دختر حریش بن سراقه به عنوان «ام الخیر» که از زنان نامدار صدر اسلام است، او از قدرت تکلم بالایی برخوردار و خطیب بلیغی شمرده می شد، و از زنان به نام عرب بود که در کوفه زندگی می کرد، او زنی نبود که در مدینه رشد یافته باشد، چه این که اگر زنی از مدینه بر می خاست، امکان داشت گفته شود که، مکتب رسول خدا صلی الله علیه و اله و مکتب فاطمه زهرا وعلی بن ابیطالب، امام حسن، امام حسین، امام سجاد ودیگر ائمه علیهم الصلوة والسلام را دیده و درس گرفته است.
ولی این زن از کوفه برخاست که فقط، علی بن ابی طالب سلام الله علیه را درک نموده و کوفه نیز در زمان آن حضرت مهد دین شد وگرنه قبلا سابقه ای چندان نداشت.
معاویه نامه ای برای والی خود در کوفه نوشت، ودر ضمن نامه از او خواست که وسایل سفر ام الخیر را فراهم نموده او را تجهیز کند واز کوفه به شام بفرستد، ضمنا به والی تاکید نمود که تصمیم گیری من در مورد تو مبنی بر گزارشی است که این زن می دهد «واعلمه انه مجازیه به الخیر خیرا وبالشر شرا بقولها فیه » اگر از تو شاکی بود، من درباره تو کیفر تلخ تعیین می کنم،
و اگر از تو راضی بود، و گزارش مطلوب داد، پاداش خوبی برای تو در نظر می گیرم، والی کوفه به حضور این زن آمد و نامه را برای او خواند و گفت: معاویه شما را دعوت نموده و به حضور طلبیده است. این بانو در جواب گفت: «اما فغیر زائغة عن طاعته ولامعتلة بکذب » گفت من نسبت به ملاقات با معاویه بی رغبت نیستم و انحرافی در نظم و اطاعت هم ندارم و قصد بهانه دروغ آوردن نیز ندارم.
والی کوفه وسیله سفر این زن را از کوفه به شام فراهم کرد و هنگام بدرقه وخدا حافظی به این بانو گفت: ای ام الخیر، معاویه برای من نوشته است که مبنای تصمیم گیریش نسبت به تعیین پاداش یا کیفر من، گزارش تو خواهد بود. وتوقع اشت با این بیان، زن توصیه ای به نفع او در دربار معاویه بکند اما این بانو در جواب او گفت: «یا هذا لایطمعک برک بی ان اسرک بباطل ولا یؤیسک معرفتی بک ان اقول فیک غیر الحق » .
یعنی از این که تو نسبت به من محبت کردی طمع نکن که من گزارش باطل بدهم و تو را مسرور و خوشحال کنم واز آن جهت که من تو را می شناسم، شناخت من از تو نا امیدت نکند که درباره تو غیر حق بگویم. من آنچه را از تو سراغ دارم می گویم.
این همه محبت را یک زن از فرماندار رسمی کوفه آن روز دریافت می کند، در مقابل وقتی فرماندار درخواست توصیه دارد ولو ضمنی، این بانو می گوید از این که سبت به من محبت کردی، طمع بیجا نداشته باش واز این که من تو را می شناسم نا امید هم مباش. هرچه می دانم می گویم این رابطه نپذیری ورشوه نپذیری ومانند آن است، که نشانگر تقوای این بانو است آنگاه وقتی در کمال سهولت و آسانی فاصله کوفه تا شام را طی کرد و وارد شام شد، معاویه کاملا از این بانو تجلیل کرد و او را با اهل حرم خود جا داد «فانزلها مع الحرم ثم ادخلها فی الیوم الرابع » سه روز از او در حرمسرا، پذیرایی نمود تا خستگی راه کاملا برطرف شود.
سپس روز چهارم او را به حضور پذیرفت، وقتی این بانو وارد دربار معاویه شد، درباریان نشسته بودند «وعنده جلسائه » او برابر مراسم رسمی آن روز سلام نمود وجوابی شنید، سپس معاویه گفت: شما مرا به اسم خیر وخوبی صدا زدی وبه نام «امیرالمؤمنین » خطاب نمودی! این بانو گفت: «لکل اجل کتاب » هر چیزی مدتی دارد.
معاویه گفت: «صدقت فکیف حالک یا خالة » درست گفتی، هر چیزی یک حد مشخصی دارد که با فرا رسیدن آن سپری خواهد شد، حالت چگونه است وچگونه راه را طی نمودی؟
گفت: من در کمال رفق و مدارا این راه را آمدم، هم در راه به من خوش گذشت وهم در منزل «لم ازل یا امیرالمؤمنین فی خیر وعافیة حتی سرت الیک فانا فی مجلس انیق عند ملک رفیق » . آنگاه معاویه از آن جهت که از فکر خاصی برخوردار بود و از هر فرصتی سوء استفاده سیاسی می نمود، به این بانو گفت: من چون نیت خیر داشتم در جنگ صفین وغیر صفین بر شما پیروز شدم، وشام توانست کوفه را زیر سلطه خود درآورد.
این زن گفت: خدا تو را پناه دهد از این که حرف باطلی بر زبان آوری، و مطلبی بگویی که عاقبت آن هراسناک است «یعیذک الله من دحض المقال وما تخشی عاقبته » این که گفتی من در اثر حسن نیت پیروز شدم اینچنین نیست. یعنی این سیاست بازیهای تو بود و ضعف حضور مردم که دست به دست هم داد و تورا پیروز کرد.
«قال لیس هذا اردنا اخبرینی کیف کان کلامک اذا قتل عمار بن یاسر» معاویه گفت ما در این زمینه نخواستیم سخن بگوییم بلکه برایمان بگو که در هنگام قتل عمار یاسر در صحنه صفین چه گفتی؟ جواب داد: من قبلا آن سخنان را نساخته بودم وبعدا هم آنها را برای دیگران نقل نکردم. اینگونه نبود که توطئه قبلی باشد، بلکه «وانما کانت کلمات نفثها لسانی عند الصدمة » کلماتی بود که هنگام مصدوم شد عمار بر زبانم جاری شد «فان احببت ان احدثک مقالا غیر ذلک فعلت » اگر مایل باشید ما در زمینه دیگر با شما سخن بگوییم، آن گفته ها را در اینجا مطرح نکنید.
«فالتفت معاویة الی جلسائه فقال ایکم یحفظ کلامها» معاویه رو به درباریانش کرد وگفت: کدام یک از شما حافظ سخنان این بانو در صحنه قتل عمار در جنگ صفین بودید؟ - چون آن روز مساله حفظ عرب، معروف بود که از نظر حافظه قدرت خاصی دارند مخصوصا سخنانی که از یک شخصیت رسمی در میدان جنگ می شنیدند ضبط می کردند -
یکی از درباریان معاویه گفت: من بعضی از سخنان او را حفظ هستم، معاویه گفت بگو: «قال کانی بها بین بردین زائرین کثیفی النسیج وهی علی جمل ارمک وبیدها سوط منتشر الضفیرة وهی کالفحل یهدر فی شقشقته » من دیدم او دو برد که محکم یافته شده بود در بر کرده و روی شتر سوار است و در دستش تازیانه ای است که لبه های آن پراکنده هست و در یک حالت مهیج و فرماندهی سخن می گوید همچون یک فحل، مثل یک شیر نر، هدیر وشقشقه ای دارد. (1)
سپس بعضی از بخشهای سخنرانی این بانو در جریان جنگ صفین را نقل می کند که می گفت:
یا ایها الناس اتقوا ربکم ان زلزلة الساعة شی ء عظیم (2)
وی در آغاز سخن آیه ای از قرآن را تلاوت کرد و پرهیز از معاد را به یاد مردم آورد و شنوندگان خود را متذکر معاد شد و سپس گفت: «ان الله قد اوضح لکم الحق وابان الدلیل » خدای سبحان حق را برای شما روشن کرد و دلیل را، بین وآشکار نمود و شما معذور نیستید.
«وبین السبیل ورفع العلم » علامت ونشانه ها را برافراشت و راه را به شما ارائه داد «ولم یدعکم فی عمیاء مدلهمة » شما را در تاریکی فراگیر رها نکرد. عقل، وحی، شریعت، رسالت وامامت داد، وهمه ارکان هدایت را برای شما روشن کرد «فاین تریدون » کجا می خواهید بروید «رحمکم الله افرارا عن امیرالمؤمنین » آیا می خواهید از علی بن ابی طالب علیه السلام که فرمانروای دین است فرار کنید؟ «ام فرارا من الزحف » یا می خواهید از میدان جنگ بگریزید؟
«ام رغبة عن الاسلام ام ارتدادا عن الحق » از اسلام - معاذ الله بیزار شدید یا از حق برگشتید، همه اینها یا کفر یا نفاق و یا معصیت کبیره است، «اما سمعتم الله جل شانه یقول ولنبلونکم حتی نعلم المجاهدین منکم والصابرین ونبلو اخبارکم » آیا نشنیدید که خداوند فرمود شما را به سراء وضراء می آزماییم ما شما را امتحان می کنیم تا روشن شود مجاهد کیست، قاعد کیست، صابر و جزوع کیست و گزارشهای شما را با این امتحانها بررسی می کنیم.
این سخنان را این بانو خطاب به سربازان علی سلام الله علیه گفت «ثم رفعت راسها الی السماء» آنگاه سر به آسمان بلند کرد وگفت: «اللهم قد عیل الصبر وضعف الیقین وانتشرت الرغبة » خدایا صبر در تحت فشار قرار گرفت وبه حد عیلوله (3) درآمد، یعنی صبر تمام شد، یقین کم شد و رغبت منتشر شدیعنی: انگیزه ها متفرق و متشتت شده است «وبیدک یارب ازمة القلوب » پروردگارا تو زمامدار دلهای مردمی، قلب اینها ضعیف است و چون یقینشان کم است، همتشان نیز کم است. «فاجمع اللهم بها الکلمة علی التقوی والف القلوب علی الهدی واردد الحق الی اهله » پروردگارا دلها به دست توست. تو دلهای اینان را متحد کن والفتی ایجاد بکن، چون تالیف قلوب فقط در اختیار تو است.
اینها را به حق برگردان تا بر کلمه حق توافق کنند و باطل را سرکوب کنند، سپس رو به سربازان کرد و گفت: «هلموا رحمکم الله الی الامام العادل والرضی التقی والصدیق الاکبر» کجا می روید بیایید به حضور امام عادل، کسی که مورد رضا واهل تقوا وصدیق اکبر است وکسی در صداقت چون او نیست.
«انها احن بدریة واحقاد الجاهلیة » یعنی: آنها که در برابر علی وسربازان علی سلام الله علیه صف بستند کینه های بدر و حنین در آنهاست. یعنی کفر است که به صورت نبرد علیه اسلام، به دست امویان ظهور کرده است، این جنگ داخلی نیست در حقیقت جنگ اسلام و کفر است و می خواهند شکست های جاهلی و کشته های امویان را جبران کنند.
بعد این جمله ها را بازگو کرد: «قاتلوا ائمة الکفر انهم لا ایمان لهم » شما زمامداران کفر را از پای درآورید با آنها مقاتله کنید با آنها مبارزه کنید چرا که با آنها عهد وپیمانی ندارید. «لعلهم ینتهون » تا قدرت نظامی شما را ببینید و در برابر نهی از منکر منتهی بشوند. «صبرا یا معاشر المهاجرین والانصار» ای گروهی که سابقه هجرت ونصرت داشتید.
از مکه آمدید یا در مدینه بودید ودین را یاری کردید. شما همانها هستید که امروز در رکاب علی بن ابی طالب علیه السلام تلاش وکوشش می کنید. «قاتلوا علی بصیرة من ربکم وثبات من دینکم » مقاتله ومبارزه کنید در حالی که بصیرت دینی و ثبات اعتقادی داری، با ایمان راسخ وبا بینش دل، این جنگ را به پایان برسانید.
«فکانی بکم غدا وقد لقیتم اهل الشام کحمر مستنفرة فرت من قسورة لاتدری ایا یسلک بها فی فجاج الارض » گویا من در آینده نزدیک می بینم که شما مردم کوفه، به رهبری علی بن ابی طالب علیه السلام پیروز شدید و مردم شام را که در تحت رهبری ظالمانه وطاغیانه امویان حرکت کردند، همانند حمارهایی که از شیر فرار کنند، فراری خواهید داد.
این گروه کسانی هستند که «باعوا الاخرة بالدنیا واشتروا الضلالة بالهدی » اینها آخرت وعقل را در مقابل دنیا و جهل فروختند «وعما قلیل لیصبحن نادمین » وطولی نمی کشد که پشیمان خواهند شد «حین تحل بهم الندامة فیطلبون الاقالة ولات حین مناص » وقتی که پشیمانی دامن گیرشان شود و در وجود اینان حلول کند، آنگاه می گوید: پشیمانی ما را بپذیرید، اما دیگر پشیمانی سودی ندارد «ان من ضل والله عن الحق وقع فی الباطل » قسم به خدا کسی که از حق گریخت یقینا به باطل مبتلا می شود، چون: ماذا بعد الحق الا الضلال اگر کسی از صراط مستقیم فاصله گرفت، یقینا گمراه خواهد شد.
«الا ان اولیاء الله استصغروا عمر الدنیا فرفضوها واستطابوا الاخرة فسعوا لها فالله الله ایها الناس قبل ان تبطل الحقوق وتعطل الحدود وتقوی کلمة الشیطان » اولیای الهی که در صحنه های نبرد پیروز شدند، برای آن بود که عمر دنیا را کوچک شمردند وآخرت را طیب و طوبی تلقی کردند و برای آخرت سعی کردند، خدا را خدا را، که مبادا حق کسی باطل شود و حدود الهی تعطیل گردد، قبل از این که حقوق مردم باطل بشود و حدود الهی معطل بماند، شما در صحنه باشید، و دشمن را سر جای خود بنشانید.
«فالی این تریدون رحمکم الله عن ابن عم رسول الله صلی الله علیه واله وسلم وصهره وابی سبطیه » شما کجا می خواهید بروید؟ آیا از پسر عموی پیغمبر، از داماد پیغمبر، از پدر دو فرزند پیامبر صلی الله علیه و اله می خواهید فاصله بگیرید؟ از کسی که «خلق من طینته وترفع من نبعته وجعله باب دینه وابان بغضه المنافقین، وها هو ذا مفلق الهام ومکسر الاصنام » کسی که از طینت رسول خدا صلی الله علیه و اله خلق شد واز خاستگاه و جوششگاه رسالت او بالا آمد و وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و اله او را باب دین خود قرار داد و فرمود:
«انا مدینة العلم و علی بابها» (4)
خصوصیتی که رسول خدا به علی بن ابی طالب علیهم الصلوة والسلام داد این بود که فرمود: تو میزانی، مهر وتولای تو معیار حق و باطل است، آن که دوست توست، مؤمن و آن که دشمن توست، منافق است. او کسی است که سرهای بت پرستان را شکست وخود بتها را درهم کبید. «صلی والناس مشرکون واطاع والناس کارهون » علی بن ابی طالب علیه السلام کسی است که وقتی دیگران مشرک بودند او موحد بود،
و مشغول نماز، و آنگاه که دیگران اطاعت نمی کردند او مطیع رسول خدا صلی الله علیه و اله بود، و این اختصاصی به اوایل عمر امیرالمؤمنین علیه السلام ندارد بلکه تا آخر در این مسیر مستقیم بود.
«فلم یزل فی ذلک حتی قتل مبارزیه وافنی اهل احد وهزم الاحزاب وقتل الله به اهل خیبر وفرق به جمع اهوائهم » تا آن لحظه که مبارزان آنان را کشت واهل احد به وسیله او از بین رفتند وجنگ خندق به دست او به پیروزی رسید و خدای سبحان به وسیله او اهل خیر را کشت واهواء وامیال واغراض شومشان را به وسیله علی بن ابی طالب علیه السلام پراکنده کرد.
اینها گوشه ای از سخنان این بانوی سخنور است که توسط آن شخص درباری، در حضور معاویه گفته شد. شما وقتی این سخنان را تشریح می کنید می بینید حرف غیر منطقی وغیر قرآنی، در آن نیست. سخنان او یا تابع قرآن است و یا هماهنگ با عقل، هرگز شعار یا احساس ضعف یا مسائل دنیا، و یا ترغیب به امور غریزی در او نیست. البته زنانی هم در نقطه مقابل بودند که در جنگهای صدر اسلام به سود معاویه وابوسفیان حضور داشتند و شعارهایی مانند:
«ان تقبلوا نعانق ان تدبروا نفارق » (5)
می خواندند. این اشعار صرفا تهییجی آنها، فقط در حد غریزه بود، اما این بانو که به تربیتهای اصیل اسلامی آشنا شده، شعارش دعوت به بهشت، به ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام، وبرگرفته از آیات قرآنی و احادیث نبوی وبیان فضیلت علی بن ابی طالب علیه السلام است.
وقتی سخنان این بانو را در کنار سخنان اباذر بگذارید، روشن می شود، زن ومرد فرقی ندارند، اگر این گفته ها به صورت کتابی درآید، و در این زمینه سخن های مکرر بیان گردد، و در منابر و روزنامه ها نقل و ثبت شود، آنگاه او نیز می شود، زن اباذرگونه.
گاهی یک زن، با زاری و جزع، نظامیان را تهییج می کند، این هنر نیست، اما گاهی یک زن با استدلال وبا استمداد از اوج عرفان، آنان را ترغیب و تشویق می کند و می گوید: «الا ان اولیاء الله استصغروا عمر الدنیا فرفضوها واستطابوا الاخرة فسعوا لها» ، که باید بسیاری از سخنان بزرگان را جستجو نمود تا نمونه این بیان عمیق را در لابلای آنها یافت. و این تعجبی ندارد، چه این که اینها را علی بن ابی طالب علیه السلام در کوفه تربیت کرده است.
نشانه های شعار زن در جاهلیت همان بود که از امویان ذکر شد، ونشانه موفقیت زن در صحنه های نظامی و سیاسی صدر اسلام نیز همین است که ام الخیر در صفین بازگو نمود.
در پایان این گزارش آمده است وقتی که سخن آن درباری تمام شد معاویه رو به این بانو کرد وگفت:
«یا ام الخیر ما اردتی بهذا الکلام الا قتلی » تو این حرفها را در جریان جنگ صفین گفتی ومردم را بر قتل من تهییج کردی «ولو قتلتک ما حرجت فی ذلک » من اگر بخواهم خونبها بگیرم و الان تو را اعدام بکنم، حرجی بر من نیست.
«قالت والله ما یسوءنی ان یجری قتلی علی ید من یسعدنی الله بشقائه » .
گفت: معاویه قسم به خدا من نگران نیستم که قتل من به دست کسی اتفاق بیفتد که خداوند در اثر شقاوت او مرا سعید کند، یعنی من با این مرگ سعادتمند خواهم شد و تو با این کشتن شقی.
این سخنان را این بانو در زمان ضعف شیعه ها و بحبوحه قدرت امویان وبعد از ارتحال علی بن ابی طالب علیه السلام می زند، که همه شیعیان یا اسیر وشهیدند یا متواری هستند. یعنی ما از کشته شدن باکی نداریم ومن مطمئنم اگر کشته شوم سعیدم وتو شقاوتمندی.
«قال هیهات یا کثیرة الفضول ما تقولین فی عثمان » معاویه داستان عثمان وزبیر را پیش کشید، این زن به معاویه گفت: «وانا اسالک بحق الله یا معاویة » من شنیدم که تو انسان حلیمی هستی، تو را به خدا قسم از این مسائل دست بردار، یعنی قصه عثمان و زبیر که گذشته است «وتسالنی عما شئت من غیرها» اگر مسائل دیگری داری بپرس.
منظور از نقل این تفصیل، آن است که:
اولا: این بانو اضافه بر این که کار نظامی داشت، کار تبلیغی نیز داشت.
ثانیا: سخنان او برگرفته از قرآن وسنت معصومین وعترت طاهرین سلام الله علیهم اجمعین بود.
ثالثا: برای رهبری وامامش تا مرز شهادت هم حاضر شد.
رابعا: شعارش در حد عقل و وحی بود نه در حد عاطفه واحساس.
خامسا: این سخنرانی مهیج، باحضور کسی بود که ولی معصوم است، چون بدون اذن علی بن ابی طالب علیه السلام کسی اجازه نداشت در جنگ سخنرانی کند، واگر گفته شود سخنرانی، جهاد نیست، گفته می شود مگر همه جهادگرها در خاکریز مقدمند ومسلحانه می جنگند؟ عده ای کارهای تبلیغی دارند، عده ای کارهای تدارکاتی دارند، عده ای اسلحه حمل و نقل می کنند و عده ای می جنگند. آن دسته کارهایی که تماس تنگاتنگ با اسلحه و شمشیر ندارد، کارهای نظامی نیست اما بخش تبلیغی و تدارکاتی است که در توان همگان است.
اگر اینگونه او نمونه ها بررسی شود آنگاه روشن می شود که قرآن و عترت طاهرین علیهم السلام همانگونه که در تربیت مردانی اباذرگونه موفق بودند، در تعلیم زنانی حق گو و دشمن ستیز نیز توفیق داشته اند. در نتیجه، این سخن که: مرد بالاتر از زن است برای این که هیچزنی به مقام نبوت نرسیده است، سخنی گزاف است و دلالتی بر نازل تر بودن مقام زن ندارد، زیرا هیچ مردی نیز نتوانسته است به مقام پیامبر خاتم برسد. پس نه بر فخر و مباهات و بالیدن مردان فایده ای مترتب است، و نه اثری در احساس ضعف و نالیدن زنان خواهد بود. آنچه مسلم است این است که راه برای تربیت و تکامل هر دو باز، و البته بسیاری از وظایف، مشترک، و بعضی هم، به لحاظ طبع آنها، تقسیم شده است.
منبع:حوزه