كرد ، و از او هم داراي فرزندي به نام محمد شد .
آن وقـتـي هـم كـه ابـوبـكـر از دنـيـا رفـت ، اسـمـا در حالي كه از سن فرزندش محمد سه سال مـي گذشت ، وي به شرف همسري با امام علي (ع ) توفيق يافت و براي آن حضرت هم فرزند پسري بدنيا آورد كه ، يحيي نامگذاري گرديد .
زنـدگـي اسـما ، با تحولات و حوادث تلخ و سختي همراه بوده است ، يك روز براي حفظ عقيده و مرام خويش يك مهاجرت سيزده ساله آغازمي كند ، روزگاري هم كه از مشكلات آوارگي تا حدي مـي آسـايد ، در مدينه خبر شهادت شوهر خود جعفر را كه به عنوان فرمانده ارتش در جبهه حضور يـافـتـه بود مي شنود ، و پيامبر براي تسليت به خانه اش مي رود ، و آن گاه هم كه رسول خدا(ص ) دخـتـر خـود فـاطمه (س ) را در حال گريه وسوگواري زياد مشاهده مي كند ، مي فرمايد : وعلي جعفر فلتبك الباكيه .
آري ، واقعا براي عزاي شخصيتي مانند جعفر طيار بايد سوگواران گريه كنند .
سپس رسول خدا دستور مي دهد ، براي خانواده سوگوار جعفر ، كه عزاداري فرصت تهيه غذا را به آنها نمي دهد مدت سه روز غذا ببرند ، و اين كاربعد به عنوان يك رسم پسنديده در بين مسلمانان معمول مي گردد .
يـك روز هـم كـه هـمـيـن اسـمـا خـبر شهادت مظلومانه فرزندش محمدبن ابي بكر را كه براي اسـتانداري مصر از سوي علي بن ابيطالب (ع ) اعزام گرديده بود مي شنود ، بسيار آشفته و ناراحت مي گردد و در خانه خود مسجد و محلي را براي عبادت اختصاص مي دهد و آنقدر گريه مي كند و غـم وانـدوه را بـه دل مـي ريـزد كـه از شدت ناراحتي و فشار روحي از پستانهايش خون جاري مي شود ! .
در كنار علي و فاطمه (ع ) . دانايـي و هـوشـيـاري و خـردمندي اسمـا دختر عميس تا آنجا قابل اهميت است كه ، اين بانوي شـايسته در خانه علي (ع ) و فاطمه (س ) رفت وآمد زياددارد و بخصوص براي فاطمه (ع ) محرم راز محسوب مي شود .
بـه هنگام بيماري دخـتر والا گهر رسول الله ، پرستار دلسوز ومراقب مخلص اوست ، و آن گاه هم كه اسما در روزهاي آخر عمر ، بانوي خويش فاطمه (ع ) را غمناك و افسرده مشاهده مي كند ، علت ناراحتي آن بانوي بزرگ را جويا مي شود ، وي مي فرمايد : بخـاطر نحوه حمل جنازه زنان ، بگونه ايكه حـجم بدن آنان از زير پارچه روي جنازه ، نمايش خوشي ندارد ناراحت است ، آن وقت اسما صورت تـابـوتـي را كـه در حـبشه ديده بود ، بـراي آن بـزرگوار ترسيم مي كند ، آن صورت مورد پسند فـاطـمـه (س ) قـرار مـي گـيـرد و لبخندي هم مي زند و سپس مي گويد : اين تابوت براي حمل جنازه خوب است ، چون حجم بدن زن و مرد تشخيص داده نمي شود .
بعدهم فاطمه (ع ) وصيت مي كند : اي اسما ! آن گاه كه من از دنيا رفتم ، بايد تو با علي (ع ) بدن مرا غسل بدهي و هيچكس حق ندارد كنار جنازه من حاضر شود .
آنـوقـت اسـمـا بـه كمك علي (ع ) مي رود ، و بدن بي جان فاطمه (س ) دختر پيامبر بزرگ اسلام را (شبانه ) غسل مي دهند و كفن مي نمايند .
الـبـتـه برخي هم در اينجا به جاي اسما خواهر او سلمي را در كنار علي (ع ) و ياري دهنده مراسم غسل دانسته اند .
آري ، هـمـانطور كه در بالا اشاره كرديم ، داستان زندگي اسما ، داستان شگفتي است ، زيرا همين اسما بر اثر لياقت همنشيني و خدمت به فاطمه زهرا(س ) آن چنان مقامي پيدا كرده ، كه آنروز هم كـه فـاطـمـه (س ) فـرزنـدان خـود ، حـسـن و حـسـيـن (ع ) را بـه دنـيـا مـي آورد ، اسما قابله و خـدمـتـگـزارفـاطـمـه (س ) مـي شـود ، به دستور پيامبر آن كودكان را به نوبت در هر دو زايمان فـاطـمـه (ع ) در پـارچـه سـفـيـد قـرار مـي دهـد ، وبـعـد هم با كمال افتخار وسربلندي به امام زين العابدين (ع ) مي گويد : .
قبلت جدتك فاطمه (س ) بالحسن والحسين (ع ) . من در مورد ولادت حسن و حسين (ع ) براي جده ات فاطمه (ع ) قابلگي كرده ام .
احـاديـثي را كه اسما دختر عميس روايت كرده فراوان است ، همانطور كه بسياري از افراد مانند : جـعـفـر شـوهـر او ، عـبـدالله و مـحـمـد فـرزنـدان اسـمـاسـعـيدبن مسيب ، عبيدالله بن رفاعه ، ابـوبـرده ابـي موسي ، فاطمه دختر علي (ع ) ، عبدالله بن عباس ، و افراد ديگري احاديثي را از زبان او بـازگـو كرده ودانشمنداني مانند : شيخ صدوق فيض كاشاني ابن عبدالبر و ابن حجر عسقلاني و ديـگران به مقام ارزشمند روايت حديث اسما اعتراف نموده اند ، واز باب نمونه سه حديثي را كه از زبان اسما روايت شده ، از نظر مي گذرانيم : .
1 ـ شـيخ صدوق مي نويسد : اسما دختر عميس روايت مي كند : يكوقت پيامبر اسلام خوابيده بود و سـر آن بـزرگوار در دامن علي (ع ) قرار داشت ، اماآفتاب غروب كرد و نماز عصر علي (ع ) ازدست رفـت ، وقـتـي پيامبر بيدار شد و از اين وضع مطلع گرديد ، گفت : خدايا ! علي در حال اطاعت تو وپيامبرت بوده اكنون خورشيد را براي او بازگردان .
اسـمـا مـي گـويـد : مـن بـا دو چشم خود ديدم با قدرت الهي باز خورشيد طلوع كرد ، و آن گاه علي (ع ) وضو گرفت و نماز خود را خواند و خورشيدهمچنان غروب كرد ! .
2 ـ اسما روايت مي كند : در شبي كه عايشه خود را آماده مي كرد كه نزد پيامبر برود ، من با تعدادي از بـانـوان هـمـراه عـايشه بوديم ، وقتي به حضور آن حضرت رسيديم ، به غير از ظرف شيري چيز ديـگـري در آنـجا وجود نداشت ، پيامبر از آن شير نوشيد و سپس ظرف شير را به عايشه داد تا وي هم بنوشد ، اما عايشه خجالت كشيد و ظرف شير را نمي گرفت ! .
گفتم : دست پيغمبر(ص ) را كوتاه نكن ، آن گاه كه عايشه شير را نوشيد ، پيغمبر(ص ) فرمود : .
شـيـر را به دوستانت نيز بده ، اما بانوان همراه كه گويا خجالت مي كشيدند ، گفتند : ما شير ميل نداريم ، ولي پيامبر(ص ) فرمود : گرسنگي را با دروغ جمع و مخلوط نكنيد ! .
اسـمـا مـي گـويد : من گفتم : اي رسول خدا ! آيا اگر كسي از ما چيزي را ميل داشته باشد ، ولي بگويد : ميل ندارم ، اين دروغ حساب مي شود ؟ آن حضرت فرمود : دروغ هرچند كوچك باشد ، دروغ است و در پرونده عمل انسان نوشته مي شود ! .
3 ـ ابـن سعد روايت مي كند : وقتي اسما دختر عميس از حبشه به مدينه وارد شد ، عمر به منظور يك افتخار براي خود ، اسما را مورد خطاب قرارداد و گفت : اي بانوي حبشي ! ما بخاطر رسيدن به مقام هجرت از شما گوي سبقت را ربوده ايم ! .
اما اسما هم در جواب گفت : درست مي گويي ، شما همراه پيامبر بوديد ، و آن حضرت گرسنگان شـما را سير و نا آگاههاي شما را علم مي آموخت ، ولي ما از وطن خود دور و آواره بوديم ، در عين حـال مـن سـخـن افتخارآميز ترا با پيغمبر(ص ) مطرح مي كنم ، تا ببينم نظر او چيست ؟ سپس به حضوررسول خدا رفتم و آنچه را شنيده بودم معروض داشتم .
پـيامبر هم در جواب فرمود : اي اسما ! اين را بدان كه ، شما دو هجرت انجام داده ايد ، و ديگران يك هجرت .
به هر حال ، سراسر زندگي اسما دختر عميس ، هجرت و فداكاري و نقل حديث و خدمات فرهنگي و تربيتي بوده ، و آن طور كه امام صادق (ع ) هم فرموده : محمدبن ابي بكر ، فرزند اسما هم ، نجابت و شـخـصيـت را از مادر خـود بـه ارث بـرده و امـام باقر(ع ) هـم فرموده است : خداوند رحمـت كـندخـواهـراني كه اهـل بهـشـت مي باشند و آنها عبارتند از : اسما دختر عميس ، همسر جعفربن ابي طالب و سلمي دختر عميس ، همسر حمزه سيدالشهدا .
او نيز از جمله زنان مدينه است ، كه با تعدادي ديگر از بانوان مدينه به حضور رسول خدا(ص ) رسيد ، و با آن حضرت بيعت نمود .
كنيه وي ام سلمه بود .
از نقطه نظر خصلتهاي انساني ، سيره نويسان اسما را بانويي عاقل و خردمند ، شجاع و دلاور ، فصيح و سـخـنگو ، و بالاخره خطيب زنان دانسته وهمانطور كه ويژگي وثوق از نظر اهل حديث و تاريخ دربـاره مـردان عالم و مجاهد بكار گرفته مي شود ، اسما را نيز راوي حديث پيامبر(ع ) وصحابي مورد اطمينان آن بزرگوار شمرده اند .
البته شجاعت اسما غير از جهات ديگر ، بدين خاطر است كه عبدبن حميد روايت مي كند : اسما در جـنگ يرموك به همراه تعداد ديگري از بانوان كه معمولا براي تهيه غذا ، آب دادن به سپاه و مداوا ومـعـالـجـه مـجروحان جنگي حضور مي يافتند ، شركت داشت ، و زمينه اي پيش آمد كه وي ناچار بـاارتش روم درگير شد ، و به وسيله چوب و عمود خيمه خويش ، تعداد نه نفر از افراد دشمن را از پاي درآورد .
اسما ، احاديث متعددي را از پيامبر شنيده ، و آن را براي ديگران بازگو كرده ، و اشخاصي هم مانند : مـحـمـودبن محمد ، شهربن حوشب ، اسحاق بن راشد ، محمدبن عمرو انصاري فرزند برادر اسما ، و مـهـاجربن ابي مسلم غلام وي ، از زبان اسما احاديث نبوي (ص ) را شنيده اند و براي ديگران روايت كرده اند .
بـاري ، گـويا به خاطر رشادت و برازندگي اسما بوده كه ابن حجر عسقلاني با تعبير : وكانت من ذوات العقل والدين .
يعني بانوي متدين و عاقل ، او را توصيف و تمجيد كرده ، و هرگاه هم زنان مدينه مسيله و مطلب مـهمي داشتند ، اسما را به عنوان نماينده وسخنگوي خويش به حضور رسول خدا مي فرستادند ، تا اين خطيب زنان مطلب را به پيامبر(ص ) منتقل كند ، و نظر مبارك آن حضرت را دريافت دارد .
احمد صادقی اردستانی
منبع: هدی بلاگ